eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
899 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی میدونه آشنایی زدایی یعنی چی؟ یک کباب پزی سنتی را تصور کنید. توی ذهن ما همیشه کبابی ها و قصابی ها آدم های سیبیلو و تپلی هستند...ولی برای نوشتن یک رمان خلاقانه چطور؟ شما برای اینکه شخصیت لاغری را به عنوان صاحب کبابی معرفی کنید باید کلی توی ذهنتان خلاقیت به خرج بدهید تا شبیه کتابهای دیگه نشه...ولی اینجا توی این عکس خیلی راحت این سوژه به شما تقدیم شده... نویسنده باید مثل عقاب تیز بین باشد....روی هوا شخصیت و سوژه را صید کند. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نقل قولی مشهور از شفیعی کدکنی دربارهٔ آشنایی‌زدایی اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی‌شنوند زیرا به آن معتاد شده‌اند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی می‌شود تا مدت‌ها این صدای امواج را می‌شنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است. از نظر صورتگرایان (فُرمالیست‌ها)، کارِ هنرمند آشنایی‌زدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما. ظرفیت و نمونه‌های آشنایی‌زدایی در همهٔ هنرها بی‌نهایت است. این مفهوم را نخستین بار شکلوسکی که از بنیان‌گذاران برجسته مکتب شکل‌گرایی است به کاربرد و واژه روسی Ostranneja (به معنای غریبه کردن) را برای آن به کار گرفت. به اعتقاد او هنر برای این به وجود آمده است که درکی را که از زندگی داریم و براثر تجارب یکنواخت روزانه عادی شده است، بار دیگر بر ما آشکار کند. ازاین‌رو، ازنظر او وظیفه هنر پیچیده کردن موضوع‌هاست که درنتیجه آن رسیدن به درک هنری کندتر انجام می‌گیرد، اما لذتی که از این درک حاصل می‌شود عمیق‌تر است. شکل گرایان می‌کوشند تا شگردها و تمهیدهایی را که از طریق آن‌ها آثار ادبی این تأثیر را به وجود می‌آورند، کشف و معرفی کنند. @ANARSTORY
کسی میتونه خط دکتر ها رو توصیف کنه؟ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARSTORY
یعنی اگر بخواید یک دکتر رو توصیف کنید اول از خط اش میگید؟ درسته؟ خب همیشه توی فیلم ها شخصیت دکتر وجود داره و توی رمان ها. معمولا هم همشون شبیه هم هستند. نویسنده باید چه عسلی به سر بگیره؟ یعنی چه کار باید بکنه که دکترِ توی داستانش با دکترِ داستانهای دیگه متفاوت باشه؟ آفرین. باید آشنایی زدایی بکنه...خب سوال پیش میاد چطور؟ آفرین. به یک طور خوب. خب سوال پیش میاد. این طور خوب چطوریه. آفرین. سوال خوبیه. آشنایی زدایی رو از اونجایی شروع می کنیم که یک صفت مشترک در همه دکتر ها پیدا کنیم و سعی کنیم دکتر داستان خودمون رو از اون صفت بزداییم. یعنی یک دکتر خلق کنیم که خوشخط باشه. این میشه آشنایی زدایی...مثلا بعد از ظهرها کلاس آموزش خوشنویسی داره...هم دکتره و هم آموزش خوشنویسی میده. توی شخصیت پردازی اینجوریه. توی بخش های دیگه هم هست...خودتون مثال بزنید.. @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نقل قولی مشهور از شفیعی کدکنی دربارهٔ آشنایی‌زدایی اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی‌
مثلا رفتگری که داره دکتراشو میگیره فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:05] [In reply to فائزه ڪمال الدینے] میشه استاد؟ 🧨ویژگی مشترک رفتگرها رو اول پیدا کنید... به اصطلاح رفتگر چه ویژگی داره...تیپ رو مشخص کنید...بعد با آشنایی زدایی شخصیت منحصر به فرد رو بسازید فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:13] [In reply to عِمران واقفی] خب، بیشتر به فکر درآوردن نون حلالن که ببرن سر سفرشون ولی اینجا یکی هست که داره دکتراش رو میگیره به یک هدف دیگه هم فکر میکنه عِمران واقفی, [13.03.21 00:15] [In reply to فائزه ڪمال الدینے] خب اول رفتگرها رو مشخص کنید... مثلا از همگروهی ها بخواهید رفتگرهایی که توی ذهنشون دارن رو توصیف کنن... بعد اون ویژگی بارز توی همه شون رو عکس کنید. 🔸انتخاب یک شغل 🔸پیدا کردن ویژگی مشترکشان 🔸وارونه کردن آن ویژگی 🔸ایجاد یک فرد خاص. یک آدم منحصر به فرد. ایجاد مراحل بالا را برای شغل های زیر انجام دهید ▫️رانندگان محترم تاکسی ▫️مهندس ها ▫️نانواها ▫️غنی کنندگان اورانیوم ▫️مش رجب هایی که تا حالا دیده ایم ▫️بی بی ها و مادربزرگهایی که توی مان داریم همه این اشخاص را از ذهنتان بنویسید....در دنیای واقعی نمونه نیاورید. وقتی از دنیای مصداق بیاورید از به رفته اید. @ANARSTORY نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین65 مثلا رفتگری که داره دکتراشو میگیره فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:05] [In reply to فائزه
Noor, [13.03.21 00:21] [In reply to عِمران واقفی] آدمهای ساده و قانعی هستن. زحمتکش و صبورن از قشر محروم یا کم درآمد جامعه ان عِمران واقفی, [13.03.21 00:27] [In reply to Noor] توی ذهن من بیشتر اینجوری اند...و معمولا لاغر ☘️لطافت☘️, [13.03.21 00:27] [In reply to عِمران واقفی] مردی خمیده با لباسهای نارنجی رنگ با قدم های آهسته و چشمانی که در پی یافتن زباله روی زمین می چرخد کفش های کهنه وصله دارش لنگ لنگان روی زمین کشیده می شود دستانی با پوست خشکیده از سرما خود را درون دستکش های کلفت پنهان کرده است وهراز گاهی بیرون سرک می کشند . توصیف رفتگر استاد اشکالات لطفأ عِمران واقفی, [13.03.21 00:28] [In reply to ☘️لطافت☘️] یک نفر رو توصیف نکنید... توی ذهنتون بگردید و فقط مشترکاتشون رو بگید... با این جمله شروع کنید همه رفتگرها .... من تا امروز هرچی رفتگر دیدم .........بودند. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین65 مثلا رفتگری که داره دکتراشو میگیره فائزه ڪمال الدینے, [13.03.21 00:05] [In reply to فائزه
🔸ویژگی های مشترک همه چیست؟ 💠آدمهای ساده و قانعی هستن. زحمتکش و صبورن از قشر محروم یا کم درآمد جامعه ان ❇️آفرین این درسته حالاوارونه اش کنید تا یک شخصیت جذاب برای رمان بسازید 💠مثلا مردی تنوع طلب که شغل دوم یه کار آزاد داره مثلا اپراتور یا کارمند شرکته و توقع افزایش حقوق و مزایا داره و شاکی و طلبکاره . از قشر معمولی و متوسط درسته استاد؟؛ Ⓜ️سلام به نظر من (البته اگر هدف اینجا فقط آشنایی زدایی باشه. یعنی ما یه رفتگر داشته باشیم که می خوایم ازش آشنایی زدایی کنیم و بعد بهش شخصیت و پر و بال بدیم) می تونه اینجور باشه که پاکبان داستان ما یه خانوم باشه. و اینجوری فکر می کنم بزرگترین ضربه به تصورات ذهنی مخاطب وارد می شه. چون به راحتی می تونیم بگیم تا به حال هرچی رفتگر دیدیم آقا بوده. اگرم داستان طنز باشه که این بنده خدا می تونه با کت و شلوار و جارو برقی بیاد سر کار😁😁😁 ولی در کل فکر کنم اگه این جور بخوایم این بندگان خدا رو ببینیم که تکیده و شکسته و فقیر و بالباس های مندرس و کهنه هستند خیلی درست نباشه. ❇️آفرین به شما. ویژگی مشترکی که همه دارند... همچنین از لفظ درست استفاده کردید... سپاس از شما زِ میم گرامی 🌀 تخیلی نمیشه؟ زن بودن و باقی ماجرا؟ عذر میخوام من نابلد گروهم اگه زیادی ریپ میزنم ببخشید 💠استاد برعکس سازی تیپ رو درست انجام دادم؟ ❇️شما تا حالا راننده زن ندیده اید؟ یا مثلا تانکر ساز زن؟ حالا هم پاکبان زن 🌀اولی چرا..ولی پاکبان خیلی قبولش سخته..در حد خدمات منزل، ینی مکان محدود نه جایی مثل خیابان که معمولا امنیتش برای جنس زن کمه ❇️با توجه به تیپی که معرفی کردید بله... ولی ایده ز میم جالب تر بود. توی داستان نویسی هم همینجوری است یعنی ما می خوایم شخصیت خیلی متفاوت خلق کنیم...ولی توی تیپ ها گیر می کنیم...نمی دونیم ویژگی مشترکشون دقیقا چیه؟ نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
Noor, [13.03.21 00:21] [In reply to عِمران واقفی] آدمهای ساده و قانعی هستن. زحمتکش و صبورن از قشر مح
نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در داستان نمونه‌ای از داستان کوتاه حقیقت نایافتنی نوشتهٔ سالوادور دِ ماداریاگا ترجمهٔ ناصر پاکدامن . وقایع این داستان از دید سگی شهری برای سگی دهاتی روایت می‌شود. «اگر فقط بلدی بلرزی پس وقتی سروکلۀ گرگ از این‌طرف‌ها پیدا شود چه می‌‌کنیم؟» پاردو با شنیدن کلمۀ «گرگ» از جایش بلند شد. گوش‌هایش مثل برگ‌های کاکتوس سیخ شده بود. غرغرکنان گفت: «دورو! معنی پارس دهنت را بفهم و بعد واق بزن. اگر سروکلۀ گرگ پیدا شود می‌‌بینی که زود می‌‌آیم به معرکه! اما این چوب تق‌تقی‌هایی که آدم‌ها دارند، نه واقعاً من که نمی‌توانم تحملشان کنم.» دورو که دماغش لای پاهایش بود جواب داد: «پیداست چوب تق‌تقی! ما تو دهات اسمشان را «نی قاتل» گذاشتیم. حتماً نمی‌دانی که توشان خالیست. بهت بگویم که هر وقت دیدی آدمی یکی از آن‌ها را به‌طرف پوزه‌ات گرفته، بدان که دیگر به درد هیچی نمی‌خوری مگر به درد لاشخورها.» 💠 نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در آثار بیژن نجدی از نویسنده‌هایی که در نوشتن داستان‌هایش، به خصوص به آشنایی‌زدایی نظر داشته است، بیژن نجدی است. در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده‌اند آشنایی‌زدایی را در سطح زبانی و روایت در بیشتر داستان‌هایش به کار گرفته است. نمونه‌هایی از داستان کوتاه سپرده به زمین [۵] جمعه، پشت پنجره بود. با همان شباهت باورنکردنی‌اش به تمام جمعه‌های زمستان. یکی از سیم‌های برق زیر سیاهی پرنده‌ها، شکم کرده بود و بخاری هیزمی با صدای گنجشک می‌سوخت. طاهر کنار سفره نشست و رادیو را روشن کرد(...با یازده درجه زیر صفر، سردترین نقطه کشور)، استکان چای را برداشت. ملیحه صورتش را به طرف پنجره برگرداند و گفت: «گوش کن، انگار بیرون خبری شده» اتاق آن‌ها، بالکنی رو به تنها خیابان سنگفرش دهکده داشت که صدای قطار هفته‌ای دو بار از آن بالا می‌آمد، از پنجره می‌گذشت و روی تکه شکسته‌ای از گچ‌بری‌های سقف تمام می‌شد. روزهایی که طاهر دل و دماغ نداشت که روزنامه‌های قدیمی را بخواند و بوی کاغذ کهنه حالش را به‌هم می زد و ملیحه دست و دلش نمی‌رفت که از لای دندان‌های مصنوعی آواز فراموش شده‌ای از "قمر" را بخواند، آن‌ها به بالکن می‌رفتند تا به صدای قطاری که هرگز دیده نمی‌شد گوش کنند. «با تو هستم طاهر، ببین چه خبره؟ » طاهر استکان را روی سفره گذاشت و با دهان پر از نان و پنیر خیس به بالکن رفت. عده ای به طرف ته خیابان می دویدند. ملیحه گفت: چی شده؟ این طرف و آن طرف شصت سالگیش بود. لاغر. لب هایش خمیدگی گریه را داشت. دیگر نمی توانست آخرین بند انداختن صورتش را به یاد آورد. طاهر گفت : نمی دانم. ملیحه گفت: نکنه باز هم یه جسد؟.....حتما باز یه جسد پیدا کردن. حتا اگر ملیحه نمی گفت( باز هم یه جسد...) آن‌ها صبحانه را با به خاطر آوردن یک روز چسبنده تابستان می خوردند و به خاطر انتخاب یک اسم با هم بگو مگو می کردند. روزی که آفتاب از مرز خراسان گذشته، روی گنبد قابوس کمی ایستاده و از آن جا به دهکده آمده بود تا صبحی شیری رنگ را روی طناب رخت ملیحه پهن کند... طاهر در رختخوابی پر از آفتاب یکشنبه با همان موسیقی هر روزهء صدای پای ملیحه از خواب بیدار شد. کم مانده بود که در چوبی با دست های ملیحه باز شود که شد. پیش از آنکه ملیحه نان را روی سفره پهن کند گفت: پاشو طاهر، پاشو. طاهر گفت: چی شده؟ ملیحه گفت: توی نانوایی می گن یه جسد افتاده زیر پُل. طاهر گفت: یه چی؟ ملیحه گفت: یه مرده...همه دارن میرن مرده تماشا، پاشو دیگه. آن‌ها پیاده به طرف پل رفتند. عده ای روی پل ایستاده بودند و پایین را نگاه می کردند. سر و صدای مردم کمتر از تعداد آنها بود. باد توت پزان به طرف درخت توت می رفت. چند پسر جوان روی لبه پل نشسته بودند و پاهایشان به طرف صدای آب، آویزان بود. ژاندارم ها دور یک جیپ حلقه زده بودند. تا ملیحه و طاهر به پل برسند آنها جسد را توی جیپ گذاشتند و رفتند. [۸] 🌀 نمونه‌ای از آشنایی‌زدایی در شعر سهراب سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است. به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل هندسهٔ دقیق اندوه یا سجود سبز محبت یا این قطعه اشاره کرد: خانه‌هاشان پر داوودی بود چشممان را بستیم دستشان را نرساندیم به سر شاخهٔ هوش جیبشان را پر عادت کردیم[۹] ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344