برای بچه ها اسباب بازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقه خود بچه ها. هر چه می گفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، می گفت: «کارت نباشد، بگذار بچه ها شاد باشند. می خواهیم جشن بگیریم.» آخر سر هم رفتیم مغازه ای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گل های ریز و صورتی داشت با پس زمینه نخودی و سفید. گفت: «این آخرین پیراهن حاملگی است که می خریم. دیگر تمام شد.»
لب گزیدم که یعنی کمی آرام تر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمی شنید، با این حال خجالت می کشیدم.
وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچه ها با خوشحالی می آمدند لباس هایشان را به ما نشان می دادند. با اسباب بازی هایشان بازی می کردند. بعد از ناهار هم آن قدر که خسته شده بودند، همان طور که اسباب بازی ها دستشان بود و لباس ها بالای سرشان، خوابشان برد.
فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر می کردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بی حوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم. آبگوشتم را بار گذاشتم. بچه ها را بردم و شستم.
حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.»
خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.»
بلند شد و گفت: «این قدر خوبی که امام رضا(ع) می طلبدت دیگر.»
با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: «می خواهیم برویم مشهد؟!»
همان طور که بچه ها را ناز و نوازش می کرد. گفت: «می خواهید بروید مشهد؟!»
آمدم توی هال و گفتم: «تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.»
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: «امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم.»
گفتم: «پس تو چی؟!»
موهای سمیه را بوسید و گفت: «نه دیگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست. باباها باید بمانند خانه.»
گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.»
سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشته ام، باید بروی. برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.»
گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.»
گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.»
گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.»
گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.»
گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.»
یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.»
همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود.
خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.»
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در.
صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «اول مژدگانی بده.»
خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.»
آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.»
و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.»
می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت.
گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!»
گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.»
خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.»
دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.»
ادامه دارد
#لیست_رمان
#دخترشینا
#قسمت_اول👇
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11595
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11697
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11804
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11896
#قسمت_پنجم👇(قسمت پنجم هست ولی ب اشتباه بالای صفحه رمان قسمت ششم تایپ شده
ترتیب صفحه درسته دوستان)
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11968
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12170
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12265
#قسمت_هشتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12334
#قسمت_نهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12425
#قسمت_دهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12484
#قسمت_یازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12619
#قسمت_دوازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12713
#قسمت_سیزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12972
#قسمت_چهاردهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13078
#قسمت_پانزدهم
https://eitaa.com/zoje_behesht
i/13155
#قسمت_شانزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13217
#قسمت_هفدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13422
#قسمت_هجدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13512
#فسمت_نوزدهم
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️#لیست_رمان
#دخترشینا
#قسمت_اول👇
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11595
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11697
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11804
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11896
#قسمت_پنجم👇(قسمت پنجم هست ولی ب اشتباه بالای صفحه رمان قسمت ششم تایپ شده
ترتیب صفحه درسته دوستان)
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11968
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12170
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12265
#قسمت_هشتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12334
#قسمت_نهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12425
#قسمت_دهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12484
#قسمت_یازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12619
#قسمت_دوازدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12713
#قسمت_سیزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/12972
#قسمت_چهاردهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13078
#قسمت_پانزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13155
#قسمت_شانزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13217
#قسمت_هفدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13422
#قسمت_هجدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13512
#قسمت_نوزدهم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13664
#قسمت_بیستم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13756
#قسمت_بیست_یکم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13825
#قسمت_بیست_دوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/13919
#قسمت_بیست_سوم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/14016
#قسمت_بیست_چهارم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/14168
#قسمت_بیست_پنجم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/14245
#قسمت_بیست_ششم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/14343
#قسمت_بیست_هفتم
https://eitaa.com/zoje_beheshti/14421
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
هدایت شده از ٠
🙋♂ #آقایون_بدونن
🍃 #سیاستهای_رفتاری
#گوش_زنان همان کار #چشم_مردان را انجام میدهد.
حساسیت زن به شنیدن تعریف های بی نظیر چنان قوی است که حتی بعضی از زن ها هنگام شنیدن نغمه های عاشقانه ی محبوبشان، چشمان خود را می بندند.
مانند:
👈🏻 خانومم تو بهترینی
👈🏻 خانومم تو خوشگلترینی
👈🏻 من بهت افتخار میکنم
👈🏻 تو محبوبترینی
👈🏻 از صمیم قلبم عاشقتم
👈🏻 ممنون که کنارمی
👈🏻 ممنون بابت فهم و درکت و ...
با این تعریف ها راحت همسرتان را شیفته خود کنید.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👱🏻♀ #خانوما_بدونن
🍃 #سیاستهای_رفتاری
📛 چه زنهایی از چشم شوهر می افتند؟
● زنهایی که برای جلب توجه و محبت شوهر ،
به جای دلبری و عشوه ، خودشون رو به مریضی
میزنند و اظهار ضعف میکنند ...
● زنهایی که همیشه افسرده و بی حال هستند
● زنهایی که احترامی برای شوهر قائل نیستند
بخصوص در جمع...
● زنهایی که به نظافت و تمیزی خود اهمیت نمیدهند
● زنهایی که سرد و خشک و بی روح هستند و
نسبت به مسائل جنسی رغبتی نشون نمیدهند.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👫 #مانبایدبرایخودمانزندگیکنیم
🍃 #سیاستهای_رفتاری
مردان و زنان باید یادشان باشد که با همسرشان
همخانه نیستند ،بلکه همسرند...
نگذاریم طرف مقابلمان احساس فقر و کمبود
عاطفی کند...
ما نباید برای خودمان زندگی کنیم ،
بلکه باید برای همدیگر زندگی کنیم
و همدیگر را شاد کنیم .
وقتی همسر شدیم باید همسری کنیم
نه اینکه فقط به امورات خودمان برسیم!
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👨🏻 #آقایون_بدونن
زندگی مانند كامپيوتر؛ دارای دو جنبه
#سخت_افزاری و #نرم_افزاری میباشد.
اغلب مردان كه مديران خانه هستند با تهيهی
غذا، مسكن، پوشاک و... قسمت سختافزاری
را تأمين میكنند. اما از قسمت نرمافزاری
زندگی، مانند گفتگوهای صميمانه با اعضای
خانواده، خريد گل يا كادوی هر چند ارزان قیمت
برای همسر و بچهها، ابراز كلامی عشقتان،
تفریح، شركت در جلسات مثبت و..... غافلاند.
بنابراین اگه میخواید از زندگی لذت ببرید و
اهل خانه شاد و سرحال باشن باید به نرم افزار
هم بها بدین.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🙋♂
آقای عزیز همسرت رادیو نیست تا صحبت میکنه، میگی بگو میشنوم و حواست به گوشی موبایل یا تلویزیون باشه،
لطفاً برای ده دقیقه هم که شده فقط به همسرت گوش بده و به چهرش نگاه کن
@zoje_beheshti