eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
... بعضی از گناهان مثل نفت هستند و بعضی‌ها هم مثل بنزین..! قرآن درباره گناه‌های نفتی میگه🛢 👈«انجامش ندین» درباره گناه‌های بنزینی میگه⛽️ 👈«نزدیکش هم نشید❌» ' لاتقربوا ' چون بنزین، بر خلاف نفت از دور هم آتیش میگیره🔥 رابطه با نامحرم و شهوت جز گناهان بنزینیه🔥 .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
"گفتـن اَسـرار مـجردی بعـد از ازدواج؟!!!" هرگز نباید از اشتباهات و لغزش‌هایی که در دوران مجردی انجام داده‌اید و کسی هم از آن باخبر نیست و شما نیز توبه کرده‌اید و یقیناً بعد از ازدواج هم همسرتان متوجه آن نخواهد شد، سخنی به میان بیاورید...! 👈 زیرا گناهان و خطاها، امری مابین ما و خدای ماست، و هیچ کس اجازه ندارد آبروی خود را جلوی دیگران ببرد. 👈 علاوه بر این هرگز از فرد مقابل نخواهید كه به مسائل گذشته خود اشاره کند. ✅ ولی اگر مسئله‌ای قبل از ازدواج برای شما پیش آمده و شما مرتکب جرم وخطایی شده‌اید و امکان بر ملاشدن آن را پس از ازدواج وجود دارد، باید حتماً به نحوی آن را برای فرد مقابل بیان کنید. https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ✨﷽✨ ✍آقـای عـزیـز 💞به هـمسرت بگو دوسـتت دارم ! 💞او گل خوشبوی بهاری، پژمرده‌اش نکن ! 💞انتظار نداشته باش هـمسرت مثل تو باشه ! 💞هـمدردی و هـمدلی اونو آرام می کنه ! 💞قبل از انـتقاد ازش تـعریف کن ! 💞اگه گفت: تو منو دوسـت نداری ؛ من بدبختم که با تو ازدواج کردم ! بلافاصله بهش بگو: عوضـش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم ! 💞 و هیچ وقت دلش رو نشـکن ... ✍خانـم مـحترم 💕به شوهـرت افـتخار کن ! 💕 کسی رو با او مقایسه نکن ! 💕 اقـتدار و غـرورش را نشکن ! 💕 زیبایـی اش را در عـقل‌اش جستجو کن ! 💕 قـناعت پیشه باش ! 💕 نـاز کن اما متکبر نباش ! 💕 زیبایـی ات را فقط به او نـشان بده ! 💕 مـوی تو دنـیای اوست، ازش مراقبت کن ! 💕 به پـیشوازش برو ! 💕 و پـناهگاه شوهرت باش ... ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤️🍃❤️ به همسرتان بگویید: "تو زیباتر از دوستان دیگرت هستی"😇 قرار دادن او از بین همتاهایش بر سكوی نخست زیبایی، باعث بالا رفتن اعتمـادبـه‌نفـس وی شـده و سـبـب می‌گـردد تا هـمـسر شمـا در تـصـوراتش بر دوستان هم‌جنس خود بتواند فرمانروایی كند. این تحسین و تعریف بسیار مهمی در دنیای زنانه محسوب شده و امتیاز شما را در نزد همسرتان ارتقای چشمگیری خواهد داد. گذشته از این‌ كه باعث می‌گـردد او از لحاظ زیبایی ظاهری خود را برتر از اطرافیانش تصور كند، این جمله كوتاه به همسرتان تفهیم می‌كند كه شما تا چه حد برای وی ارزش قائل هستید. بعلاوه، زمانی كه دوستانش پیش شـما هستند، كمتر احساس نگرانی خواهد كرد. او در مـورد خـودش احـسـاس خـوبـی نموده و پاداش سلیقه به خرج دادن شما را خواهد داد. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤💜💗💖 بانو_جان هرگز از شوهران خود نپرسید چرا⁉️ 🔖وقتي كه شما از يك مرد بپرسيد كه چرا اين كار را اينطور انجام داده اي، او اينطور استنباط خواهد كرد كه به او گفته ايد كه "تو احمق هستي كه روي زمين اين راه را براي اين كار انتخاب كرده اي" 🔖حالا او قبل از اينكه جملاتتان را تمام كرده باشيد حالت تدافعي به خود مي‌گيرد. 👈تمرين كنيد كه به جاي استفاده از كلمه چرا بگوييد درباره اين موضوع به من بيشتر بگو ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ❤️🍃❤️ برای داشتن روابط زناشویی موفق باید مراقب کلماتتان باشید! 🔸خیلی چیزها هست که اصلا نباید به همسرتون بگید حتی اگر واقعیت داشته باشند. مثلا نگید که ” به نظرت همسایه جدیدمون خیلی جذاب نیست؟ ” یا مثلا از جملاتی که با “به نظرم مشکل تو اینه که … ” شروع میشن اصلا استفاده نکنید. 🔸آیا خودتون هم دوست دارید همچین جملاتی رو از شریک زندگیتون بشنوین؟ باید بدانید چگونه همسرتان را نقد کنید. جملات تاثیر فراوانی در هدایت رابطه دارند، فرقی نمیکنه تو رابطه کاری هستین و یا دارید با دوست قدیمیتون معاشرت میکنید ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae پذیرش «عذرخواهی»! 🔹 زیاد در پذیرفتن همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 🔸 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ خاص و مورد نظر شما عذرخواهی کند. گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای عذرخواهی است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. ✅ گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد کینه، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، منّت نگذارید و حفظ عزّت همسرتان را در نظر بگیرید. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵۱ و ۵۲ سرم را برگرداندم طرف طارق,کنار طارق‌ کسی نبود,باصدای ضعیفی گفتم: _عباس وزینب کجان؟نمیبینمشان؟ از نگاه هایی که بینشان رد وبدل میشد فهمیدم باید اتفاقی افتاده باشد...وای اصلا چرا من را چاقو زدند؟وای نه....انور...روی تخت نشستم وبا گریه گفتم:_طارق,فاطمه...بچه هام کجان؟ سرشان پایین بود...روبه زهرا:_زهرا ,داداش و ابجیت کجان؟ زهرا اشک میریخت وچیزی نمیگفت...حسن وحسین اومدن نزدیکم وگفتند: _مامان عباس وزینب گم شدند…… وای نه...دیگه تا تهش راگرفتم...دنیا دور سرم میچرخید...نه....خدا...وای علی... کجایی؟بیا ببین دوباره جگرگوشه هات را دزدیدند... طارق امید میداد که پیداشون میکنند,اما من میدونستم محاله....انور و افرادش خیلی کینه توزن... اینبار بچه هام را نکشند؟!!..., عباس بعداز ازادیش خاطراتی از انور و کارهاش تعریف میکرد که مو بر تنم راست میشد...انواع واقسام جنایتها را جلوی چشم‌های بچه بینوا انجام داده بود تا به اصطلاح ازش یهودی صهیون بسازه... دست به پهلوم گرفتم بلند شدم وگفت:_باید بریم حرم...شاید بشه کاری کرد... شاید با بازبینی دوربینها چهره ربایندگان مشخص بشه وبا چهره نگاری مانع خروجشان از کشور شد .... طارق: _بشین خواهرم,تمام این کارها را درمدتی که عملت میکردند وبیهوش بودی من انجام دادم...تصویر دوربین خیلی واضح نیست,یه زن وشوهر بودند که عباس وزینب را بغل کردند ویه مردکه باچفیه صورتش راپوشانده بود به توحمله کرده...فقط یه عکس از بچه ها میخواستند که من نداشتم به پلیس بدم..., _اه عکس....کیف...کیفم کجاست؟ زهرا کیفم را که روی دوشش انداخته بود به طرفم داد...اخه من همیشه عکس علی و بچه ها را داخل کیف پولم داشتم...,درنیمه باز کیف رابازکردم,دنبال کیف پولم بودم که چشمم به کاغذی مچاله شده داخلش افتاد....باتعجب گفتم _این چیه؟ طارق کاغذ مچاله شده را برداشت وبازش کرد وچون چیزی ازش نفهمید ,گرفتش طرف من وگفت: _نمی دونم چی نوشته...ببین میتونی سر در بیاری... نگاه کردم,آه خط عبری...خدا لعنتت کند انور, یه نامه ی کوتاه نوشته شده بود,که با خواندنش آتش گرفتم. اینجور نوشته بود: _امیدوارم ضربه ی چاقویی راکه به من زدی,باز پس گرفته باشی...من عادلانه رفتار میکنم,چون جان شوهرت راگرفتم,ازجان تو گذشتم.بچه ها هم دوتا مال تو ,دوتا مال من...نترس اینبار نمیخوام یهودی صهیونیست بارشون بیارم,انسانی که مادرش مسلمان باشه ,نمیتونه یهودی بشه... اونم بچه های تو که انگاربه جای نان و آب,صفحه ی قران به خوردشان دادی... بچه‌هات را نگه میدارم برای قربانی به درگاه عزازییل عزیز ...توی روزی که برای ما و ابلیس یک نوع جشنه...بچه های تو پیش‌کش ما هستند به درگاه ابلیس بزرگ... دریک روز خاص...یک مکان خاص...با خاص ترین یاران عزازیل ویک هدیه وپیشکشی خاص... خدای من این ابلیس کثیف چی میگفت... نه....حالا میفهمیدم که جان بچه هام واقعا درخطره وقراره چه مرگ جانگدازی داشته باشند..نه...نه....نه.....و دوباره دنیایم تاریک شد. 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵۳ و ۵۴ چشامم که باز شد....طارق کنارم بود,سریع دستم را تودستش گرفت وگفت: _سلما جان,عزیزم ناراحت نباش,اگه علی نیست, شهید شده,من که هستم ,قول میدم تمام دنیا را زیروروکنم وعباس وزینب را سالم به دستت برسانم... با لحنی ضعیف گفتم... _نه طارق,کار تونیست... خودم باید برم. طارق ,انور یک حیوان بالفطره هست , میخواد بچه هام را زجرکش کنه,میدونی منظورش از قربانی برای عزازییل چی بود؟ طارق سرش رابه علامت نفی تکون داد.. ادامه دادم: _یه چیزایی راجب این جشن ,زمانی که داخل, اسراییل بودم شنیدم...میدونی داداش, اسراییل وتمام سردرمدارانش در ظاهر یهودین اما کلا شیطان پرست هستند و تمام تلاششان را برای حفظ‌قدرت شیطان و نابودی حزب خدا میکنند,هرکاری را که باعث خوشحالی شیطان باشه انجام میدهند, دقیق نمیدونم اما گویا هرچندسالی یک بار مراسم جشن شیطان پرستی دریک نقطه دورافتاده وبه قول اونا امن,انجام میشه, میهمانانش همه از سناتورهای شیطان پرست غربی وامریکایی واسراییلی هستند,قوانین خاصی داره ومراسمات خاصی دراین جشن انجام میشه,یکی از مراسماتش اینه که یک اتش بزرگ داخل دهان مجسمه ی سنگی جغدی,غول پیکر درست میکنند وچندبچه شیعه را که به بلوغ نرسیده باشند داخل دهان این جغد می‌اندازند وازجان دادن وجزغاله شدن بچه ها لذت میبرندواین بچه ها قربانیی هستند برای هدیه به شیطان تا درمجلسشان شرکت کند... طارق...الهی بمیرم برای عباس وزینبم...انور خیلی واضح گفته ,بچه های من را میخواد بسوزونه... واز استیصالی که داشتم دست به یقیه ی طارق انداختم میکشیدم واز ته سرفریاد می زدم.... _نه....خدا.....به چه گناهی.... طارق برای اینکه ذهن من را منحرف کند گفت: _سلما ,خواهرم,نگران چی هستی؟مگه صبح نشنیدی,مهدی زهراس قراره بیاد...مگر نمیدانی که یکی از کارهای مولامون از,میان برداشتن ابلیس وتمام شیاطین جنی است, پس مطمئن باش انها آرزوی این جشن را به گور خواهند برد . گوشی خودش را از,جیبش دراورد وادامه داد: _نگاه کن لشکر شیاطین به تب وتاب افتاده, تمام صفحه های مجازی وشبکه‌های ماهواره‌ای همه شان قفل شدند واین‌عبارت روی همه‌شان حک شده,گوشیش را طرفم گرفت نگاه کردم وبا دیدن عنوان روی, صفحه درعین غم ,خنده ام گرفت,عبارت بزرگی که به چندزبان دنیا نوشته شده بود(ای مردم بدانید حق با سفیانی وشیعیان او است)این شیاطین ادم نما میخواهند به جنگ خدابروند ودر مقابل ندای اسمانی صبح ,این ندای زمینی را نوشته وپخش کرده اند برای عده ای مردم ساده وزود باور ولی براستی که چراغی را که ایزد بر فروزد , هرآنکس پف زند ریشه اش بسوزد. یک هفته در بیمارستان بستری بودم و طارق , آدرس خانه را گرفت وبچه ها را به خانه برد. چون دیگر مطمئن بودم انور با ربودن عباس وزینب به خواسته اش رسیده و دیگرخطری ما را تهدید نمیکند...آخ بمیرم برای عباس وزینبم که خطر رابه جان خریدند وجان بقیه را نجات دادند. سفیانی درمصر همچنان حکومت میکند و آن روی سکه نمایان شده ودقیقا مثل داعشی‌ها میکشد و سر میبرد وغارت میکند و ناموس مسلمانان را به تاراج میبرد وبیشتر کشته شدگان هم از شیعیان مظلوم است تا اینکه... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵۵ و ۵۶ سفیانی پارا از این هم فراتر گذاشت و بعد از خون‌ریزی‌های زیاد در سرزمین مصر, با لشکرش راهی عراق شده بود,فکراینکه وطنم دوباره دست خونخوارانی مانند داعش بیافتد و مردم هموطنم را دوباره سرببرند و بکشند وبه کنیزی ببرند ,از زندگی سیرم میکرد اما بوی مهدی زهرا س به کالبد خسته‌ی جانم نوید زندگی نویی را میداد., من دوران نقاهتم را میگذراندم ,طارق و فاطمه همچنان ایران بودند,از غم وغصه ی عباس وزینب,روزم مثل شب تاربود,باید کاری میکردم. پلیس ایران میگفت احتمالا بچه ها را از کشور خارج کرده اند وادعا داشت که از طریق پلیس اینترپل پیگیر ماجرا است ,اما از نظر من پلیس بین الملل ,جیره خوار همان یهودی‌های کثیف هستند وکاری به نفع من, نخواهند کرد.خودم باید دست به کار میشدم, من اسراییل را مثل کف دستم میشناختم, زبانشان رامیدانستم وچندسال از زندگیم را درعمق لانه ی عنکبوتشان گذارنده بودم , با چند نفراز,همکاران علی که همان سربازان گمنام بودند درتماس بودم واز انها خواستم تا شرایط را برایم مهیا کنند تابتوانم به دنبال جگر گوشه هایم بروم...امیدم به خدا بود ومدام از امام زمانم استغاثه میکردم... در دل به بخت بد خودم گریه میکردم ,چرا که الان نسیم کرامت وزیدن گرفته وباران رحمت الهی با بوی ظهور مولا برمردم باریدن گرفته ,من میبایست به همراه فرزندانم مشق سربازی کنیم برای خدمت درلشکر مهدی زهرا س,اما آنچنان غم دوری فرزندانم برمن وما چیره شده که نمیدانم روزم از کجا میاید وبه کجا میرود....اما درناامیدی بسی امید است اگر پناه گاه امنت,نگاه مهربان خدا باشد... سفیانی وارد عراق شده وچنان کشتاری راه انداخته که نه چشمی,تابه حال دیده ونه گوشی شنیده,گویا به سمت کوفه ونجف در حرکت است ,وای که اگر به کوفه برسد ,چه سرهایی از شیعیان که دوباره بالای نی برود... مظلومیت شیعه مدام تکرار میشود وتکرار میشود....خدایا کجاست منتقم کرارت؟؟ طارق پارا درون یک کفش کرده که به عراق برود ودرلشکر مقابل سفیانی بجنگد اما من سخت مخالفم وپیشنهاد دادم به طریقی خاله و ابو علی و عماد را به ایران وکنار خودمان آورد ,چون درحال حاضر,ایران و خصوصا قم امن ترین مکان خاورمیانه است.هرچند که ایران هم از تجاوز سفیانی در امان نمانده وچندین بار بوسیله ی موشکهای سفیانی خاک ایران خصوصا اهواز ومناطق جنوب وجنوب غرب ,هدف قرارگرفته وتلفاتی هم داده اند. طارق مثل بچه ای لج کرده ومیخواهد برود, بهانه میاورد که به دنبال خاله و...میرود اما من میدانم شوق جنگیدن ودفاع از وطن و ناموسش وادار به رفتنش میکند,اما طارق باید بماند تا درلشکر مهدی زهراس خدمت کند,هرچه به اومیگویم بهانه ای دیگر برای رفتن میتراشد تا اینکه, با تلفنی که به من شد, پای رفتنش سست شد وفعلا تا روشن شدن وضعیت من در ایران مانده است. 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵۷ و ۵۸ تلفن از طرف دوستان علی,بود,گویا تعدادی رزمنده میخواستند اعزام کنند به جنگ با سفیانی وچون من اصرارکرده بودم ,هروقت خواستید مدافع بفرستید من رااز قلم نیاندازید, به من خبردادند تا تصمیمم را بگیرم.برای رفتن بهترین راه بود,من در تل‌اویوو هم آموزش نظامی دیده بودم,چون یکی از قوانینش هست وهم دوسال آموزش پزشکی دیده بودم پس میتوانستم به عنوان امدادگر راهی بشوم. طارق اولش که نقشه ام را متوجه شد به شدت مخالفت کرد ,اما وقتی,ابعاد قضیه رابرایش روشن کردم وگفتم تنها راه وامید نجات فرزندانم درهمین اعزم هست,از حرفش کوتاه امد وبا نارضایتی پذیرفت که من بروم وقرارشد طارق وفاطمه کناربچه ها بمانند واز آن طرف هم عماد و خاله و ابوعلی به قم بیایند تا همگی دور هم باشند. امروز روز اعزام است,حسن وحسین وزهرا به پهنای صورتشان اشک میریزند واز من دل کن نمیشوند ,طارق حسن رامیگیرد...., حسین به اغوشم پناه میاورد,فاطمه حسین رامیگیرد...,زهرا محکم مرا چسپیده,بالاخره با وعده ی پیدا کردن عباس وزینب و برگشتن همه مان,بچه ها را ارام وراضی کردم واز خانواده ام خداحافظی نمودم و راهی شدم . داخل هواپیما را که نگاه میکنم ,به جز من پنج نفر دیگر ,زن هست که احتمالا انها هم برای,امدادگری وپرستاری اعزام میشوند... از چهره ی تک تک افراد معنویت ونورانیت میبارد, هرکداممان پرچم سیاهرنگی که روی آن «یا لثارات الحسین» حک شده به دست داریم...شور وشوقی زیادی در جریان است. در همین هنگام مردی محجوب با چهره‌ای آسمانی و لباس سربازی بلندگو را به دست گرفت و اینچنین شروع کرد: _بسم الله القاصم الجبارین...خوشحالم که این سعادت نصیبم شد که در معییت شما بزرگواران رهسپار جنگ با شیاطین زمان بشویم, بنده برادر کوچک شما هستم برای خدمت به مردم,دوستان مرا شعیب صدا میزنند... شما هرجور دوست دارید صدا بزنید... دیگر چیزی از حرفهایش نمیشنیدم زیرا نام شعیب...شعیب ...در گوشم زنگ میزد....به خدا درست است...نشانه‌ی ظهور...لشکری از خراسان با فرماندهی شعیب بن صالح با پرچمهایی سیاه رنگ برای مبارزه با سفیانی به عراق وارد میشوند,من این روایت را بارها و بارها در کتابهای مختلف خوانده ام ,ولی هیچوقت به ذهنم خطور نمیکرد که من هم جزیی از لشکر شعیب بن صالح باشم ,اخر این لشکر خراسان وفارسیان بود ومن یک زن عراقی....خدایا شکرت... چندین هواپیما با ما به پرواز در امده بودند و همه در فرودگاه متروکی در نزدیکی کوفه به زمین نشستند... آه کوفه....ای سرزمین من تو سالیان دراز درطول تاریخ شاهد چه چیزها که نبودی.... تو فرق شکافته ی مولا علی ع را دیدی ,تو دعوت کوفیان را شاهد بودی تو بی وفایی کوفیان را نظاره کردی,توسر برنی دیدی تو زن و کودک آل‌طه را در بند وزنجیر دیدی,تو انتقام مختار را دیدی واینک ظلم وجور یزیدیان زمان را میبینی ودراخر انتقام منتقم آل محمد ص را به نظاره مینشینی... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۵۹ و‌ ۶۰ بعداز کمی استراحت چند گروه شدیم,یک گروه پیش رو بود که به قلب دشمن میزد , چون همه مشتاق حضور دراین گروه بودند, بین امدادگران ,قرعه زدیم ودر دل یک ختم صلوات نذر کردم که قرعه به نام من بیافتد چون با نقشه‌ای که در ذهنم ترسیم کرده بودم من باید خود را به مقر دشمن میرساندم وانگار خدا هم به این رفتن‌ رضایت داشت وقرعه ی من ودو خانم دیگه به اسم‌های ,راضیه وکیمیا افتاد وما خوشحال ازاین شانس مثلث شادی تشکیل دادیم ویکدیگر,راغرق بوسه کردیم. درتاریکی شب حرکت کردیم , هرچه جلوتر میرفتیم صدای گلوله بیشتر میشد...خیلی تا کوفه فاصله نداشتیم وتا طلوع آفتاب هم راهی نمانده بود, وضو گرفتیم ودربیابان خدا وزیرسقف اسمان با نورستاره های درخشان به نماز,ایستادیم. خورشید طلوع کرده بود که به روستایی نزدیکی کوفه رسیدیم...از دور بوی دود وسوختگی مشام را می‌آزرد... به محض ورود به روستا باصحنه ای مواجه شدیم که روح ادمی را می‌آزرد واز,زندگی سیرش میکرد... خدای من باورم نمی‌شود....انگار که اینجا قیامت کبری شده ,از هرطرف جوی خون روان بود ,یک طرف سری بریده,جایی پیکری بی سر ,نزدیک خانه ای,زنی با شکم دریده انگار مسلسل را رگباری به شکم زن نشانه رفته بودند, آن طرف‌تر کودکی درخون خود غلتیده...باورش برایمان مشکل بود,واقعا اینان چگونه حیواناتی هستند که اینچنین قساوت وسنگدلی دروجودشان نهفته... تمام افراد تیپ ما بادیدن این صحنه ها از خود بیخود شده بودند وخونشان به جوش آمده بود,با عزمی راسخ تر به سمت دشمن تازاندیم...هلیکوپترها وموشکهای هوابرد هم حمایتمان میکردند..آن سوی میدان, لشکر سفیانی هم با حمایت‌های حکومتهای شیطان صفت به انواع واقسام وسایل مجهز بودند. یک شبانه روز جنگیدیم وپیشروی کردیم , لشکر سفیانی مدام عقب‌تر وعقب‌تر میرفت, زخمی‌های بدحالمان کمتر از انگشتان یک دست بودند اما می‌بایست به عقب منتقل شوند ,چون دراین شب ,امکان پرواز به دلیل مسایل امنیتی نبود میبایست با امبولانس انها رابه عقب منتقل نماییم وبه شهرهایی که در دست حشدالشعبی عراق هستند ببریمشان. از بین سه امدادگری که همراه تیپ جنگی امده بود,دوباره قرعه ی همراهی با زخمی ها به نام من افتاد..اما من نمیبایست برگردم... من باید باشم...من نقشه ها دارم... بچه های من منتظرند ... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی .................💑................. 🍃 🌸 🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیدی سفارش تبلیغات @hosyn405 در کانالهای👇 مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زوج خوشبخت https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae