eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
880 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
153 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
InShot_۲۰۲۳۰۲۰۳_۲۲۰۷۱۶۲۴۶.mp3
413.7K
📝🌷به قلم: 🎙🌷 گوينده:   پدر که باشی، آرامشی از جنس بهشتی هستی، که زیر پایت نیست اما، تمام امنیت آن در دستان تو خلاصه میشود.
درد بی پدری.mp3
7.73M
✨درد بی پدری✨ پدرمو گم کردم.... اما عین خیالم نیست، اصلن دنبالش نمیگردم. شما کیو دیدی که پدرش گم شده باشه، ولی دنبالش نگرده...نگرانش نباشه.... ✍ حدادیان 🎙 امـینِ اخـگـر 🎬 تحریریہ "صداۍ آگـٰاهۍ "
هدایت شده از KHAMENEI.IR
⭐️ توصیه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به معتکفین 👈🏻 در ایام نماز حضرت جعفر طیار بخوانید 🔻 بسم الله الرّحمن الرّحیم در ایام اعتکاف اقلّاً یک بار نماز حضرت جعفر را بخوانند اما اگر در هر سه روز اعتکاف این عمل را انجام دهند بهتر است. سیّدعلی خامنه‌ای.۱۴۰۱/۱۱/۱۳ 🏷 کیفیت 🔸 نماز جعفر طیار دو نماز دو رکعتی است، در هر ركعت حمد و سوره دارد. 🔸بعد از خواندن سوره، ۱۵ مرتبه: «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لا الهَ اِلَّا اللهُ وَ اللهُ اَكْبَر» خوانده شود، همين تسبيحات را ۱۰ مرتبه در ركوع و ۱۰ مرتبه بعد از سر برداشتن از ركوع، و ۱۰ مرتبه در سجده اول و ۱۰ مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و ۱۰ مرتبه در سجده دوم و ۱۰ مرتبه بعد از سر برداشتن از آن گفته شود. 🔹 در رکوع و سجده میتوان ذکر مخصوص ـ سبحان ربی ... ـ را نگفت، اما احتیاط مستحب آن است که علاوه بر تسبیحات، ذکر نیز گفته شود. 🔹اين نماز سوره مخصوصى ندارد، لكن افضل آن است كه در ركعت اول، سوره «إذا زُلْزِلَتْ» و در ركعت دوم، سوره «وَ الْعادِياتِ» و در ركعت سوم، «إذا جاءَ نَصْرُ اللهِ» و در ركعت چهارم، سوره «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد» خوانده شود. 💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 سرودتان خیلی عالی بود؛ شما گفتید اینجا ایران است؛ ایران عزیز زن‌های بزرگی در گذشته داشته و امروز زن‌های برجسته‌ی ما از گذشته بسیار بیشتر است/ زن‌های برجسته مایه‌ی افتخارند؛ شما هم سعی کنید جزو این زنان بشوید 🔻 رهبر انقلاب: سرودتان خیلی عالی بود. هم شعرش خوب بود، هم آهنگش خوب بود، هم شماها خوب اجرا کردید.... شماها میگفتید اینجا ایران است الان در سرود شما به زیبایی این را تکرار کردید، کشور شما، ایران عزیز شما زنهای بزرگی داشته در گذشته و من به شما بگویم امروز زنهای برجسته‌ی ما از گذشته بسیار بیشتر است. ما زنان برجسته‌ای داریم در همه‌ی بخشهای علمی و عملی و جهادی و مسئولیت‌پذیری و مدیریتی و غیره، زنهای برجسته‌ی مهمی داریم، اینها مایه‌ی افتخارند، زنهای برجسته‌ی در کشور، هر کشوری زنان برجسته‌ای داشته باشد اینها مایه‌ی افتخارند و در کشور ما زیاد هستند و شما سعی کنید جزو این زنان بشوید. چه جوری؟ درس بخوانید، درس‌هایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا ان‌شاءاللّه جزو زنهای بزرگ بشوید در آینده. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ 🏷 | جشن فرشته‌ها 💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 دختران عزیزم از همین آغاز نوجوانی‌تان با خداوند مهربان دوست بشوید 🔻 رهبر انقلاب: آن توصیه‌ای که من میخواهم به شما نوجوانها بکنم، به شما دختران عزیزم توصیه کنم، این است که با خدا دوست بشوید، سعی کنید از همین آغاز نوجوانی‌تان با خداوند مهربان دوست بشوید. دوستی با خدا چه جوری است؟ یکی از راههای دوستی با خدا همین است که شما در نماز با خدا حرف میزنید، توجه داشته باشید که دارید با خدا صحبت میکنید، با خدا حرف میزنید. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ 🏷 | جشن فرشته‌ها 💻 Farsi.Khamenei.ir
4_5976631302315576577.mp3
7.58M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در مراسم جشن تکلیف دختران دانش‌آموز. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 جوری نماز بخوانید که دارید با خدا حرف میزنید 🔻 رهبر انقلاب: وقتی نماز میخوانید جوری نماز بخوانید که دارید با خدا حرف میزنید، این میشود دوستی با خدا، یکی از راه‌های دوستی این است. یکی دیگر از راه‌های دوستی هم این است که مواظب باشید آن کارهایی را که خدا گفته نکنید، نکنید. آن چیزهایی را که خدای متعال گفته انجام بدهید، انجام بدهید. راه دوستی با خدا این است و شما امروز دلهای روشنی دارید، دلهای نورانی‌ای دارید، دلهای باصفایی دارید، میتوانید از همین امروز با خدای متعال دوست بشوید. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ 🏷 | جشن فرشته‌ها 💻 Farsi.Khamenei.ir
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین173
نور نُه ساله هستید. توی مینی بوس سبز نشسته اید و رفته‌اید حسینیه امام خمینی. یک چادر خوشگل هم پوشیده‌اید. به‌به چقدر‌خانوم شده‌اید. ان‌شاءالله عروسی‌تان. خجالت کشیدید. باید هم بکشید. خب. خانم معلم‌تان، خانوم رضایی به همه تان نصیحت های لازم مبنی بر نکشیدن گیس، نگرفتن نیشگون از پهلوی فاطمه، نکردن مداد در زانوی سپیده، زبان در نیاوردن برای ماندانا، چون ماندانا خیلی خودش را می‌گیرد. ماندانا یک کیف خوشگل خریده که شما ندارید ولی اصلا مهم نیست. چادر شما خیلی خوشگل‌تر است. از این صورتی هایی که گل ریز داره. وای عسل جون چه چادری داری. عاشقش شدم. خب دختر خاله نشوید. خانم رضایی در می‌نی‌بوس دارد توصیه های نهایی را می‌کند مبنی بر نابود نکردن آبروی خانوم مدیر، مدرسه و ... خانوم رضایی می‌گوید اینجا که داریم می‌رویم خانه پدری است. اشک از چشم های مائده سرازیر شد. آخر او پدرش را در سوریه از دست داده. پدر او مدافع حرم بوده. شما دست مائده را می‌گیرید و بوسش می‌کنید. چقدر شما دل رحم هستید. ان‌شاءالله خوشبخت بشوید. خب داشتم می‌گفتم. مائده برای شما تعریف کرده که نمی‌داند پدر داشتن چطوری است. شما برایش تعریف می‌کنید که یک آقای مهربان است که هر روز صبح می‌رود سر کار و وقتی از سر کار با خستگی بر می‌گردد باید لیست خرید را از مادر بگیرد. مادر کلی سرش غُر می‌زند و او مثل کوه همه کارها را انجام می‌دهد. تازه پدرها وقتی از خرید برمی‌گردند مادر و دختر را می‌برند پارک و بستنی قیفی برایشان می‌خرند از اینهایی که رویش کاکائو دارد. گرچه مادر همواره درباره چیزی به نام حقوق و اضافه حقوق و قسط با بابایی دعوا می‌کند و شما ناراحت می‌شوید ولی بابایی هیچ وقت ناراحت نمی‌شود و حق را به مامانی می‌دهد و همواره خودش را مدیون مامانی می‌داند. پدر است دیگر. مائده چادرش را درست می‌کند و کنار شما می‌نشیند. همگی‌سرود خوانده‌اید. چقدر قشنگ خوانده‌اید. آفرین به شما. ان‌شاءالله سفید بخت بشوید به حق پنج تن. همین الان مادر عزیزتان قربان قدتان دارد می‌رود و در فکر خرید یک یخچال زیبا برای جهیزیه‌تان است. البته پدر باید این ماه روزی دو ساعت اضافه کاری بایستد. فدای یه تار موی شما. خب در صف نماز خیلی مرتب و تمیز دارید افعال نماز را انجام می‌دهید که پریسا و ناهیدجون با هم حرف می‌زنند. سمیه زانوی پریسا را تکان می‌دهد و می‌گوید نمازت باطل شد که حرف زدی و خودش خیلی شیک و مجلسی به رکوع می‌رود. سمیه نرو. سمیه نمازش را می‌خواند و شما اصلا حواستان به جای دیگر نیست، ارواحِ خواهرِ پدرتان. البته خانوم رضایی از آقای خامنه‌ای خیلی تعریف کرده و گفته پدر همه ماست‌. شما هم اشک در چشمتان جمع شده. اصلا همینجوری. بدون هیچ دلیلی. شما هم احساساتی هستید؟ آخی. بین دو نماز آقای مهربان برای شما دخترهای نازنین فرشته روی زمین هفت دقیقه صحبت می‌کند. ای کاش منِ اسماعیل واقفیِ سی و شش ساله هم دختر نُه ساله بودم و در جمع شما نشسته بودم. گاهی چادرم را مرتب می‌کردم. گاهی با انگشتانم به آن آقای مهربان اشاره می‌کردم. گاهی جمعیت را نگاه می‌کردم و قند در دلم آب می‌شد. آن آقای مهربان آنقدر از زنان برجسته صحبت کرد که دلم خواست از سن نه سالگی خارج شوم و بشوم یک زن برجسته. والا. اصلا شوهر هم نمی‌کنم. هیچ مردی را در شأن خودم نمی‌دانم. مردا باید التماسم را بکشند. والا. من یک زن بزرگ و برجسته‌ام. طرف با پول می‌خواد بیاد خواستگاری من. اگر شازده باشد و پیراهن اطلس هم داشته باشد بله را نمی‌گویم. دیگر گذشت دورانی که ...بله. پس چی. نماز تمام شده و شما که صف اول نشسته بودید، حالا در کنار آقای مهربان هستید. چند کلمه صحبت بین بچه ها و آقای مهربان شکل می‌گیرد. آقای مهربان با شما حرف می‌زند و شما از خوشحالی اصلا نمی‌شنوید. واقعا که. دختر بزرگ کن تحویل جامعه بده. حالا می‌خواهم که این دیدار را برای من بنویسید. مائده اشکش بند نمی‌آمد. سمیه که خیلی احکام بلد است می‌گوید آقای خامنه ای بزرگترین مرد روی زمین بعد از امام زمان است. شما تا ابد محیط زیبا و نورانی را از خاطر نمی‌برید. موقع برگشت خانوم رضایی به همه شما تافی کاکائویی با مغز پسته داد. به من هم بده. خواهش می‌کنم. بنویس دیگر. با این جمله شروع کن. 🔸وارد حسینیه که شدیم... @ANARSTORY
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: و چقدر من. و آنچنان او. و همچنان فاصله. اللهم ارزقنا اسنب. من المن الی التو. و ماچ به کله همه مومنین. و ماچ به کله همه عاشقان. و ماچ به کله هرکس که دلش با حسین است از ایالت ماساچوست تا چین و ماچین. و من درگیر هستم. و تو چطور؟ و من الان دو تا چایی خورده‌ام. قوری ز قلم، قلم ز قوری. قند پارسی به بنگاله رفته است و چایی سومم تلخ است. حافظ کجایی؟ رکن آباد هنوز آب دارد؟ بریم بنشینیم لب جوی؟ بزن بریم. قام قام...ایععع. خواجه جون بپر پایین رسیدیم. این فلاسکم بی زحمت بگیر. و من به لهجه غلیظ ترکی شعر عربی می‌خواندم. هاتفی ندا داد. ندا را گرفتم. ماندانا ناراحت شد. اصلا این دنیا چیه بابا...همش مسخره بازی. خدایا خیرات حسان بده. آمین. لبه آسمان چهارم نشسته‌ام. به شما زمینی ها نگاه می‌کنم. چقدر ریز هستید. هان!؟ بگو بگو اگر راست می‌گی؟ وارد بهشت شدم. یکی از ملائکه جلو آمد و گفت خوش آمدی. چطوری؟ منم نه گذاشتم و نه برداشتم و گفتم مثل پلو تو دوری. فرشته ها شکم هایشان را گرفته بودند و غلت می‌زدند از خنده. بعدا فهمیدم اینها فرشته نبودند، حوریه بودند. والا. همش حجاب اسلامی که نمی‌شه. اونجا آزادیه.🙄 در بهشت بودم که هوس عدس پلو کردم. از درخت عدس پلو یک کاسه عدس پلو چیدم و خوردم. آخ که چقدر چسبید. بفرمایید شام. نور می‌خورم و نور می‌پاشم. بفرمایید نور داغ و تازه و کنجدی. دو و پونصد. من ملائکه را دوست دارم. آنها هم مرا دوست دارم. تا کور شود هر آنکس که نتواند دید‌. بله با توام. با خودِ نتونم‌ببینت هستم. نتونم‌ببین همان حسود است. حسود لا یسود‌. بله. برای شادی همه ملائکه صلوات بلند. بچه که بودم، سنم کم بود. خدا رو شکر الان سنم زیاد است ولی هنوز بچه‌ام. بچه صد سالش بشود باز هم برای پدرش بچه‌اس‌. نان داغ می‌خوردم و به جهنم فکر می‌کردم. فکرش هم دردناک بود. توی بهشت یک دیگ آش رشته بار گذاشته بودیم. همه مومنین جمع بودیم. یکی از مومنین یک شوخی شهرستانی کرد که کلا قابل پخش نیست. ببخشید‌. نمی‌تونم بگم. التماس نکن. من هنوز مزه آب کوثر که ابتدای ورود به بهشت از دست امیرالمومنین خورده‌ام زیر دندانم است. بیا دندانم را ببین. دیدی؟ کنار نهر شیر و عسل نشسته بودیم و پاهایمان را روی مروارید ها دراز کرده بودیم. ناگهان یکی از بچه ها با براق آمد و گفت بپر ترک که بریم. منم پریدم...اصلا قابل توصیف نیست...ببخشید دیگه...زمینی ها توان درکش را ندارند...ایشالا می‌ری می‌بینی... فیثاغورث هم از درک مثلث عشقی عاجز است. تو که دیگه فیسِ غوره انگور هم نیستی. آنتلکتوئل ها فکر کردند که هر گردی گردو است. رفتند از سوسک سرگین‌گلان یک توپ قهوه‌ای گرفتند به جای گوی نورانی. و من مردم. وقتی وارد قبر شدم همه جا نورانی شد. بعدش رفتم یک جایی که خیلی غذاهای خوشمزه بود. ولی من دلم یک کسی را دید. کسی که هنوز هم مزه‌اش توی چشم هایم است. من علی را دیدم. آقا دستم را گرفت و صورت به صورتم گذاشت‌. صورتم سفید شد. صورتم را ببین. عین یه تیکه ماه شدم. کربلا هم رفتم.😌