eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
آمدم ای شاه... پناهم بده.
۴۵ تو عروس حضرت زهرایی منتخب امام رضایی این چند کلمه زمانی که خیره به گنبد طلایی داشتم به آینده فکر میکردم که بعد ازاین چه خواهد شد چنان ضرب آهنگی در قلب و ذهن‌من گرفت که دور آن را بیش هزار برابر کرد اگر نقاره خانه به فریادم نمی رسید به گمانم طبل بی جنبگیم به گوش افلاکیان میرسید اوچنان با جملات مرا از فرش به عرش وگاهی از عرش به فرش میبرد که در همان ماه های اول همگان تغییر شگرف درمن احساس کردند وسوالی از پس سوالی دیگر در ذهنشان به وجود می آمد..گاها می پرسیدند توراچه شده .؟ آخر این همه تغییر چگونه .؟ کجاست آن دختر حاضر جوابی که هیچ کس دربرابرش جراُت سخن نداشت وحتی نمیتوانست بگوید از پس چشمانت ابروست. کجاست آن دختری که با برادر سر حجاب جنگ‌داشت واورا جوجه شیخی تازه به دوران رسیده که ادعای خدایی دارد خطاب میکرد اول آنکه با انتخاب مردی همچو برادر همه را انگشت به دهان گذاشتی وحالا هرروز به طریقی شگفت زده مان میکنی . یعنی واقعا تو همانی که برادرت فکر میکرد با این اخلاق و رفتارت سید بینوارا بدبخت میکنی نه امکان ندارد تو جادوشده ای ومن سحر شده بودم اما نه آنچه آنان تصور میکردند من به دست مولایم امام رضا سحر شده بودم آن هم همان جا که از جانبش منتخب شدم و عروس زهرا خوانده شدم به خودم قول دادم بزرگ شوم ..عاقلانه رفتار کنم وحرمت نگه دارم ..واز خودش یاری خواستم تا شرمنده حضرت زهرا نشوم ... وهم اکنون که یک دهه از بالغ شدنم میگذرد هنوز هم درحال تغییر هستم و گذر عمر باید تا پروانه شوم.. سادگی و سکوت من آنچه همگان تصور میکنند نیست ....پیله درسکوت باید تنیده شود تا به درستی پروانه را در درونش رشد دهد روزی از پیله در خواهم آمد... 🔻نشانی باغ انار https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔻نمایشگاه باغ @anarstory
هدایت شده از زینب الحسنا:)
AUD-20200516-WA0022.mp3
7.37M
خاصیت شبهای جمعه، مثل رحم مادر است! یک رحم از جنس ! که آسمان به زمین نزدیک می‌شود و باران مغفرت ... تُند تُند می‌بارد🌧 ! می‌شود یکی از همین شب جمعه‌ها، من و شما باشد، و یک عمر خطا را صفر کنیم و از اول شروع کنیم؛ اگر ؛ .....؟
در ماه اوت سال ۱۸۴۷ نویسنده ناشناسی به نام کارربل داستانی انتشار داد که بعدها یکی از کتابهای پرفروش و ماندگار جهان شد. کارر¤ اسم مستعار شارلوت برونته است. شارلوت برونته( کارربل) از دوخواهر خود شخصیت نیرومندتری داشت. شارلوت سومین کودک از شش فرزند پاتریک برونته و ماریا برن ول در بیست و یکم آوریل ۱۸۱۶ به دنیا آمد. آثار دیگر شارلوت عبارتند از: پروفسور، شرلی، و ویلت که بعد از جین ایر از ارزش بالایی برخوردارند.
🔶دوره آموزشی طراحی کاراکتر 🔸شخصیت سازی 🔸اتود و طرح اولیه 🔸طراحی چهره و اسکلت 🔸ایده پردازی 🔸طراحی احساس شخصیت 🔜به زودی در باغ یاقوت جلسه اول: پنجشنبه 1399/9/13 🕚۱۱صبح نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21 نمایشگاهِ باغ🔻 @HOLLYYAGHUT
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
خاصیت شبهای جمعه، مثل رحم مادر است! یک رحم از جنس #زمان ! که آسمان به زمین نزدیک می‌شود و باران مغفر
یک عمر خطا را صفر کنیم؟! نکاتی هم وجود دارد👇 گاهی اوقات بعضی از کلمات باعث می‌شود که خودمان را راحت کنیم و وظایف اصلی‌مان را انجام ندهیم و بیخود دلخوش باشیم. چطور می‌شود کسی که مسئولیت اجتماعی‌اش را به باد فنا می‌دهد و اقتضای زمانه‌ی خود را نمی‌شناسد و طبق آن عمل نمی‌کند، به یک جمعه دلخوش شود یا روبه قبله بایستد و شش بار فلان ذکر را بگوید و توقع داشته باشد که به اندازه‌ی پهنه‌ی آسمان و ریگ‌های بیابان، گناهانش ریخته شود؟! با یک سری از کلمات نباید از زیر کار در رفت... قطعا لیس للانسان الا ما سعی. @ANARSTORY
هدایت شده از :)
<عملیات کشف ننه بلقیس> اسمش ننه بلقیس بود و مکرر می‌شد لابلای پرگویی های زنهای خرافاتی محله، نامش را شنید و بخود لرزید. همه ی محل خبر داشتند رمال است و دستی بر آتش بخت گشایی و انداختن مهر عاشق به دل معشوقه و کارگشایی دارد! آخر در این بیست سال حضور خانواده ی ما در ملک آباد مشهد؛ تمام مشکلات محله، از ریختن موی پسرِ اسدنجار و شکستن دست راست کاظم بقال گرفته تا ازدواج مجدد دختر مطلقه ی فرشته خانوم و حتی پنچر شدن فلوکس آقاخسرو، همسایه ی پایینی‌مان؛ همه به دستان هنرمند و وردهای اسرارآمیز او حل شده بود و همه ی اهالی محل به کارگشایی ننه بلقیس ایمان داشتند. اما در آن یک هفته ای که تا پایان تابستان و بازشدن مدارس باقی مانده بود، من و برادر بزرگترم قاسم دوباره رگ کارآگاهی‌مان بالا زده بود و برخلاف توصیه های مادرمان که گفته بود بدنبال شر نگردیم؛ برای کشف راز بزرگ ننه بلقیس دل به دریا زدیم. از آنجا که به هم قول داده بودیم تا مدارس باز نشده کار ننه بلقیس را تمام کنیم و راز بزرگ دستان کارگشایش را برملا نمائیم، هر روز هفته از دم در خانه قدیمی او، تا بازار و حمام و رخت شوی خانه، بدنبالش رفتیم و یک لحظه هم از او چشم برنداشتیم. نزدیک غروب آخرین روز هفته بود که تا ننه بلقیس را سر کوچه دیدم، فوری قاسم را صدا زدم و او بسرعت جلوی در آمد. هر دو خیلی زود، پشت فلوکس پارک شده ی آقا خسرو وسط کوچه، پنهان شدیم و منتظر ماندیم. ننه بلقیس مثل همیشه، لنگ زنان وارد کوچه‌مان شد و با چادررنگی اش خاکروبه های نرم کوچه‌مان را جارو زد. هنوز همان دمپایی های قرمز رنگ و زبار دررفته را به پا داشت و با نزدیک شدنش، لباسهای شنبه یکشنبه اش بیشتر به چشمم آمد. بالاخره بی خبر از تعقیب مخفیانه ی من و قاسم، لنگ لنگان به اواسط کوچه رسیده بود که ناگهان یک پایش به پای دیگرش جفتک انداخت و دم افتادن خنده ام را درآورد. قاسم بسرعت انگشت روی لبهایش گذاشت و کشیده گفت:« هیس، نباید صدای مارو بشنوه.» مجبور بودم جلوی خنده ام را بگیرم اما از درون در حال ترکیدن بودم و تنها دستانم مانع از قهقهه ام شده بود. همان لحظه بیاد مادر افتادم که گفته بود:"خندیدن و مسخره کردن دیگران کار بدی ست و خدا دوست ندارد." اما خنده های آن لحظه ام اصلا دست خودم نبود. تا ننه بلقیس دور شد، قاسم زود دستم را کشید و مرا با خودش برد. به اجبار پا به پای لنگ و جفتک اندازِ گاه و بیگاه ننه بلقیس، تا نزدیک بازار بزازها رفتیم و تمام حرکاتش را زیر نظر گرفتیم. حرکاتش مشکوک بود و انگار در بازار بدنبال چیزی یا کسی می‌گشت. چندین بار هم برگشت و به عقب نگاه کرد اما هر بار قاسم محکم دست مرا کشید و با خودش به گوشه ای برد تا ما را نبیند. وسط بازار بودیم که ناگهان عمو علی جلوی راهمان را گرفت و سد راهمان شد. با همان چهره ی بشاش و نگاه های مهربانش بشدت پاپی‌مان شد و از سلامتی پدر و مادر و کل جد و آبایمان پرسید. قاسم شمرده شمرده به پرگویی های عموعلی جواب داد و چشم من بدنبال ننه بلقیس گشت اما دیگر او را ندیدم. او ناگهان بین جمعیت تجمع کرده جلوی یکی از دکانها گم شده بود و مثل قطره آبی در زمین فرو رفته بود. سقلمه ای به قاسم زدم و او بسرعت عموعلی را دست به سر کرد و با هم، همه سوراخ سُمبه های بازار را زیر و رو کردیم اما او را نیافتیم و بواقع اینبار بوقلمون‌مان از حصار پرید! آخر همیشه پوستهای چروکیده ی صورت و صدای قنج‌گلویی و خصوصا موهای نارنجی‌رنگ ننه بلقیس مرا بیاد حیوان بامزه ای بنام بوقلمون می‌انداخت و حتی پارسال که کله ی یکی از بوقلمون های مادربزرگ، خدادادی نارنجی‌رنگ شده بود، همه او را به ننه بلقیس تشبیه کرده بودند. علتش هم در راز ناشناخته ی موهای ننه بلقیس بود که مادرزادی نارنجی روشن بود و تمام عمرش با کله ی نارنجی زندگی کرده بود. پارسال مادربزرگم درباره ی راز کله نارنجی بوقلمون اش برایمان تعریف کرد که این یکی بخاطر دعاهایی که برای درد پاهایش از ننه بلقیس گرفته بود و باباحیدر اشتباهی آب مخلوط شده با آن را بخورد مادر بوقلمون بیچاره داد کله اش نارنجی شد و از نظر خودش به ننه بلقیس تعلق داشت. چون با خودش شرط کرده بود که وقتی بوقلمون بیچاره قد کشید و بزرگ شد آنرا دو دستی تقدیم ننه بلقیس کند و در عوض آن، دعایی کارگشا برای بستن دهان عروس دلبندش، شیرین خانوم بگیرد که متاسفانه عجل مهلتش نداد و ناگهان به دیار باقی شتافت. @ANARSTORY
هدایت شده از :)
بابا حیدر همیشه می‌گفت، مادربزرگتان آنقدر از دست این بلقیس دیوانه، موی بز و سرگین الاغ و قی کرده ی نوزادپسر خورد، تا سرآخر مرضی ناشناخته بجانش افتاد و جانش درآمد! ماجرای کارآگاهی من و قاسم هم از آنجا شروع شد که هفته ی پیش، بابا حیدر ناگهان از تنهایی و فراق مادربزرگ خلقش تنگ شد و هر چه از دهنش در آمد نثار چهره شهلا و قد رعنای ننه بلقیس کرد. او را قاتلِ جانِ زن دلبندش خواند و با چشمانی پر اشک و قلبی مملوء از اندوه، از ته دل نفرینش کرد. آخر چند صباحی بود که قصه ی عشقِ جنون‌آمیزِ بابا حیدر به مادربزرگ‌مان در محل، زبان زد خاص و عام شده بود و بگفته ی بابا، آبرو و حیثیت ما را به باد درک داده بود! طبق اطلاعات دستِ اول مادر از دهان زنهای محل، این ننه بلقیس بود که سر آخر، با وردی جادویی به این عشق جنون آمیز خاتمه داد و باباحیدر و مادربزرگ را بهم رساند و دلهایشان را بهم وصل کرد! اما طبق آخرین تحقیقات من و قاسم، باباحیدر این قصه را نتیجه ی ذهنِ مریضِ زنهای بیکار محل و زبانِ دریده ی ننه بلقیس کلاش دانست و بکلی همه را نفی کرد؛ بار دیگر هر چه از دهانش بیرون آمد نثار ننه بلقیس کرد و او را قاتل جان زن دلبندش دانست. بهمین دلیل من و قاسم تصمیم گرفتیم راز این قتل مرموز را کشف کنیم و دست این قاتل شوم را برای همه رو کنیم، اما جلوی بازار بزازها ناگهان به خنسی خوردیم و پرنده کله نارنجی‌مان از چنگ‌مان گریخت. شب که شد از غصه ی این تعقیب و گریز ناکام، به خانه برگشتیم و مثل همیشه داشتیم با لپهای آبدارِ برادر فسقلی‌مان، مهدی کوچولو ورمی‌رفتیم که مادر از نانوایی برگشت و پچ پچش با پدر شروع شد. من و قاسم هر دو گوش تیز کردیم و ناگهان از بثمر نشستن عملیات دستگیری جانی محله‌مان بهوا پریدیم. مادر تعجب کرد و هر دومان را بخاطر گوش ایستادن داخل اتاق فرستاد اما آن اتاق تاریک و سوت و کور هم نتوانست از شادی‌مان کم کند. آخر مادر گفته بود، داخل صفِ طویلِ نانوایی آقا رحمان، از سکینه خانوم، مادر هادی بزاز شنیده که دم اذان مامورها ریختند و پشت بازار بزازها، ننه بلقیس بوقلمون مرده و همکارانش را بجرم رمالی، کلاهبرداری، فروش مال غیر و جابجا کردن مواد دستگیر کردند. و این خبر بسرعت در دهانها چرخید و همه را متوجه کلاش بودن ننه بلقیس و دروغین بودن جادو جنبلهایش کرد. اما آن شب، بیشتر از ادریس چاقالو که داروی لاغری اش را از ننه بلقیس طلب داشت و انسی خانم که هنوز دختر کوچکش را بخانه بخت نفرستاده بود و باباحیدر که همسر دلبندش را از دست داده بود، من و قاسم بخاطر عملیات به موقع‌مان و نجات جان مردم محل به دست همکاران پلیس‌مان، بشدت خرسند بودیم و در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم. @ANARSTORY
هدایت شده از Ali Parsaeian
هدایت شده از یا ذالجَلال و اْلاِکْرام 🌹
‏تا چراغی در میان این شبستان روشن است تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است ‎ 🌹🍃
هدایت شده از سُندُس
سحر جمعه کم بود؛ غروب جمعه هم اضافه شد..💔 🇮🇷 شهادتت مبارک 🇮🇷
هدایت شده از ❄مهنوش
بی بی سی از همه چیز خبر دارد به جز خدا
هدایت شده از ❄مهنوش
هر زمان بوی تعفن عملکرد عده ای در کشور بلند می شود، هر گاه دل ها از گناه، رسوب می گیرد و چشم ها نابینا می شود. دستی از غیب دل ها را تکان می دهد. فرقی نمی کند در ماه باشد یا . مهم این است که خون شهید به دل ها می پاشد و زنگارها را می زداید. تازه شهیدا! سلام ما رو به سردار دل ها برسان! بوی یار مهربان آید همی ...
هدایت شده از مهربانی کن...
پست الکترونیک:  info@irinn.ir شماره تماس: 27866000 سامانه پیامکی: 1000600 راه های ارتباطی با شبکه خبر برای اعتراض به حذف کلمه دانشمند هسته ای  
هدایت شده از خاتَم(ص)
.....بکشید ما را، تکه تکه مان کنید، اجسادمان را بسوزانید،و خاکسترمان را به باد دهید.................. باشد که بود ونبودمان فدای پرتو جاودان خورشید شود.....
کارگاه تخصصی مونولوگ و دیالوگ نویسی 🔸مونولوگ چیست؟ 🔸چطور مونولوگ بنویسیم؟ 🔸تفاوت مونولوگ و دیالوگ 🔸آموزش مقدماتی و حرفه‌ای 💯شروع رمان نویسی با یافتن یک ایده ی عمیق است. شبیه چاه 💯لازمه یک رمان ارزشمند، نوشتن دیالوگ‌های قوی است. ❌این کارگاه تماشاچی نمی‌خواهد❌ فقط کسانی که در نوشتن جدی هستند، وارد شوند. ♦️نشانی باغ https://eitaa.com/joinchat/893845586Cdbed134827 ♦️نمایشگاه باغ    @anarstory
هدایت شده از محمد ، محسن
نزدیک زمستان شد و سرما آمد باران و تگرگ و برف بر ما آمد ما مثل دماوند صبوریم ولی گفتند دوباره سوز دی ماه آمد پژوهان هدیه به روح شهید سلیمانی و شهید فخری
سلام و نور. جمعه ها دلم قرمز قرمز می شود. و دلم اناری از سرزمین مسجدالاقصی می خواهد. اناری که از باغ های سرسبز کنار مدیترانه عمل آمده باشد. و مجاهد و ابراهیمی و حیدر و سید موسوی فرغون به دست در کوچه پس کوچه های اورشلیم انار تازه بفروشند. و مجاهد فریاد آزادی بزند ....دریا موج نیست ککا...دریا امن است ککا و حیدر درهای تمام زندان ها را باز بگذارد و سید دسته صدفی را در مدیترانه بیاندازد و به تمام کودکان اورشلیم داستان نویسی خلاق بیاموزد و آرمین همه اش بگوید اینها همه عرب هستند آیا چرخش قلم نویسند محترم و هیام خوشه های انار کنار مسجدالاقصی را برای تمام تشنگان نور جدا کند و احد در صحن قدس کلاس ادبیات عرب با مزه فلسفه بگذارد و نان تازه از تنور در بیاورد و محمدی و غروی شعر حاج قاسم را به تمام زبانها ترجمه کنند و دختر محی مردگان را زنده کند و احف در کوچه ها مزه بریزد و مورچه ها جمع شوند وسلیمانی را صدا بزنند و محمد حسین عمومی سیطره نور را بسازد و به لهجه اصفهانی به اصفهانی های باغ انار کنار قبه الصخره اپلیکیشن بدهد با گز آردی و سپهر و خانم مقیمی برای تمام یتیمان شهر ماست و خیار ببرند با زیتون رودبار و و.... و بقیه درختان ... کنار صحن قدس یک فرم آنلاین بسازیم تا تمام مردم جهان در آن نام نویسی کنند و به جای عشرون صابرون الف الف الف مئه صابرون را ایجاد کنیم. و دم غروب خاتم الاوصیا نماز را ببندد و عیسی را ببینم که چطور به لهجه ناصری اش نماز می خواند. و تو ای درخت انار برخیز....برخیز....برخیز ببینم کنترل کجاست. @ANARSTORY
✨گروه بانوان و مهم تر از تکالیف نویسندگی تکالیف الهی است که گروه مجزا برای بانوان در حال تاسیس است. با مدیریت سرباغبان احد. به زودی تمامی اعضای باغ انار، به دو گروه تقسیم می‌شوند. تمامی بانوان در شخصی لینک می‌گیرند، منتقل می‌شوند. و از اینجا خارج می‌شوند‌. در آن گروه حتی من هم حضور نخواهم داشت... تمرین‌ها مشترک است. و کانال باغ انار، منبع آموزش و محل اطلاع‌رسانی خواهد بود. @ANARSTORY
برای رشد بیشتر گیاه و در مسیر نور قرار گرفتن جایش را عوض می کنند.
لینک را از بگیرید.
مهردخت: نزدیک زمستان شد و سرما آمد باران و تگرگ و برف بر ما آمد ما مثل دماوند صبوریم ولی گفتند دوباره سوز دی ماه آمد پژوهان هدیه به روح شهید سلیمانی و شهید فخری
امروز دل امامان غم دارد چشمان پرالتهابشان نم دارد عمار که پر می زند از نزد علی سیاره ی دلها قمری کم دارد
(نرگس سیاه تیری) ما زخم های کهنه‌ای از کینه داریم تاریخ خونینی ز مکر و حیله داریم دیروز ما داغ سلیمانی کشیدیم امروز بردل داغ فخری‌زاده داریم از باغ ما دشمن هزاران لاله چیده اما فراوان مومن رزمنده داریم همواره در اوج تمام افتخارات آری مدال فاتحان بر سینه داریم ما مسلمین باکی نداریم از شهادت ظلمی نماند در جهان تا شیعه داریم
سلام و نور. به یک درخت بیکارالدوله و در عین حال علاقه مند به وقت گذاشتن در زمینه مسائل تئوری کار تشکیلاتی شدیدا احساس نیاز داریم. درخت مورد نظر خودش با زبان خوش به احد یا بنده پیام بدهد. کار خاصی نیست باید یک مقدار محتوا در زمینه تشکیلات مرتب و قابل ارائه کند. یا علی @Yamahdy_Adrekny @EVAGHEFI
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 کتاب «تعلّق؛ محور تحول در انسان» را می‌توان سلسله‌ای از درس‌های اخلاق جذاب و تأثیرگذار توصیف کرد که هر از گاهی مطالعه آن باعث زدوده شدن زنگار از دل انسان شده و او را نسبت به حقیقت فطرت و مقصد نهایی‌اش متذکر می‌شود.🌷 یکی از مهم‌ترین عوامل سرنوشت‌ساز و تحول‌ساز در زندگی هر انسانی،‌ تعلّقات و آرزوهایی است که در دل او جای دارد. اهمیت تعلق انسان به اندازه‌ای است که حتی ارزش اعمال هر کسی در گرو میزان ارزشمندی تعلّق او بوده و دو شخصی که در یک زمان، یک رفتار را بروز می‌دهند، متناسب با تعلّق و هدف خود رشد یافته و مأجور می‌شوند. چه بسا یکی از آنها با این رفتار به سمت هلاکت رفته و دیگری با همان رفتار مسیر سعادت را طی کند. مرحوم آیت الله حائری شیرازی، امام جمعه اسبق شیراز و یکی از بارزترین اساتید اخلاق حوزه‌های علمیه، در کتاب «تعلّق؛ محور تحول در انسان»، با بیان اهمیت توجه به تعلّق، دخالت تعلّقات انسان را در سیر وجودی و سرنوشت او تبیین کرده است. ایشان در ابتدای کتاب، با تعریف اخلاق به «موضع‌گیری انسان در قبال مسائلی که با او مرتبط است»، این موضع‌گیری را در هر شخصی نتیجه دو چیز دانسته است: «یکی آگاهی و دیگری تعلّق». تعلّق مبتنی بر بیانات مرحوم آیت الله حائری شیرازی در این کتاب، وجوه متعدد و با اهمیتی را در زندگی بشر به خود می‌گیرد. به طوری که در ارتباط با اعمال انسان، تعلّق او به‌عنوان نیّتش نمود یافته و در خصوص ارتباط‌ها و اتصال‌های انسان به دیگران، تعلّق او به‌عنوان تولّا و ولایت آشکار می‌شود. در ابتدای کتاب، با بیانی عرفانی و فلسفی، پس از تبیین اسفار اربعه ملاصدرا، سیر تکاملی انسان مؤمن از کثرت به وحدت و رسیدن او به درجه تعلّق محض به خداوند یکتا تبیین شده است. مطالب اخلاقی، عرفانی و سلوکی متعدد و متنوعی در این اثر حول محور تعلّق انسان بیان شده که در برخی از آنها با ذکر نمونه‌های تاریخی، تعلّق انسان به وجود خودش و تعلّق او به دنیا، ریشه آفت‌ها و انحرافاتی است که مسیر حرکت انسان را از راه سعادت دور ساخته و به وادی شقاوت نزدیک می‌سازد. در بخشی از این کتاب، مرحوم آیت الله شیرازی، اهمیت تعلّق انسان را اینگونه بیان کرده است: «انسان با تعلّق خود یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هرچه دل ببندد، همان می‌شود؛ همان مقام او و منزل او می‌شود وقتی انسان دل به فانی ببندد، فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی است. به هرچه تعلّق پیدا کرد، رنگ آن را می‌گیرد». آنچه جذابیت مطالب این اثر را دوچندان ساخته، برداشت‌ها و تمسک‌های به‌جا و جالب توجه آیت الله حائری شیرازی (رحمه الله) از آیات قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) است که در خصوص تعلّق انسان به نفسانیت‌هایش، به دنیا و یا به خدا و اولیای الهی، نکات شیرین و عمیقی را از این منابع نورانی اصطیاد کرده و در اختیار مخاطبان کتاب قرار داده است🌷 @ANARSTORY 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
چکیده یکی از مهم ترین ویژگی های بازی های ویدئویی، محیط آن ها است. طراحی محیط برای بازی های ویدئویی، فرایند ساده ای است که مهم ترین قسمت آن ایده پردازی برای هر لوکیشن است. انواع بازی های ویدئویی ساخته شده توسط فلش یا نرم افزارهای مشابه و یا انیمیشن های دوبعدی که در این نرم افزارها ساخته می شوند، با توجه به سناریو، نیاز به یک یا چندین لوکیشن دارند که معمولا ساخت این مکان ها توسط انیماتور (Animator) و در نرم افزارهای متحرک سازی، انجام نمی شود و با توجه به نوع پروژه، در نرم افزارهای فتوشاپ (Photoshop) یا ایلاستریتور (Illustrator) یا کورل (Corel) یا… به صورت اختصاصی و در برخی مواقع توسط خود انیماتور یا یک گرافیست در فرایندی جداگانه و در چرخه حیات پروژه انجام می شود. @HOLLYYAGHUT
توضیحات تکمیلی یکی از مهم ترین ویژگی های بازی های ویدئویی، محیط آن ها است. طراحی محیط برای بازی های ویدئویی، فرایند ساده ای است که مهم ترین قسمت آن ایده پردازی برای هر لوکیشن است. انواع بازی های ویدئویی ساخته شده توسط فلش یا نرم افزارهای مشابه و یا انیمیشن های دوبعدی که در این نرم افزارها ساخته می شوند، با توجه به سناریو، نیاز به یک یا چندین لوکیشن دارند که معمولا ساخت این مکان ها توسط انیماتور (Animator) و در نرم افزارهای متحرک سازی، انجام نمی شود و با توجه به نوع پروژه، در نرم افزارهای فتوشاپ (Photoshop) یا ایلاستریتور (Illustrator) یا کورل (Corel) یا... به صورت اختصاصی و در برخی مواقع توسط خود انیماتور یا یک گرافیست در فرایندی جداگانه و در چرخه حیات پروژه انجام می شود. ما در این فرادرس، دو نوع زمینه را بررسی می کنیم، یکی مربوط به بازی های پیکسلی یا 8-bit و 16-bit است که همان بازی های کلاسیک هستند و سبک بازی های مربوط به پلتفرم های قدیمی را دارند و البته میلیون ها طرفدار هم با توجه به تعداد کاربران این نوع بازی ها در Google Play و سرویس دهندگان مشابه در سطح دنیا دارند. این نوع بازی ها به سادگی از طریق نرم افزار فلش یا همان Adobe Animate قابل ساختن هستند البته ساخت المان های این نوع بازی ها در فلش اگر غیرممکن نباشد زمان بر و سخت است در حالی که شما به راحتی می توانید کاراکترها و مکان های مربوط به هر بخش و هر مرحله از بازی هایی با این سبک را در فتوشاپ بسازید. @HOLLYYAGHUT