زلال احکام
مسابقه یادشهدا🌹 🔰مقام معظم رهبری: " امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطرشهدا کمتر از شهادت نیست " 👌سوا
با سلام 👆👆
ممنون از تمام بزرگوارانی که در مسابقه وصیت نامه شهید #عبدالمهدی کاظمی شرکت کردند
از انجا که به هر شرکت کننده ای که جواب صحیح را فرستاده بود یک عدد داده شده بود
از بین این عددها قرعه کشی شد 🎁
برندگان طبق عدد👇👇
🌹عدد۳
🌹عدد۱۱
🌹عدد۲۱
🌷عدد۷۹
🌷عدد۹۲
🌷عدد۶۴
🌷عدد۱۱۹
((برندگان حتما برای دریافت هدیه خود به پی وی بنده مراجعه کنند در صورت عدم مراجعه بنده تکلیفی ندارم))
@talabehpasokhgo9
دعاگوی بزرگوارانی که خالصانه مسابقه را در حد وسعشون حمایت مالی می کنند باشید
🔶 چنانچه بزرگواری قصد حمایت داشت به ایدی بنده اطلاع دهد🙏🙏
و من الله توفیق
☘️🌷☘️🌷☘️
زلال احکام
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_پنجاه_و_پنجم آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم... قرار بود کہ همہ واس
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_ششم
ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم
اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ .
تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم
پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ
دلم ریخت .
دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش
همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش
بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود
سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود .
اسماء جاݧ مـݧ برم؟؟؟
قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره
چند قدم ،عقب عقب رفت .دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم
مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر
برگشت و بہ سرعت ازم دور شد.با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم.
❤❤
در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن
من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
❤❤
وارد فرودگاه شد .در پشت سرش بستہ شد .
احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد
سعے کردم خودمو کنترل کنم.کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ ،کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست
بغضم ترکید و اشکه ام جارے شد . زهرا و اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم.
اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے؟؟
نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم
با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ.
سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم ـ
اومدنے با علے اومده بودم.حالا تنها داشتم بر میگشتم
هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم.
تا اسم کهف اومد .سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟؟؟
هیچے میگم میخواے بریم کهف؟؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم
قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد.
✍ ادامه دارد ....
https://zil.ink/zolale_ahkam
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_هفتم
با صداے گوشیم از خواب بیدار شدم .
دستم رو از پتو آوردم بیروݧ و دنبال گوشیم میگشتم
زنگ گوشے قطع شد .
از ترس اینکہ نکنہ علے بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشماے نیمہ بازم قفل گوشے و باز کردم .مریم بود .
پووو فے کردم و دوباره روے تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم گوشیم دوباره زنگ خورد
با بے حوصلگے برش داشتم و جواب دادم.
الو؟؟؟
الو سلام دختر کجایے تو؟؟چرا دانشگاه نمیاے؟؟؟
علیک سلام .حال و حوصلہ ندارم مریم
وا ینے چے .مثل ایـݧ افسرده ها نشستے تو خونہ
خوب حالا ..کارم داشتے ؟؟
آره اسماء میخوام ببینمت ،باهات حرف بزنم
راجب چے .
راجب محسنے ،ازم خواستگارےکرده
خندیدم و گفتم:محسنے؟؟؟خوب تو چے گفتے؟؟؟
هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقا کہ بعدشم سریع ازش دور شدم.
علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ.
خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش
خندیدو گفت:واقا کہ ...حالا کے ببینمت ؟؟
دیگہ واسہ چے میخواے ببینیم؟؟تو کہ پروندیش
ݧ یہ کار دیگہ اے دارم .حالا اگہ مزاحمم بگو .
مـݧکہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے
إ اسماء
شوخے کردم بابا ،بعد از ظهر بیا خونموݧ دیگہ هم زنگ نزݧ میخوام بخوابم
پروووو.باشہ ،پس فعلا
فعلا.
گوشے رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم.چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد.
فکرکردم مریم ، کلے فوشش دادم
بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم.
بلہ؟؟؟؟مگہ نگفتم دیگہ زنگ نزݧ؟؟
صداے یہ مرد بود ، رو صفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم.
خدا بگم چیکارت نکنہ مریم.
دوباره زنگ زد .صدامو صاف کردمو جواب دادم. بلہ بفرمایید؟؟
✍ ادامه دارد ....
https://zil.ink/zolale_ahkam
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
*⊰❀⊱━⊰﷽⊱═━━━━━━═━⊰❀⊱*
*#احڪ📚ـام جنابتـــ♨️*
*┘◄ مساله :*
✍️ کارهایی که بر جُنُب حرام است😰 :
1⃣ رساندن جایی از #بدن به خط قرآن ، اسم خداوند، و بنابر احتیاط واجب اسامی پیامبران و ائمه و #حضرتزهرا سلام علیهم.
2⃣ رفتن به #مسجدالحرام 🕋 و #مسجدالنبی هر چند از یک در داخل شود و از در دیگر بیرون رود.
3⃣ توقف در #مساجد 🕌.
4⃣ گذاشتن چیزی در #مسجد 🕌؛ هر چند از بیرون مسجد باشد.
5⃣ خواندن 🗣 سوره هایی از قرآن که #سجدهواجب دارد؛ حتی یک حرف از آن.
*🚨 توجه:* به فتوای برخی از مراجع تقلید تنها خواندن 🗣 آیات سجده واجب حرام ⛔️ است. (آیات عظام #سیستانی، #مکارم، #خامنهای، #صافی)
6⃣ توقف در #حرمامامان؛ بنابر احتیاط واجب.
📚 کتاب "آموزش احکام ویژه پسران ص81"
🍀🍀🍀☘🌸🍀☘🌸
@zoolaleahkam
نماهنگ عزیز زهرا بقیه الله کجایی آقا_۲۰۲۲_۰۱_۲۵_۱۳_۰۶_۵۹_۱۹۶.mp3
3.93M
عزیز زهرا بقیة اللّه کجایی آقا❤️
🎤مجتبی رمضانی
#نماهنـگ🌱
#پیشنـهاددانلود✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@zoolaleahkam
سوالات خود را به آیدی ما بفرستید
@talabehpasokhgo9
😭😭😭😭😭😭
اللهم العجل الولیک الفرج🤲🤲
😭😭😭😭😭😭
4_5866168849451189175.mp3
9.76M
#محبت_درمانی 45
❌ حواست باشه ،
گاهی خدا یه آدمی رو میفرسته سراغت، تا نیازشو برطرف کنی و کفاره گناهانت بشه ....
❗️ نکنه این فرصت ویژه رو از دست بدیا....
■⇨ @zoolaleahkam
سوالات خود را به آیدی ما بفرستید
@talabehpasokhgo9
زلال احکام
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_پنجاه_و_هفتم با صداے گوشیم از خواب بیدار شدم . دستم رو از پتو آوردم بی
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_هشتم
دوباره زنگ زد .صدامو صاف کردمو جواب دادم. بلہ بفرمایید؟؟
سلام خوب هستید آبجے
بعد از ازدواجم با علے بهم میگفت آبجے ، از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت.
ممنوݧ شما خوب هستید ؟؟
الحمدوللہ ،ببخشید میخواستم راجب یہ موضوعے باهاتوݧ حرف بزنم.
خواهش میکنم بفرمایید؟؟
ݧ اینطور ے کہ نمیشہ .شما کے وقت دارید ببینمتوݧ
آخہ...
حرفمو قطع کردو گفت :علے بهم گفت بیام و ازتوݧ کمک بگیرم
اسم علے رو کہ آورد لبخند رو لبم نشست
بهتوݧ اطلاع میدم .فعلا خدافط
خدافظ
چند دیقہ بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم.با دیدݧ صفر هاے زیادے کہ تو شماره بود فهمیدم علے سریع جواب دادم.
الو سلام
الو سلام اسماء جاݧ خواب بودے؟؟
ݧ عزیزم بیدار بودم
چہ خبر؟؟؟
سلامتے .تو چہ خبر کے میاے؟؟
إ اسماء تو باز اینو گفتے؟دوهفتہ هم نیست کہ اومدم
إ خوب دلم تنگ شده .
منم دلم تنگ شده،حالا بزار چیزیو کہ میخوام بگم باید زود قطع کنم.
با ناراحتے گفتم :خوب بگو
محسنے بهت زنگ زد دیگہ؟
آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکارے از دستت بر میاد براش بکــݧ
باشہ چشم
مـݧ دیگہ باید برم کارے ندارے؟؟
ݧ مواظب خودت باش
چشم .خدافظ
خدافظ
با حرس گوشے و قطع کردم زیر لب غر میزدم(ی دوست دارم هم نگفت)از حرفم پشیموݧ شدم.
حتما جلوے بقیہ نمیتونست بگہ
دیگہ خوابم پرید.لبخندے زدم و از جام بلند شدم.اوضاع خونہ زیاد خوب نبود چوݧ اردلاݧ فردا باز میخواست بره سوریہ
براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ با محسنے و مریم بیروݧ حرف بزنم
یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرار میزارم بعدش به محسنے هم میگم بیاد و باهم روبروشوݧ میکنم .
کارهاے عقب افتادمو یکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم و هموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار با علے براے حرف زدݧ قرار گذاشتیم ،براے ساعت ۴قرار گذاشتم .
بہ محسنے هم پیام دادم و آدرس پارک و فرستادم و گفتم ساعت۵اونجا باشہ
لباسامو پوشیدم و از خونہ اومدم بیروݧ.
ماشیـݧ علے دستم بود اما دست و دلم بہ رانندگے نمیرفت
سوار تاکسے شدم و روبروے پارک پیاده شدم
روے نیمکت نشستم و منتظر موندم
مریم دیر کرده بود ساعت و نگاه کردم ۴:۳۵دیقہ بود .شمارشو گرفتم جواب نمیداد
ساعت نزدیک ۵بود اگہ با محسنے باهم میومدݧ خیلے بد میشد
ساعت ۵شد دیگه از اومدݧ مریم ناامید شدم و منتظر محسنے شدم
سرم تو گوشیم بود کہ با صداے مریم سرمو آوردم بالا
مریم همراه محسنے، درحالے کہ چند شاخہ گل و کیک دستشوݧ بود اومدن ....
✍ ادامه دارد ....
https://zil.ink/zolale_ahkam
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_پنجاه_و_نهم
مریم همراه با محسنے، در حالے کہ چند شاخہ گل و کیک دستشوݧ بود اومدݧ...
باتعجب بلند شدم و نگاهشوݧ کردم ،مریم سریع پرید تو بغلم و گفت:تولدت مبارک اسماءوجونم
آخ امروز تولدم بود و مـݧ کاملا فراموش کرده بودم .یک لحظہ یاد علے افتادم ،اولیـݧ سال تولدم بود و علے پیشم نبود .اصلا خودشم یادش نبود کہ امروز تولدمہ امروز ک بهم زنگ زد یہ تبریک خشک و خالے هم نگفت.بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم.
لبخند تلخے زدم و تشکر کردم.
خنده رو لبهاے مریم ماسید .
محسنے اومد جلو سریع گفت :سلام آبجے ،علے بہ مـݧ زنگ زد و گفت کہ امروز تولدتونہ و چوݧ خودش نیست ما بجاش براتوݧ تولد بگیریم
مات و مبهوت نگاهشوݧ میکردم.
دوباره زود قضاوت کرده بودم راجب علے
مریم یدونہ زد بہ بازومو گفت:چتہ تو ،آدم ندیدے؟؟؟دوساعتہ دارے مارو نگاه میکنے
خندیدم و گفتم؛خوب آخہ شوکہ شدم،خودم اصلا یادم نبود کہ امروز تولدمہ .واقا نمیدونم چے باید بگم .
چیزے نمیخواد بگے .بیا بریم کیکتو ببر کہ خیلےگشنمہ
روے یہ نیمکت نشستیم بہ شمع۲۲سالگیم نگاه گردم از نبودݧ علے کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتے نمیدونستم اگہ الان پیشم بود چیکار میکرد؟؟کیکو میمالید رو صورتم؟در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره ،فقط لطفا منم توش باشم .اذیتم میکردو نمیزاشت شمع و فوت کنم؟؟؟آهے کشیدم و بغضمو قورت داد .
زیر لب آرزوکردم"خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم"
شمع و فوت کردم و کیکو بریدم.
مریم مث ایـݧ بچہ هاے دو سالہ دست میزدو بالا پاییـݧ میپرید .
محسنے بنده خدا هم زیر زیرکے نگاه میکردو میخندید
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم کہ ناراحتشوݧ نکنم.
✍ ادامه دارد ....
https://zil.ink/zolale_ahkam
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
4_5870673750453650458.mp3
28.43M
#محبت_درمانی ۴۶
❤️ مهرورزی فقط مخصوص آدمای دور و برت نیست!
حواست به #خانواده_آسمانی ات هست یا نه❓
■⇨ @zoolaleahkam
سوالات خود را به آیدی ما بفرستید
@talabehpasokhgo9