تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍃❀✿❀🍃🌺🍃❀✿❀🍃 @zohoreshgh ❣﷽❣ 💠 #ویژگیهای_یاران_امام_زمان (عج
🍃❀✿❀🍃🌺🍃❀✿❀🍃
@zohoreshgh
❣﷽❣
💠 #ویژگیهای_یاران_امام_زمان (عج)
⬅️(103ویژگی مؤمن)
8⃣1⃣ #قسمت_هجدهم
6⃣4⃣- «حَرَکَاتُهُ أَدَبٌ..» حرکاتش مودبانه است. مهمترین سرمایه انسان طبق روایات ادب است. می گوید حرکات یک انسان مؤمن مودبانه است.
7⃣4⃣- «وَ کَلَامُهُ عَجِبٌ..» گفتارش شگفت آور است. زیرا معارف نغز و معانی پر آموزنده ای همراه دارد. یعنی چه!؟ الان شما صحبت های مقام معظم رهبری را گوش کنید، همیشه مطالب و صحبت های ایشان کامل، عالی و بی نقص است. این مُیسر نمی شود مگر با مطالعه!! یعنی یک انسان مطالعه کند، تحقیق کند، علمش را زیاد کند تا بتواند مطالبی را برای مخاطب خودش بگوید و آنها از کلامش استفاده کنند.
8⃣4⃣- «مُقِیلَ الْعَثْرَهِ..» از عثراث و لغزش ها در می گذرد و اگر کسی آمد پیشش عذر خواهی کرد، آقای مؤمن ببخش من فلان اشتباه را کردم می بخشد! دیگر لجبازی نمی کند.
🔹 #ادامه_دارد....
📚آیت الله جوادی آملی, ادب فنای مقربان، ج1، ص 279 ؛ بحارالانوار، ج64، ص310
🎤استاد احسان عبادی
#کلاس_درس_مهدویت
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍃❀✿❀🍃🌺🍃❀✿❀🍃
4_5789797300066844880.mp3
زمان:
حجم:
2.56M
داستان صوتی #روز_آخر
#قسمت_هجدهم
از فصل خامس
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌺🌼🌺🌼 🌼🌺 🌺 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ #معرفی_امامان #امام
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌺🌼🌺🌼
🌼🌺
🌺
🌼
@zohoreshgh
❣﷽❣
#معرفی_امامان
#امام_نهم
🌸امام نهم ما شیعیان حضرت امام جواد علیه السلام 🌸
📝 #خلاصه_زندگینامه
#حضرت_امام_جواد_علیه_السلام
#از_ولادت_تا_شهادت
#قسمت_هجدهم ( #آخرین_قسمت )
🌸جایگاه امام نزد اهل سنت🌸
عالمان اهل سنت، پیشوای نهم شیعیان را به عنوان یک عالم دینی احترام میکنند. برخی از آنان شخصیت علمی جوادالأئمه را ممتاز دانسته و شیفتگی مأمون به او را به دلیل شخصیت علمی و معنوی او در کودکی دانستهاند. آنان همچنین از برتری محمد بن علی(ع) در ویژگیهای دیگری همچون تقوا، زهد و سخاوت سخن گفتهاند.[۱۴۵] به عنوان نمونه ابن تیمیه ملقب شدن او به جواد را، به دلیل شهرتش در سخاوت و بزرگواری میداند. جاحظ عثمان معتزلی نیز، محمد بن علی(ع) را عالم، زاهد، عبادتپیشه، شجاع، بخشنده و پاک معرفی کرده است.
🌹توسل به امام جواد علیه السلام🌹
برخی از شیعیان با توجه به توصیههایی که برخی از عالمان شیعی داشتهاند، برای گسترش رزق و گشایش در امور مادی به امام جواد(ع) توسل میجویند و او را باب الحوائج میخوانند. نمونهای از این توصیه نقل مجلسی دوم از ابوالوفاء شیرازی است که مدعی شده پیامبر(ص) در خواب او را به توسل به امام جواد(ع) در امور مادی توصیه کرده است.
بر پایه روایتی که داود صیرفی از امام هادی(ع) نقل کرده زیارت مرقد جوادالأئمه پاداش و ثواب زیادی دارد. همچنین ابراهیم بن عقبه در نامهای از امام هادی(ع) درباره زیارت امام حسین، امام کاظم و امام جواد(ع) پرسید. امام هادی زیارت امام حسین را برتر و مقدم دانست و فرمود زیارت هر سه کاملتر است و پاداش بیشتری دارد.آرامگاه امام جواد(ع) و امام کاظم(ع)، در بغداد زیارتگاه مسلمانان بهویژه شیعیان است. آنان مرقد آن حضرت را در حرم کاظمین زیارت میکنند و به او متوسل میشوند. شیعیان در سالروز شهادت جوادالأئمه مجالس عزاداری، روضهخوانی و سینهزنی بر پا میکنند.
🌷کتابشناسی🌷
درباره امام جواد آثار زیادی به زبانهای مختلف به ویژه فارسی و عربی نوشته شده است. در مقاله کتابشناسی امام جواد، ۶۰۵ اثر در قالب کتاب(۳۲۴)، مقاله(۲۴۸) و پایاننامه(۳۳) معرفی شده است. از این تعداد ۴۷۴ عنوان به زبان فارسی، ۱۲۲ مورد به زبان عربی و ۹ عنوان به زبانهای دیگر است.
وفاة الامام الجواد، مسند الامام الجواد، موسوعة الامام الجواد علیهالسلام، الحیاة السیاسیة للامام الجواد، حیاة الامام محمد الجواد و سبل الرشاد از مهمترین کتابهایی است که به زبان عربی درباره امام جواد منتشر شده است.
#پایان_معرفی_امام_جواد_علیه_السلام
📚منابع:
📙ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق
.
📒ابن ابیالثلج، تاریخ الائمة، در مجموعه نفیسه فی تاریخ الائمه، چاپ محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ق.
و....
💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼
🌺
🌼🌺
🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌺🌼🌺🌼 🌼🌺 🌺 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ #معرفی_امامان #امام
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌺🌼🌺🌼
🌼🌺
🌺
🌼
@zohoreshgh
❣﷽❣
#معرفی_امامان
#امام_دوازدهم
🌸امام دوازدهم ما شیعیان حضرت مهدی (امام زمان) عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌸
📝 #خلاصه_زندگینامه
#حضرت_مهدی_امام_زمان
عجل_الله تعالی فرجه الشریف
#از_ولادت_تا غیبت
#از_غیبت_تا_ظهور_و_بعد_از_ظهور❤️
#قسمت_هجدهم
💐🍃محل ظهور، قیام، حکومت و زندگی (پس از ظهور)🍃💐
درباره محل ظهور امام زمان (عج) اطلاع دقیقی در دست نیست. او بر پایه روایتی، در منطقه ذی طوی ظهور میکند. سپس با ۳۱۳ نفر از یارانش به مکه میرود، به حجر الاسود تکیه میدهد و پرچم خود را به اهتزاز درمیآورد. بر اساس این روایت و روایات دیگر آغاز قیام امام زمان(عج) از مسجدالحرام است و یاران او بین رکن و مقام با او بیعت میکنند. در برخی روایات از تهامه به عنوان نقطه آغاز قیام امام زمان(عج) یاد شده است به مکه که جزئی از این سرزمین است نیز تهامه گفته میشود.
در برخی روایات، کرعه،محل خروج امام زمان(عج) معرفی شده است که احتمالا حاصل خلط شدن با قیام یمانی از یمن است.،محمد قرطبی از نویسندگان اهل سنت، مغرب اقصی و قاضی نعمان مغربی، مغرب را محل خروج ذکر کردهاند که با روایات شیعه مبنی بر آغاز قیام امام دوازدهم از مکه سازگار نیست و احتمال خلط آن با مکان خروج سفیانی وجود دارد.
برخی روایات، شهر کوفه را مرکز حکومت مسجد کوفه را محل قضاوت. و مسجد سهله را محل زندگی و تقسیم بیت المال توسط حضرت پس از قیام ذکر کردهاند.
#ادامه_دارد...
📚منابع:
📙ابن اثیر الجزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
📘ابن خشاب، عبدالله بن احمد، تاریخ الموالید الائمه و وفیاتهم، تحقیق آیت الله مرعشی نجفی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۶ق.
📗ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، به تحقیق احسان عباس، قم، الشریف الرضی، بی تا.
💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼
🌺
🌼🌺
🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°° @zohoreshgh ❣﷽❣ 📝#خلاصه_زندگینامه #حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°°
@zohoreshgh
❣﷽❣
📝#خلاصه_زندگینامه
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_هجدهم(آخر)
🍃💕ادبیات و شعر فاطمی
برخی از شاعران و ادیبان فارسیزبان آثاری ادبی درباره فاطمه(س) تألیف و اشعاری درباره وی سرودهاند. برخی معتقدند قدیمیترین شعر فاطمی به قرن پنجم هجری برمیگردد.در دوره معاصر شعر فاطمی در میان شاعران رواج بیشتری داشته است، به طوری که کنگرههایی با عنوان شعر فاطمی با حضور شاعرانی که در این زمینه شعرهایی سرودهاند برگزار میشود. افزایش اشعار فاطمی سرودهشده موجب شده برخی از پژوهشگرانِ حوزه ادبیات، شعر فاطمی را یکی از سبکهای شعر آیینی بدانند که در آن به مقام و سیره فاطمه پرداخته میشود.در میان آثار ادبی معاصر میتوان به کتاب کشتی پهلو گرفته و فاطمه فاطمه است اشاره کرد.
#پایان
📚منابع
📘ابنابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
📕ابنابیالحدید، عزالدین، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
📒ابنابیشیبه کوفی، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
و.....
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
°°°°°○💐○☘○💐○☘○°°°°°
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
¤¤¤¤○●○●○¤¤¤¤....🍃 @zohoreshgh ❣﷽❣ ♦️ #معرفت_افزایی_مهدوی ♦️ #وظای
¤¤¤¤○●○●○¤¤¤¤....🍃
@zohoreshgh
❣﷽❣
🔉 #معرفت_افزایی_مهدوی
#وظایف_منتظران
#قسمت_هجدهم
📌موضوع: آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین
👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی
✅ کدام نماز ما را به امام زمان(عج) میرساند؟
شاخصه های نماز خوب
⭕️ دومین راه برای خشوع که خیلی سخت است ، اعراضِ از لغو است. سومین کاری که خشوع می آورد؛ دوری از کارهای بیهوده است
💠 آیت الله بهجت فرمود: اگر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت (اگر میخواهی امورت درست شود؛ عبادتت را درست کن) و در رأس آنها نماز است که بواسطه خضوع، خشوع درست می شود و خشوع به اعراض از لغو، چه می شود؟ کارمان تمام است.
🔹اگر بدانیم که نماز، خشوع می خواهد و خشوع با لغو درست می شود (کار لغو نکن).
🔹 کار لغو یعنی کاری که نمود مثبت در زندگی ما ندارد
⭕️نگاهتان را مهدوی کنید والله اگر نماز ما درست نشود؛ امام زمان ما درست نمی شود. پس الان که اینجا نشستی نگو چرا بحث نماز میگوید، باید کار را ریشه ای درست کرد. شما که من میدونم، دغدغه دارید برای ظهور کار کنید؛ اگر نمازتان لنگ بزند آن کارها موفقیت آمیز نخواهد شد.
💢امام زمان فرمودند: «از رحمت خدا به دور است کسی که نمازش را دیر بخواند.»
🔺نه اینکه نماز نخواند،«دیر بخواند»، مخصوصا نماز صبح را .
💢امام زمان فرمودند: وقتی من بیایم؛ اولین کاری که میکنم اقامه نماز است
🔹پس بیا کار مهدوی کن، یعنی چی؟ یعنی نماز خودت را درست کن بعد برو پله بعدی.. دیگران با نماز آشنا کن.
چون مولای تو معشوق تو اولین کارش اقامه نماز است.
سوره حج آیه 41 میگوید: وقتی امام زمان عج بیاید اولین کارش اقامه نماز است. « الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه ... »
⭕️ پس ببینید ما چقدر کار بیهوده در زندگیمان داریم. نگاه بیهوده تا دلتان بخواهد. نگاه حرام که کار را کلا خراب میکند.
🔸نگاه بیهوده حرام نیست. حرف بیهوده حرام نیست کار بیهوده حرام نیست؛ ولی چیکار میکند؟ حالت را می گیرد. حال عبادت تمام. مناجات بی مناجات.
💢امیرالمومنین فرمودند: چقدر کارهای لغوی که «شر» را به زندگی شما می آورد
🔹استادی داشتیم اصلا کاری را لغو نمیکرد
🔹کار لغو یعنی چی؟ یعنی نه به درد دنیا میخورد نه به درد آخرت
🔹مثلا: الان یک نفر داخل کلاس می آید همه نگاه میکنیم این نگاه لغو است
مثلا فیلم دیدن اشکالی ندارد ولی کار لغو است.
میلیاردی خرج میکنند کار لغو است.
خلاصه کار لغو زیاد داریم
اگر میخواهید اشکتان زیاد بشود، کارهای لغوتان را کم کنید
4⃣یکی از شاخصه های نماز قرآنی، نمازی که ما را به امام زمان عج میرساند؛ «نشاط» است
🔷 قرآن میگوید: منافقان با کسالت نماز می خوانند. سوره نساء آیه 142
یعنی یک نماز صبح، ده تا خمیازه به درد نمی خورد. خدا میگوید فرشته ها برید جای دیگه اینجا خبری نیست.
روایت است اگر نماز به درد نخور باشه و نشاط نداشته باشد فرشته ها آن نماز را گلوله میکنند و میزنند تو سر صاحبش
⭕️ رجبعلی خیاط چشم باطنش باز شده بود، میگفت: من دیدم شیطان آمد بوسه زد بر جایی از بدن که نمازگزار در حال خاراندن آنجا بود.
همین اینقدر شیطان خوشحال میشود.
اینها همه ما را از خشوع دور میکند.
(مربوط به قسمت خشوع نماز)
🔹مثلا از خواب بیدار می شود و چند دقیقه در رختخواب همینطور می نشیند کار لغو است
🔸استادی داشتیم اهل اشک بود، بیست سال است طلبه هستم هیچ کس را ندیدم مثل ایشان گریه کند. خیلی خیلی گریه میکرد، ایشون به شدت کار لغو انجام نمی داد. آیت الله آقا سید حسن مهدوی و خیلی هم فرد امام زمانی هستند
5⃣ پنجمین شاخصه نماز قرآنی «محافظت» است
♦️زحمت کشیدی نماز خواندی؛ محافظت نکنی، هدر میرود
🔺شیخ حسن علی نخودکی مریض شفا میداد. چندین بار محضر امام زمان عج رسیده بود. کتاب نشان از بی نشانها در مورد زندگینامه ایشان هست. از ایشان می پرسند چیکار کردی به این مقامات معنوی رسیدی؟
از امام زمان عج مال حلال میگیرد. فرمود: مثل شما عبادت میکردم؛ منتهی من نور را حفظ میکردم، عباداتم را حفظ میکردم.اما شما حفظ نمی کنید
🔺هیئت میرویم روضه می خوانند، گریه میکنیم، سینه میزنیم. خدا میگوید: تمامی گناهانت را بخشیدیم.. از هیئت میاییم بیرون .. دیدی مداح چطور عربده میکشید!! خدا میگوید همه اش برگشت
🔺عبادت کردی اما نگه نمیداری. نماز به این عظمت که تمام امور هم تابع نماز است؛ خدا میگوید 7تا کار نمازت را خط خطی میکند و از نمازت ساقط می شوی
💢آیت الله بهجت به یک طلبه جوانی که مشهد رفته بود گفت: زیارت قبول، امام رضا را دیدی؟ گفت نه آقا ما رفتیم مشهد قبر امام رضا را زیارت کنیم. فرمود: یعنی خود حضرت را ندیدی؟ گفت آقا نه. فرمود: خوابشم ندیدی؟ گفت نه آقا. فرمود در طول عمرت خواب هیچ امامی را ندیدی؟ گفت نه آقا. فرمود: پس هنوز مشهدی نشدی
⭕️نماز باید ما را مشهدی کند، یعنی اگر مشهدی نشدیم؛ریشه اش نماز است.
@zohoreshgh
@emamzaman4_5803357555497372039.mp3
زمان:
حجم:
9.74M
💠وظایف منتظران💠
💢جایگاه ما نزد حضرت کجاست
ترک یادامام زمان عجلالله چه آثار سوئی دارد؟!
🔗برگرفتهازکتابمکیالالمکارم
#وظایف_منتظران
#امام_زمان
#قسمت_هجدهم
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_هفدهم 🔵
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷
✫⇠ #قسمت_هجدهم
کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
┄✦۞✦✺🌏✺✦۞✦┄ @zohoreshgh ❣﷽❣ ⚫️ #دانستنیهای_آخرالزمان #وقای
┄✦۞✦✺🌏✺✦۞✦┄
@zohoreshgh
❣﷽❣
⚫️ #دانستنیهای_آخرالزمان
#وقایع_آخرالزمان
#قسمت_هجدهم
اتمام حجت با سفیانی و پیروانش
قبل از آغاز درگیریها، حضرت مهدی علیه السلام بر اساس رسالت الهی، حجت را بر سفیانی و پیروانش تمام خواهد کرد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
امام مهدی آنها را دعوت و حق خود را به آنان یادآوری میکند و خبر میدهد که او مظلوم است و حقش به زور غصب شده، و میفرماید کسی که با من درباره خدا مُحاجّه کند، من سزاوارترین و نزدیک ترینِ مردم به خدایم...
اما سفیانی از اطاعت حضرت سرپیچی کرده و حضرت نیز برای پاک نمودن جهان از لوث وجود او، اقدام خواهد نمود.
[در برخی روایات به «اطاعت سفیانی از حضرت و بیعت او، و سپس پشیمانی اش از این عمل» اشاره شده که البته اسناد آنها پذیرفتنی نیست].
معجم احادیث الامام المهدی، ج۵، ص۲۸
بحارالانوار، ج۵۲، ب۲۷، ح۲۰۵
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
┄✦۞✦✺🌏✺✦۞✦┄
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۱۷ #قسمت_هفدهم🎬: نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکن
#دست_تقدیر ۱۸
#قسمت_هجدهم🎬:
جلوی در ساختمان رسیدند، یکی از مردانی که لباس نیروهای بعثی را به تن داشت، عباس را به جلو هل داد و عباس همانطور که سعی می کرد تعادلش را حفظ کند به داخل ساختمان پرتاب شد، صدای ننه مرضیه که روی حیاط داد و قال می کرد به گوش میرسید.
پشت سر عباس، مرد بعثی با پوتین های پر از خاک و گل وارد خانه شد و در پی اش راننده ابو معروف وارد شد، ان دو مرد بی توجه به اتاقی که درش از داخل راهرو باز میشد به سمت هال رفتند و اندکی بعد صدای بهم ریختن ظرفها از آشپزخانه می آمد، گویی فکر می کردند افرادی که به دنبالشان هستند، می توانند داخل قابلمه یا کمد ظرفها، پنهان شوند، آنها خود را به پستویی که درست پشت آشپزخانه بود رساندند و آنجا هم زیر و رو کردند اما دست از پا درازتر دوباره به هال برگشتند، در این فاصله ننه مرضیه خودش را به هال رسانده بود و همانطور که دندان بهم می سایید و زیر لب بد و بیراه به آن دو مرد میگفت که با کفش وارد خانه اش شدند، با نگاهش دنبال میهمانانش بود و حدس میزد داخل میهمانخانه مرتضی علی پنهان شده باشند.
مرد بعثی که تیرش به سنگ خورده بود، جلوی ننه مرضیه ایستاد و همانطور که با اسلحهٔ کمری اش روی سینهٔ پیرزن می کوبید گفت: ببینم تو و پسرت قصد سفر داشتین؟!
ننه مرضیه نگاهی به عباس که با صورت غرق خون به او چشم دوخته بود کرد و گفت: آری قصد سفر داشتیم، آیا این کشور آنقدر بی در و پیکر شده و رئیستان آنقدر بخیل است که نمی تواند ببیند پیرزنی با پسرش به مسافرت میروند؟!
مرد که جواب ننه مرضیه انگار او را آرام کرده بود گفت: به کجا می خواستید بروید و چرا؟!
ننه مرضیه با صدایی بغض دار گفت: قصد زیارت امام رضای غریب را داشتیم، سالهاست که نذر کرده ام به پابوس امام هشتم بروم، اما فرصتش فراهم نشد، الان احساس می کردم پایان عمرم هست پس به پسرم عباس اصرار کردم هر طور شده شرایط رفتن را فراهم کند تا نذرم ادا شود و من آرزو به دل از دنیا نروم و بعد سرش را پایین انداخت و با لحن آرامی ادامه داد: به او گفتم اگر مرا به خراسان نبرد، نفرینش می کنم، عاقش میکنم و بعد سرش را بالا آورد و خیره در چشمان سرباز بعثی شد و گفت: نکنه رفتن به زیارت هم جرم شده؟!
مرد بعثی نگاهی به راننده ابو معروف کرد، با قدم های شمرده به او نزدیک شد و چیزی در گوشش گفت و بی آنکه حرف دیگری بزنند به سمت در هال راه افتادند.
مرد بعثی در آستانه در ایستاده بود که یکباره چشم راننده به در اتاق افتاد و همانطور که به در اشاره می کرد گفت: اینجا، اینجا را نگشتید قربان!
بعثی سرش را برگرداند.
ننه مرضیه هراسان خودش را به آنان رساند و گفت: اگر مسلمان نیستید اما انسان که هستید، از جان و خانه من چه می خواهید، پسرم را زیر لگدهایتان از کار انداخته اید و نصف شب به خانه ام هجوم آورده اید آخر به چه جرمی؟!
مرد بعثی بدون توجه به حرفهای ننه مرضیه به سمت در اتاق آمد، در را باز کرد و سرکی داخل کشید و به ننه مرضیه اشاره کرد تا برق اتاق را روشن کند.
ننه مرضیه همانطور که داخل اتاق میشد فریاد میزد و از خدا کمک می گرفت تا ظلم این ظالمان را به خودشان برگرداند.
برق روشن شد، بعثی نگاهی سرسری به داخل اتاق انداخت، چیزی توجهش را جلب نکرد، پایش را بالا گرفت که داخل اتاق شود که ننه مرضیه او را به عقب هل داد و گفت: بخدا قسم اگر با کفش داخل این اتاق شوی قلم پایت را خرد میکنم حتی اگر به قیمت جانم تمام شود و صدایش را بلند تر کرد و ادامه داد: من اینجا نماز می خوانم، عبادت می کنم، نمی خواهم به قدم های شما نجس شود، از خدا شرم کنید و آرام تر، به طوریکه واقعی جلوه کند گفت: اگر می خواهی داخل اتاق شوی، حرفی نیست، کفش هایت را در آور و داخل شو، این اتاق حرمت دارد.
لحن آرام ننه مرضیه انگار آرامش را در فضا پخش کرد و لحظه ای نگذشت که صدای داد و هوار از روی حیاط به گوش رسید.
راننده ابو معروف خودش را به حیاط رساند و در حالیکه زبانش به لکنت افتاده بود با انگشت جایی را نشان میداد و رو به مرد دیگر گفت:ق...ق...قربان، اینجا را ببینید.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر۲ #قسمت_هفدهم 🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهر
#دست_تقدیر۲
#قسمت_هجدهم🎬:
صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی
رضا که هنوز باورش نمیشد صادق پشت خط هست گفت: سلام آقا صادق، کجایین شما؟! ما همه نگرانتون بودیم.
با شنیدن نام صادق، ولوله ای در خانه افتاد و رقیه زودتر از رؤیا خودش را به رضا رساند و اقدس همانطور که خیره به رضا بود جلوتر آمد و رقیه گوشی را قاپید و گفت: کجایی مادر؟! دلمون هزار راه رفت، من یکی که داشتم قالب تهی می کردم، صادق اگر تو طوریت بشه به خدا من میمیرم، دیگه طاقت یه داغ دیگه ندارم، آخه..آخه تو یادگار محیای منی..
صادق با لحنی آرام و مهربانی گفت: قربونت بشم مامان رقیه، من حالم خوب خوب هست، یه اتفاق افتاد چند ساعتی ارتباطم با همکارا قطع شد، حالا بزار یه خبر خوب بهتون بدم تا مامان جون گلم بعد از این استرس زیاد، خوشحال بشه،البته هنوز مطمئن نیستم اول باید با بابام حرف بزنم تا یه چیزایی را تایید کنه و بعد...
رقیه وسط حرف صادق پرید و گفت: بگو مامان قربونت بشه، بگو تا ببینم چی میگی...صادق نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: فکر کنم که دکتر کیسان محرابی واقعا برادر من هست اما اون میگفت اسم پدرش یه چیزی دیگه است اون گفت ابو...ابومعروف... آره یه همچی اسمی بود
رقیه با شنیدن اسم ابومعروف دستهایش شروع به لرزیدن کرد و یکدفعه روی مبل پشت سرش ولو شد و زیر لب گفت: خدا از ابو معروف نگذره...پس خودشه...اون پسر محیای منه...اون داداش تو هست و بعد همانطور که اشک هاش جاری شده بود و انگار میترسید سوال مهم تری بپرسد که جوابش دلش را به درد بیاره، با لحنی آهسته و با لکنت گفت: کیسان...کیسان از مادرش چ..چ..چی می گفت؟!
صادق که حال اونم دست کمی از مامان رقیه نداشت گفت: تا جایی متوجه شدم مادرم زنده است، اما انگار الان ایران نیست و بعد با لحنی قاطع گفت: اما مامان رقیه، خیالت راحت باشه من مادرم را پیدا می کنم و میارم پیشت ...
رقیه هق هقش بلند شد که صادق گفت: حالا که خبر سلامتی دخترتون را شنیدین گوشی را بدین آقا رضا..
رقیه بدون حرفی گوشی را داد به رضا و صادق گفت: ببین رضاجان! یادته چند وقت پیش با هم یه برنامه ها ریختیم و قرار شد یه چیزایی را امتحان کنیم؟!
رضا که متوجه منظور صادق شده بود گفت: آره...آره...الان چکار کنم؟
صادق گوشی را توی دستش محکم گرفت و همانطور که به صاحب سؤییت که فرشته نجاتش شده بود نگاه می کرد گفت: اون میکروفن و ردیابی که با فن اوری خودت ساخته بودیم را به ماشین کیسان چسپوندم، البته قبلش فعالش کردم.
الان میری پشت سیستم، با دقت سیگنالهاش را دنبال می کنی، آقا مهدی هم درجریان میگذاری، باید تا قبل هفتاد و دو ساعت کیسان را پیدا کنیم، ما می تونیم از طریق کیسان به جای مادرم محیا برسیم و از اون گذشته، نقشه های خوبی برای موساد دارم.
رضا با تعجب گفت: موساد!!
صادق سرش را تکان داد و گفت: فقط کاری را گفتم انجام بده، من با اولین پرواز میام مشهد..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفدهم🎬: ترانه با آتش دانی که در دست داشت و پر از ذغال سرخ و داغ بود وا
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هجدهم 🎬:
روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبریز رسیده بودند، اما شغلش کلیدی و مهم بود و می بایست حتما سرکار حضور داشته باشد.
با رفتن روح الله هزاران فکر به ذهن فاطمه می رسید، حسی می خواست به او بفهماند که روح الله مرد زندگی او نیست و دیر یا زود به سمت شراره می رود و فاطمه می ماند با یک دنیا تنهایی و دربه دری ...
فاطمه دوست نداشت به اینگونه افکار بپردازد و برای خلاصی از این افکار بهترین راه، خواندن دو رکعت نماز وهدیه به روح یکی از ائمه یا پیامبران بود.
پس به سمت سرویس ها رفت تا وضو بگیرد، وارد سرویس شد، حس گرمایی ناخوشایند تمام وجودش را گرفت.
دست به شیر سرد آب برد تابازش کند اما انگار شیرآب قفل شده بود، هر چه تلاش کرد نتوانست دستگیره شیر آب را بچرخاند، پس دستش را به سمت شیر داغ برد که ناگهان چراغ دستشویی شروع به روشن و خاموش شدن کرد..
فاطمه که خیلی ترسیده بود، هراسان از سرویس ها بیرون آمد، بدون انکه بتواند وضو بگیرد.
پس به سمت آشپزخانه رفت و می خواست توی ظرفشویی وضو بگیرد، زیر لب بسم اللهی گفت و شیر آب را باز کرد، آب جاری شد و فاطمه وضو گرفت.
همانطور که آب وضو از سرو صورتش میچکید داخل اتاق شد، به سمت کمد لباس کنار تختخواب رفت، درکمد را باز کرد و سجاده را به دست گرفت، دست برد چادر نمازش را از روی چوب داخل کمد لباس بردارد، اما هر چه می کرد چادر بیرون نمی آمد، انگار به جایی گیر کرده بود،فاطمه سرش را داخل کمد لباس برد تا علت بیرون نیامدن چادر را بفهمد که ناگهان سرش به شدت به دیواره کمد خورد، انگار کسی واقعا سر او را فشار میداد..
فاطمه به سختی سرش را بیرون آورد، پشت سرش را نگاه کرد اما کسی نبود، دستی به گونه اش کشید و زیر لب گفت: انگار خیالاتی شدم، روح الله که رفته سرکار و بچه ها هم که خوابن، آخه خسته بودن، پس هیچ کس نیست که سر منو هل بده، حتما فشارم افتاده و دوباره خواست چادرش را بیرون بکشد که صدای آهنگ پیام گوشی اش بلند شد..
فاطمه می خواست بی خیال دیدن پیام شود و اول دورکعت نمازی را که قصد کرده بود بخواند، اما انگار کسی کنار گوشش وزوز میکرد که گوشی را بردارد.
فاطمه، چادر را رها کرد و همانطور سجاده را در بغل داشت به سمت گوشی رفت...
صفحه اش را روشن کرد و با کمال تعجب اسم شراره روی صفحه نقش بسته بود...بله چند عکس به همراه چند پیام در صفحه مجازی برای فاطمه چشمک میزد.
فاطمه روی تخت نشست و سریع پیام ها را باز کرد...دو تا اسکرین شات..عکس ها را بزرگ کرد...باورش نمیشد...پیام های عاشقانه روح الله به شراره و شراره به روح الله... و بعد چند پیام از شراره: دیروز بال بال زدن روح الله را کنارم دیدم، منو روی بغل تا اورژانس برد، انگار میترسید تنها عشقش را از دست بدهد...
فاطمه هر چه بیشتر به صفحه شراره نگاه میکرد، ضربان قلبش شدیدتر می شد
باران اشک دوباره به جوشش افتاده بود و انگار طغیان کرده بود، آنقدر گریه اش زیاد بود که دیگر صفحه موبایل را نمیدید و صفحه تار و کدر شده بود
و صدایی در مغزش اکو میشد...زودتر خودت را از این زندگی لعنتی راحت کن...خودت را بکش و بگذار روح الله از عذاب وجدان بمیرد...تنها راه همین است...زندگی تو دیگر به پایان رسیده، روح الله عشقی به تو ندارد و از طرفی خانواده ات با دیده تحقیر به تو نگاه می کنند، پس بهترین زندگی برای تو ، زندگی ابدی است، خودت را راحت کن
فاطمه زیر لب زمزمه کرد: درسته! این زندگی دیگه هیچ لذتی برای من نداره، باید تمومش کنم و با زدن این حرف از جا بلندشدگوشی را روی تخت انداخت و سجاده هم از روی زانوهایش به زمین پرت شد..
فاطمه فراموش کرده بود که سالها در حوزه زیر گوش آنان خوانده اند که بزرگترین نعمت برای هر بنده، «حیات» است و بزرگترین گناه که غیر قابل بخشش است«خودکشی»ست..
فاطمه به سرعت خود را به آشپزخانه و قفسه داروها رساند، خشاب داروهای اعصاب را که روزگاری قبل دکتر برای رفع ناراحتی های روحی فاطمه به او داده بود، در دست جای میداد...یک خشاب..دوتا..سه تا، فک میکنم بس است، اما نیرویی از او می خواست که بیش از آن را بردارد، چهارمی و پنجمی..
همه را در مشت جای داد..
فاطمه پارچ شیشه ای روی کابینت هم پر از آب کرد و در دست گرفت، قرص ها را به سینه چسپانید و راهی اتاق شد.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان واقعی #تجسم_شیطان
✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی»
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝