eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
913 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
نور دو روش برای افزایش دانش در یک حیطه علمی و تخصصی یا تجربی وجود دارد. یکی فشار آوردن به خود. دومی فشار آوردن به دیگران. مثال. می‌پرسد: کره زمین چیست؟ می‌گویم: یک چیز سنگی و گِرد و پر از آب و باد و قابل سکونت بشر و نبات. می‌پرسد سنگ چیست، می‌گویم یک قسمتی از کوه یا صخره، می‌گوید کوه چیست؟ گِرد یعنی چه؟ می‌گویم کوه یکی از محکمترین چیزهای جهان است که فولاد و آهن و بقیه فلزات از کوه ها استخراج می‌شوند. می‌پرسد فلز چیست و قابل سکونت یعنی چه؟ می‌گویم یک کتاب معرفی می‌کنم برو بخوان ولی فلز یعنی یکی از دسته بندیهای جدول مندلیف. می‌گوید این کتاب را دارم ولی حوصله خواندن ندارم، مندلیف کیست و نبات چیست؟ می‌گویم کتاب خوبی است بروید بخوانید ولی مندلیف یک آدم روسی است احتمالا که دانشمند بوده و نبات هم یعنی گیاه یک نوع نبات دیگه هم داریم که ما یزدی ها می‌اندازیم در چایی و می‌خوریم. می‌گوید شما یزدی هستید؟ می‌گویم بله! می‌پرسد چقدر خوب. تعریف پسران یزدی را شنیده ام. می‌گویم من زن و بچه دارم بی تربیت. می‌گوید، والا حقیقتش شوی خوب کم است. می‌گویم، می‌دانم، ولی دلیل نمی‌شود وسط متن آموزشی اینجوری کنی. می‌گوید، خب بقیه سوالها را جواب دهید. می گویم تا کی جواب بدهم؟ می‌گوید، تو که بیکار هستی منم که بیکار هستم. می‌گویم من بیکار نیستم. خب برو گوگل کن. می‌گوید سخت است، اصلا به چه درد می‌خورد اینها... می‌گویم، رنج آموزش به سنگ راحت تر از آموزش به کسی است که دغدغه و هدف ندارد. می‌گوید، بد اخلاق. می‌گویم، کاری از دست من بر می‌آید؟ می‌گوید، شما باید خمس دانش تان را بدهید. می‌گویم، منظورتان زکات دانش است؟ نخودی می‌خندد و می‌گوید، آره، آره. می‌گویم شما بهتر نیست مشق هایتان را بنویسید تا ناظم دعوایتان نکند‌؟ می‌گوید، ما مچق ندالیم. می‌گویم، اَی پدسوخته زیبایی باید در نگاه تو باشد. می‌گوید، در سرزمین انار روباه وجود دارد؟ می‌گویم نه. می‌گوید آخ جون. بعد می‌پرسد پس می‌تونم راحت مرغ شکار کنم؟ می‌گویم، ولی ما در سرزمین باغ انار مرغ نداریم. فقط درخت انار داریم. لوبیایی می‌خندد و می‌گوید آه می‌دانستم همیشه یک جای کار می‌لنگد. می‌گویم، می‌شود دست از سر ما برداری ما برویم دنبال زندگی مان؟ می‌گوید، همین امشبی را با ما سحر کن. لبم را گاز می‌گیرم و می‌گویم اَی چشم سفید. می‌گوید، داداشمم هست. گاز لب را به جای خودش بر می‌گردانم و کلاچ و ترمز را می‌گیرم و می‌گویم آهان🤦‍♂. می‌گویم کمتر با داداش‌هایت چت کن. می‌گوید، من که از همه سرزمین انار کوچ کرده ام. می‌گویم، شما یک شتر گنده شده‌اید، دروغ برازنده نگاهتان نیست. می‌گوید، تو رو سنننه قربونت برم. می‌گویم، بگذار بروم. لباسم را از پشت می‌گیرد. تمام انارها می‌ریزد روی زمین. می‌گویم، نور به مصاف تاریکی آمده. می‌گوید، من که حوصله ندارم. همینجا نشسته ام، تو خدا بروید بجنگید. می‌گویم، ای کاش می‌دانستم برای چه خلق شده‌ای؟ می‌گوید، بده بزنیم بریم. می‌گویم، آن پشه مفیدتر از توست. می‌گوید، من زنده به آنم که آرام بگیرم. دیگر چیزی نمی‌گویم. می‌زنم به پیشانی ام. اینجوری👈🤦‍♂. ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND