#پارت_ششم
#من_میترا_نیستم🥀
یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت« مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمیشوند. زنها هم شهید میشوند.» زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان مینشست و قرآن میخواند.بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهینشهر رفتیم. زینب اول دبیرستان بود و تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند. او در شاهینشهر فعالیتهای فرهنگی میکرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج میرفت. در دبیرستان گروه سرود و گروه تئاتر به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل میداد.🥀
#ادامه_دارد..
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
#گمنام رمان #عشق_پایدار #پارت_پنجم 💛 داوود آقا محمد اومد سمتمون من : دکتر چی گفت ؟ آقا محمد :
#گمنام
رمان #عشق_پایدار
#پارت_ششم 🧡
داوود
من : الو فرشید
فرشید : جانم داوود ؟
من : کجایی الان ؟
فرشید : اتاق ریاست بیمارستان
من : اها الان من چیکار کنم ؟
فرشید : ببین عکس سوژه رو واست میفرستم تو تعقیبش کن ببین کجا میره موتورتم گذاشتم کنار درب خروجی
من : اها حله
فرشید : شانس اوردی من اقا محمد نیستم
من : اوووو حواسم نبود حله
فرشید : داووووووود 🙁🙁🙁
من 😂
رسول
من : سعیید
سعید : چیه رسول
من : اون گزارش محسن کلاهی که اقا محمد گفته بود رو اماده کردی ؟
سعید :اوهوم بیا
من : مرسی
سعید : رسول
من : هوم ؟
سعید : میدونی اگه نوشابه کهنه شه بهش چی میگن ؟
من : نه
سعید : میگن کهنه شابه 😂
من : وقت دنیا رو میگیری با این نمکات 😂