eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
905 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 181.3K
📌هدیه به حاج قاسم عزیز❤️ 🔸ننگ است ما را مرگ در مرداب بستر ها! 🎙 @ANARSTORY
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | چیزی که همیشه از آن فراری بود... ⁉️ دلیل عصبانیت در سخنرانی شان چه بود؟! ⁉️ راهکار مشهور شدن چیست؟! 🔹 برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این ویدیو مربوط به اختتامیه سی و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۶ می باشد . ▪️ زمانی که خیلیها رشیدپور را نمیشناختند، آقای حاتمی کیا بخوبی او رو معرفی کرد! و همچنان مدیران صدا و سیما در حال دعوت وی هستند ...
شهید سلیمانی.mp3
زمان: حجم: 2.28M
🎧بشنوید/ یک جهان کفر از او هراسان بود... 🌿به یاد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی...🇮🇷 ✍🏻شاعر: م.الحمدلله(گمنام) 🎙️گویندگان: آقایان امین اخگر و میرمهدی 🌱کاری از درختان سخنگوی باغ انار ✨ http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می‌شناسم3.mp3
زمان: حجم: 1.26M
🎧بشنوید / با اشراف اطلاعاتی کامل می‌جنگید... 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می‌شناسم2.mp3
زمان: حجم: 1.63M
🎧بشنوید / مثل یک پدر...💚 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می شناسم1.mp3
زمان: حجم: 2.15M
🎧کتاب صوتی / حاج قاسم از دخترانش چه می‌خواهد؟📃🖊 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
مهدینار پور محمدی: ای اولاد یهودا! این تیزی سنان شما نیز بگذرد! بیداد ظالمان شما نیز بگذرد! این عوعوِ سگان شما نیز بگذرد! گرد سم خران شما نیز بگذرد! ناچار کاروان شما نیز بگذرد! تاثیر اختران شما نیر بگذرد! نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد! بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت بر رونق چراغدان شما نیز بگذرد! و اقدام کوبنده‌ی سلیمانی‌ها... بر خرابه‌های شهرهایتان نیز بگذرد! 🖋♣️ من باران بوسه‌ام را می‌فرستم بر کف پوتینی که قرار است در خرابه‌های تل‌آویو قدم بگذارد... 🖋♣️ دنبال برادرش می‌گشت شاید؛ که شهید شد. 🖋♣️ د.خاتمی: از میان ویرانه‌های حیفا و تل‌آویو خواهند گذشت و در بیت المقدس پشت سر امام زمان نماز خواهند خواند مهدینار پور محمدی: تشنه بود شاید؛ که رفت طرف موکب و ساچمه آمد طرف قلب‌ش... 🖋♣️ مهدے حسنوند: . اون فرماندهانی که هشت سال با دست خالی مقابل تمام کشورهای دنیا جنگیدن نمیدونن چطوری انتقام خون مردمشونو بگیرن ولی تویی که سطح درگیری‌هات در حد دعوای زنگ آخر مدرسه‌س میفهمی؟ . د.خاتمی: امروز از کرمان به آسمان هفتم دالانی از نور باز شد و ملائک به همراه قاسم سلیمانی آمدند به پیشواز شهدای سیزده دی شاید لحظه آخر آب را تعارف امام حسین کرد، شهید موکب مزار حاج قاسم. به ما بگویید که در دنیا چگونه زیستید که این‌قدر گران خریدند شما را. صهیون مار بر دوش ، هوس خون جوان کرده بود. این بار خون جوان شیعه. انرژی عظیم آزاد شده از خون پاک زوار حاج قاسم، طوفانی خواهد شد که تل‌آویو را به ویرانه تبدیل خواهد کرد. مهدینار پور محمدی: امروز مادران را کشتند؛ چون مادر است که دو دستی سلیمانی تحویل جهان می‌دهد. چون از دامن مادر، پسر به معراج می‌رود... از سلیمانی‌های بعدی خوب می‌ترسند! 🖋♣️ در سرمای خشک و سوزان کرمان؛ بخار از خون گرم روی آسفالت نباید بلند می‌شد... 🖋♣️ د.خاتمی: فکرش را بکن. حزب‌الله از شمال. یمن از جنوب. و ایران از شرق وارد بیت المقدس خواهد شد. چقدر با شکوه است جهان بدون صهیون و آنگاه مصلای قدس تطهیر خواهد شد و آماده می‌شود برای نماز گزاردن پشت سر قطب عالم امکان. در جهان بی‌صهیون. z.askari: امروز دیدیم چگونه یک کودک با خون به عهدش وفا می‌کند. همان کودکی که دست راست کنار گوشش گذاشت و فریاد زد: «عهد میبندم حاج قاسمت بشم» دستش را روی شکم برآمده‌اش گذاشت. استخوان گلویش سفت شده بود، گفت: مامانی..تو رو با نفرت از اسرائیل به دنیا میارمو بزرگ می‌کنم .. میـرمهدی: یک سوال ❗️ چرا نشنیده‌ای که تا به حال دشمن کنسرت‌ها و پارتی‌ها را بمب گذاری کند؟! آنجاهم که جمعیت نسبتا زیاد است، چرا مدام به مکان‌های زیارتی حمله تروریستی می‌شود؟! می‌دانی پاسخ چیست؟ دشمن از مردم شهوتران یا پی لهو و لعب و خوشگذرانی که نمی‌ترسد! دشمن از مردمی می‌ترسد که قدم می‌گذارند در راه بیداری اسلامی در راه مکتب حاج قاسم آنهایی که از ظلم صدایشان در می‌آید و مقابل ظالم می‌ایستند! د.خاتمی: به موش‌های پلشت بگو:« شما که اینقدر از مرگ می‌ترسید چرا با دم شیر بازی می‌کنید؟» 🇮🇷شباهنگ 🇮🇷: ‌ مگه حاجی نمی‌گفت: ما ملت امام حسینیم... دیدید درست میگفت پس پیروزی از آن ماست به زودی با قائم انتقام میگیریم انتقام مادر انتقام حاجی انتقام شهید متوسلیان انتقام کودکان غزه انتقام سیدالشهدا علیه السلام.... انتقام تمام مظلومان عالمو خود آقا خواهند گرفت و ما همراهان ایشون هستیم ان‌شاءالله مهدینار پور محمدی: آنگاه که باید می‌بودم و ترکشی هم مهمان جمجمه‌ی من می‌شد و خونم روی مسیر القاسم می‌ریخت، نبودم و نشد و نریخت... حالا بروم گلزار که چه؟! 🖋♣️ ملیکه: تو اشتباه کردی! بد وقتی زدی! بد مکانی زدی! گور خودت را هرلحظه داری بیش‌تر می‌کنی! بزار لااقل به ۲۵سال برسی، فکر کنم خیلی عجله داری! سودابه احمدی: ماده موش صهیون جیر جیر کرد : پوریم را دوباره با خون ایرانی ها رنگ خواهیم کرد ! نمی داند که‌ ایران دیگر شاه مست ندارد ؟! این خون ها تاوان هوشیاری سلیمانیست که در رگ های ایران می جوشد ! ملیکه: دقت کرده‌ای که چقدر خدا در شهادت را به‌روی ما باز می‌کند اما هربار ما با آن فرسنگ‌ها فاصله داریم؟! عیبی ندارد! دلم خوش است که مأموریت مهمی را بر دوشم خواهد گذاشت؛ شاید ذخیره‌ایم برای روزهای آینده... د.خاتمی: و هر کس را میعادیست برای حضور در بارگاه حق تعالی. چه کردید شما که در روز میلاد حضرت نور، دالانی از نور از زمین تا به آسمان هفتم کشیده شد و با استقبال سردار، به دیدار یار رفتید؟
سودابه احمدی: شاید خواب دیده بودند که مهمان مخصوص حاج قاسم هستند . چه همه مهمان ! میزبان سلیمانیست! سلیمان وار می پذیرد ! بعضی را روی زمین ، اما یک عده مهمان اختصاصی اند ! صدای انفجار بود ؟! شاید صدای در مهمان خانه ی آسمان بود ! آن بالا را ببینید ، حاج قاسم دست بلند کرده ! بفرمایید ، از این طرف بیایید بالا ! د.خاتمی: به من بگو وقتی به جای زیارت مزار، خود حاجی با لشکر فرشتگان به استقبالت آمدند، چه حسی داشتی؟ . ملیکه: بکشید و بترسید... بکشید و بترسید... بکشید و بترسید... هرچه بیش‌تر بکشید، باید بیش‌تر بترسید... خون شهید، درخت انقلاب را رشد می‌دهد... خون شهید، بغض ملت اسلام را بیش‌تر می‌کند... اشک‌های ما، درخت نفرت و خشم از شما را در درونمان بارورتر می‌کند... بکشید ما را! هراسی بر ما نیست، هرچه ترس است از آن شما هست و خواهد بود... تو از سردار بزرگ ما بسیار می‌ترسیدی و می‌ترسی! حق‌هم داشتی! شاید برای برخی‌ها عجیب باشد، اماتو از زائران اوهم می‌ترسی! بازهم حق داری!! خنده‌دار است! می‌گویند در ایران سیل خون راه می‌اندازیم!! تو جرئت پرتاب موشک نداشتی! چطور می‌خواهی سیل خون راه بیندازی؟! لابد می‌خواهی در تمام ایران بمب جاسازی کنی، آری؟! احمقانه نیست؟! این‌که از ملتی که آرزویشان شهادت است، بکشی... بعد توقع داشته‌باشی که آن‌ها بترسند! نه حتما قصدشان کم کردن نسل انقلابیون است؛ نسل سلیمانی، یار رهبری، ملت امام حسینی! یعنی نمی‌دانستند که ما کم نمی‌شویم؟! ما می‌جوشیم و زنده‌تر می‌شویم؟! شایدهم خشمشان را خالی کردند... بالاخره رو به افول‌اند... هرکسی‌هم باشد به همه‌جا و همه‌چیز چنگ زده و عقده خالی می‌کند... او در هراس است! مهدینار پور محمدی: کشتی چون می‌دانستی اگر بزرگ شود سلیمانی می‌شود... 🖋♣️ ملیکه: روز مادر است... تبریک به آن مادرانی که فرزندشان، امروز در کرمان، در کنار مزار سردار بزرگمان، به ثمر نشستند... دعایتان به اجابت رسید... پروردگارا! فرزندم را عاقبت بخیر کن... سودابه احمدی: دراکولا استعفا داد . وی در نامه ای سرگشاده از نادیده گرفته شدن کلیه ی حقوق ادبی ، حقوقی و شخصیتی خود به مجامع عادله ی دنیا شکایت کرد . در قسمتی از این شکایت آمده؛ ابهت و شکوه خونخواری من به سخره گرفته شده است . هر کار اصولی دارد . حتی خون آشام بودن ! در برج مخروبه ی خودم، توی تابوت تمرگیده بودم و هر از چند گاهی دو دندان نیشم را در گردنی فرو می بردم . این صهیون ها آبروی حرفه ای و خانوادگی ما را به یغما برده اند ! در مرام ما دراکولاها خون بچه ها ممنوع است . این دراکولاهای بی شناسنامه دارند با خون بچه ها خودشان را خفه می کنند ! این کار توهین به شرافت هر خون آشامیست! وی در ادامه عاجزانه افزود : بدین وسیله برائت خود را از خون آشام های صهیون اعلام می کنم و خاطر نشان می کنم ، رژیم خون آشامی غیر دارکولایی بچه خوارانه شان هیچ ارتباطی با صنف ما ندارد . خون نیوز لات صهیون خوب سر و ته کوچه را پایید ! انگار کسی نبود ! خالی بود . دستی به سبیل لاخ لاخ دم موشی اش کشید و صدای جیغ مانندش را به سرش انداخت : نفس کشششش ! بچه می خوام که رو به رو واسته، تا حالیش کنم دنیا دست کیه ! صدای بلند مردانه ای از انتهای کوچه برخواست : هاپچه! لات صهیون هفت تیر را کشید ، چپ و راست و بالا و پایین و شصت پایش را زد و جیغ و داد کنان فرار کرد توی زیر زمین خانه اش . بابای بچه پاشنه اش را سر کوچه ورکشید . لبخند زد و زیر لب گفت : چه عطسه ای صدا داری بود ! مهدینار پور محمدی: یک سنگ قبر هم ترس دارد برایتان؟! 🖋♣️ سودابه احمدی: انشالله خواب به چشم های جغد ملوخشان نیاید ، که ما را بی خواب کردند 😏 در تاریخ استعمار چیزهای عجیبی می خوانید . جسد پاتریس لومومبا را در اسید آب کردند . او کسی بود که داشت دست بلژیکی ها را از منابع کنگو (کشور دست بریده ها) کوتاه می کرد ! یک سنگ قبر نباید می داشت ! نه مزار نه شاید مزارش فردا الهام بخش کنگویی های دیگری می شد که پدر بزرگ ها و مادر بزرگهای دست بریده شان را دیده بودند . آن دست های بریده، جریمه کم کاری برای ارباب بود ! قهرمان خطرناک است ! اسطوره مقاومت سم است ! کسی که‌ به‌ زیارت اسطوره ی مقاومت می رود ، یعنی سودای برخواستن دارد . پس خطر است ! تاریخ تکرار می شود نسخه های رفتار استعمارگر همان است ! ولی این جا ایران است ! قبلها سیاوش ها از آتش می گذشتند در این سرزمین ! حالا که ملت امام حسین شده‌! این خود خطر است آتش فشان است بمب هسته ایست! حق بدهید ! می ترسند ! سگ شريف است به سگ بودن . این ددان را به هیچ جانوری تشبیه نکنید . عقوبت اخروی دارد !😐
مهدینار پور محمدی: من بوسه می‌زنم به کف پوتینی که قرار است از روی خاک نجس نتانیاهو رد شود... 🖋♣️ لعنت به ساچمه‌ای که تو رو گرفت از مادرت تو روز مادر... 🖋♣️ ولی بعضی مادرا، روز مادر کادوشون یه شهید کوچولو بود از طرف حضرت زهرا...🙂🌱 Fateme Aghajani: صبح جمعه بود ... تنها بودم بیدار که شدم ،‌ از دیدن پست های اینستاگرام برق از سه فازم پرید . بدو رفتم سمت تلویزیون زیر تیتر شبکه یک به همراه پرچم مشکی شده و آرم شبکه یک را که دیدم ، چنان سیلی خوردم که یک دفعه وسط پذیرایی ولو شدم . دست خودم نبود ، راستش را بخواهید فکرشم نمیکردم شهادتش اینگونه ویرانم کند ، یا بهتر است بگویم آنقدر از نظرم بزرگ و اسطوره بود که مرگی برایش تصور نمیکردم من منتظر آن روزی بودم که با همان ابهت صدایش پشت تریبون اعلام کند " هنوز به ۲۵ سال نرسیده است که اسرائیل به درک واصل شد " اشک هایم بی اختیار می چکیدند و با دستم توی سرم میزدم ... سردار ، پدر امنیت ایران ، بچه هایت یتیم شدند ، در نبودنت حالا چطور با آرامش بخوابیم ؟ تو بزرگ تر ما بودی ، با وجودت احدی حق نداشت به ایران چپ نگاه کند، چه برسد به اینکه بخواهد کشتار گاه راه بیاندازند😭 حالا اما ۵ سال گذشته از صبح جمعه ۵ سال است یتیم شده ایم ... ۵ سال است نه فقط ایران که کشورهای مسلمان هم یتیم شده اند . که اگر بودی ، حتم داشتم نمیگذاشتی اینگونه غزه تار و مار شود . سردار در آخرین لحظات چه گذشت در گلزار شهدای کرمان ؟ تو میدانستی نه ؟ داشتی میدیدی و جگرت برای زائرانت خون میشد آری ؟ حتم دارم خودت یک به یک آن هایی که قرار بودند شهید شوند را انتخاب کردی ، هر چند که نمیخواستی حق حیاتشان را بگیری . اما خوشا به سعادتشان در روز تولدبانو و در جوار شما زندگی را با شهادت به پایان رساندند لیاقت می خواهد . حتم دارم یک به یک با بانو در آخرین لحظات سرشان را به سینه گرفتید و آرامشان کردید. و یک راست بردیدشان پیش خودتان برای پذیرایی . آخر میدانید شنیده بودم شما خیلی خوب از مهمان هایتان پذیرایی میکنید . خوشا به سعادتشان ‌‌‌که در کنار شما مرگشان به پایان رسید سمائی: آنانکه همچون مگس دورِ سر فلسطینیان وز وز می‌کنند تا آنان را به کوچ اجباری وادارند بدانند که ایران عرصه سیمرغ است؛ و عرصه سیمرغ جولانگاه مگسان نمی‌باشد. احمقان، ما را از مرگ می‌ترسانند که خورشید را رها کنیم. به قصدِ نجس کردن دریا، دستان نجسش را به درون آب دریا فرو برد. ای بر پدرت لعنت! دریا با یک فضله‌ موش نجس نمی‌شود. ༺Ya Zahra༻: 🥀 گلزار شهدا دوباره گلزاری از شهدا شد... تسلیت محضر صاحب الزمان (عج) حاج قاسم که رفت، انگار داره بهترینها رو هم با خودش میبره .... و بهترین ها گلچین شدند و با شهادت رفتند.... ما موندیم و روزگار تلخ زندگی زمینی..... پرونده ما کجا بسته میشه؟ پیمانه ما کی پر میشه و چجوری از این دنیا میریم ؟ آیا ما هم مثل شهدا عاقبت بخیر میشیم؟؟؟ کسی خبر داره؟؟ اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبیلک . توییت حاج‌مهدی یک سوال مادرانه، تیر خیلی درد داشت؟! امیرحسین فرخ: در سالروز چهارمین سالگردش، جمعی از رفقایش را هم پیش خودش بُرد(:
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
همه باید این مسیر را پاکسازی کنیم. پلاستیک، آهن، شیشه، فرقی نمی‌کند. هر چیزی که پای زائران گلزار شهد
نور سه روز بعد از حادثه تروریستی کرمان که بیش از صد زن، کودک و مرد را شهید کرد به گلزارشهدای کرمان رفته‌اید. در مکان بمبگذاری اندکی توقف می‌کنید. پسر کوچکتان توپش را شوت می‌کند در بین درختهای کنار جاده. توپ توی یک چاله افتاده. می‌نشینید. توپ را از چاله بیرون می‌کشید. چیزی برق می‌زند. ساعت دخترانهٔ بچه‌گانه است. همانجا روی زمین می‌نشینید. توان بلند شدن ندارید. شیشه ساعت شکسته. عقربه هایش کنده شده. یک بندش آویزان است و بند دیگرش نیست. روی شماره های صورتی‌اش رد خون دیده می‌‌شود. وسط ساعت عکس عروسک کیتی است. دخترتان که پیش دبستانی می‌رود حالا بالای سر شما رسیده. با دیدن ساعت ذوق می‌کند و ساعتش را نشان می‌دهد و می‌گوید. - عه. بابایی مثل ساعته منه. در خود می‌شکنید‌. ساعت شکسته را بر می‌دارید تا ببرید یک جایی که نمی‌دانی کجاست تحویل بدهید. همسرتان در حال صحبت با مادرش و خندیدن و تعریف کردن یکی از شیرین زبانی های دخترتان است. لبهای شما کِش می‌آید و یک خنده تحویل می‌دهد. حالا شما رازی در سینه دارید که همسرتان توان تحملش را ندارد. اگر سه روز از حادثه تروریستی گذشته بود و حالا دختر شما نبود چه حسی داشتید؟ حالا دخترتان مدام از آن ساعت شکسته می‌پرسد. به صورت داستانی ماجرای شهادت حاج قاسم را برای دختر شش ساله‌تان تعریف کنید. قصه کشتن زائرانش را در سالگرد چهارمش. یادتان باشد برای بچه ها باید قصه تعریف کنید. با جمله زیر شروع کنید...👇 خوشگل بابا، یه روزی عمو قاسم رفت تا... @anarstory
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسخه حاج قاسم برای نجات از فتنه‌ها! ♨️ وصیت‌نامه‌ای برای تمام نسل‎‌ها... ⁉️ حرف اول و آخر یک فرمانده؟! 🔰 برشی از سخنرانی 🔻 ۵ روز دیگر تا سالروز شهادت 🔸 دریافت نسخه با کیفیت 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @soada_ir