eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
خیر این است که آن‌را در کافه تریا، رستوران… یا (دوباره) در مهمانی بشنوید. ۹ سخت‌کوشی در نهایت به شما یک استادی دانشگاه یا یک بی‌ام‌و خواهد داد. برای اینکه جایزه بوکر یا نوبل یا جت خصوصی به‌دست آورید نیازمند هم سخت‌کوشی و هم شانس هستید. ۱۰ پاسخ ای‌میل‌های افراد رده پایین را قبل از افراد ارشد رده بالا بدهید. افراد رده پایین فرصت و تمایل بیشتری در به یادآوردن کسانی دارند که به آنها بی‌اعتنایی کرده‌اند. ✍️
7⃣ گور پدر کمالگرایی! درخت نارنج بیرون پنجره بیش از همه شاهد ترس های من است…شاهد خروار خروار کاغذهای کاهی که با راپید یونی پین پنج دهم سیاه میکنم….شاهد هراس من از بازنویسی و انتشار چرک نوشته هایم…نوشته هایی که هرگز آن ها را به کسی نشان نخواهم داد… ترسم از سفیدی کاغذ ریخته و این را مدیون صبح نوشته ها هستم… صبح ها و عصرها کاغذ روی کاغذ انبار میکنم، قلم از روی کاغذ بر نمیدارم، اما پنداری ترسم از نوشتن داستان هایی که در دل دارم بیشتر هم شده… کمالگرایی و کمالطلبی یعنی از دست دادن لحظه ی حال. باید از جایی شروع کرد،‌ هر چند زشت هر چند ناقص. باید به بد نوشتن، بد کشیدن و بد انجام دادن هر کاری احترام گذاشت، تا قدم به قدم بهتر شد. ارتکابات ناقص ما به هیچ کس آسیبی نمی زند. می خواهم هر روز، حتی شده یک پاراگراف در اینجا بنویسم، بدون فکر به بی سروته بودن مطلب، بدون فکر به جمله بندی و ... 7⃣ چخوف پلاستیکی! “اگر می‌خواهی روی هنرت کار کنی روی زندگی‌ات کار کن“ آنتون چخوف   در شرح حال چخوف بزرگ آورده‌اند که در جوانی، برای یادگیری بهتر، از روی برخی آثار تولستوی رونویسی می‌کرده. من البته اینجا نمی‌خواهم خودم را با نابغه ای چون چخوف مقایسه کنم. خواستم بگویم که من از رونویسیِ بعضی آثار او مثل: مرغ دریایی، و بانویی با سگ کوچولویش خیلی چیزها آموخته‌ام، چیزهایی فراتر از داستان نویسی، شاید نگاهی متفاوت‌تر به زندگی. هر چند نمی‌دانم ترجمه‌های فارسی تا چه حد توانسته‌اند به جان کلام چخوف نزدیک شوند. به گمانم رونویسی از آثار بزرگ تاثیری به مراتب شگرف‌تر از خواندن چند باره‌ی این آثار دارد. ✍️  
0⃣1⃣ تور یک‌روزه‌ی کتاب‌خوانی! ۱ نقل است حتی سیلوستر استالونه هم با آن بنیه‌ی بدنی، راکی ۱ را طی سه روز نوشته ! اما من زمانی قصد داشتم روزی یک نمایشنامه بنویسم زمانی هم می‌خواستم روزی یک فیلمنامه  بخوانم یا چک لیستی طراحی کرده بودم تا روزی یک کتاب بخوانم بعداً جایی خواندم آنتونی رابینز هم که چنین سودایی در سر داشته، در نهایت طی ۱۰ سال توانسته ۷۰۰ کتاب را بخواند. این  تصمیم‌ها برای زمانی بود که هدف‌های عجیب و غریبی برای خودم تعیین می‌کردم . به مرور با آزمون و خطاهای بسیار فهمیدم چنین اهداف غیر واقع‌بینانه‌ای نتیجه‌ای جز شکست و کاهش عزت نفس ندارد. توفیق در پیگیری مداوم و پیوسته‌ی عادت‌های کوچک روزانه است. و از آن پس شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) را زدم روی دیوار اتاقم: گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنرِ گام زمان است بعداً هم مقاله‌ی شوپنهاور در باب مطالعه و کتب* را خواندم و به طور کلی درباره زیاد خواندن و عادت‌های مطالعه‌ام تجدید نظر کردم: “گاه اتفاق می‌افتد که شخصی که فراوان-یعنی تقریباً تمام روز را- مطالعه می‌کند و در فواصل آن هم وقت خود را با اشتغالات خالی از تفکر هدر می‌دهد، به تدریج توان خوداندیشی را از دست می‌دهد، همچون شخصی که سواری همواره سواری می‌کند و عاقبت راه رفتن را از یاد می‌برد.” ۲ حالا چند وقت یکبار -علاوه بر برنامه‌ی مطالعه روزانه‌ام- سعی می‌کنم ، یک روز کامل را تعطیل کنم و تمام روز را فقط به مطالعه کامل یک کتاب اختصاص بدهم. مثل یک تور گردشگری یک روزه طی مطالعه فصل به فصل جایم را عوض می‌کنم: یک فصل در اتاقم، یک فصل روی کاناپه، یک فصل روی مبل، یک فصل در پشت بام و… و در پایان با یک پیاده‌روی نسبتاً بلند به آنچه خوانده‌ام می‌اندیشم. اگر سفر خوب و پرباری بوده باشد قبل از اینکه سر  بر بالش بگذارم، توی وبلاگ کتاب را به دوستانم معرفی می‌کنم. اما  کار من با کتاب طی این تور یکروزه تمام نمی‌شود، در روزهای بعد مثل نوشتن سفرنامه و مرور عکس‌های یک سفر، یادداشت‌هایی که در حین مطالعه برداشته‌ام را چون خاطرات خوش سفر مرور می‌کنم. برای انجام چنین کاری به تندخوانی نیازی نیست، زمانی دوره تندخوانی می‌رفتم، بعداً فهمیدم کندخوانی یا خواندن با سرعت متوسط مزایای بیشتری دارد. من با تامل روی کلمات احساس بهتر دارم و اینگونه احساس می‌کنم عمیقاً از لحظه‌ی حال لذت می‌برم. و هنگام مطالعه به تداعی‌ها و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد توجه می‌کنم وآنها را روی کارت‌های کوچک یادداشت می‌کنم. خواندن یک روزه‌ی یک کتاب مثل انجام پروژه‌ای کوچک، لذت‌بخش و به یاد ماندنی است. ✍️ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می‌دهیم. 🔸نشانی‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 🔸گلدسته🔻 @ANARSTORY 🔸ادمین🔻 @ANARSTORY_ADMIN
پی نوشت ۱: تمام موارد فوق در حالی قابل انجام شدن است که یکی از مسافرها هوس نکند آخر شب از خلوت بودن متروی کرج استفاده کند و پاهایش را از کفش هایش بیرون بیاورد و بیندازد رو صندلی جلویی! یا یکی با صدای بلند و ناهنجارش نخواهد به یک دعوای خانوادگی رسیدگی کند و همه ماجرا را طی مسیر حل و فصل کند! برای دومی گوش گیرهای ۳M تا حدی کمک‌ می‌کنند اما برای اولی هنوز چاره‌ای نیافته‌ام شاید باید از فرصت مترو برای ایده یابی در این زمینه استفاده کنم! عطر و و ماسک را قبلاً امتحان کرده‌ام و هیچ تاثیری نداشته اند! پی نوشت ۲: یکی دیگر از تصمیم‌ها و تردیدهای اخلاقی بزرگ توی مترو جا دادن به پیرمردهاست! چون اگر هر بار بخواهید در این رابطه چرتکه بیاندازیم، فرصت ایده‌یابی و تمرکز را از دست می‌دهیم، پیشنهادم این است: یکبار برای همیشه در این مورد تصمیم بگیریم و همیشه بر اساس آن عمل کنیم. ✍️
3⃣1⃣ روش من برای ریختن ترسم از کاغذ سفید کلمه ۱ ریچارد براتیگان می‌گوید: من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم. چون واقعا می‌خواستم رمان بنویسم و تصور می‌کردم تا وقتی نتوانسته‌ام جمله‌ای بنویسم، رمان هم نمی‌توانم بنویسم. ۲ دو سال پیش که نوشتن برایم جدی‌تر شد، هر روز بدون هیچ هدفی هر کلمه ای که به ذهنم می‌رسید را بی‌وقفه روی کاغذ کاهی می‌نوشتم و بین کلمات خط فاصله می‌گذاشتم. تاکید می‌کنم، هر کلمه‌ای که به ذهنم می رسید از نیروانا و هوز تا آلبالو و ماست و خیار و… ۳ تا جایی ادامه می‌دادم که یک صفحه کامل پر شود، با نوشتن پراکنده کلمات معمولا ایده‌ی خاصی به ذهنم نمی‌رسید، اما این کار قدم خوبی بود تا ترس من از کاغذ سفید بریزد. ۴ این کار برایم شبیه جمع کردن سنگ‌ریزه‌های کنار ساحل بود. باعث می‌شد روی کلمه‌ها حساس‌تر شوم و طی روز دنبال کلمه‌های تازه‌تری بگردم. حس شاعری را داشتم که کلمه‌ها را می خرید. (قبلاً ماجرایش را برایتان نقل کرده‌ام.) جمله ۵ وقت چیدن سنگ‌ریزه‌ها درکنار هم رسید. بر اساس شکل و اندازه و رنگ. نسبت به کلمه‌ها چنین حسی را داشتم. ۶ با دیدن کتاب پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین و مقاله‌ای از سعید عقیقی با روش جالبی آشنا شدم. کل کتاب ویتگنشتاین به شکل جملاتی کوتاه نوشته و شماره‌گذاری شده‌اند. ۷ به نظرم آمد با این روش نوشتن مقاله و داستان لذت‌بخش‌تر، ویرایش آن راحت‌تر و آموزنده‌تر است. ۸ گاهی دنبال کردن یک جمله کوتاه و پرسیدن سوالات بیشتر درباره همان جمله باعث می‌شود در یک نشست طرح یک داستان کوتاه یا مقاله را بنویسیم. ۹ البته که این نوع نوشتن هم دشواری خاص خودش را دارد. باید هر جمله ایده‌ی خاص داشته باشد و صد البته این به ایجاز و دقت بیشتر روی جمله‌ها کمک می‌کند در عوض دیگر دردسر وصل کردن جمله‌ها و پارگراف‌ها را ندارید. ۱۰ پس از این فرآیند بود که شهامت آن را یافتم هر صبح حداقل سه صفحه خاطرات روزانه بنویسم. نتیجه گیری: ۱۱ اگر به نوشتن علاقه داریم و نمی‌دانیم از کجا آغاز کنیم ابتدا با نوشتن بی‌وقفه کلماتی به ذهنمان می‌رسد آغاز کنیم. ۱۲ بعد در طی روز مثل شکارچی در پی شکار کلمه‌های جدید  باشیم. کلمه‌هایی که تاکنون از آنها استفاده نکرده‌ایم. ۱۳ بعد از این مرحله (که زمان آن برای هر کسی می‌تواند متفاوت باشد و صد البته می‌تواند برای همیشه ادامه داشته باشد) می‌توانیم برویم سراغ نوشتن جمله. ۱۴ پس از آن هر جمله را شماره‌گذاری کنیم و برویم سراغ جمله بعدی. در پایان به طور مثال اگر ببینید درباره یک موضوع مشخص صد جمله نوشته‌اید اعتماد به نفس خوبی برای بیشتر و بهتر نوشتن می‌یابید. ۱۵ و این روشی است لذت‌بخش برای جمع‌کردن سنگ‌ریزه‌های ساحل دریای بی کران ذهن. ✍️
5⃣1⃣ اگر می‌خواهی همیشه بنویسی اگر می‌خواهی منتقد درونت ساکت شود اگر می‌خواهی ترست از صفحه سفید بریزید اگر می‌خواهی ایده هایی که در سر داری کامل کنی اگر می‌خواهی بر تمام بهانه‌هایت برای ننوشتن غلبه کنی بدون لحظه‌ای توقف بنویس اگر با قلم می‌نویسی لحظه‌ای دستت را از روی کاغذ بر ندار و اگر تایپ میکنی لحظه‌ای انگشتانت را از روی کیبورد بر ندار بگذار کلمات جاری شوند و تو را شگفت زده کنند.  به تنوع اهمیت می‌دهم. من با ماندن در یک سبک مشخص احساس خفگی میکردم. دوست داشتم یک کارم خطی و ساده باشد کار دیگرم شلوغ و فانتزی. یک کارم سورئال و تلخ باشد کار دیگرم خنده‌دار و شاد. دلم نمی‌خواست به خاطر داشتن سبکی مشخص تجربه‌های دیگر را از دست بدهم. مثلاً توی نوشتن وقتی یک جمله یا یک پارگراف می‌نویسم دلم می‌خواهد به سرعت موضوع را عوض کنم و وارد فضاهای دیگری بشوم. شاید نوشتن داستان یا مقاله‌ی بلند برای من دشوارتر باشد. به نظرم باید برای تقویت مهارتم در نوشتن، مدت زمان بیشتری را در کنار یک موضوع بمانم. به همین منظور تمرینی را هم برای خودم در نظر گرفته‌ام. می خواهم یک موضوع خاص را انتخاب کنم و هر طور شده بیش از دو هزار کلمه درباره آن موضوع بنویسم، و جلوی وسوسه‌ام برای پریدن به موضوعات دیگر را بگیرم. و اگر ایده‌ای خارج از موضوعی که روی آن کار می‌کنم به ذهنم رسید آن را در دفترچه یادداشتم دستم ثبت می کنم تا فراموش نشود. ولی تا رسیدن به دو هزار کلمه، فقط و فقط درباره یک موضوع مشخص می‌نویسم. ✍️