eitaa logo
❤عشـــق مـن مهــــدی❤
1هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
104 فایل
🔸مهـــــدویت 🔸اخــبارظهــــور 🔸شــعرودلنوشتہ 🔸حدیث واخلاق کپی از کانال ازاد است اقا تنهاست...😔 🍃اللهم عجـل لولیک الفـرج🍃 ارتباط با مدیر @Yamahdibeia تبادل نداریم👌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 شفاعتت‌ میکنه‌ اون‌ شھیدی‌ که‌ موقع‌ گنـاه‌، میتونستی‌ گناه‌ کنی ولی به حرمت رفاقت‌ باهاش‌ کنـار گذاشتی ..!(: ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•|🧡|• ⸾❁❭ میگقت: حتی‌اگہ‌یـه‌درصداحتمـال‌بِـدی‌ڪہ یـه‌نفر یه‌روزی‌برگـرده‌وتوبہ‌کنـه .. حـق‌نداری‌راجبش‌قضاوت‌ڪنۍ!🗣^^ قضاوت‌فقط‌ڪار‌خداست☝️🏼! فلذا‌حواسمـون‌باشہッ 🧡🧡
28.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 ◇شهید علی خلیلی ۲۰ ساله بود که برای دفاع از یک دختر بدحجاب که قصد تعرض به آن دختر را داشتند ؛ شاهرگش را زدند🥀 [ درسته که حجاب خط قرمز ماست اما برای دفاع از ناموس ایرانی خون هم می‌دهیم] ✋🏻 🇮🇷 💔 # شهید_علی_خلیلی✨
ڪِـھ ‌‌دِل ‌ڪَنـدن ‌یـٰآدِت ‌بـدِھ‌؛ دِل ‌ڪَنـدن ‌اَز ‌این ‌دُنیـٰآ..🕶!'
«🔗📗» ‌ - - الھـٰۍدِلَـم‌انتِھـٰاۍِنگـٰاھ‌تـورامِـۍخـواهَـد انتِھـٰاۍِ‌نگـٰاھ‌تـویَـ؏ـنۍشَھـٰادت..!シ ‌- - 🌵⃟🌿¦⇢
『🦋🤍』 ° ° دختری داد میزد، گریه میکرد'' میگفت:میخوام صورت پدرمو ببوسم! اما اجازه نمیدادند، یکی گفت:دخترش است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید پدرش را ببوسد! گفتند شما اصرار نکنید نمیشود این شهید سر ندارد... ° ° 🦋-!
✳️ قرار بود موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: «بگذاریمش برای بعد.» او مخالفت کرد و گفت: «این تست باید الان انجام بگیرد حتی اگر نتیجه اش منفی باشد.» 🔸 اتفاقا نتیجه تست مثبت شد. بچه ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گرفتند. حاج حسن مثل عادت همیشگی اش شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز شکر. بعد از نماز شروع کرد برای بچه ها سخنرانی کردن. توی ذهنم بود که حتما می خواهد از پاداش نیروها برای شان بگوید؛ اما مطلب دیگری گفت: «بچه ها حالا که این تست با موفقیت انجام شده؛ یعنی خدا به ما نگاه کرده و به ما نظر دارد. پس بیاییم از این به بعد به همدیگر قول بدهیم، نمازمان را اول وقت بخوانیم.» 🔹 برای ما می گفت؛ وگرنه نماز او همیشه اول وقت بود. 📚 «با دست های خالی» بقلم مهدی بختیاری نشر یا زهرا (س)
🕊 ‏شهیددهقان‌،تکه ‌ کلامی داشت‌که می گفت: یه چادر از حضرت‌زهــــرا(سلام الله علیها) به خانم‌ها ارث رسیده و داشتن این حجـاب و حفظ کردنِ اون لیاقت میخواد...🦋 و حجاب دری ست به سوی بهشت... همان حجابی که تقوا را افزون میکند🙂 💔 اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
از خون جوانان حرم ... ...
•°🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفاقت‌دو‌طرفه‌است؛ برا‌رفیق‌شهیدت‌چیکار‌کردی که‌انتظار‌داری‌برات‌معجزه‌بسازه؟!(: ‌ ♥️
_ .. برای خدا باشیم تا نازمان را فقط⇇او بکشد ناز کشیدن خدا معنایش شهادت است:)❤️
💚͜͡🌼 ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
بهش‌میگفتن واسه‌چۍBmwرو ول‌ڪردۍو اومدۍمدافع‌حرم‌شدی...؟! نونت ڪم‌بودآبت‌کم‌بود مۍگفت: [عشقم] کم بود🙂💔🕊:) 🖇🌱 ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
شرط مرخصی امام خمینی(ره) به شهید بابایی شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند. از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. امام خمینی(ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم علامه مصباح یزدی؛ من ندیدم کسی مانند مقام (س) را شناخته باشد و در هیچ حالی از توسل به آن بزرگوار غافل شود. بنده مقابل این فرمانده نظامی خجالت می کشم. : هروقت در سختی‌های جنگ، فشارها بر ما حادث میشد و هیچ‌کاری از ما برنمی‌آمد پناهگاهی جز زهرا نداشتیم.. 🏴 🕊🕊 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
🕊 شهـــید مصطفی چمران: 🥀 مشکلات، انسان‌هاے کوچك را متلاشی مۍ سازد و انسان ‌هاے بزرگ را متعالی! ‏ 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
بھ جورے باش کھ سرنوشتت ھر چے شد... ختم بھ امام زمان(عج) بشه..!✨🌱 https://eitaa.com/zohornzdikhst
اینجوریہ‌دیگہ کِہ‌میگَـن: 'الرّفیق‌،ثُم‌ّالطّریق' حواسِتـون‌بـٰاشِہ‌ چِہ‌ڪَسۍرو بَراۍرِفـٰاقت‌اِنتخـٰاب‌مۍڪنید.. بہ‌نظرم‌خیلی‌میتونہ مؤثّرباشہ‌تو رسوندنت بہ‌خدا یا نرسوندنت‌بہ‌خدا أَللّٰھُمّ‌الرزُقنااَزاین‌رفاقتـٰا‌
از شهدا یاد گرفتیم : • از ابراهیم هادی ، پهلوانی را • از حاج همت ، اخلاص را • از باکری ها ، گمنامی را • از علی خلیلی، امر به معروف را • از مجید بقایی ، فداکاری را • از حاجی برونسی ، توسل را • از مهدی زین الدین ، سادگی را • از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را • از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را با این همه نمیدانم ؛ چرا موقع عمل که میرسد شرمنده ایم..🥲💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم، من منتظر همه‌ی شما هستم، همه‌ٔ شما را قسم میدهم به جان حضرت زهرا سلام الله که من را فراموش نکنید و یادم کنید، من هم حتما شما را یاد میکنم. شهید سجاد زبرجدی ❣🍃
گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن آنچنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد ...🖤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چفیه را ؛ اشک شهیدان چفیه کرد .
بار اولے کہ میخواست برود سوریه آینہ قران گرفتم برایش.. قرآن را بوسید و باز کرد ترجمه آیہ را برام خواندش ولے بار آخرے کہ میخواست برود، وقتے قرآن را باز کرد آیه را ترجمه نکرد گفتم: سعید چرا ترجمہ نمیکنے؟! رو به من کرد وگفت: اگہ ترجمہ آیہ رو بهتون بگم ناراحت نمی شین؟! گفتم: نه گفت: آیہ‌ شهادت اومده و من بہ آرزوم مےرسم♥️ ✍🏻به روایت مادرِ شهید
📌 مجید بربری کربلا که رفت ، متحول وحر مدافعان حرم شد 🔹️ هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. 🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. 🔸 پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید. ◇ پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه. 🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.» 🌹 او حـرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری " بقلم کبری خدابخش
از اعماق قرون در بین جمعیت تو را دیدم توهم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را !(: