eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.2هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
556 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
از قدیسی پرسیدند چیست؟ پاسخ داد: خشم مجازاتی است که ما به خودمان می دهیم به خاطر اشتباه یک نفر دیگر! 🌿امام صادق عليه السلام: آنكه مالك خشم خود نباشد، مالك عقل خود نيست مَن لَم يَملِك غَضَبَهُ لَم يَملِك عَقلَهُ 📚 تحف العقول صفحه371 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ ⁉️ هشتم 🌀(عج)🌀 ♦️وقتی به مادر به فرزند یا دیگر می نگریم می بینم که به صورت نبوده و خود بخود در دل انسان جای گرفته است. اصولا امری تحمیلی نیست. در مورد نیز باید به مرحله ای برسیم که این در دل ما جای بگیرد و تحمیلی نباشد. در این صورت ما از ریشه حل خواهد شد. ♦️برخی ذاتی است و از دست انسان خارج است مانند پدر و مادر به فرزند. هیچ گاه پدر یا مادر را مجبور نمی کنند تا فرزندش را داشته باشد. به همین در قرآن کریم سفارش نشده که ای شما فرزندانتان را دوست داشته باشید اما به سفارش فراوان شده که به والدین احترام گذارده و با آنان باشند. (23و24 سوره اسراء) این بدان دلیل است که و خواهی نخواهی را دوست می دارند زیرا پاره تن هستند. ♦️پس باید هر یك از شما (شیعیان)، كارهایى را كه موجب جلبِ مى‏گردد انجام دهید و باید از كارهاى كه و ما را در پى دارد، اجتناب كنید. پس (آگاه باشید كه) آدمى ناگهان مى‏رسد كه در آن، دیگر توبه سودى نمى‏رساند و ، نمى‏تواند او را از برهاند. وقتی را قبل از به وجود آمدن علاقه بین او و والدینش از هم کنند پدر و مادر آن را تا آخر عمر فراموش نمی‌کنند اما پس از مدت کوتاهی آن یاد عزیز خود را از یاد خواهد برد. در مورد ما با مشابه این اتفاق رخ داده. آن قدر و ما با حضرت کم شده که گویا دیگر در این دل بی معرفت نمانده. جذبه و کشش از طرف کم نشده، من و تو شده ایم. ایشان به ما است ما از ایشان هستیم. 📝منبع🔰 سایت بیتوته(beytote) قسمت مهدویت 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ ⁉️ 🌀(عج)🌀 ♦️با توجه به مطالب بالا آن چه مهم است و باید اتفاق بیافتد ایجاد است. یک ، اگر ببیند که محبّ او در پی بر آوردن خواسته اوست حتما به خود نگاه خواهد کرد و نگاه محبوب محبت او را به خواهد آورد. آن حضرت (عج) مى‏فرماید: پس باید هر یك از شما ()، كارهایى را كه موجب مى‏گردد، انجام دهید و باید از كارهاى ناپسندى كه و ما را در پى دارد، اجتناب كنید. پس (آگاه باشید كه) آدمى ناگهان مى‏رسد كه در آن، دیگر سودى نمى‏رساند و ، نمى‏تواند او را از عذاب برهاند. ♦️امام زمان که حقیقی ما است از ما چیزی نمی خواهد مگر اطاعت از پروردگار متعال که امام زمان است. اصولا میان محبوب بودن و تفاوتی نیست زیرا امام زمان نیز چیزی جز خداوند نمی باشد. ♦️اگر ما در کنار که انجام می دهیم از این بزرگواران نیز بجوییم آن گاه در کار ما نه تنها تسریع خواهد شد بلکه عنایت ویژه (عج) نیز ما را فرا خواهد گرفت. ♦️آن حضرت در شریف به شیخ مفید(ره) مى‏فرماید: «شما هستید كه و ما را به دوستانمان برسانید، با اینكه ما بر اساس فرمان بزرگ و صلاح واقعى خود و شیعیانمان - تا زمانى كه بر دنیا در اختیار ستمگران است - در نقطه‏اى دور و از دیده‏ها به سر مى‏بریم ؛ ولى از تمام و كه بر شما مى‏گذرد، كاملاً مطّلع هستیم و هیچ‏چیز از شما بر ما نیست. از خطاها و گناهانى كه بندگان صالح ، از آنها دورى مى‏كنند ؛ اما شما آنها را مى‏شوید نیز با خبریم. 📝منبع🔰 سایت بیتوته(beytote) قسمت مهدویت 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۲۵ -نمیدونم..باز این پسره پیام داده که نمیتونی ازدواج کنی..زنگ بزن داداش. با نگرانی شماره امیرعلی رو گرفت. خانمی جواب داد.گفت: _این گوشی همراه آقای جوانی هست که تصادف کرده و آوردنش بیمارستان،شما میشناسینش؟ امیررضا خشکش زد. به فاطمه نگاه کرد.فاطمه سرشو بین دستهاش گرفته بود.خانمه میگفت: -الو...الو امیررضا گفت: -حالش چطوره؟ -فعلا معلوم نیست.ظاهرا که زیاد خوب نیست. عصبانی،پیاده شد که سراغ افشین بره.فاطمه هم سریع پیاده شد و صداش کرد. -امیر امیررضا به فاطمه نگاه کرد. -بدترش نکن داداش..بریم. افشین از دور نگاهشون میکرد. امیررضا دوباره با شماره امیرعلی تماس گرفت و آدرس بیمارستان رو پرسید. با پدرش هم تماس گرفت، و جریان رو تعریف کرد.حاج محمود خیلی ناراحت شد.گفت: -من میرم بیمارستان.فاطمه رو برسون خونه،بعد بیا بیمارستان. ولی فاطمه راضی نمیشد. میخواست زودتر از حال امیرعلی مطمئن بشه.بالاخره امیررضا کوتاه اومد و فاطمه هم با خودش برد.ولی قرار شد تو محوطه بیمارستان باشه.چون هنوز جواب مثبت فاطمه رو به خانواده رسولی نگفته بودن و نمیخواستن امیرعلی یا اطرافیانش فاطمه رو ببینن. امیررضا داخل بیمارستان رفت و فاطمه روی نیمکت،تو محوطه نشست. با خدا درد دل میکرد. خدایا خودت خوب میدونی چقدر برام سخته کسی بخاطر من اذیت بشه.کمکم کن... -چند نفر دیگه باید بخاطر تو قربانی بشن؟ سرشو برگرداند. افشین بود که کنارش نشسته بود و خیره نگاهش میکرد.سریع بلند شد. -چند نفر باید بخاطر خودخواهی های کثیف تو قربانی بشن؟..تو یه موجود حقیری..حتی حیف بهت بگن آدم. برگشت که بره.افشین عصبانی ایستاد و گفت: _خودت خواستی فاطمه نادری.کاری میکنم که به غلط کردن... کسی از پشت سرش گفت: -آقای مشرقی افشین برگشت سمت صدا.یه دفعه صورتش داغ شد.تعادلش بهم خورد. دستشو به نیمکت گرفت تا نیفته.کمی که گذشت به کسی که بهش سیلی زد،نگاه کرد.پدر فاطمه بود که با اخم نگاهش میکرد. افشین به فاطمه نگاه کرد.سرش پایین بود.از پدرش شرمنده بود.حاج محمود جلوی نگاه افشین ایستاد و گفت: _به نفعته دیگه هیچ وقت نبینمت. -دو بار دخترت بهم سیلی زد.اونم از پسرت،حالا هم خودت..کاری میکنم خودت دخترتو... دوباره حاج محمود سیلی محکمی به صورت افشین زد و گفت: _تو خیلی کوچکتر از اون هستی که من و خانواده مو تهدید کنی...تو هیچی از مرد بودن نمیدونی. رو به فاطمه گفت: -بریم دخترم. حاج محمود و فاطمه میرفتن و افشین با و به رفتن اونا نگاه میکرد. ورودی ساختمان بیمارستان بودن... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱