eitaa logo
کانال علامه طهرانی
3.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
811 ویدیو
197 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[@Nooremojarrad_com]14440317-010203.mp3
25.54M
🔉 مدیحه سرایی و سرود 💐 روز ولادت حضرت رسول اکرم و امام صادق (صلوات‌الله‌علیهما) 🎙حاج جواد شکری 🆔 @allame_tehrani
📜 زیارت از راه دور حضرت را از راه دور زیارت کنید! خود حضرت می‌فرمایند: «هر کس به من سلام کند از او دست‌گیری می‌کنم.» از حضرت آنچه را خیر ماست که همان عبور از دنیا و نفس باشد بخواهیم؛ از حضرت بخواهیم هر چه نفس داریم، هر چه آمال داریم همه را محو کرده و از بین ببرد و خدا را جایگزین آن نماید. ✍ حضرت آیت‌الله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظه‌الله) 📚 «گلشن‌احباب»، ج۱، ص۲۰۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 زیارت پیامبر اکرم از راه دور:👇 🌐 https://erfan.ir/m198 📜 زيارت پیامبر اکرم:👇 eitaa.com/allame_tehrani/2603 📜 سلام و صلوات بر پیامبر اکرم:👇 eitaa.com/allame_tehrani/2962 🆔 @allame_tehrani
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 زيارت پیامبر اکرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) 🎙اباذر حلواجی السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خاتَمَ النَّبِيِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ، وَ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ، وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ عَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتَّىٰ أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ وَ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ. 📚 مفاتیح‌الجنان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 زیارت پیامبر اکرم از راه دور:👇 🌐 https://erfan.ir/m198 📜 سلام و صلوات بر پیامبر اکرم:👇 eitaa.com/allame_tehrani/2962 🆔 @allame_tehrani
💫 پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، مرکز مودّت و محبّت عالم خلقت است از حضرت آقاى طباطبائى -مدّظله‌العالی- شنیدم که فرمودند: حضرت رسول صلّى‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم مرکز مودّت بودند و حالشان چنان بود که اگر کسى آیهٔ قرآن را در خدمتشان تلاوت مى‌کرد حضرت ذیل آیه‏ را قرائت می‌نمودند، از شدّت علاقه‌اى که به کلام خدا داشتند. یک نفر از مجرمین که مهدورالدّم بود و حکم قتلش را حضرت صادر کرده بودند به حضرت أمیرالمؤمنین متوسّل شد و عرض کرد: یا على! چه کنم که حضرت رسول صلّى‏الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم مرا عفو کنند؟ حضرت أمیرالمؤمنین فرمودند: به خدمت حضرت مشرّف شو و این آیه را تلاوت کن: «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ‏».(1) آن مرد چنین کرد، حضرت بدون اختیار فرمودند: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».(2) این آیه به منزلهٔ حکم عفو دربارهٔ آن شخص قرار داشت. 📚 جُنگ‌خطی5، ص41 (مطلع‌أنوار، ج‏1، ص297) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- سورهٔ یوسف (12)، آیهٔ 91 2- سورهٔ یوسف (12)، آیهٔ 92 🆔 @allame_tehrani
📜 صلوات خاصّهٔ امام صادق (علیه‌السّلام) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. خدایا درود فرست بر جعفر بن محمد صادق، خزانه‏‌دار علم و دانش، دعوت‌‌کننده به سوی تو بر پایهٔ حق، آن نور آشکار! خدایا چنان‏که او را قرار دادی معدن کلامت، و وحی‌‌ات، و خزانه‌دار دانشت، و زبان توحیدت و سرپرست‏ فرمانت، و نگهدارندهٔ دینت، پس بر او درود فرست؛ بهترین درودی که بر یکی از برگزیدگانت، و حجّت‌هایت فرستادی که تو ستوده و بزرگواری. 📚 مفاتیح‌الجنان 🆔 @allame_tehrani
💫 ابدیّت امام صادق علیه‌السلام 🔆 امام‌ صادق‌ علیه‌السلام نمونۀ بارز بلد طیّب‌ حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام از آن یگانه نباتى است که در زمین طیّب توحید روئیده است و آثار علمى و هدایتى وى نه تنها براى شیعه بلکه براى نسل آدمیّت، و نه تنها براى مدینهٔ منوّره بلکه براى سراسر گیتى، و نه تنها براى زمانى و قرنى و قرونى بلکه بطور جاودان إلى الأبد ضمانت دارد. چرا؟ براى آنکه وى داراى عصمت است، و هر معصومى همچون قرآن که داراى عصمت است أبدیّت خواهد داشت. کلمه و فتوى و حکم و رأى هر فقیهى از شیخ طوسى و علَّامهٔ حلّى تا آیةالله بروجردى و حکیم و من شابَهَهم در زمان حیاتشان حجیّت دارد و به مجرّد مرگ ساقط مى‌گردد. زیرا داراى عصمت نیستند و براى مردم لازم است از مجتهد حَىّ أعْلَم جامع‌الشَّرایط زمان تقلید کنند. اما آیات کریمهٔ قرآنیّه، و سُنَّت ثابتهٔ نبویّه، و سیرهٔ مُسَلَّمهٔ امامیّه تا روز قیامت حُجَّت است. 📚 امام شناسی، ج۱۸، ص۱۸ 🆔 @allame_tehrani
الله شناسی ۱۱.mp3
19.89M
📗 تدریس کتاب «الله شناسی» 🎙استاد واسطی (حفظه‌الله) 📼 جلسهٔ یازدهم (۱۱) 📝 متن مکتوب جلسه (PDF) 📹 فایل تصویری جلسه (آپارات) 🔉 صوت جلسهٔ دهم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰مرور و تلخیص مباحث گذشته 🆔 @allame_tehrani
🌷استقبال علّامه طهرانی از یکی از آزادگان جنگ تحمیلی حضرت استاد علّامه طهرانی رضوان‌الله‌علیه از اخلاص رزمندگان جنگ تحمیلی تجلیل می‌کردند؛ در این میان مجاهدت‌های آزادگان را ستایش می‌کردند و در چند مورد دیده شده بود که در شنیدن خاطراتشان منقلب شده بودند. به یاد دارم که منزل یکی از این آزادگان عزیز در نزدیکی بیت شریف حضرت علّامه بود؛ وقتی خبر دادند که ایشان آزاد شده همراه برخی آقازادگان و دامادها و قلیلی از شاگردانشان به استقبال وی رفتند. حقیر که سعادت همراهی‌شان را داشتم شاهد بودم که قریب یک ساعت با آن همه اشتغالات و کهولت سنّ سر کوچه در محل استقبال ایستاده بودند تا آن جوان آزاده روی دوش مردم وارد شد؛ وقتی به نزدیکی علّامه رسید چنان مسرور شد و شوق و شعفی پیدا کرد که سر از پا نمی‌شناخت، خودش را در آغوش علّامه انداخت و بسیار گریه کرد و حلقهٔ گلی را که بر گردنش بود بر گردن ایشان آویخت بطوریکه همگان از این صحنه منقلب شدند و فضا بطور کلّی تغییر کرد. بعد همراه آقا به منزلشان رفتیم که به اشارهٔ ایشان داماد بزرگشان چند کلمه‌ای از رشادت و مجاهدت‌های این عزیزان سخن گفت. بعد از آن علّامه فرمودند: به سایر رفقا بگویید برای دیدن از این عزیز آزاده اقدام کنند. 💬 به نقل از یکی از شاگردان 🆔 @allame_tehrani
💬 داستان‌ حاج‌ مؤمن‌ و ملاقات‌ او با یکی‌ از مردان‌ خدا در راه‌ مشهد دوستی‌ داشتم‌ از اهل‌ شیراز بنام‌ حاج‌ مؤمن‌ که‌ قریب‌ پانزده‌ سال‌ است‌ به‌ رحمت‌ ایزدی‌ واصل‌ شده‌ است‌. بسیار مرد صافی‌ضمیر و روشن‌دل‌ و با ایمان‌ و تقوی‌ بود، و این‌ حقیر با او عقد اخوّت‌ بسته‌ بودم‌ و از دعاهای‌ او و استشفاع‌ از او امیدها دارم‌. می‌گفت‌: خدمت‌ حضرت‌ حجّةبن‌الحسن‌العسکریّ عجّل‌الله‌فرجَه‌الشّریف‌ مکرّر رسیده‌ام‌. و بسیاری‌ از مطالب‌ را نقل‌ می‌کرد و از بعضی‌ هم‌ إبا می‌نمود. از جمله‌ می‌گفت‌: یکی‌ از ائمّۀ جماعت‌ شیراز روزی‌ به‌ من‌ گفت‌: بیا با هم‌ برویم‌ به‌ زیارت‌ حضرت‌ علیّ بن‌ موسی‌ الرّضا علیه‌السّلام‌، و یک‌ ماشین‌ دربست‌ اجاره‌ کرد و چند نفر از تجّار در معیّت‌ او بودند. حرکت‌ نموده‌ به‌ شهر قم‌ رسیدیم‌ و در آنجا یکی‌ دو شب‌ برای‌ زیارت‌ حضرت‌ معصومه‌ علیهاالسّلام‌ توقّف‌ کردیم‌. و برای‌ من‌ حالات‌ عجیبی‌ پیدا می‌شد و ادراک‌ بسیاری‌ از حقائق‌ را می‌نمودم‌. یک‌ روز عصر در صحن‌ مطهّر آن‌ حضرت‌ به‌ یک‌ شخص‌ بزرگی‌ برخورد کردم‌ و وعده‌هائی‌ به‌ من‌ داد. حرکت‌ کردیم‌ به‌ طرف‌ طهران‌ و سپس‌ به‌ طرف‌ مشهد مقدّس‌. از نیشابور که‌ گذشتیم‌ دیدیم‌ یک‌ مردی‌ به‌ صورت‌ عامی‌ در کنار جادّه‌ به‌ طرف‌ مشهد می‌رود و با او یک‌ کوله‌پشتی‌ بود که‌ با خود داشت‌. اهل‌ ماشین‌ گفتند این‌ مرد را سوار کنیم‌ ثواب‌ دارد، ماشین‌ هم‌ جا داشت‌. ماشین‌ توقّف‌ کرده‌ چند نفر پیاده‌ شدند و از جملۀ آنان‌ من‌ بودم‌، و آن‌ مرد را به‌ درون‌ ماشین‌ دعوت‌ کردیم‌. قبول‌ نمی‌کرد، تا بالأخره‌ پس‌ از اصرار زیاد حاضر شد سوار شود به‌ شرط‌ آنکه‌ پهلوی‌ من‌ بنشیند و هرچه‌ بگوید من‌ مخالفت‌ نکنم‌. سوار شد و پهلوی‌ من‌ نشست‌، و در تمام‌ راه‌ برای‌ من‌ صحبت‌ می‌کرد و از بسیاری‌ از وقایع‌ خبر می‌داد و حالات‌ مرا یکایک‌ تا آخر عمر گفت‌. و من‌ از اندرزهای‌ او بسیار لذّت‌ می‌بردم‌ و برخورد به‌ چنین‌ شخصی‌ را از مواهب‌ عَلیّۀ پروردگار و ضیافت‌ حضرت‌ رضا علیه‌السّلام‌ دانستم‌. تا کم‌کم‌ رسیدیم‌ به‌ قدمگاه‌ و به‌ موضعی‌ که‌ شاگرد شوفرها از مسافرین‌ «گنبدنما» می‌گرفتند. همه‌ پیاده‌ شدیم‌. موقع‌ غذا بود، من‌ خواستم‌ بروم‌ و با رفقای‌ خود که‌ از شیراز آمده‌ایم‌ و تا بحال‌ سر یک‌ سفره‌ بودیم‌ غذا بخورم‌. گفت‌: آنجا مرو! بیا با هم‌ غذا بخوریم‌. من‌ خجالت‌ کشیدم‌ که‌ دست‌ از رفقای‌ شیرازی‌ که‌ تا بحال‌ مرتّباً با آنها غذا می‌خوردیم‌ بردارم‌ و این‌ باره‌ ترک‌ رفاقت‌ نمایم‌، ولی‌ چون‌ ملتزم‌ شده‌ بودم‌ که‌ از حرفهای‌ او سرپیچی‌ نکنم‌ لذا بناچار موافقت‌ نموده‌، با آن‌ مرد در گوشه‌ای‌ رفتیم‌ و نشستیم‌. از خرجین‌ خود دستمالی‌ بیرون‌ آورد، باز کرده‌ گویا نان‌ تازه‌ در آن‌ بود با کشمش‌ سبز که‌ در آن‌ دستمال‌ بود، شروع‌ به‌ خوردن‌ کردیم‌ و سیر شدیم‌؛ بسیار لذّت‌بخش‌ و گوارا بود. در اینحال‌ گفت‌: حالا اگر می‌خواهی‌ به‌ رفقای‌ خود سری‌ بزنی‌ و تفقّدی‌ بنمائی‌ عیب‌ ندارد. من‌ برخاستم‌ و به‌ سراغ‌ آنها رفتم‌ و دیدم‌ در کاسه‌ای‌ که‌ مشترکاً از آن‌ می‌خورند خون‌ است‌ و کثافات‌، و اینها لقمه‌ برمی‌دارند و می‌خورند و دست‌ و دهان‌ آنها نیز آلوده‌ شده‌ و خود اصلاً نمی‌دانند چه‌ می‌کنند؛ و با چه‌ مزه‌ای‌ غذا می‌خورند. هیچ‌ نگفتم‌، چون‌ مأمور به‌ سکوت‌ در همۀ احوال‌ بودم‌. به‌ نزد آن‌ مرد بازگشتم‌. گفت‌: بنشین‌، دیدی‌ رفقایت‌ چه‌ می‌خوردند؟ تو هم‌ از شیراز تا اینجا غذایت‌ از همین‌ چیزها بود و نمی‌دانستی‌؛ غذای‌ حرام‌ و مشتبه‌ چنین‌ است‌. از غذاهای‌ قهوه‌خانه‌ها مخور؛ غذای‌ بازار کراهت‌ دارد. گفتم‌: إن‌‌شاءالله‌تعالی‌، پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدا. گفت‌: حاج‌ مؤمن‌! وقت‌ مرگ‌ من‌ رسیده‌، من‌ از این‌ تپّه‌ می‌روم‌ بالا و آنجا می‌میرم‌. این‌ دستمال‌ بسته‌ را بگیر، در آن‌ پول‌ است‌، صرف‌ غسل‌ و کفن‌ و دفن من‌ کن‌. و هر جا را که‌ آقای‌ سیّد هاشم صلاح‌ بداند همانجا دفن‌ کنید.(آقای‌ سیّد هاشم‌ همان‌ امام‌ جماعت‌ شیرازی‌ بود که‌ در معیّت‌ او به‌ مشهد آمده‌ بودند.) گفتم‌: ای‌ وای‌! تو می‌خواهی‌ بمیری‌؟! گفت‌: ساکت‌ باش‌! من‌ می‌میرم‌ و این‌ را به‌ کسی‌ مگو. سپس‌ رو به‌ مرقد مطهّر حضرت ایستاد و سلام‌ عرض‌ کرد و گریۀ بسیار کرد و گفت‌: تا اینجا به‌ پابوس‌ آمدم‌ ولی‌ سعادت‌ بیش‌ از این‌ نبود که‌ به‌ کنار مرقد مطهّرت‌ مشرّف‌ شوم‌. از تپّه‌ بالا رفت‌ و من‌ حیرت‌ زده‌ و مدهوش‌ بودم‌، گوئی‌ زنجیر فکر و اختیار از کفم‌ بیرون‌ رفته‌ بود. ▪️ادامـــه دارد... ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل» به‌ بالای‌ تپّه‌ رفتم‌، دیدم‌ به‌ پشت‌ خوابیده‌ و پا رو به‌ قبله‌ دراز کرده‌ و با لبخند جان‌ داده‌ است‌؛ گوئی‌ هزار سال‌ است‌ که‌ مرده‌ است‌. از تپّه‌ پائین‌ آمدم‌ و به‌ سراغ‌ حضرت‌ آقا سیّد هاشم و سائر رفقا رفتم‌ و داستان‌ را گفتم‌. خیلی‌ تأسّف‌ خوردند و از من‌ مؤاخذه‌ کردند چرا به‌ ما نگفتی‌ و از این‌ وقایع‌ ما را مطّلع‌ ننمودی‌؟ گفتم‌: خودش‌ دستور داده‌ بود، و اگر می‌دانستم‌ که‌ بعد از مردنش‌ نیز راضی‌ نیست‌، حالا هم‌ نمی‌گفتم‌. رانندۀ ماشین‌ و شاگرد و حضرت‌ آقا و سائر همراهان‌ همه تأسّف‌ خوردند، و همه‌ با هم‌ به‌ بالای‌ تپّه‌ آمدیم‌ و جنازۀ او را پائین‌ آورده‌ و در داخل‌ ماشین‌ قرار دادیم‌ و به‌ سمت‌ مشهد رهسپار شدیم‌. حضرت‌ آقا می‌فرمود: حقّاً این‌ مرد یکی‌ از اولیای‌ خدا بود که‌ خدا شرف‌ صحبتش‌ را نصیب‌ تو کرد، و باید جنازه‌اش‌ به‌ احترام‌ دفن‌ شود. وارد مشهد مقدّس‌ شدیم‌. حضرت‌ آقا یکسره‌ به‌ نزد یکی‌ از علمای‌ آنجا رفت‌ و او را از این‌ واقعه‌ مطّلع‌ کرد. او با جماعت‌ بسیاری‌ آمدند برای‌ تجهیز و تکفین‌؛ غسل‌ داده‌ و کفن‌ نموده‌ و بر او نماز خواندند و در گوشه‌ای‌ از صحن‌ مطهّر دفن‌ کردند، و من‌ مخارج‌ را از دستمال‌ می‌دادم‌. چون‌ از دفن‌ فارغ‌ شدیم‌، پول‌ دستمال‌ نیز تمام‌ شد نه‌ یک‌ شاهی‌ کم‌ و نه‌ زیاد، و مجموع‌ پول‌ آن‌ دستمال‌ دوازده‌ تومان‌ بود. 📚 معادشناسی، ج1، ص100 🆔 @allame_tehrani