eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
10هزار ویدیو
611 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
میشد که ز خانواده دوری نکنند یاری به مجاهدان سوری نکنند میشد بروند و زود برگردندو چون عمه ی سادات صبوری نکنند "ماندند #مدافع_حرم تا داعش ناموس تورا خطابِ #حوری نکنند" @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق♥
میشد که ز خانواده دوری نکنند یاری به مجاهدان سوری نکنند میشد بروند و زود برگردندو چون عمه ی سادات صبوری نکنند "ماندند #مدافع_حرم تا داعش ناموس تورا خطابِ #حوری نکنند" @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🕊 ❤️ 🍃تا قبل از آخرین لحظه دیدارش نمی‌دانستم به ماموریت سوریه می‌رود. یک روز اول صبح دیدم به اتفاق همسر و بچه‌هایش پله های خانه را می‌آیند پایین یکی از دو قلو هایش را بغل گرفته بود داد به من و گفت مادرم مرا حلال کن می‌خواهم به جنگ به دشمنان حضرت زینب (س) بروم. 🍃این حرفش مرا شوکه کرد هر چه به او التماس کردم به این طفل معصوم‌ها و همسر جوانت رحم کن و از این تصمیم منصرف شو. ولی وی  در جوابم گفت: مادر اگر جواب خانم زینب (س) را می‌دهی که این طور حرم شریفش در معرض تیر دشمنان قرار گرفته و دشمن گفته تا کیلومترها حرم را به زمین فرو می‌برد من بمانم. 🍃 برایم حرف متقاعد کننده‌ای بود، گفتم: پسرم می‌روی تو را به خدای یکتا می‌سپارم، دیگر از مادری تو خلاص می‌کنم و تو را به خانم فاطمه زهرا (س) هدیه می‌دهم. اگر شهید شدی خانم زهرا (س) حضرت ابوالفضل (ع) را به یاد بیآور که  تو را در آغوش خود می‌گیرند. 🍃 هاشم پاسخ داد: فدای سرت مادرم مرا به مادری والاتر از خودت سپردی. بهترین دعا را برایم کردی. 🍃وقتی رفت نگاه‌های معصوم بچه‌ها و همسرش او را تا ته کوچه بدرقه‌اش کردند. او فقط یکبار برگشت دستی به ما تکان داد و دیگر او را ندیدیم.💔😭 _شهید_هاشم_دهقانی_نیا🌷 💔 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
شهیدی که فقط یک دستش از سوریه برگشت😔 مادرش در مصاحبه ای گفته بود: فرزند من علی، عاشق امام حسین(ع) بود❤️. عاشق ولایت بود، عاشق حرمین شریفین بود و در این راه یک لحظه سر از پا نمی شناخت. علی کسی بود که در داخل مملکت برای صیانت از ارزش های انقلاب اسلامی آرام و قرار نداشت و هر جا که امام خامنه ای امری را می فرمودند در جهت بر آورده کردن خواسته حضرت آقا تلاش می کردند و به طور کلی دربست در اختیار ولایت بود»☝️ شهید مدافع حرم علی امرایی در وصیت نامه اش نوشته بود: «به سوریه رفتم تا به حضرت زینب(س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب»✌️ حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی(ع) هستم🌹 و تمام زندگیم را از او دارم چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من روسیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم.»✨ 🌹 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۳۴ ماشین که ایستاد، مهیا چشمانش را باز کرد. خیره به جمعیت
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۳۵ مهیا با احساس اینکه کسی روبه رویش نشست؛ سرش را بالا آورد....با دیدن شهاب، اشک هایش، گونه اش را خیس کرد. آرام زمزمه کرد. ــ شهاب! شهاب، به چشمان سرخ و پر اشک مهیا نگاه کرد. ــ جانم؟! گریه اجازه حرف را به مهیا نمی داد.شهاب میدانست، مهیا الان به چه چیزی فکر می کرد. خودش لحظه ای به این فکر کرد، که اگر شهید شود؛... و مهیا برای دیدنش اینگونه زار بزند و دیگران را التماس کند؛ عصبی شد. ـــ مگه من به مامان نگفتم نزاره بیای؟! مهیا اشک هایش را پاک کرد. ــ انتظار نداشتی تو این موقعیت ولت کنم؟! شهاب لرزد بر دلش افتاد. لیوان آب را به دست مهیا داد. ــ بیا یکم بخور... پسری از جمعیت جدا شد و به طرف آن ها آمد. ــ شهاب! شهاب سر برگرداند. ــ جانم؟! ــ حاج آقا موسوی گفتند بیاید. می خواند شهید رو دفن کنند. ــ باشه اومدم! شهاب، نگران مهیا بود. نمی توانست اورا تنها بگذارد. مهیا که از چهره و چشمان شهاب قضیه را فهمید؛ دستش را روی دست شهاب گذاشت. ــ شهاب برو من حالم خوبه. ــ بیا ببرمت تو ماشین، خیالم راحت باشه. ــ باور کن شهاب! حالم خوبه! سارا و مریم پیشمن تو برو... شهاب سری تکان داد. دست مهیا را فشرد. ــ مواظب خودت باش! ــ باشه برو! شهاب از او دور شود....مهیا دوست نداشت برود. دوست داشت کنارش می ماند و او را آنقدر نگاه میکرد، تا مطمئن شود؛ که هست و هیچوقت تنهایش نمی گذارد.مهیا با دخترها به سمت جمعیت رفتند. کار خاکسپاری تمام شده بود و مرضیه سرش را روی قبر گذاشته بود و با گریه امیر علی را صدا می کرد. صدای مداح در فضای غم انگیز معراج پیچید. 🎙عشق؛ عشق بی کرونه... اشک؛ از چشام روونه... حق؛ رزق و روزیمونو... تو؛ روضه میرسونه... عشق یعنی ، نوکر روسفید شدن... عشق یعنی ، مثل شهید حمید شدن... عشق یعنی ، تو سوریه شهید شدن... کاش میشد ، جدا بودم از هر بدی... کاش میشد ، شبیه حجت اسدی... رو قلبم ، مهر شهادت میزدی... نغمه ی لبات، اعتقاد ماست... راه سوریه، راه کربالست... کلنا فداک...... صدای گریه مرضیه بلندتر شده بود. مهیا دستش را روی دهانش گذاشته بود. تاصدای هق هقش بالا نرود.نگاهی به شهاب انداخت، که به دیوار تکیه داده بود؛ و شانه های مردانه اش تکان می خوردند. احساس می کرد، خیلی خودخواه است که شهاب را از آرزوهایش جدا کرده...آن هم به خاطر اینکه نمی توانست، نبود شهاب را تحمل کند.به خاطر خودش، به شهاب ظلم کرده بود. مهیا احساس بدی داشت.... دائم در این فکر بود، که او که همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب_س داشت. الان که همسرش می خواست، برای دفاع از حرم بجنگد؛جلویش را گرفته بوداو جلوی شوهرش را گرفته بود....مهیا لحظه ای شوکه شد. خودش تا الان اینجور به قضیه نگاه نکرده بود. 🎙من ، خاک پاتم آقا... باز ، مبتالتتم آقا... حرف دلم همینه... هر شب ، گداتم آقا... عشق یعنی ، محافظ علم باشم... عشق یعنی ، تو روضه غرق غم باشم... عشق یعنی ، باشم... نغمه ی لبم ... ذکر هر شبم ... نوکر حسین_ع ... مست زینبم_س ... کلنا فداک ...... دل خورده باز، به نامت... هر شب میدم، سلامت... شاهم تا وقتی که من... هستم بی بی، غالمت... عشق یعنی ، همش باشی به شور و شین... عشق یعنی ، میون بین الحرمین.... عشق یعنی ، فقط بگی حسین_ع حسین_ع ... من خداییم ... باز هواییم ... از عنایتت ... ... کلنا فداک ...... نگاهی به مرضیه انداخت... و در دل خودش گفت.مگر مرضیه همسرش را دوست نداشت؟! پس چطور به او اجازه داده بود، که برود؟! چاگر دوستش نداشت، که اینگونه برای نبودش زار نمی زد! نگاهش دوباره به طرف شهاب سو گرفت. به شهاب نگاهی کرد. به شهابی که با آمدن اسم سوریه و حضرت زینب_س گریه اش بالاتر می رفت. مهیا احساس بدی داشت. از جمعیت جدا شد.احساس خودخواهی او را آزار می داد. آرام زمزمه کرد. ــ من نمیتونم جلوشو بگیرم... نمیتونم... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
19.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 با سقوط دمشق، خون شهدای مدافع حرم هدر رفت ؟ 🔹 خانواده شهدای مدافع حرم چه می گویند؟ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کی به سردارمون جسارت کرد؟ کی گفت مدافعان حرم برای پول میرن سوریه؟ 😳 لطفا انتشار کلیپ تا حد ممکن @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️