💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#بازمانده☠ #قسمت35🎬 رفت! به همین راحتی! یه روز گذشت! دو روز گذشت...تا روز آخر! دستش را میان موهایش
#بازمانده☠
#قسمت36🎬
میخواستم باهاش صحبت کنم ولی همش ازم فرار میکرد!
تا من و میدید، تو هزارتا سوراخ موش قایم میشد.
هر روز میرفتم اونجا که ببینمش!
باهاش حرف بزنم؛ آخه...آخه شرمندگی رو تو چشماش میدیدم!
بالاخره قبول کرد.
رفتم پیشش.
یه حس مضخرفی بود.خشم، عشق و بیشتر از همه دلتنگی، که به جای اون همه روزی که نبود، داشت از داخل نابودم میکرد.
غرور و مردونگیم، نمیذاشت که به روی خودم بیارم که چقدر...چقدر دلم برا بودنش تنگه...دلم برا صدا کردناش...خندههاش...ناز کردناش...حتی اون اخماش تنگه.
فقط یه جواب میخواستم ازش! چرا؟ فقط همین!
چرا باهام اینکارو کرد؟
چرا ولم کرد. اصلا از اولش چرا باهام ازدواج کرد اگه میخواست بره؟
اما انگار زود راجبش قضاوت کرده بودم.
خودشم، نمیدونست چه اتفاقی براش افتاده!
سردرگم بود.خسته بود. ناامید بود.
گفت وقتی از مراسم افتاحیه برمیگشت. دم در هتل، براش یه نامه گذاشته بودن. توضیح یه قرارداد کلان و میلیاردی که اگه قبول میکرد، یعنی خوشبختی محض!
بعد از اینکه بهم خبر داده بود، زنگ زد به شمارهای که توی نامه گذاشته بودن.
وقتی باهاشون تماس گرفت، اونام استقبال کردن و یه قرار ملاقات گذاشتن.
اونم رفت...اما...اما کاش هیچ وقت نمیرفت.
به خودش که اومد دید دست و پاش و بستن و انداختنش تو لنج. تنها نبود! چندتا دختر نوجوون و جوون ایرانی و افغانستانی دیگههم همراهش بودن!
مقصدشون کشورای عربی بود!
دولت سعودی...دولت سعودی!
به اینجا که میسد با کف دست به سرش میکوبد!
سکوت میکند. شاید میخواهد نفس بکشد!
-میگفت تنها امید زنده موندنش اینه که فقط...فقط یکبار دیگه من و ببینه. این تنها چیزی بود که میخواست. با این فکر شب و روزش و طی میکرد. فکر دیدن من!
اما...اما نه تو همچین موقعیتی! نه تو همچین آشغالدونی! تو خونه خودمون! خودم و باشم و خودش!
نمیدانم از کی اشکهایم پابهپای اشکهایش میریختند. برای دختری که حتی یکبار هم ندیده بودمش! راحیل!
لبهایم را تر میکنم و با صدایی که انگار از اعماق چاه بلند شده بود میپرسم:
-یعنی نمیتونست خبرتون کنه؟ یا بهتون زنگ بزنه؟ از خودش نشونی چیزی بده؟
صدای خندهی عصبیاش وادارم میکند سکوت کنم:
-نشونی؟ نمیدونی اونجا چه جهنم درهایه!
یه زن تنها بدون هویت، پول! تو یه کشوری مثل سعودی که واسه بردگی فروخته باشنش چیکار میتونه بکنه؟
باز هم سکوت میکند. سکوتی که زمزمهاش تنها صدای قطراتی بود که در سرمای شب، روی صورتش میغلطیدند.
-باهاشون مثل یه حیوون رفتار میکردن! یه حیوونی که توی قفس بود!
سرساعت میاوردنشون و سر ساعت میبردن!
حتی بدون اجازه نفس هم نمیکشیدن!
خیلی سخته...خیلی سخته که به عنوان یه مشتری، بری پیش زنت!
همون شب رَدشونو زدم!
محل زندگیشونو پیدا کردم!
نه فقط راحیل من، خیلیای دیگه هم اونجا بودن!
دخترای بدبختی که بعضیاشون با هزار امید و آرزو، دارو ندارشون و داده بودن که بیان به کشور آرزوها! برن ترکیه! امارات! دبی! اما نمیدونستن که آرزوهای الکیشون، فقط داره گورشونو کوچیکتر میکنه...!
#پایان_قسمت36✅
📆 #14031107
🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
♨️ https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
https://daigo.ir/secret/2791878345
لینک ناشناس داستان #بازمانده👆🍃
نور
صفتی وجود دارد به نام احمق؛ صفتی دیگر به نام احمقتر.
این یارو که رفته تو داووس التماس مذاکره کرده احمق و غیرقانونیه.
اونی که باور کرده احمقتره. به همین سادگی.
سودش برای ایران عزیز اینجاست که اشتباه محاسباتی دشمن همیشه به نفع ما بوده.
مثلا سال ۱۳۵۶ رییس جمهور آمریکا اومد ایران و در سخنرانی فرمودند که ایران جزیره ثبات است. سال بعدش انقلاب پیروز شد.
و من الله التوفیق.
#یاعلی
#14031108
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
🌱بایدهایی برای یک نویسنده☕️✍🏻
#قسمت_2
‼️اگر استعداد نداشته باشم…
نگذارید افسانههای رایجی که دربارۀ استعداد ادبی ساخته شده بین شما و نوشتن فاصله بیندازد. در ابتدای مسیر نویسندگی هیچ بعید نیست که مغلوب این افسانهها شویم و بهراحتی از نوشتن دست بکشیم.
اینکه تصور کنیم برخی از بدو تولد با استعداد درخشان نوشتن زاده میشوند و بدون مطالعه و تمرین جدی میتوانند درست و زیبا بنویسند دور از عقل است.
حرف دربارۀ مهارت نوشتن است؛ مهارتی که همه میتوانند از طریق آشنایی با اصول نویسندگی و تمرین سنجیده آن را بهتدریج بیاموزند.
در جوامع پیشرفتهتر دهههاست که دیگر توجه به افسانههای رایج دربارۀ نبوغ و استعداد ادبی جایگاهی ندارد. دورههای مختلف و نظاممندی که در دانشگاههای اروپایی و امریکایی برای آموزش نویسندگی خلاق برگزار میشود شاهدی بر این ادعاست.
شاید خواندن کتابی مانند منحنی خلاقیت از الن گنت که با پایههای عملی و دقیق از افسانۀ استعداد میگوید کمک کند تا دیگر به خاطر کمبود استعداد خودخوری نکنید. با خواندن کتابهایی از این دست متوجه میشویم که دست یافتن به خلاقیت ادبی ساختار و اصولی دارد که با جدی گرفتن آن میتوان در مسیر خلق آثار ادبی و هنری حرکت کرد، و حتی به تولید شاهکار نیز امیدوار بود. یکی از چیزهایی که گنت روی آن تاکید میکند شناخت جدی حوزهای است که میخواهیم در آن آثار خلاقانه تولید کنیم. او، جی کی رولینگ را مثال میزند که پیش از نوشتن هری پاتر سالهای سال مشغول مطالعۀ جدی و دیوانهوار ادبیات بوده، و همین جدیت در مطالعه زمینهساز این شده که یک روز در ایستگاه قطار ناگهان ایدۀ نگارش هری پاتر به او الهام شود.
اما طرف دیگر ماجرا را هم ببینیم:
اگر واقعاً شیفته و تشنۀ نوشتن هستیم، باید نگرانی به خاطر کمبود استعداد در نوشتن را کنار بگذاریم. نویسنده مینویسد، حتی اگر تمام عالم به او ثابت کنند که هیچ استعدادی برای نوشتن ندارد
رابرت بنچلی میگوید:
«پانزده سال طول كشيد تا بفهمم استعداد نوشتن ندارم، اما ديگر نتوانستم اين كار را رها كنم چون بيش از حد معروف شده بودم.»
پس به جای استعداد، به نوشتن فکر کنید. نه! به جای فکر کردن به نوشتن، بنویسید.
🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#بازمانده☠ #قسمت36🎬 میخواستم باهاش صحبت کنم ولی همش ازم فرار میکرد! تا من و میدید، تو هزارتا سور
#بازمانده☠
#قسمت37🎬
بعضیها هم مثل راحیل من، بیخبر از همه جا!
یا دخترای بیکس و کاری که خانوادهی آشغالشون به خاطر چندرغاز فروخته بودنشون!
اون وقت بود که فهمیدم، دنیا کثیفتر از اونی هست که فکر میکنیم!
رفتم اونجا! راحیل من هم بود! اما دیگه...دیگه...!
دیگه نفسی براش نمونده بود!
راحیل من خودشو کشته بود!
بخاطر من!
من...من...
انگشتانش مشت شده است و با هر کلمه به پایش میخورد!
-دیر رفتم سراغش!
راحیلم از درون مرده بود! با من که صحبت کرد دیگه نمیتونست سر بلند کنه! نمیتونست تو چشمام نگاه کنه!
نفسای خودش رو برید!
وقتی رسیدم بالا سرش دیگه دیر بود!
رگش رو زده بود!
زار زدم! اشک ریختم! خودم و به در و دیوار زدم! ولی...ولی اون رفته بود!
اونجا برای بار سوم مردم.
کنار جنازهی نو عروسم؛ منم مردم...
اجازه ندادن بیارمش!
وقت کم بود.
گفتن باید بقیه دخترا رو از اینجا خارج کنیم. یه جنازه رو بخوایم ببریم دست و پامون رو میگیره!
عزیزش نبود. وگرنه اینطوری نمیگفت! نه؟
ولش کردم!
اما قبلش، روحم، دلم، نفسم، عشقم، همه چیزم رو کنارش خاک کردم!
تو همون گودال!
نتونستم بذارم تنش رو زمین بمونه!
گذاشتمش رو شونه، کشون کشون خودم رو رسوندم به یه خاکی!
زمین و چنگ زدم! چنگ زدم...چنگ زدم...چنگ زدم...اونقدر که احساس کردم دیگه پوستی برای دستم نمونده!
گذاشتمش تو خاک!
زندگیمُ!
آره من الان راه میرم، نفس میکشم، غذا میخورم...اما...اما فقط به یه آرزو!
اونم انتقام. نه برای خودم، برای راحیلم! برای راحیلها! شاید دیگه راحیل من برنگرده، ولی نمیخوام دیگه کسی باشه که قصهاش بشه شبیه زندگی من و راحیل!
قصهی ما همونجا تموم شد...
دیگر سکوت میکند.
سکوتی که تلخیاش از تلخی تمام قهوههای دنیا بیشتر است!
سرش به سمتم میچرخد.
-بدون هرچقدر بیشتر فرار کنی، بیشتر گیر میافتی. یه روز میبینی رسیدی به یه کوچه بنبست که دیگه هیچ راه برگشتی نداری!
بلند میشود.
-صبر کنید!
صدایم را با تک سرفهای صاف میکنم:
-چیکار باید بکنم؟ اصلا چیکار میتونم بکنم؟
یک لحظه چشمانش برقی میزند.
-اینارو بهت نگفتم که ترحمت رو بخرم و مجبورت کنم کاری که نمیخوای، بکنی! راست میگوید. شاید الان گرم قصهای شدهام که قلبم را به راحیل داستان گره زده!
دستش را درجیبش فرو میبرد:
-اون شب رو یادته؟
همون وقتی که زیر بارون، شب، توی اون خیابون اومدم دنبالت؟ برای اولین بار؟!
اونجا گذاشتم تصمیم بگیری! شاید یه انتخاب اجباری بود! شاید ترس اینکه تو خیابون بمونی باعث شد قبول کنی ولی...ولی تو جا زدی!
همه چیو به چشم یه بازی دیدی، یه بازی بچگانه...!
#پایان_قسمت37✅
📆 #14031108
🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
♨️ https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
https://daigo.ir/secret/2791878345
لینک ناشناس داستان #بازمانده👆🍃
هدایت شده از اَنار نیوز🎙
#معرفی_کتاب📚
#آموزشی👨🏫
نام: فرشتهای در برهوت🍂
نویسنده: مجید پورولی کلشتری✍
تعداد صفحه: 70📃
خلاصه: فرشته ای در برهوت، داستان دختری اهل سنت در سیستان و بلوچستان به نام حکیمه خاتون است که عاشق پسری از شیعیان به نام رسول هدایت میشود؛ مراسم خواستگاری او به اثبات حقانیت امیرمؤمنان علی(ع) میگذرد و خانواده دختر را متحول میکند. این جلسه با تعصب بزرگ خاندان او دچار مشکل میشود. این کتاب داستان کشمکشهای این دختر و پسر برای رسیدن به هم در بستری از اتفاقات جذاب است که خواننده را با خود همراه میکند. داستان با گفتوگوی عبدالحمید، عموی حکیمه با حکیمه آغاز میشود که برای او توضیح میدهد این خواستگاری عجیب نیست، اما ممکن است مشکلاتی پیش بیاورد🥲
جلد و تکههایی از کتاب را مشاهده میکنید📸
برای معرفی کتاب موردنظرتان، به شخصی مدیر انار نیوز مراجعه کنید✅
🆔 @ANAR_NEWSS 🎙