ندای #امام_خمینی از قلب فرهنگ...از اعماق تاریخواز ژرفای روح این ملت برمیخواست...
#امام_خمینی
دلم آهویی رمیده بود که به سمت کشتارگاهِ دنیا می بردندش. تا وقتی که امام آمد و ما را از دست اصطبل داران رها کرد.
#امام_خمینی
#واقفی
#امام_خمینی رحمة الله علیه :
همه ما همانطـور ڪه مکلّفیم خودمان را حفظ ڪنیم و خارج ڪنیم از ظلمت به نور، مڪلّف هستیم دیگران را دعوت ڪنیم.
(صحیفه نور، جلد۱۱، صفحه۸۴ و جلد ۸، صفحه ۴۷)
#بی_تفاوت_نباشیم
#امام_خمینی
می رسد که تمام جادوگران زر و زور خود پشیمان از فریب دادن، دروغ و جدل بشوند
شایدایمان بیاورند.
آنگاه که ایمان آنها به کار نیاید.
#امام_خمینی
ای دنیاپرست:دنیا ومتعلقاتش اصلا به نام تو،
ارزانی خودت.
خدایا اندیشه حسینی وار خمینی را به ما ارزانی دار.
#امام_خمینی
نوش و نیش ها برایم لذت و دردی ندارد. من مدتهاست که در خانه تن زندگی نمی کنم. من با اندیشه روحالله به آسمان رفته ام.
#امام_خمینی
#واقفی
روحم، روح الله را که مشاهده کرد، امید رسیدن به الله در وجودش جوانه زد.
#امام_خمینی
#خاتم
نور
خانواده بروبون ها که رهبر انقلاب در سخنرانی امروزشان به آنها اشاره کردند را می شناسید؟
خاندان بوربون، یکی از مهمترین خانوادههایی بودند که در بخشهایی از اروپا سلطنت میکردند. این خاندان، شاخهای از دودمان کاپه یا همان کاپتیها (House of Capet) به حساب میآیند و لویی نهم فرانسه را میتوان اجداد تمامی اعضای این خانواده به شمار آورد؛ زیرا ششمین پسر او یعنی رابرت (کنت کلرمونت) به نوعی مؤسس بوربونها محسوب میشود.
#بوربون
از نظر روحی نیاز دارم اینا رو برام بخرید.
خیلی سریع، فوری، انقلابی لطفا.🙄
همش یه تومن نمیشه🤓. یعنی من یه تومن نمیارزم؟☺️
@evaghefi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋
اوضاع گروهک منافقین از زبان بیبیسی
🔸البته از دستشان در رفته، قرار نبود اینگونه آبرو ریزی شود ولی شده.
🔹«برای کسانی که مصداق فی قلوبهم مرض نیستند همین یک کلیپ کافیست تا آگاه شوند و فریب بیگانه و مزدوران آنها را نخورند»
⚠️ پس بیایید مراقبت کنیم خود و اطرافیانمان پخش کننده مطالب و شبهات که مرکز تولیدشان تیراناست و هدفشان نابودی من و شما نباشیم...
✅ کانالجامع خبری، تحلیلی، آموزشی باسواد رسانهای
👇
https://eitaa.com/joinchat/3688300608Cf61f1be155
نور
از قیام پانزده خرداد چه میدانید؟ بزنی تو نت با همین پشت دست🧐.
یعنی واقعا اتفاقات دهه چهل را نخواندهای؟
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
🌹 بسم الله النور 🌹 کارگاه هنری آموزش کار با حنا(#هدیه ویژه #روز_دختر) باغبان محترم:
من بلدم.
ابتدا حنا را میخیسانیم. و در ادامه میمالانیم به کله.
سپاسگزارم که بنده را همراهی کردید. خداوند یار و یاور شما.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین126 نور دختر هستید. امروز روزتان است. رفتهاید پارک. شراره را میبینید که روی نیمکت نشسته و
#تمرین127
سال هزار و سیصد و چهل و یک است. شما یک دختر پانزده ساله است. تازه دارند چند خیابان را در قم آسفالت میکنند. یک روز قیر است قیف نیست. یک روز قیف هست قیر نیست. یک روز هر دو است مامور پهلوی نیست. شما و دوستانتان موهایتان را دم اسبی بسته اید و در خیابان مربوطه یورتمه میروید. مردی نورانی شما را میبیند و لبخند میزنید.
مرد مذکور از نظر سنی جای پدر شماست. خدا خدا میکنید ای کاش پسر جوانی داشته باشد تا نسلش ادامه پیدا کند. واقعاها...یعنی اصلا به موضوعات دیگر توجهی ندارید...همینجور که در خیابان ها با دوستانتان با کله لخت و پتی بازی میکنید مادرتان با دمپایی بیدارتان میکند.
آخر دهه چهل کدام دختر پدر مادر داری توی کوچه یورتمه میرود؟ اصلا یورتمه مال اسب است نه انسان. اصلا شما لباس خوب ندارید که به درد یورتمه رفتن بخورد. اصلا اینها را ولش...موضوع مهمی اتفاق افتاده. آقای خمینی درباره انجمن های ایالتی و ولایتی موضع گرفته اند. این اولین بار است که آقای خمینی که در محله یخچال قاضی زندگی میکنند توجه مردم شهر را به این اندازه به خودشان جلب کردهاند.
اصلا تا قبل از این اتفاق ایشان را نمیشناختید. برادرتان مدام از این موضوع حرف میزند. خدا را شکر میکند که آقای خمینی اینطور قدرتمند موضع گیری کردهاند.
شما همانجور در دنیای صورتی خودتان غرق هستید و به این فکر میکنید که آخرش کسی شما را میگیرد یا نه... ولی ته دلتان یک جرقه میخورد و دلتان میخواهد که آقای خمینی پیروز شود.
یک دوستی دارید که او خیلی فکرش خوب کار میکند. او میآید برای شما تعریف میکند که در حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها چه خبرها بوده. همانجور که چارقدش را بر میدارد از اتفاقات میگوید و مادرتان یک شربت چهارتخم خنک میدهد دستش. دوتایی توی زیرزمین خنک روی زیلو نشسته اید و دوست تان روبنده میزند ولی برای خودش یک چریک است. تازه یکبار هم توی کوچه با دو تا از خواهرهایش یک مامور شهربانی را لتوپار کرده. لت و پار یعنی خیلی بدجوری کتکش زدند. نام دوست تان آزیتا است و از خانواده ثروتمندی هستند که تابستانها از تهران میآید در یکی از روستاهای قم...ولی پدرش خبر ندارد که او اینچنین چشم سفید شده. حالا او یک انتخاب مهم دارد.
میخواهد ازدواج کند. بله. پس چی؟ تازه خواستگار هم دارد. پسر خوبی هم هست. ولی پسره میخواهد با پهلوی بجنگد. شما چگونه راهنمایی اش میکنید؟ آیا موافقید؟ چون آن موقع ها هم شوهر خوب کم بوده. باور کنید. مامور شهربانی در خانهتان را میزند. آزیتا از روی پشت بام فرار میکند. پسر به مامور شهربانی حمله میکند و زخمی میشود.
شما و برادرتان هم وارد این ماجرا میشوید و مامور را در خانه زندانی میکنید. اگر مادرتان بفهمد دیگر تهدیگ سیبزمینی به شما نخواهد داد. حالا باید از این مشکل بیرون بروید.
روی پشت بام نشسته اید و دارید به دور دست ها نگاه میکنید. حس و حال خودتان را بنویسید...یک لباس گیپور خوشگل پوشیده اید و روی یک تخت چوبی که دو تا گلدان رویش است نشستهاید...الان یک باد خنک از جانب خوارزم وزان است و رادیو دارد غلط خوری های اسدالله عَلَم و شاه را پخش میکند و این یعنی آقای خمینی پیروز شده.
حالا شما یک مامور پهلوی در خانه دارید و پسر با شخصیتی که قرار است شوهر آزیتا شود و زخمی شده و برادرتان که در خانه یک دکتر هندی کار میکند داروی بیهوشی آورده و...
#داستان
#قیام
#امام_خمینی
#داستان_کوتاه
#رمان
#تمرین
#انجمن_های_ایالتی_و_ولایتی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344