هدایت شده از جشنواره {راز}
#داستان_دوم
{رنجیده خاطر}
کم کم به زمان انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشویم. دل تو دلم نیست. اوضاع مالی خیلی از مردم به سختی میگذرد. دوست دارم تکتک آدمهایی رو که میبینم قانع کنم و بگویم: موندنِ رئیس جمهور فعلی، مشکلات رو بیشتر میکنه، خواهش میکنم بهش رأی ندین.
*
. امروز جمعه هست و بعدازطهر آخرین مناظره بین نامزد های انتخابات ریاست جمهوری است
... قالیباف، روحانی، رئیسی، جهانگیری
. مناظره های قبلی خیلی خوب پیش رفتند و امیدوارم آقای رئیسی رأی بیاورد.
. موضوع بحث امروز اقتصاد است
*
. مناظره امروز تمام شد، اما چه چیزهایی که گفته نشد.
از همه بیشتر، چیزی که باعث شد دیگر نخواهم به دولت روحانی رأی بدهم، حرف آقای جهانگیری در موردِ دختر وزیر آموزش و پرورش بود.
در شرایطی که خیلی از جوانها بیکار هستند و سفره بعضیها خالی است، گفت: مردم، مظلومیت چقدر، دختر وزیر فوق لیسانس داره، بیکار بوده، دویست میلیون تومان کلِّ ارزش لباسی بوده که وارد کرده است.
چهقدر امروز از این حرف حرص خوردم. اصلا فکر مردم و بچههای بیکار مردم هستند؟
دختر وزیر به نان محتاج بوده یا به آب؟!
جهانگیری چطور دلش اومد در شبکه ملی جلوی چشم اون همه آدم بیکار که با امید دارند مناظرهها رو دنبال میکنند، این حرفو بزنه.
بعد هم که برادرم گفت:مشکل از خودِ جوونهاست. به اینا چه ربطی داره،خودِ جوونا به دنبالِ یاد گرفتنِ هنر نمیرن،بعد هم که بزرگ میشن، دوست دارن براشون معجزه بشه.
تا حدی حرفش رو قبول دارم، امّا اینم قبول دارم که حرف آقای جهانگیری یعنی شما مردم برای مامهم نیستید.
آن روز هم گذشت.
*
-خانوم، نبودی ببینی همسایه رو
هیجانی که در صدای همسرم بود، لبخند به لبم آورد؛
-چرا، مگه چی شده؟!
-حمید آقا و جواد آقا جلوی املاکی نشسته بودند، منم یه قِر دادم و گفتم: شمـبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه روحانی رفته.
-خب حالا، اینقدر آب و تاب نده
-جدی میگم، حمیدآقا میگفت: «باورم نمیشه دامادِ علی آقا اینطوری قر بده.»
-پس بگو آبروی بابامو بردی
همسرم خندید و گفت: البته اونا هم جبران کردن
-یعنی چی؟!
-من عکسِ آقای رئیسی رو زده بودم پشت شیشهیِ عقب ماشینم،
اونا هم عکس آقای روحانی رو دقیقا چسبونده بودن روش.
از این کار همسایهها هم حرصم میگیره و هم خنده.
-راستی خانوم، چهارشنبه آماده باشید با بچه ها بریم میدون شهدا، آقای رئیسی قراره بیاد سخنرانی
-واقعا، آقای روحانی هم قرار هست بیاد ورزشگاه تختی، آخه چرا تو یه روز، نمیگن خداناکرده اتفاقی بیفته.
-بسپار به خدا، نگران نباش
*
چهارشنبه هم با همه حواشیها گذشت.
هدایت شده از جشنواره {راز}