740.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جوان
#دهه_هشتادی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#آسیب_شناسی_رمان_ایرانی و #خواب_داعیه_داران :
مدتهاست که شاهد بارش بیاندازه رمانهای #آنلاین ، #اینترنتی و #نرمافزاری هستیم. این آثار به صورت رایگان و در انواع پلتفرمها در اختیار عموم قرار میگیرد.
بسیاری از کارشناسان و فعالان اجتماعی رغبتی نسبت به خواندن اینگونه اثرها که اکثراً به قولی رمان زرد با عامه پسند هستند، نشان نمیدهند؛ چرا که خواندنشان را هدر دادن وقت و تلف کردن عمر میدانند.
حال این سوال مطرح میشود که چطور باید فهمید آنچه هر روز در #ذهن_نسل_آینده ما نقش میبندد چیست؟ جامعه شناسانی که میخواهند #آسیبهای_اجتماعی را بررسی نمایند تا بفهمند دختران این کشور چطور راضی به حراج #حیا و عفتشان شدهاند، باید سری به فضای حاکم بر این رمانهای بیاعتبار تکثیر شده بزنند.
نوجوانی که از دوازده سالگی ذهنش به واسطه رمانهای سهلالوصول با محتوای #عاشقانه و #اروتیک تصرف شده است، زمانی که وارد جامعه میشود، با ایجاد اولین فضای شبیهسازی شده با آنچه در دهها رمان خوانده، دل میبازد و پای آموزههای خانوادگیش سست میشود. حیا در آموزههایی که خوانده، به اندازه خجالت از اروتیک از نوع پیشرفتهاش محدود میشود. همسالانی که ارتباط فراوان مجازی با یگدیگر دارند، به جو ایجاد شده ضریب بالا میدهند و موید یکدیگر خواهند شد. هر که این فضا را تایید نکند با انگهای رنگارنگ پس زده میشود.
دهها #رمان_زرد و فراتر از آن که به راحتی در اختیار #جوان و #نوجوان این جامعه قرار داشت را خواندم تا به آنها که وقت برای درک فضای ذهنی مخاطبان رمان ندارند بگویم، رفتارها و هنجار شکنیهای موجود در جامعه نتیجه #تهاجم_فرهنگی_هنرمندانه دشمنان دوره دیده ماست.
باید بگویم مفاهیمی که در رمانهای هدفمند و انبوه این روزها به عنوان #سبک_زندگی تلقین و عادی سازی شده عبارتند از: روابط بیحریم جنس مخالف در قالب اکیپهای دوستی و یا مهمانیها، دوستیهای اجتماعی و روابط ولنگار به نام برادرانه و خواهرانه بین دختر و پسر، مصرفگرایی بیقاعده، معرفی مشروبخوری و سیگارکشیدن به عنوان نماد غرور و شخصیت، مشروعیت دادن به فرزندان نامشرع، ورود خارج رفتههایی که معمولا بیشتر از همه میفهمند و بهترین فرد داستان هستند و مذهبیهایی که عقدهای و خودخواهند و ...
حالا _قلم_به_دستان و #فعالان_فرهنگی بفرمایند برای مقابله با این تهاجم فرهنگی وسیع و حساب شده، چقدر به دستور #مقام_معظم_رهبری دام ظله در #بیانیه_گام_دوم انقلاب در مورد تبیین سبک زندگی اسلامی به وسیله هنر توجه کردهاند. مقام ولایت از زمان اعلام دستور #جهاد_تبیین بارها و بارها به جایگاه هنر و تاثیر آن در جریان زندگیها توجه دادهاند.
امید است مصداق این حدیث نشویم:
امام علی علیه السلام: کسی که به هنگام یاری ولی خود، بخوابد، با لگد #دشمن بیدار خواهد شد.
فوقع ما وقع
#رمان_ایرانی
#خواب_فرهنگی
#سبک_زندگی
#زینتا
زینب رحیمی تالارپشتی نویسنده
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین186 نور دختر هستید. آرزو دارید قاضی بشوید. هجده ساله هستید. در پارک نشستهاید و منتظر چیزی هم
#تمرین187
متن زیر را ادامه دهیم تا تبدیل به یک موضوع مهیج شود. به جای ابراهیم حاتمی کیا می توانید یک شخصیت دیگر بگذارید.
درخواست یک جوان از حاتمی کیا
بغض سنگینی دارم چهار ساعت همراه و ملازم #ابراهیم_حاتمی_کیا بودم که دو ساعتش به بحث و تحلیل گذشت. طبیعتا برای من که از نوجوانی #عاشق #آقاابراهیم و علاقمند #فیلم هایش بودم این همنشینی رودررو فرصت مغتنمی بود.
اما یک اتفاق به شدت من را متاثر کرد. از #سینما تربیت بیرون آمدیم. تعداد زیادی از مردم که اکثرا هم جوان بودند دور آقا ابراهیم جمع شده بودند. عمدتا قصد گرفتن #عکس یادگاری داشتند. جوانی با سختی خودش را به #حاتمی_کیا رساند و مدعی بود #فیلمساز قابلی است. از ایشان میخواست فیلمهایش را ببیند و نظر دهد. حاتمیکیا به #جوان آدرس و قول داد.
به زور سوار ماشین شد. دو جوان دیگر دست بردار نبودند. از ظاهر و چهرهشان نمیشد تشخیص داد که مذهبیاند. از جوانهای عادی همین شهر بودند. #حاتمیکیا به اصرارشان شیشه ماشین را پایین داد. یکیشان سرش را از پنجره داخل آورد و آرام در گوش آقا ابراهیم چیزی گفت. صندلی عقب ماشین بودم و چیزی از حرفهای جوان نشنیدم.
حاتمیکیا فوری سرش را عقب کشید و گفت: نه آقاجان من نمیتوانم پسر: به خدا من هیچ کس دیگری را نمیشناسم. حاتمیکیا: آقا کار من این نیست! از من نخواه قطرهی اشک را روی صورت پسر دیدم. فکر کردم او هم در مورد #هنر و #فیلمسازی کاری دارد لذا به آقا ابراهیم گفتم: بهش بگید بیاد #حوزه_هنری. من کمکش میکنم آقا ابراهیم برگشت طرف من و گفت: نه بابا! این یه چیز دیگه میخواد؛ و دوباره رو به پسر که به پهنهی صورت گریه میکرد و گفت: از من نخواه؛ کار من اصلا این نیست. ارتباطی ندارم.
پسر: لااقل به بچههای #اوج بگید؟ تو رو خدا سفارش من را بکنید حاتمیکیا: پسرم کار اونها هم نیست. اونها اصلا کارشان چیز دیگه است. راهش این نیست. پسر: آقا تو رو خدا… پسر عقب رفت و دیدم که مثل #باران_بهاری #اشک میریزد. با حسرت به ما نگاه میکرد. دلم برای خودم سوخت. افق آرزوهایشان و پاکی طینتشان حسرتی بزرگ روی دلم گذاشت. از حاتمیکیا میخواستند وساطتشان کند تا
پ.ن
این تمرین به شما کمک می کند شرح و بسط را یاد بگیرید. می توانید یک اتفاق ساده را تبدیل به اتفاق پیچیده کنید. گسترش طرح و خلق ماجرا همیشه جز سخت ترین بخش های داستان نویسی است. سعی کنید ماجرا خلق کنید. لازم نیست توی اینترنت بگردید تا بفهمید موضوع اصلی چه بوده.
#تمرین
#روایت