🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷:
#رییسی
الحمدلله که معاصر شماها بودیم.
#رییسی
در تاریخ، رییس علی دلواری ها را خوانده بودیم. حسرت ندیدنش را میخوردیم تا تو را در اوج آسمانها دیدیم.
fatemeh:
من هیچ نمیدانم فقط میدانم لفظ زیبای شهید عجیب به شما میآید آقا سید ...
فقط کاش فکری به حال ما جاماندگان میکردی که داغ نبودنت،جانمان را عجیب سوزانده است .
#رییسی
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷:
#رییسی
کوتوله های سیاسی برنامه های تلویزیونی را قبضه کردهاند و داعیه دوستی با تو را دارند. همان متفرعنین قبلی هستند با همان باد غرور و نخوت و تعفن.
من نمیدانم چند کارخانه را راه انداخته ای در این سه سال. ای کاش کسی برای ما تبیین کند زحمات تو را.
#رییسی
°•مـــــــینو قَلــمـــــ•°:
همان روزی که در دیدار مردمی تبریز به پای گروهِ سرود برخاستی و آنقدر با محبت و احترام از آنها تشکر کردی باید میفهمیدم این آخرین دیدار است.
تو با دختران سرزمینت چه کردی؟
تو با دخترانِ دیار تبریز چه کردی؟(:
#رییسی
𝓱𝓪𝓭𝓲𝓼.♡:
سید! باور کنم اکنون لباسهای مشکیم را پوشیدهام و در مجلس ختمت نشستم؟
چقدر طول میکشد باور کنم نبودنت را؟!
خبر شهادتت را که صبح شنیدم نمیدانم تا کی چشمانم برایت بارید!
برای غربتت برای دویدنهایت که هرگز به چشم نمیآمد!
برای...برای آن شانههای به خاک نشستهات که سوغات روستای کروچان بود!
یا کفش هایت، که سیراب گِل های سیستان شده بود؟!
سید، دلم میخواهد فردا صبح که بیدار شوم، به جای اینکه تیتر خبر باشد"پیکر شهید جمهور سیدابراهیم رییسی امروز ساعت 16:30 از جمکران تا حرم تشییع میشود" بنویسد، " رییس جمهور فردا میهمان مردم قم میشود"
و من اینبار لباسهایم را سریع میپوشم و به دیدنت میآیم و تو درحالی که سرت را از پنجره ماشین خارج کردی از میان جمعیت میگذری و دست هایت را برایشان تکان میدهی!
و من هرگز فراموش نخواهم کرد شادی روزی را که تو منصوب به ریاست جمهور، شدی!
کاش بودی!
راستی مرا میبخشی؟! برای نمکنشناسیهایم؟!
برای اینکه قدر بودنت را ندانستم؟!
باور کنم که امسال اسمت را میان لیست منتخبان ریاست جمهوری نمیبینم؟!
سید روز هارا میشمردم برای انتخابات، تا اسمت را روی کاغذ بنویسم، اما نمیدانستم آنقدر زود انتخابات میشود، اما اینبار بدون حضورت!
سید قول میدهی برایمان دعا کنی؟!
برای ماهایی که گاهی در راه حق لرزیدهایم!
برای ماکه چشمهایمان را به روی خدمتت بستیم!
بستیم و فقط گلایه کردیم و چه بد مردمی بودیم!
#رییسی
#حدیـثـ🖤
Xx:
از دست دادنت راحت بود اما کنار اومدن باهاش خیلی سخته
هنوزم باور نکردم رفتنت رو
کاش خواب باشه!
رویا باشه!
یه ایران عزادارته سید
#رییسی
ریحانه:
به نام خدای شهیدان
خدایی که اشکهای عاشقان را میبیند. نجوای دلدادگان را میشنود و از آه جاماندگان خبر دارد؛
به نام خدای جاماندگان...
ما جامانده به دنیا آمدیم. با همان تربتی که کاممان را باز کردند و با همان نام اعلای علی که در گوشمان خواندند، فهمیدیم جاماندهایم.
قرنها ست که به جاماندن عادت کردهایم.
انقلاب فرصتی بود برای رسیدن، ولی باز هم جا ماندیم؛
از گلولههای گوهرشاد و میدان ژاله و از آن جمعه خونین، جاماندیم.
آن روزها که مطهری، رجایی و باهنر میرسیدند ما در کتم عدم جاماندیم.
بوی بهشت از بهشتی پیچیده بود و ما در برزخ «قالو بلی» جاماندیم.
تنها روی سیم خاردار میرفت و ما در سیم خاردار نفس جاماندیم.
مدافعان، گرد حرم میگشتند و ما بین قیل و قال و ادعا جاماندیم.
نیمه شب، سردار با دست بریده به دیدار یار میرفت و ما در خوابی پر از زنگار جاماندیم.
آرمانها در میدان قطعه قطعه میشدند و ما مصلحت اندیشانه در دنیای مجازی جاماندیم.
میبینی؟
به جاماندن عادت کرده بودیم تا تو آمدی. شهر به شهر، روستا به روستا و چادر به چادر عشایر رفتی و راه «جانماندن» را نشان دادی.
دعبلوار، دار خود را به دوش کشیدی و بهشتیوار از طعنهها گذشتی.
پروانهوار، آنقدر بال و پر زدی که راز سوختن را پیدا کردی؛ رازی که از در سوخته و خیمههای آتش گرفته شنیده بودی.
رجایی، باهنر، بهشتی، سردار و حالا تو،
نمیدانم این چه رازیست که رسیدن در مکتب روح الله با سوختن است. رازیست بین مادر و فرزند، ما نامحرمان را چه کار؟
باید دویدن و خسته نشدن را از فرزند بیاموزیم تا شاید مادر، گوشهای از آن چادر سوختهاش را نشانمان دهد.
شاید آن وقت بتوانیم به نفوس مطمئنه اقتدا کنیم و چون «ابراهیم» در آتشی بسوزیم که گلستان عبادالله است.
#سیدعلی_اصغر_عبدالله_زاده
#شهید_جمهور
#رییسی
𝓱𝓪𝓭𝓲𝓼.♡:
این باران قم بی دلیل نیست!
سید انگار بغض آسمان قم هم، برایت ترکیده و میخواهد زمین را برای حضورت آب و جارو کند!
اینبار ما به دیدنت خواهیم آمد و تو آرام بخواب!
#رییسی
#حدیـثـ