eitaa logo
خیریه ضیوف الزینب "س"
274 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
14 فایل
بر آنیم تا دست هایی را بگیریم که خیلی وقت است ، رها شده:) با ما همراه باشید تا در هدیه دادن حال خوب ، شریک باشید.🌿💚 کپی مطالب آزاد 💠💠💠
مشاهده در ایتا
دانلود
ثواب شادکردن دل مومن در روایات امام باقر (ع): به راستى دوست‏ترين كارها به درگاه خدا عز وجل شاد كردن مؤمن است يا سير كردن مسلمانى يا پرداختن بدهكارى او. 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
🟢 سعی کنید روزانه یا هر چند روز صدقه دهید به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی 🔻 و همچنین: رفع و دفع بلا، گرفتاری، چشم زخم، مشکلات و سلامتی خانواده... 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
☀️ خدای متعال به حضرت آدم عليه‌السّلام وحى فرمود: اى آدم! محبوب‌ترين زمان‌ها نزد من روز نيمۀ ماه رجب است. اى آدم، با قربانى، ميهمانى كردن، روزه داشتن، دعا، استغفار و گفتن «لا اله الّا الله» در اين روز به من نزديك شو. 📖 اقبال الاعمال، ج۲، ص۶۵۷ 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
کمک به خیریه 😍 من عاشقتووووونم♥️ از کمک هاتون خیلی ها جون میگیرن🌸 هاتون هم با عشق انجام میشه🥰 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 چـله عهـد شهـدایی «روز سیزدهم» 🌷 به نیت شهــید حسن باقری او که عاشق امام زمان بود و هنگام شهادت نام حضرت از زبانش نیفتاد شادی روح این شهید عزیز صلوات🌷
💬 : ✅ سازش یعنی چه ؟ و تفاوتش با مذاکره در چیست؟ ✅ محدوده «مقاومت» و عدم سازش دقیقاً کجاست؟ ✅ آیا مذاکره‌ای که مانع جنگ و تخریب اراضی شود؛ به نفع ملّت نیست؟
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا سازش برای حفظ کشور از جنگ و آسیبهای آن، به نفع مردم ایران نیست ؟ | ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌منبع : جلسه ۱۲ وظایف ما در آخرالزمان @ostad_shojae I montazer.ir ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 ۸ دقیقه رگباری: ببینید جمهوری اسلامی ایران برای مردمش چه کارهایی انجام داده ولی مردم خبر ندارند🇮🇷 🔹جای وزیر آموزش و پرورش بودم دیدن این کلیپ را برای همه دانش آموزان اجباری میکردم 🔹جای رئیس صدا وسیما بودم قبل برترین برنامه های صداو سیما این کلیپ را پخش میکردم مثلا بین دو نیمه بازی استقلال و پرسپولیس 🔹جای وزیر علوم بودم ، دیدن این کلیپ را برای همه دانشجویان و اساتید اجباری میکردم 🔹نمیدونم خلاصه همه مردم ایران ، نه همه مردم منطقه، نه همه مردم جهان باید بدانند انقلاب ایران با ایران چی کرد. ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
⭕️ سایه‌های جنگ 🔻 آرتور روی لبه تخت نشسته بود و به فضای خالی اتاقش زل زده بود. صدای تیپ‌تیپ باران بر روی پنجره، یادآور شب‌های تاریک و رعب‌آور میدان جنگ ویتنام بود. او به شدت احساس تنهایی می‌کرد و غم سنگینی بر دوشش بود. 🔺او تازه به خانه برگشته بود، اما جنگ هنوز در دلش باقی مانده بود. گاهی احساس می‌کرد که در جنگ هنوز درگیری‌های وحشت‌ناکی را تجربه می‌کند، در حالی که 58 هزار آمریکایی دیگر جان خود را در این جنگ از دست داده بودند؛ اما آرتور نمی‌توانست از یاد ببرد که او بر خلاف آن‌ها، زنده است و روز به روز احساس می‌کند که جانش در حال نابودی است و فکر کردن به جنایت‌هایی که او و رفقایش در میانه جنگ انجام دادند؛ او را بیشتر عذاب می‌داد. 🔻او نامه‌ای در دست داشت که به آنجلا، نامزدش، نوشته بود. صدای طنین‌دار و آرامش‌بخش او هنوز در سرش می‌پیچید: «آرتور، من در کنارت هستم، هر وقت نیاز داری برای کمک به من بگو.» اما حالا، هیچ‌کس نمی‌توانست درک کند که او چه چیزی را تحمل کرده است. 🔺آرتور با دستش نامه را ورق زد و به جمله‌ای که نوشته بود، نگاه کرد: «بیش از ۱۲۰ هزار سرباز آمریکایی پس از برگشت از ویتنام به دلیل جنایاتشان خودکشی کردند! یعنی تا الان دو برابر بیشتر از تمام آمریکایی‌های کشته شده در جنگ ویتنام، درحال خودکشی هستند...!» 🔻 او احساس می‌کرد در حال پیوستن به این آمار وحشتناک است، و گویی این یک چرخه بی‌پایان است. در دلش جنگی در حال وقوع بود و زنده‌ماندن برای او به یک بار سنگین تبدیل شده بود. 🔺آرتور نتوانست از یاد ببرد که در آن روزها چطور با چشمان خودش به جاهایی نگاه کرده بود که انسانیت در آن کنار گذاشته شده بود. چگونه زنان و کودکان هرجا که دیده می‌شدند کشته، مثله، سوزانده یا زجرکش می‌شدند، زنده‌زنده دل و روده‌شان بیرون ریخته می‌شد یا زندانیان از داخل هلیکوپتر در حال پرواز به پایین پرتاب می‌شدند. 🔻او در نهایت قلم را در دستش فشرد و نوشت: «شاید وقت رفتن است.» او ادامه داد: «به این دنیا دیگر تعلقی ندارم. اینجا دیگر جای من نیست.» 🔺وقتی او نامه را زمین گذاشت، صدای زنگ تلفن او را به خود آورد. «آرتور، این من هستم، آنجلا. می‌خواهم به تو بگویم که تو برای من مهم هستی!» صدای او دلنشین بود، اما آرتور نمی‌توانست دیگر به این امیدها بچسبد. 🔻در حالی که باران به شدت در حال باریدن بود، آرتور به زمین خیره شد. او تصمیمش را گرفته بود. جنگ به او نیرویی داده بود که هرگز نمی‌خواست بخشی از آن باشد. او نمی‌توانست دیگر این حیات پر از درد را تحمل کند، جایی که جنایاتش هرگز فراموش نمی‌شدند. 🔺او پشت سرش را نگاه نکرد و قلم را در کنار نامه‌اش گذاشت. درد دلش گویی سنگین‌تر از آنچه فکر میکنی بود و تصمیم به پایان دردش گرفت. آرتور می‌خواست این داستان برای همیشه به پایان برسد... ======================= 📚 این داستان، الهام‌گرفته از آمارهای پژوهشی است 💠 اندیشکده راهبردی سعداء ‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ 🌸↝•| @zoyouf_zeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا