eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 آیه نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشور‌های اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت. ۱۴۰۲/۷/۱۱ 🔹‌ «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» سوره مبارکه حشر، آیه ۷ 🔸 آنچه را رسول خدا برای شما آورده‌است، اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید. 🖼 💻 Farsi.Khamenei.ir
4_5828202790253499736.mp3
13.64M
🎧 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشور‌های اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت 💻 Farsi.Khamenei.ir
📌دعوت می‌گردد از تمامی نویسندگان، دانشجویان، حوزویان، جوانان غیور کشور و اهل قلم، جهت شرکت در این جایزه ادبی. موضوعات جایزه ادبی: 🔸شهادت در گلستان هفتم 🔸خرافات در اسلام 🔸فرقه‌های ضاله ✅جایزه ادبی شهید محمد حسین حدادیان یک نذر فرهنگی است که بنا بر نیاز جامعه وجوانان کشورتوسط خانواده شهید برگزار گردیده. 📌📌درقالب داستان کوتاه 📌جهت عضویت در کانال کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2122383386C93164d6ab3 @shahidhadadian74
💠 غضب خدا 🔸 امام علی(علیه السلام): هرگاه دیدى خداوند تو را با خلق خود مأنوس و سرگرم ساخته و از ذکر خود رمانده است، آن وقت است که به راستى تو را مبغوض داشته است. 📚 غررالحکم/باب معرفت خدای تعالی ✍🏼 این روایت بهترین معیار خودشناسی است. تفکر و تامل در رفتار و گفتار و نوع معاشرت با دیگران و سنجش خود با این روایت بهترین راه خودسازی است. pay.eitaa.com/v/p/
🔷 شهید آوینی: «امام خمینی (ره) انسانی چونان دیگران نبود؛ از قبیله انبیا و اصحاب آنان بود و مصداقی از مصادیق معدود (نَبأ عظیم) که هر هزار سال یکی می رسد، و مراد از این (هزار) عدد هزار نیست؛ مراد آن است که او خیل یاد آوران است و مورد خطاب «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» و مخاطب این سخن آنانند که نه نامی از آنان در تاریخ های تمدن هست و نه در تاریخ های رسمی، اما زمین هرچه دارد مدیون آنهاست. 🔹اینان چون دیگر اَبنای بشر از خاک روییده اند، اما چون دیگران در خاک نمانده اند و سر بر آسمان برآورده اند و فقط هم اینانند که از حقیقت با خبرند و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند.» 🔸منبع: کتاب «آغازی بر یک پایان»، مقاله «دهه شصت و امام خمینی» 🔻به بپیوندید🇮🇷👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78
aviny-www.Ziaossalehin.ir-23.mp3
441.8K
🔷 شهادت چیست؟ شهید آوینی با صدای دلنشینش پاسخ می‌دهد. https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارگردان: نعمت‌الله سرگلزائی 🌹یقظه اهل معنا 🌹 دوستش داشتم 😭 @anarstory
💠 🔸امام علی علیه السلام فرمود: ای کمیل! هرگاه این دعا را حفظ نمودی، هر شب جمعه، یا هر ماه یک بار، یا در هر سال یک بار یا در عمرت یک بار آن را بخوان که اگر آن را بخوانی، خداوند تو را کفایت و یاری نموده و روزی می دهد و از آمرزش پروردگار بی نصیب نمی گردی. ای کمیل! طول مصاحبت تو با ما موجب شد که خواسته ی تو را برآورده نموده و این دعا را به تو بیاموزیم. 📚صحیفه مهدیه/ص296 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین188 درباره اولین برخوردتان با #قرآن بنویسید. 🪟اولین جلسه قرآن که رفتم ... سال‌ام بود... 💝 ا
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: ...
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت:« باورم نمی‌شه مریم! تو چکار کردی؟» سر بالا کرد طرف آسمان:« خدایا! این غصه رو به کی‌ بگم؟به کی شکایت کنم؟ زن من، همسر من، الان قاتل بچه‌ی منه. طاقت ندارم. دارم دق می‌کنم.» جان نداشتم حرف بزنم. دست‌ها را گذاشتم روی گوشم:« داد نزن حمید. داد نزن. من قاتل نیستم.» از چشم‌هایش آتش می‌بارید:« پس کی قاتله؟ هان! کی؟» تو جا نیم خیز شدم. با دستمال کاغذی اشکها را پاک کردم:« اون بچه نبود. یک تکه کوچولو بود. فکر می‌کنی برا من راحت بود، پاره تنمو تیکه تیکه کنند؟ کم درد کشیدم؟ الان نا ندارم حرف بزنم. جای همدردیته؟» پا شد. رفت سمت در.مکث کرد. برگشت. انگشت اشاره‌اش را گرفت طرفم :« حرف نزن مریم. هیچی نگو. هر چی این لجنو هم می‌زنی بیشتر بوی گندش بلند می‌شه» زیر دلم تیر می‌کشید. حس می‌کردم دارم از حال می‌روم:« میومد این دنیا چکار؟ با یه بابای بیکار تو خونه مستأجری. خودت می‌دونی چند ماهه کرایه خونه عقب افتاده. تا کی رو بندازیم به این و اون؟ تا کی‌ با سیلی صورتمونو سرخ نگه داریم؟» صورتش سرخ شده بود. نفسش را با صدا بیرون داد:« مگه قرار بود تو روزیشو بدی؟ قاضی شدی حکم اعدام دادی؟ به کی؟ پاره تن من.» به زحمت چشم‌هایم را باز نگه داشته بودم:« خبر داری چقدر حسرت تو دلم گذاشتی؟ می‌خواستی بچمم با حسرت بزرگ شه؟» از پارچ آب ریخت تو لیوان. یک نفس سر کشید:« من بدبخت کم دنبال کار دویدم؟ من که با مدرک دکترا به عمله‌گری هم راضی شدم. چکار کنم که بهم می‌گفتند به تیپت نمیاد کارگری کنی؟» از درد به خودم می‌پیچیدم:« تو رو خدا برو یه مسکن بیار بهم بده. دارم می‌میرم.» بلند شد. رفت سمت آشپزخانه:« انگار خوشی به من نیومده. با چه ذوقی بدو اومدم خونه تا به زنم خبر بدم که دانشگاه با حق‌التدریسی‌ام موافقت کرده.» ✍ اکرم خاتمی سبزواری آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: پسرِ من صدتا خاطرخواه داشت، همه‌شون خوشگلتر، چشم‌رنگی، سطح بالاتر، اما پسرِ من خام شد که تو رو گرفت. از وقتی تو اومدی، برکت از زندگیِ منم رفت! روز به روز به بدهی های اصغر(همسرش) اضافه میشه. اخلاقش با من مثل حیوون شده، خونه‌مون جادو شده، هر جا که میرم میگن بدبیاری از عروسته. حالا هم توقع ندارم بشینی گریه کنی به پام بیوفتی، بشین قشنگ فکر کن که چه بلایی سر زندگیم آوردی. سگِ اهلی از تو هم شرفش بیشتره وقتی یکی اونو می‌بره خونه‌ش براش سحر و جادو نمیاره! ✍ ریحانه طُرفی
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: -نچ! نشد. دو زار نمی‌ارزه. این چیه نوشتی؟ نثر فاخر؟ ادبیات ملی؟ حفظ زبان مادری؟ بذار در کوزه آبش‌و بخور! هزار دفعه بهت گفتم این زمونه مخاطب دنبال متن ساده و خودمونیه! نه یه متن کتابی. بابا نثر معیار دیگه مرد! اگه می‌خوای تو هم به تاریخ نپیوندی و نمیری، بذارش کنار. من با دهان باز نگاهش می‌کردم و او همچنان می‌تاخت: -حالا اینا به کنار، صد دفعه بهت گفتم رمان اسمش روشه رومنس یعنی عاشقونه... این متن چیه آخه؟ نه ارباب رعیتیه، نه کلکل داره، نه حتی دو تا کلوم حرف عاشقونه خفن، هیچی به هیچی... بابا بردار دو تا حرکت خفن مثبت هیجده بزن خفت داستانات ببین چقدر مخاطبات زیاد میشه. کمی مکث کرد و گفت: -این شعارای متن پاک و رمان پرده‌پوش و اینا رو بذار کنار... اصلا ببین من چی می‌گم تو اول مخاطب‌و جذب کن بعد آروم‌آروم بکشونش این طرف... بابا نمی‌شه که از ب بسم الله بخوای ببریش وسط حوزه علمیه... هی گفت و گفت و من دیگر نشنیدم چطور تمام آرمان‌های مرا کوبید. نشنیدم چطور باورهایم را خراب کرد. او می‌گفت و من فقط فکر می‌کردم چطور باید بنویسم که هم مخاطب را جذب کنم هم هدف را قربانی وسیله نکنم. ✍ عصمت سادات حسینی