eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
این هفته 😊👇 ساخت و های زیبا 😍😍😍😍 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
برای تهیه خمیر گل چینی روشهای متعددی وجود دارد كه هر یك كاربرد خاصی دارد. البته تنها تفاوت آنها فقط در مواد لازم برای تهیه هر خمیر می باشد و روش تهیه آنها یكسان است. روش اول: نشاسته ذرت ۱ پیمانه چسب چوب نصف پیمانه گلیسرین 1 قاشق غذا خوری آب  3/2 پیمانه آبلیمو 1 قاشق چایخوری وازلین برای چرب كردن ظرف روش دوم: نشاسته ذرت 1 پیمانه چسب چوب  1 پیمانه سر خالی گلیسرین 1 قاشق غذا خوری آب 4/1 پیمانه آبلیمو 1 قاشق غذا خوری وازلین برای چرب كردن ظرف روش سوم (برای گلهای كروشه ای): نشاسته ذرت 1 پیمانه چسب چوب 1 پیمانه سر خالی گلیسرین 2 قاشق غذا خوری وازلین برای چرب كردن ظرف روش تهیه: ابتدا نشاسته را بوسیله الك ریز چندین بار به خوبی الك نموده تا ذرات درشت آن جدا شود. سپس سایر مواد را (به جز وازلین) به آن افزوده و در ظرف مناسبی به خوبی مخلوط كرده تا خمیری صاف و یك دست بدست آید. اینك یك ظرف لعابی یا تفلون را بوسیله كمی وازلین چرب نموده و مواد را درون ظرف بریزید. اكنون مایع بدست آمده برای پخت آماده است. روش پخت خمیر گل چینی به این صورت است كه ظرف مورد نظر را با شعله ملایم به آرامی حرارت داده و مرتباً به هم می زنیم تا خمیر ته نگیرد و خمیر لطیفی به دست آید. خمیر گل چینی هم اكنون آماده است. دستان خود را با وازلین كمی چرب نموده و خمیر را با دقت و حوصله ورز دهید. پس از خنك شدن، خمیر را در پارچه ای تمیز قرار داده و در كیسه نایلكس نگهداری نمایید. در صورتی كه نایلكس را در جعبه ای قرار دهید برای مدت طولانی تری می توانید خمیر را در یخچال نگهداری كنید. نكته: بهترین زمان استفاده از این خمیر یك روز پس از پخت آن می باشد. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
رنگ کردن : برای رنگ کردن این خمیر بهتره از رنگ روغن استفاده کنید. مقداری از خمیر که میخواید اون رنگی کنید و بردارید مثلا برای برگ ها به خمیر سبز نیاز دارید خمیر پهن کنید و یک نقطه از رنگ سبز داخل خمیر بزارید و بعد شروع به ورز دادن خمیر کنید تا کاملا یک دست بشه برای بقیه رنگ ها هم دقیقا همین کارو انجام بدین ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
خشک کردن : بعد از ساخت ظرف یا مجسمه با خمیر چینی اونو در معرض هوا بزارید تا خشک بشه برای اینکه سریع تر خشک بشه میتونید جلوی باد پنکه بزارید هر چند دقیقه اروم بچرخونیدش تا همه جا به طور یک نواخت باد بخوره این خمیر پس از خشک شدن قابل شستشو است و گزینه مناسب تری برای ظروف است ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
نکات کلیدی در زمینه پخت: 🌺۱- برای فهمیدن اینکه خمیر انعطاف لازم رو داره یا نه کافیه با دست ورز بدید و اگر خمیر به سطح ناخن شما نچسبید پخت خمیرتون کافیه. 🌺۲-همیشه خمیر رو کمی شل تر از چیزی که میخواید، بردارید چون تا زمانی که سرد میشه مقداری از رطوبتش رو از دست میده و سفت تر میشه. 🌺۳-حتماً تمام حرارت خمیر رو بگیرید و در نایلون بذارید، در صورتی که حرارت داشته باشه خمیر موقع استفاده نرمتر از قبل میشه. 🌺۴-به خمیر بیش از اندازه وازلین نزنید، این کار باعث لاستیکی شدن خمیر میشه و زمان حالت دادن خمیر ترک برمیداره و خط میفته. 🌺۵-میتونید برای جلوگیری از کپک زدن خمیر چند قطره آبلیمو یا سرکه به مواد خمیرتون اضافه کنید. 🌺۶-حتماً باید برای رنگ آمیزی خمیر، بعد از استراحت دادن اون اقدام کنید.   ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه خمیر و نکات کلیدی ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
🔴اطلاعیه⁉️ 🔴توجه📢 از این پس هر هفته یک نوع آموزش #‌هنر و #‌خلاقیت براتون داریم😍😍 میتونید با آمو
عزیزانم یه سری نکات در ارتباط با خمیر چینی براتون ارسال کردم ان شاءالله در طی این هفته آموزش مجسمه های زیبایی را براتون خواهم داشت😊 با ما همراه باشید👌 بانویی خلاق و کار آفرین باشید و نه تنها تنوع در منزل ایجاد کنید بلکه کسب درآمد هم کنید😍 بااااانووووو شما حتما میتونی💪 خودتو دست کم نگیر💪
هدایت شده از ٠
یکی از بدترین رفتارهایی که یک زن نسبت به شوهرش داره اینه که نشون میده، به رابطه جنسی نیازی نداره و عقیده داره که فقط مرد باید پیشقدم بشه...! 👈 اینجا دیگه مرد تامین کننده نیست، بلکه تامین شونده است و دیگه اون رضایت و آرامش و اعتبارش ازش گرفته میشه. 👈 یکی از دلایل عمده‌ی گرایش آقایون متاهل به سمت زنان دیگه اینه که؛ آقا می‌خواد خانومشو تامین کنه، خانوم هم پسش میزنه. مثلاً تو رابطه‌ی جنسی، تو مسائل مالی، تو مسائل عاطفی و.... بعد یه خانوم دیگه پیدا میشه و بهش اون حس تامین کنندگی را میده... 👈 پس خانوم‌های عزیز شما هم گاهی برای رابطه جنسی با همسرتون پیشقدم بشید و رابطه جنسی را کلید بزنید. رابطه جنسی یه رابطه و لذت دو طرفه ست. نشون بدید که شما هم به رابطه جنسی نیاز دارید. اینجوری به همسرتون حس تامین میدید. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
آنچه در مورد آمیزش جنسی مکروه است : آمیزش از مقعد اگر زن راضی باشد آمیزش بین اذان صبح تا طلوع آفتاب آمیزش بین غروب آفتاب تا اذان مغرب آمیزش در ساعات اولیه شب آمیزش در زمان کسوف و خسوف آمیزش در اول ، وسط و آخر هر ماه ( قمری ) به استثناء شب اول ماه رمضان آمیزش در شب نیمه شعبان ، شب عید فطر ، شب عید قربان ، شب اول صفر آمیزش درشب قبل از سفر رو به قبله و یا پشت به قبله بودن آمیزش زیر درخت میوه دار آمیزش در برابر خورشید آمیزش در حالت جنابت مرد حرف زدن در حین آمیزش نگاه کردن درون آلت زن نگاه کردن به عورت زن در حین آمیزش آمیزش با زن حامله بدون گرفتن وضو  ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🔰لذت بخش بودن صدای زنان وقتی مردی صدای ناله های توام با لذت زنش را در رختخواب میشنود بی گمان حس میکند کارش را درست انجام داده است و این برای مرد لذت بخش است. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
ایده برای بهتر شدن زندگیتون 😊😍 هراز گاهی میتونید به جای اینکه ساده و خسته بخوابید یکم برا اقاتون شیطونی کنید مثلا اینکه داخل اتاقتون شمع روشن کنیدو اقاتونو غافل گیر کنید یا اینکه روی تختتون دوتا شاخه گل رز ابی و قرمز بزارید البته به شکلxو رز ابی روی رز قرمز باشه. یاااا هراز گاهی برای لوس کردن خودتون و عاشق کردن همسرتون بهش اقااااا بگید با ناز و کشید این خیلی جواب میده یعنی یه جورایی عالی ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👨‍⚕بعضی از مردها متاسفانه توجه به روحیه جنسی خانم ها ندارند که آنها برای آماده شدن زمانی بیشتر از مردان نیاز دارندهمین موضوع باعث میشود که زن به ارگاسم نرسدوبه سرد مزاجی دچارشود ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
میدونے خیـلـے دوسِـــ❤ــت دارم ؟! میدونستے دیـــووونتــــم ؟!🙈 میدونستے واســه‍ داشتـنـت چقدر ممنونِ خـُدام؟ میدونے چه‍ ذوقـــ😍ـے میکنم وقتے میبینم روم حسـاسـے؟! روم غیـــرت داری! عــشــقِ دلــــ❤ـــم؟! میشــه‍ همیــشه‍ باشــــــے ؟! شـُدی زندگـیمــــ مخملیــم دیـدنــ👀ـت دیگه‍ شده‍ رویـام مگـه‍ میشـه‍ لحظه‍ ای تو فـکر تـُ❤ــو نبود؟! دوووســ💙ــت دارممممـــ😻 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
مردها دوست ندارند برای هر سوالی که از همسرشان میپرسند یک سخنرانی طولانی بشنوند. زنان عاشق حرف زدن اند و اما مردان تمام جزئیات موضوع را نمیخواهند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
رابطه جنسی بدون صمیمیت، قاتل داشتن رابطه جنسی سالم است. همسران به جای به سرعت برقرار کردن رابطه، بهتر است زمانی را برای صمیمی شدن با یکدیگر بگذرانند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ @zoje_beheshti
هدایت شده از ٠
داشتیم با ماشین تو خیابون رد میشدیم که یه بنده خدایی از کوره در رفت و به ما فحش داد! 😳😳😳😳 همکارم برگشت و پرسید اون چی گفت؟؟ با اینکه هم تعدادمون تو ماشین زیادتر بود و هم قوی تر بودیم، جواب دادم هیچی...🤔🤔🤔 حرفی که زد راه‌حلی برای مشکلات ما نبود و ربطی به زندگی ما نداشت، بگذریم. 😎😎😎 باید یاد بگیریم که از بین تمام حرف‌های دیگران، چه زشت و چه زیبا، دنبال راه‌حلی برای مشکلاتمون باشیم نه دنبال پاسخ دادن و درگیری ذهنی برای هر حرفی! 😉😉😉 مگر چقدر بیکاریم که دائماً دنبال حرف و ذهن مردم باشیم! آرامشمون رو به رفتار دیگران وابسته نکنیم و قدر تک‌تک ثانیه‌های زندگیمون رو بدونیم. مگه میشه؟! 😒😒😒 بله؛ اگه بخوایم میشه. پول نمیخواد فقط یه لحظه سکوت و عبور خرج داره. بیاییم متفاوت‌تر به زندگی بنگریم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
رمان کم کم نگرانی رو توی رفتار حسام احساس میکردم. یه جور حس از دست دادن که همیشه اذیتش میکرد. حسود شده بود. کافی بود چند ساعت بی خبر بمونه از عصبانیت اونقدر بهم میریخت که مجبور میشدم معذرت خواهی کنم تا دوباره آرامش به رابطمون برگرده. یه قاطعیتی تو رفتارش بود که وادارم میکرد مطیعش باشم. وقتی عصبی بود داد نمیزد،بد و بیراه نمیگفت ولی رفتاری که در پیش میگرفت از صدتای اینها عذاب آورتر بود. کم کم برنامه ریزی واسه قول و قرارهامون از امشب و فردا شب فراتر رفت و وقتی به خودمون اومدیم دیدیم داریم حرف از گذروندن یک عمر زندگی کنار هم حرف میزنیم. هیچوقت لحظه ای پیش نمیومد که منو حسام حرفی واسه گفتن نداشته باشیم. همیشه عقربه های ساعت باهامون سرجنگ داشت و وقتی از هم جدا میشدیم یه موضوع بحث داشتیم که مجبور بودیم نیمه کاره رهاش کنیم. این جمله به وفور بین من و حسام رد و بدل میشد "باشه پس بعدا راجع بهش حرف میزنیم." قصه مون شده بود قصه هزار و یکشب و شهرزاد قصه گو که واسه نجات جونش هر شب قصه شیرینی رو واسه پادشاه نیمه کاره میگذاشت تا پادشاه به عشق شنیدن بقیه قصه از کشتنش صرف نظر کنه. وقتی دیگه حجم احساسمون تو ظرف زمان نمی گنجید حریص شدیم واسه بقیه عمرمون برای باهم بودن برنامه ریزی کنیم. ولی ناخودآگاه ترسی توی دلمون میریخت که تا قدم به میدون نمیگذاشتیم نمیتونستیم حدس بزنیم چقدر باید گوشمون رو به کری بزنیم تا صدای ساز مخالف اطرافیانمون رو نشنوی. آخرین روز از روزهای برگذاری نمایشگاه بود و شرکت هم تمام کارهای اجرایی در طی یکسال جاری رو در قالب ماکت به نمایش گذاشته بود. با حسام هماهنگ کرده بودیم که یک ساعت خاصی رو همزمان باهم نمایشگاه باشیم و بعد از اون یکی دوساعتی رو باهم باشیم. وقتی رسیدم هنوز نرسیده بود واسه همین براش پیام فرستادم که من رسیدم. دو سه دقیقه بیشتر نگذشته بود که از دور حسام رو دوشادوش زن حدودا 35 ساله ای دیدم که به غرفه خودمون نزدیک میشن. یک لحظه چشمام سیاهی رفت و اگر دستم دیر دیواره غرفه رو لمس میکرد با سر به زمین میخوردم. صدای جمعیت مثل زوزه باد تو سرم میپیچید. اندازه یک قرن طول کشید تا نزدیک شدند و بعد از احوالپرسی گرم،حسام مادرش رو به همکارها معرفی کرد. اصلا باورکردنی نبود و اگر کسی نمی شناخت فکر میکرد خواهر و برادر باشن. پدر حسام وقتی حسام خیلی کوچیک بوده فوت میکنه و ثروت زیادی رو که از پدرش به ارث برده بوده از خودش باقی میذاره. اگرچه سیما خانم اونموقع یه زن خیلی جوون بوده ولی وقتی میبینه دغدغه مالی نداره که مجبور باشه به کسی پناه ببره کمر همت میبنده و اداره مال و اموال شوهرش رو به دست میگیره و تمام امید و جوونیش رو به پای حسام میریزه. شاید هم دلیل اینکه یه زن شیک پوش و مبادی آداب و در ضمن سروزبون دار بود که واقعا آدم جلوش کم میاورد همین بود. سالها به عنوان یک زن موفق دوش به دوش مردهای جامعه گلیم خودش رو از آب بیرون کشیده بود و در حقیقت گرگ بارون دیده شده بود. سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم ولی ترجیح دادم بیشتر ساکت بمونم چون هنوز از شوک اولیه درنیومده بودم. اگر میخواستم زیاد حرف بزنم حتما عیب لکنت زبون هم به رنگ و روی پریده و چشمهای هراسون و متعجبم اضافه میشد. وقتی سیماجون و حسام از غرفه ما فاصله گرفت تا بقیه قسمتها رو نگاهی بیندازه نفسی از سر آسودگی کشیدم و ناخودآگاه دستم توی کیفم رفت و بدون اینکه بقیه متوجه بشن نگاهی به آینه انداختم تا خودمو ببینم که آه از نهادم بلند شد. وقتی دیدم قیافه ام شده عین قوطی کبریت که زیر پا له شده آه از نهادم بلند شد. فورا خودمو مرتب کردم و گوشه غرفه پشت به بقیه ظرف سه ثانیه با قلم رژ گونه به گونه های رنگ پریده ام کشیدم. وقتی برگشتند از نگاههای خریدارانه سیما جون و لبخند رضایت بخشی که روی لباش نقش بسته بود فهمیدم تو نگاه اول رضایتش جلب شده. بدنم مثل بید داشت میلرزید طوریکه وقت خداحافظی وقتی اومد باهام دست بده با تردید دستم رو به طرفش دراز کردم. انگار لرزش دستم رو که توی دستش بود احساس کرد. چون لبخند محوش پررنگ تر شد و با مهربونی نگاهی بهم کرد و بدون گفتن کلمه ای سعی داشت آرومم کنه. جلوی چشمان متعجب من حسام هم خداحافظی کرد و رفت اما کمتر از ده دقیقه بعد پیامک فرستاد و گفت تو نزدیکترین میدون به محل نمایشگاه تو ماشینش منتظر من نشسته. وقتی سوار ماشینش شدم دلم میخواست بدون کلمه ای حرف سرش رو بگیرم و یه چند بار به داشبورد بکوبم تا حرص دلم خالی بشه. در مقابل عصبانیت من فقط میخندید و این بیشتر منو عصبانی میکرد. بعد از اینکه آروم شدم تازه متوجه برق خوشحالی تو چشماش شدم و فهمیدم از اولین مرحله گزینش سیما جون سربلند بیرون اومدم. به نظر میرسید اصلی ترین خوان از هفت خوان رو پشت سر گذاشتیم. ولی مشکل من این بود که حداقل تا یکسال دیگه زمان لازم داشتم تا هم از دغدغه درس و دانشگاه نجات پ
هدایت شده از 💖زوجهای بهشتی💖
یدا کنم و هم توی این مدت ذهن سامان رو واسه این مساله آماده کنم. باز حسام غافلگیرم کرد و بدون اینکه از قبل باهام درمیون بذاره شماره موبایلم رو به مادرش داده بود تا باهام تماس بگیره. اونروز اونقدر غرق کار بودم که وقتی شماره ناشناس روی گوشیم افتاد یه لحظه تصمیم گرفتم جواب ندم ولی وقتی مجددا همون شماره رو دیدم احساس کردم پشت این سماجت مسئله مهمی باید باشه. وقتی سیما جون خودش رو معرفی کرد ناخود آگاه از پشت میزم بلند شدم و از شدت هیجان در حین صحبت کردن شروع به قدم زدن تو اتاق کارم کردم. قطرات درشت عرق از پشت گردنم به روی کمرم میغلطید. وقتی تماس قطع شد نفس راحتی کشیدم و خودم رو روی صندلی کارم انداختم. باید یه گوشمالی حسابی به این پسره بی خیال بدم تا دیگه منو تو این شرایط قرار نده. بلافاصله حسام مثل اینکه موش رو آتیش زده باشند بعد از ضربه سرانگشتی به در سرش رو از لای درب اتاقم رد کرد و لبخند شیطنتی که رو صورتش نقش بسته بود بیشتر عصبیم میکرد. عزیزم میبینم که باز کله ات به سقف چسبیده!!! - - برو بیرون حسام که الان خونت رو بریزم مباحه. عرض نیشش تا بناگوشش شد و گفت: - همینه خانم محترم،وقتی به حرفم توجه نمیکنی مجبورم مامانمو برات بیارم. از جام بلند شدم و دستم رفت به طرف پانچ که به طرفش پرتاب کنم. شروع به التماس کرد: - ندا به جان تو غلط کردم. باورکن خودمم غافلگیر کرد. ببین اصلا خشونت بهت نمیاد. خدایا من چه گناهی کردم شب به سیماجون میگم ندا اینو گفته سبد سالاد رو به طرفم پرت میکنه روزا باید از دست تو سرمو بگیرم فرار کنم. اونقدر یک نفس حرف میزد که خودم خنده ام گرفته بود اونقدر خندیدم که یادم رفت چند ثانیه پیش چقدر از دستش عصبانی شدم. بعد از اینکه مطمئن شد آروم شدم پرسید: - خب نتیجه چی شد ندا جون؟! تونستی مادرشوهر رو قانع کنی یک سال پات صبر کنه تا وقت شوهرت بشه؟! - بسه توروخدا حسام اینقدر همه چیز رو به شوخی نگیر. آره تقریبا قانع شد. ولی نظرش این هست که تو این مدت خانواده ها باهم رفت و آمد داشته باشن که براش توضیح دادم چه خبره بابا پیاده شو باهم بریم. این مسئله واسه خانواده من حل شده نیست و قطعا تحت فشار قرار میگیرم که زودتر نامزدی سر بگیره. اونم قانع شد که فعلا همه چیز موکول بشه به بعد از تموم شدن درس من. ولی ازم خواست وقتی بذارم و بیشتر باهاش آشنا بشم. خوشحالی حسام قابل وصف نبود ولی رد پای نگرانی رو توی چشمهاش میدیدم که دلیلش رو تا شبی که سیما خانم منو واسه شام به خونشون دعوت نکرده بود نفهمیدم. از صبح هر بار حسام میومد بهم چیزی بگه ولی نمیدونم چرا باز منصرف میشد. تا اینکه ساعت رفتن رسید و توی مسیر خونه بی مقدمه گوشه خیابون نگه داشت و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت: - ندا قبل از رسیدن به خونه باید راجع به مسئله مهمی باهات صحبت کنم. فکر میکردم میخواد راجع به قوانین حاکم بر خونه شون حرف بزنه ولی وقتی شروع به صحبت کرد فقط چند جمله اول رو شنیدم. مابقی حرفهاش رو دیگه نمیشنیدم و فقط تکون خوردن لبهاش رو میدیدم. تا اینکه وقتی به خودم اومدم دیدم از ماشین حسام پیاده شدم و دارم تو خیابون با پای پیاده پرسه میزنم. پشت پرده اشک همه جا رو تار میدیدم. از کنار هر عابری که رد میشدم با حالت شفقت تو صورتم نگاه میکرد ولی کار من از این حرفها دیگه گذشته بود. اونقدر حالم بد بود که انگار تو دست به قصد خفه کردنم دارن گلوم رو فشار میدن. اونقدر حالم بد بود که یادم نمیومد ماشین رو کجا پارک کردم. اگر دنیا موقع طلاقم واسم متوقف نشده بود اینبار برام توقف کرده بود. **** یکی یکی چراغ مغازه ها خاموش میشد و خیابون های شهر لحظه به لحظه توی سکوت و سنگینی شب غرق میشد. صدای زنگ گوشی موبایلم دیگه از توی کیفم به گوش نمیرسید. احساس کردم شارژش تموم شده و خاموش شده و این بهم حس آرامش عجیبی میداد. دیگه حتی نگرانی پدر و مادرم هم برام اهمیتی نداشت. چون پای همه رو واسه افتادن این اتفاق وسط کشیده بودم. اونشب از همه دنیا طلبکار بودم ولی بیشتر از همه حسام دلم رو به درد آورده بود. حسام با دست خودش آتیش به خرمن رابطه مون زده بود. توی اون لحظه احساس میکردم شخصیتمو لگدمال کرده. اصلا نمیفهمیدم چطور تونسته بود مسئله به این بزرگی و مهمی رو از مادرش کتمان کنه. تازه دلیل نگرانی که مثل شعله شمع تو چشماش می درخشید رو میفهمیدم. حسام قضیه ازدواج اول من و وجود سامان رو از مادرش مخفی کرده بود و از من میخواست تو این دروغ باهاش هم دست بشم. با اینکار چطوری میتونستم توی صورت معصوم سامان نگاه کنم وقتی به خاطر خوشبختی خودم حاضر میشدم انکارش کنم. توی این چند سال تن به حقارت نداده بودم و از مسیر سنگلاخ زندگیم یه جاده قشنگ و هموار ساخته بودم و دست تو دستهای کوچولوی پسرم قدم به راه گذاشته بودم. اینکار مثل این بود که سامان رو کنار این جاده رها کنم و راهم رو ازش جدا کنم. در حالیکه سامان تنها انگیزه من واسه درست
هدایت شده از 💖زوجهای بهشتی💖
زن دگی کردن بود. ستون همه ارزشها و باورهای قشنگم بود. حسام با این کارش خرد و خاکسترم کرده بود. انگار با دست سنگین بیدارم کرده بود واقعیت تلخ رو جرعه جرعه به حلقم ریخته بود. اینکه باید سامان رو مثل لکه ننگ انکار میکردم تا لیاقت داشتنش نصیبم بشه. احساس آدمی رو داشتم که خیانت بزرگی مرتکب شده و عذاب وجدان داره روحش رو مثل خوره میخوره. خوشبختانه تعطیلات تابستون بود و دغدغه دانشگاه نداشتم. خواستم از کار تو شرکت استعفا بدم که مدیر شرکت قبول نکرد و بهم یکماه مرخصی داد تا هر مشکلی دارم برطرف کنم و دوباره به همکاری باهاشون ادامه بدم. قبول کردم در صورت حل مشکلاتم حتما رو پیشنهاد همکاری مجدد فکر کنم. ولی هیچ قولی ندادم که بارش روی شونه ام سنگینی کنه. فردای اونروز با پدر و مادرم و سامان راهی مسافرت شدیم. تنها راهی که پیش روی خودم میدیدم دور شدن از شهری بود که آسمونش بین من و حسام مشترک بود. سه هفته ای رو که توی مسافرت گذروندیم فرصت خوبی بود واسه پذیرفتن این حقیقت که دوباره باید به پیله تنهایی خودم برگردم. موقع رفتن توی سکوت زل زده بودم به جاده و کلمه به کلمه حرفهای حسام رو مرور میکردم. چون هرچی بیشتر در مقابل هجوم خاطرات مقاومت میکردم دیرتر با این حقیقت کنار میومدم که عاقلانه ترین تصمیم جدا شدن از حسام هست. گوشی موبایلم رو خاموش کردم و به این شکل مانع این شدم که حسام حرکتی انجام بده تا منصرفم کنه. هنوز اونقدر قدرت نداشتم در مقابل نیروی وابستگی که منو به سمتش میکشید مقاومت کنم. با همه بلایی که به سر غرورم آورده بود. بدبختی این بود هنوز دوستش داشتم و هرچی دنبال ردپای نفرت ازش توی دلم میگشتم تا کمکم کنه عشقش رو از دلم بیرون کنم بی نتیجه بود. تو مسیر برگشت اونقدری روحیه ام عوض شده بود که دیگه احساس میکردم میتونم به سر کارم برگردم ولی هنوز قدرت روبرو شدن با حسام و بی تفاوت رد شدن ازش رو نداشتم. یک روز بعد از برگشتن از مسافرت به قصد پیدا کردن کار از خونه زدم بیرون ولی چون دنبال کار پاره وقت بودم نتیجه ای نگرفتم و دست از پا درازتر به سمت خونه برگشتم. بعد از اینکه ماشین رو کنار کوچه پارک کردم و پیاده شدم همزمان با من یه خانم از ماشین مدل بالایی که جلوی ماشین من پارک شده بود پیاده شد و وقتی عینک آفتابی از صورتش برداشت ، سرم به دوران افتاد. مادر حسام با لبخندی تصنعی جلو اومد و سلام کرد. نمیدونم چرا اینبار احساس اضطراب به جونم چنگ نمیزد. از لحن رسمی و غیر صمیمی اش خوشم نیومد. ولی کنجکاو بودم بدونم علت حضورش چیه. ازم خواست چند دقیقه ای به صورت خصوصی باهم صحبت کنیم. به ماشین اشاره کردم و گفتم: - ببخشید که معذورم بهتون تعارف کنم خونه تشریف بیارید. - مهم نیست واسه مهمونی نیومدم. - در هر صورت ادب حکم میکنه به خونه مهمونتون کنم ولی متاسفانه هنوز پدر و مادر من در جریان نیستند و چون دیگه موضوع ازدواجی در کار نیست دلم نمیخواد باعث آشفتگیشون بشم. - آره این مدت فهمیدم کاملا آستین سرخود هستی و بدون اطلاع بزرگترت واسه خودت تصمیم میگیری و فکر میکنی همه میتونن مثل تو عمل کنن. - ببینید سیما خانوم احساس میکنم راه رو اشتباه اومدید. تعجب میکنم چرا توی این مدت حسام بهتون نگفته که من دیگه منصرف شدم. - منصرف شدی؟ به چه حقی یه همچین تصیمی گرفتی که منصرف بشی؟ بغض پنجه انداخته بود و سخت گلوم رو فشار میداد ولی به خودم مسلط موندم مبادا جلوی این زن خودخواه خفیف بشم پس محکم و قاطع جواب دادم: - سیما خانوم مراقب حرف زدنتون باشید. هنوز من نه اونقدر علیل شدم که نتونم خودم رو اداره کنم و نه حسرت شوهر کردن دارم که نیاز به خام کردن عزیز دردونه شما واسه ازدواج باهاش داشته باشم. یادتون باشه با یه دختر بیسواد و یا بی سروپا حرف نمیزنید. در ضمن خانوم به ظاهر محترم یادتون باشه شما هم دقیقا تو شرایط من قرار داشتید و نمیتونید از سطح بالاتری به من نگاه کنید. پسر شما داد سخن از مادر روشنفکر و فهمیده خودش داد و کاملا منو تو عمل انجام شده قرار داد. میبینید که وقتی از پنهون کاری ناشی از حماقتش مطلع شدم حتی حاضر نشدم چشمم تو چشمش بیفته. پس کسی که قراره مدعی باشه بابت توهینی که به شخصیت و شعورم شده منم نه شما که در خونه من تشریف آوردید و باعث سلب آسایش من شدید. بخاطر همین اجازه نمیدم بهتون که کوچکترین توهین و بی احترامی بهم بکنید. لطف کنید پیاده شید و هرچه زودتر از اینجا تشریف ببرید. ادامه دارد...❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سوال متاهل هستم بنده ۳۲ و همسرم ۳۶ ساله هستن ۷ ساله ازدواج کردیم بله مستقل هستیم ازدواج سنتی و با معرفی یکی از اقوام من که دوست شوهرمم هستن راستش مشکل بنده ارتباطی به همسرم و زندگی زناشوييم نداره. معضل من یک سری خاطرات و چالش های کودکی هست که هنوز اثرش به شکل نامحسوس در رفتار و نوع برخورد من هست. من آخرین فرزند یک خانواده پر جمعیت هستم. با پدرم تفاوت سنی زیادی دارم. یادمه تو بچگی من و خواهر برادرام وقتی پدرم خونه بودند باید یه سکوت و آرامشی تو خونه برقرار میشد، مخصوصا وقتی ساعت خواب و استراحت ايشون بود. و فشار بسیار از سمت مادرم و در کل جو خونه بهمون تحمیل میشد. و حالا، من با دوتا بچه کوچيک وقتی به منزل ایشون ميرم کوچکترین سر و صدایی از طرف بچه های خودم یا حتی بچه های خواهر و برادرام چنان فشار و استرسى به من وارد میکنه که غالبا نمیتونم خودم رو کنترل کنم، عصبانی میشم و برای این که خونه رو ساکت کنم با بچه ها برخورد میکنم. این در حالی که اصلا پدرم رفتاراي گذشته رو نداره و با ما هیچ مشکلی ندارن و بارها ملاحضه گری من رو تحسين کردن و هنوز اون استرس بچگی تو وجودم مونده و به خاطر همین بچه هام و همسرم رو اذیت میکنم. بسیار ممنون و دعاگوتون میشم کمکم کنيد پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام شما به واسطه سختگیریهایی که درگذشته درزندگیتان اعمال شده وچه بسا با خشونت وتنبیه همراه بوده دچار شخصیت اضطرابی هستید وهنور درناخوداگاه خوددرگیر این مسائل هستید توصیه میکنم حتماً به روانپزشک مراجعه کنید ویا به مشاور متخصص تاباروان درمانی ویاهیپنوتیزم وپاکسازی ضمیر ناخودآگاه شما ورفتار درمانی شمارا مداوا کنند البته به صورت ابتدایی درمان شما میتوانید بااستفاده از یک کاغذ وقلم عقده های درونی وهرچیزی که باعث ناراحتی شما میشه رو روی کاغذ بیاوری وازذهن خود تخلیه کنی وکاغذ را مچاله کرده دور بریزی تا ذهنت پاک بشه از افکار مزاحم اگه بازم ادامه داشت خوب توصیه اولیه رو جدی بگیر ودنبال درمان باش تا بیشتر اسیب زا نشده ولطفا بارفتار سخت گیرانه نسبت به بچه ها یکی دیگه مثل خودت رو زیراکس نگیر شما که مضرات سخت گیری رو چشیدی پس چرا میخوای فرزندانت رو مبتلا کنی ؟بچه نیازمند هیجان وجنب وجوش هستش پس لطفا محرومیت ایجاد نکن ....
❌ زیرا👇 1⃣امکان معاشقه طولانی را از شما میگیرد! 2⃣مرد را سریع تر تحریک و قبل از آمادگی زن، نزدیکی شروع میشود! 3⃣حساسیت زوجین را نسبت به بدن برهنه کم می کند! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
5 🔴: شیر و موش 🙏اگر این قانون خوب فهمیده بشه و بهش ایمان بیاوریم، به تنهایی قادر است که از بسیاری از طلاقها جلوگیری کند(دکتر حمیدرضا ایمانی فر) ✅قانون "شیر و موش" این را میگوید که حرکت مردها در زندگی زناشویی از شیر بودن به سمت موش شدن است، اما حرکت زنها در زندگی زناشویی، از موش بودن به سمت شیر شدن است. 1⃣برداشت اول: زمان تسلیم شدن هر مردی و موش شدن او با مرد دیگر فرق دارد، مثلاً پدر من پس از 25 سال از ازدواجش به زانو درآمد و موش شد و عمویم در 20 سالگی ازدواجش. اما من به تازگی پس از گذشت 12 سال از ازدواجم، موش شدم و حس میکنم قدرت دست خانمم افتاده است و کار از کار گذشته. ای آقای گرامی؛ فکر نکنم تو از من و بابای من قلدر تر و شیر تر باشی، به هرحال به زانو در خواهی آمد، چه بهتر که مثل من و بابام زیادی هارت و پورت نکنی و با سلام و صلوات در همان اوائل زندگی با زن خود کنار بایی، این به عقل و درایت وآسایش نزدیکتر است. 2⃣برداشت دوم: ای آقایی که دائماً با خانمت دعوا و سر و صدا راه می اندازی، که خانمت را حرف شنو و مطیع خود کنی و از گردنکشی خانمت می ترسی؛ بدان و آگاه باش که از آنچه می ترسی بر سرت خواهد آمد و بدون شک و به یقین شکست خواهی خورد، پس، از همین الان که دوران شیر بودن توست، یادبگیر که با او کنار بیایی، تا در دوران ضعفت، بیشتر هوایت را داشته باشد و بیشتر به تو رحم کند. با تو هستم جناب سروان، با تو هستم آقا معلم، مکانیک، کاسب، خیلی برای خانمت دور بر ندار، بالاخره در برابر قدرت زنان به زانو درخواهید آمد. 3⃣برداشت سوم: خانمها چون از این قانون اطلاع ندارند، وقتی با گردن کشی آقایان در اوائل زندگی روبرو میشوند، متاسفانه فکر میکنند که این آقا همینطور قلدر و نافهم و زورگو خواهد ماند، و به همین دلیل خانمها، برای طلاق و اجرای مهریه عجله می کنند. در صورتی که من به عنوان یک متخصص روانشناسی علاقمند به زوج درمانی بهشون اطمینان میدهم، که این سر و صدا و گردنکشی افول خواهد کرد و دوران شیر بودن شما خانمها نیز فرا خواهد رسید(دکتر حمیدرضا ایمانی فر). 🙏🙏🙏پس خانم های عزیز، هارت و پورت های شوهران خود را تحمل کنید، تا در آینده پدرشان را درآورید. آینده از آن شماست. این قانون زندگی است، پس برای طلاق و برای درست شدن و منطقی تر شدن شوهرتان عجله نکنید،و به آنها فرصت دهید و آرامش خود را حفظ کنید و با نرمی و لطافت بیشتری با آنها بر خورد کنید، تا شاهد باشید که به زودی ترشح تستسترون آنها کاهش یابد و به سمت موش شدن حرکت کنند. و شما همانند شیر ژیان، پرچم پیروزی و اقتدار را بر فراز خانه و کاشانه خود به اهتزاز درآورد. مگر ندیده اید، پدر بزرگی که در جوانی سرو صدا میکرد و خط و نشان می کشید، اکنون ساکت شده است، اما دیگر، مادربزرگ ول کن نیست، خانهای عزیز، حکومت و آینده از آن شماست.نوش جانتان. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
5 🔴: خلع سلاح همسر ✍این تکنیک به تکنیک برنده- برنده نیز معروف است، زیرا هر دو طرف برنده می شوند.. تا زمانی که یکی از طرفین احساس بازنده بودن کند، دعوا و مشکل ادامه پیدا میکند. از این تکنیک زمانی استفاده می کنیم که از طرف همسر مورد حمله قرار گرفته ایم. 👌فرض کنید که شما کاری را به اشتباه انجام داده اید، مثلاً به موقع نیامده اید، کاری را درست انجام نداده اید، اشتباهی کرده اید. در این زمان همسر شما به شما حمله می کند. شما در ابتدا باید کاری کنید که او برنده شود و احساس بردن بودن کند، وقتی که آرام شد، نظر خود را و دلایل خود را بگویید و از خود دفاع کنید. 1⃣مثال اول: ارتباط نامناسب بدون استفاده از تکنیک خلع سلاح 👤مرد: دو ساعته من رو توی خیابون علاف کردی، حالا داری میایی، برای من ارزش قائل نیستی؟ 👰زن: معطل مادر جنابعالی شدم که افتاده بود توی خونه بلند شو هم نبود، بازم یه بار باهات اومدم بیرون هارت و پورت راه انداختی،.....مرد پاسخ میدهد: کوری مگه، میخواستی بهش بگی و بیای.......نتیجه: تداوم دعوا..... 2⃣مثال دوم: ارتباط مناسب با استفاده از تکنیک خلع سلاح 👤مرد: دو ساعته من رو توی خیابون علاف کردی، حالا داری میایی، برای من ارزش قائل نیستی؟ 👰زن: حق با توست، من باید زودتر می آمدم تو اینجا خیلی علاف شدی، بهت قول داده بودم ساعت 9 اینجا باشم، چقدر اذیت شدی، شرمنده شدم، همش به فکر تو بودم.(در اینجا زن با مهارت همسرش را تایید می کند و در شوهرش احساس برنده شدن ایجاد می نماید). وقتی که مرد کمی آرام شد، زن ادامه میدهد: میخواستم سر موقع بیایم که مادرت آمد منزل و اصرار داشت که با من حرف بزند و من بی ادبی دیدم که فوراً بگویم با تو قرار دارم. 3⃣مثال سوم که از تکنیک خلع سلاح استفاده میکند 👰زن میگه: تو ساعت ده شب قرار بود بیایی خانه، چرا حالا اومدی؟ 👤 مرد میگه: راست میگی من باید ساعت ده شب می آمدم دیر کردم. در اینجا مرد اول حق را به زن میدهد و بعد که زن احساس پیروزی کرد و آرام شد، دلایل دیر آمدنش را توضیح میدهد. ✅نکات استفاده از تکنیک خلع سلاح: اگر یکی چیزی را بگوید و دیگری عذرخواهی کند و بحث تمام شود از تکنیک برنده- بازنده استفاده کرده است. اما در این تکنیک ما هم می خواهیم حقمان را بگیریم و هم می خواهیم دو طرف برنده باشند. ✅اگر طرف مقابل در برابر اشتباه ما پرخاشگری کرد، شما تایید کنید و کاری کنید که او احساس برنده شدن بنماید(مثلاً بگویید: حق با تو بود منم جای تو بودم ناراحت میشدم) و صبر کنید تا وقتی که آرام شد دلایلتان را بگویید. ای تکنیک فاصله بین در برنده کردن طرف مقابل و دفاع کردن از خود هم نباید زیاد باشد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝