eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
881 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره ما دوره شهوات و شبهات است که به نسل جوان بیشتر و پیشتر می‌رسد. موضوع ما همین مشکلات است. مانع ما نیست. أین اخوانی؟ آنانی که معطل نیستند؟ أین هارون مکی؟ دلم یک پرواز بی انتها با تیزترین فانتوم جهان، بالای ابرها می‌خواهد؟ همسفری هست؟ تو به حدی می‌رسی که مجبوری از مبدئی که به خاطر آن کار را گرفتی نیرو بگیری و استمداد کنی تا بتوانی به کارت برسی.... چقدر این صحبتها ملموس و واضح است. راه عشق پر از چوب و چماق است؟ کیا تهمت خورشون ملسِ؟
یاحق آن روز به لعیا گفتم می‌خواهم یک ساعتی تنها باشم. گوشه لبش تا خورد. چنگ زد به پر دامنش و زیر لب گفت: _هیچوقت نیست. وقتی هستم تنهاست. و در اتاقم را به عمد و خلاف همیشه، آهسته بست. خب چه باید می کردم؟ اتاق که شلوغ باشد، قلم در دستم بازیگوشی‌اش می‌گیرد. من مجرم نیستم آقا. نویسنده‌ام. نویسنده‌ای که نانش را باید بزند توی کلمات. از کلمه می‌شود پول ساخت؟ می‌شود نان خورد؟ اگر کمِ کم ده سال تلاش کنی و کائنات پشتت باشد و بزند و معروف بشوی، نهایت مسئول نشر لطف کند و با یک قوطی آب معدنی دماوند سیرابت کند. با آب می‌شود زنده ماند؟ البته نه که خلاف قرآن خداست و نشود پول درآورد. می‌شود. با پارتی و مُبلغ. قربانش بروم خدا هم مبلغ داشت برای نشر دینش. دیگر مایی که تومنی صنار نمی‌ارزیم، بدون تبلیغ راه به کجا ببریم؟ دو تا کتاب دادم کورترین نشرها چاپ کردند و فقط خودم خواندم و مادرم و لعیا. بقال محله هم یک بار منت گذاشت و جای نسیه‌هایی که برده بودم ده جلد بالا کشید برای عیدی نوه‌هایش. باشد می‌روم سر اصل مطلب. شما که نمی‌دانید خب. نویسنده اگر روح پر حرف نداشته باشد به درد لای جرز می‌خورد. حالا انگار مایی که روح‌مان شورش را درآورده الان لای جرز دیوارهای شما نیستیم. می‌گفتم. من مجرم نیستم. نامه‌رسانم‌. خارجکی‌ها می گویند پستچی. صباح با خورشید می‌روم سر کار و مسا با خورشید برمی‌گردم. نامه‌ها را می زنم ترک دوچرخه و لنگ یادگاری خدابیامرز پدرم را می‌بندم دورش که نریزد. بعد هم می‌افتم گرد شهر. این جرم است؟ دو سال از حق الزحمه مقاله نویسی و روزنامه‌نگاری من، سه وعده نان و ماست خوردیم و پول خیاطی‌ لعیا را دست‌نخورده گذاشتیم تا توانستم دوچرخه بخرم و کار بگیرم. از شما می‌پرسم؛ نویسنده می‌تواند کتاب نخواند؟ خب باشد اینجا فقط شما سوال بپرسید. قدرت دست شماست. از خودم می‌پرسم. نویسنده نمی‌تواند کتاب نخواند. انگار از حمامی کیسه و لنگ را بگیری. انگار از بنا آجر را بگیری. انگار از شیرینی‌پز شکر را بگیری. انگار از ساواکی شلاق را بگیری. نه این‌ مثل‌ها همه مناقشه دارند‌‌. می‌دانی جناب؟ انگار از آدمیزاد روح را بگیری. با کدام پول کتاب می‌خریدم؟ با کدام درآمد روحم را در بدنم حفظ می کردم؟ اصلش این‌ها همه به کنار. از کجا ایده و سوژه پیدا می کردم؟ انقدر میان کلامم نپر. لااقل می‌پری، شکر بپاش. مخلص کلام آن که اول گفتم. من مجرم نیستم. چسب مخصوص پاکت نامه‌ها را پیدا کرده بودم. خدا شاهد است که مثل روز اول چسب‌شان می‌زدم. شما بگویید راه دیگری برای تغذیه از کلمات داشتم؟ من مجرم نیستم. من نویسنده‌ام. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از صوت و موسیقیِ خام
4_5818928405378239054.mp3
13.24M
هدایت شده از سرچشمه نور
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جرم تسلیم نشدن یک ملت درمقابل تمایل مستکبرانه قدرت های جهانی، این ملت محکوم می شود که به شدت باآن مبارزه شود؛ با همه ابزارها ازجمله ابزارهنری. سازمان سیا بخش هنری دارد. فیلم هایی که بعداز انقلاب علیه ما و شیعه و اسلام و... درست کردند. ایا هیچ تکلیف مردمی وجود ندارد؟ این توقعیست به طور طبیعی از هرهنرمندی. چطوریک هنرمند می تواند نسبت به این قضیه بی تفاوت بماند؟! https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥۱۴سال پیش آقا چه پیش بینی دقیقی در مورد این روزها و فناوری کردند و چه جفا کردند آنها که شنیدند این دستورات صریح نایب امام زمان عج را اما کمترین اقدامی نکردند..... ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
خاطره‌ای واقعی با چشمانی نم‌دار، نگاهم کرد. لبخندی به رویش زدم و پلک‌هایم را باز و بسته کردم. به معنای" خیالت راحت باشد." سرعتش را کم کرد که کنارش قرار بگیرم. فرزند کوچکش را به سینه چسباند. قدم‌هایش را تند می‌کرد تا از همسرم عقب نماند؛ ولی وقتی می‌دید من پا به پای بچه کوچک، نمی‌توانم به آنها برسم. با نگرانی می‌ایستاد و نگاهم می‌کرد. تیله‌های رنگی زیبایش، میان دریای سفید و مواج چشمانش، این سو و آن سو می‌دوید. لبخند و نگاه توام با آرامش من هم چاره کارش نبود. نگرانی و ترس در جوار امام رئوف برایم معنا نداشت. اما درکش می‌کردم. وقتی که مسئول امور گمشدگان که از آشنایانمان بود، او را به ما سپرد تا به هتلش برسانیم، خوشحال بودم که برای زائر امام رضا کاری می‌کنیم. اما در طول مسیر ترس و نگرانی لحظه‌ای رهایش نکرد. بدبختی آنجا بود که زبانش را نمی‌فهمیدم. زنی جوان و زیبا با چشمان رنگی از سرزمین ترک‌نشین تبریز، همراه طفلی چندماهه که به آغوش داشت. آدرسی از هتلش نداشت، جز نام هتل. که هم‌نام هتل ما بود. نزدیک هتل که شدیم وحشت‌زده، عقب عقب رفت. درکش می‌کردم، زنی که بی‌اجازه همسرش و به ذوق زیارت بیرون زده و حالا هیچ آدرسی ندارد. دستش را گرفتم و نوازش کردم. -نگران نباش عزیزم، حتما هتل‌تون رو پیدا می‌کنیم. قفسه سینه‌اش بالا و پایین می‌رفت و اشکش سرازیر شد. دوباره راه افتادیم. کوچه به کوچه و هتل به هتل. پرسان، پرسان. تا بالاخره بعد از ساعتی چرخیدن در کوچه‌های تنگ و باریک هتلش را پیدا کردیم. وقتی جلوی هتلش رسیدیم، مثل پرنده‌ای که از قفس رها شده، بدون خداحافظی داخل رفت. کلیدش را گرفت و به سمت اتاقش دوید. اشک شوق در چشمانم حلقه زد. همسرم با متصدی هتل کمی صحبت کرد. وقتی مطمین شدیم که به خانواده‌اش رسیده، برگشتیم. شب آخری بود که مشهد بودیم. تصمیم گرفتم تا نیمه شب، حرم بمانم و استفاده کنم. گوشه‌ای از صحن زیر قپه آقا ایستادم و بدون توجه به شلوغی جمعیت و دعوا سر جلو رفتن، با آقا درد دل می‌کردم. اشکم سرازیر بود و لبم به ذکر و دعا باز. در میان جمعیتی که دور ضریح می‌چرخیدند و شلوغ می‌کردند، ناگهان دیدم زنی با لبی خندان، به سمتم آمد. از پشت پرده اشک، درست نمی‌‌دیدمش. نزدیک‌تر شد و با آن چشمان رنگی و زیبایش، که دیگر نشانی از ترس و نگرانی درش نبود، خیره نگاهم کرد. هنوز در حال و هوای خودم بودم که شروع کرد به بوسیدن و دعا کردنم. چند لحظه طول کشید تا فهمیدم او کیست. با زبان شیرین ترکی، کلی دعایم کرد و بابت آن روز تشکر کرد. خدا می‌داند که چه حال خوشی پیدا کردم. گویی امام رئوف صدایم را شنیده و دعایم را مستجاب کرده. مثل یک هدیه بود. هدیه‌ای از طرف امام مهربانی‌ها. خدایا شکرت. فرجام پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترجمه آیه الکرسی به صورت شعر! ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 😲https://eitaa.com/PatuqBasiji
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
ترجمه آیه الکرسی به صورت شعر! ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و بر
شعر آیت الکرسی سر آغاز گفتار نام خداست                                       که رحمت گر و مهربان خلق راست نباشد جز الله پروردگار                                             که  زندست  و  پاینده   آن   کردگار نگیرد خدا راکسالت فرا                                            نه  هرگز  به  خواب   اندر  آید  خدا زمین و سماوات از آن اوست                                     همه ملک گیتی  به  فرمان  اوست چه کس راست در پیش یزدان سزا                              شفاعت  کند   جز   به   اذن  خدا ؟ ز روز ازل تا به شام ابد                                             بداند   همه   چیز  ا ز  خوب  و  بد به چیزی زعلم یگانه اله                                            احاطه    ندارد    کسی    هیچگاه جزآنچه بخواهدخدای نکو                                          که   مردم   بدانند    از   علم    او بود وسعت علم او بیکران                                          فراتر ز ارض است و هفت  آسمان ندارد براو زحمتی حفظشان                                      علی و عظیم است آن  بی نشان در آئین حق نیست اجبار و زور                                    شده آشکارا ضلالت ز نور پس آنکس که از سرکشی دست شست                     بگرد ید   مومن   به   ایزد   درست زده دست بر رشته ای استوار                                    که همواره   دارد   ثبات   و   قرار گسستن نباشدچنان رشته را                                    سمیع و علیم  است  حقا   خدا خداوندبا مومنین است یار                                         بود  یاور  مومنان کردگار کند مومنان را ز ظلمت برون                                       سوی روشنائی شود رهنمون کسانی که گشتند کافر به دین  خدا                            بود  دیو  و شیطانشان  همنشین که خارج نمایدکسان را ز نور                                       در  اندازد   ایشان  به ظلمات  دور از اصحاب نارند ایشان تمام                                        بسوزند در آتش آن مدام ترجمه شعراز :امید مجد   
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
ترجمه آیه الکرسی به صورت شعر! ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و بر
ترجمه منظوم از فردوسی نیست..بلکه از آقای امید مجد است. سپاس از دوستی که تذکر دادند و ما را از جهل بیرون آوردند.
آتش آذربایجان قبل از ظهور