eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
906 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه‌ای نشسته بودم و به قول محمد دوباره زانوی غم را بغل گرفته بودم. هنوز بیست و دو،سه روز بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود، که سیل آمد و تمام زندگیمان را آب برد. تمام جهیزیه‌ای که به سختی تهیه کرده بودیم، زیر آب بود. آنقدر در فکر خراب شدن جهیزیه‌ام و بهم خوردن شیرینی اول زندگی‌ام بودم؛ که فکر گرسنگی و بیماری بچه‌ای که کنارم نشسته بود را نمی‌کردم. چند بسته غذا آوردند و بین کسانی که آنجا بودند تقسیم کردند. بسته غذا را باز کردم اما میلی برای خوردن نداشتم. در افکارم غوطه ور بودم، که محمد با خوشحالی دوان دوان به سمتم می‌آمد کنجکاو بودم بدانم چه چیزی او را تا این اندازه در این شرایط خوشحال کرده است نزدیکم رسید همان طور که نفس نفس می‌زد گفت: حاج قاسم سلیمانی برای کمک به مردم خوزستان آمده.