eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
906 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
7⃣ گور پدر کمالگرایی! درخت نارنج بیرون پنجره بیش از همه شاهد ترس های من است…شاهد خروار خروار کاغذهای کاهی که با راپید یونی پین پنج دهم سیاه میکنم….شاهد هراس من از بازنویسی و انتشار چرک نوشته هایم…نوشته هایی که هرگز آن ها را به کسی نشان نخواهم داد… ترسم از سفیدی کاغذ ریخته و این را مدیون صبح نوشته ها هستم… صبح ها و عصرها کاغذ روی کاغذ انبار میکنم، قلم از روی کاغذ بر نمیدارم، اما پنداری ترسم از نوشتن داستان هایی که در دل دارم بیشتر هم شده… کمالگرایی و کمالطلبی یعنی از دست دادن لحظه ی حال. باید از جایی شروع کرد،‌ هر چند زشت هر چند ناقص. باید به بد نوشتن، بد کشیدن و بد انجام دادن هر کاری احترام گذاشت، تا قدم به قدم بهتر شد. ارتکابات ناقص ما به هیچ کس آسیبی نمی زند. می خواهم هر روز، حتی شده یک پاراگراف در اینجا بنویسم، بدون فکر به بی سروته بودن مطلب، بدون فکر به جمله بندی و ... 7⃣ چخوف پلاستیکی! “اگر می‌خواهی روی هنرت کار کنی روی زندگی‌ات کار کن“ آنتون چخوف   در شرح حال چخوف بزرگ آورده‌اند که در جوانی، برای یادگیری بهتر، از روی برخی آثار تولستوی رونویسی می‌کرده. من البته اینجا نمی‌خواهم خودم را با نابغه ای چون چخوف مقایسه کنم. خواستم بگویم که من از رونویسیِ بعضی آثار او مثل: مرغ دریایی، و بانویی با سگ کوچولویش خیلی چیزها آموخته‌ام، چیزهایی فراتر از داستان نویسی، شاید نگاهی متفاوت‌تر به زندگی. هر چند نمی‌دانم ترجمه‌های فارسی تا چه حد توانسته‌اند به جان کلام چخوف نزدیک شوند. به گمانم رونویسی از آثار بزرگ تاثیری به مراتب شگرف‌تر از خواندن چند باره‌ی این آثار دارد. ✍️  
0⃣1⃣ تور یک‌روزه‌ی کتاب‌خوانی! ۱ نقل است حتی سیلوستر استالونه هم با آن بنیه‌ی بدنی، راکی ۱ را طی سه روز نوشته ! اما من زمانی قصد داشتم روزی یک نمایشنامه بنویسم زمانی هم می‌خواستم روزی یک فیلمنامه  بخوانم یا چک لیستی طراحی کرده بودم تا روزی یک کتاب بخوانم بعداً جایی خواندم آنتونی رابینز هم که چنین سودایی در سر داشته، در نهایت طی ۱۰ سال توانسته ۷۰۰ کتاب را بخواند. این  تصمیم‌ها برای زمانی بود که هدف‌های عجیب و غریبی برای خودم تعیین می‌کردم . به مرور با آزمون و خطاهای بسیار فهمیدم چنین اهداف غیر واقع‌بینانه‌ای نتیجه‌ای جز شکست و کاهش عزت نفس ندارد. توفیق در پیگیری مداوم و پیوسته‌ی عادت‌های کوچک روزانه است. و از آن پس شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) را زدم روی دیوار اتاقم: گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنرِ گام زمان است بعداً هم مقاله‌ی شوپنهاور در باب مطالعه و کتب* را خواندم و به طور کلی درباره زیاد خواندن و عادت‌های مطالعه‌ام تجدید نظر کردم: “گاه اتفاق می‌افتد که شخصی که فراوان-یعنی تقریباً تمام روز را- مطالعه می‌کند و در فواصل آن هم وقت خود را با اشتغالات خالی از تفکر هدر می‌دهد، به تدریج توان خوداندیشی را از دست می‌دهد، همچون شخصی که سواری همواره سواری می‌کند و عاقبت راه رفتن را از یاد می‌برد.” ۲ حالا چند وقت یکبار -علاوه بر برنامه‌ی مطالعه روزانه‌ام- سعی می‌کنم ، یک روز کامل را تعطیل کنم و تمام روز را فقط به مطالعه کامل یک کتاب اختصاص بدهم. مثل یک تور گردشگری یک روزه طی مطالعه فصل به فصل جایم را عوض می‌کنم: یک فصل در اتاقم، یک فصل روی کاناپه، یک فصل روی مبل، یک فصل در پشت بام و… و در پایان با یک پیاده‌روی نسبتاً بلند به آنچه خوانده‌ام می‌اندیشم. اگر سفر خوب و پرباری بوده باشد قبل از اینکه سر  بر بالش بگذارم، توی وبلاگ کتاب را به دوستانم معرفی می‌کنم. اما  کار من با کتاب طی این تور یکروزه تمام نمی‌شود، در روزهای بعد مثل نوشتن سفرنامه و مرور عکس‌های یک سفر، یادداشت‌هایی که در حین مطالعه برداشته‌ام را چون خاطرات خوش سفر مرور می‌کنم. برای انجام چنین کاری به تندخوانی نیازی نیست، زمانی دوره تندخوانی می‌رفتم، بعداً فهمیدم کندخوانی یا خواندن با سرعت متوسط مزایای بیشتری دارد. من با تامل روی کلمات احساس بهتر دارم و اینگونه احساس می‌کنم عمیقاً از لحظه‌ی حال لذت می‌برم. و هنگام مطالعه به تداعی‌ها و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد توجه می‌کنم وآنها را روی کارت‌های کوچک یادداشت می‌کنم. خواندن یک روزه‌ی یک کتاب مثل انجام پروژه‌ای کوچک، لذت‌بخش و به یاد ماندنی است. ✍️ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می‌دهیم. 🔸نشانی‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 🔸گلدسته🔻 @ANARSTORY 🔸ادمین🔻 @ANARSTORY_ADMIN
2⃣1⃣ چرا سوار مترو می‌شوم یا خلاقیت تحت فشار! بخشی از زمان بسیاری از ما توی مترو می‌گذرد، قطعاً ارزان بودن بلیت مترو تنها دلیل استفاده از مترو نیست؛ مترو علاوه بر صرفه جویی در زمان و رهایی از ترافیک نکات دیگری نیز دارد و بنابرین استفاده از مترو می تواند یکی از انتخاب‌ های موثر در سبک زندگی ما باشد، در ادامه بعضی از دلایلی که باعث می‌شود همچنان به سوار شدن مترو علاقه مند باشم را به همراه بعضی از کارهایی که باعث شده از ظرفیت زمانی که در مترو میگذرانم استفاده کنم آورده‌ام : ۱ جایی برای ایده یابی یا آبمیوه گیری از مغز! مدت‌هاست ماشینم توی پارکینگ خانه تارعنکبوت بسته یکی از دلایلش بی حوصلگی من در پیدا کردن جای پارک است، اما اگر پارکینگ و طرح ترافیک هم داشته باشم باز مترو و اتوبوس را ترجیح می‌دهم چون بعضی از بهترین ایده‌هایم را مدیون فضای مترو هستم خصوصا تماشای کوه‌هاو تپه‌های ‌مسیر متروی کرج-تهران. بسیاری از ایده های کارتون ها، نوشته ها و کسب و کارم را توی مترو به دست آورده‌ام وگاهی ازدحام و فشار جمعیت توی مترو مثل آبمیوه‌گیری عمل می‌کند و باعث می‌شود ایده ها از مغزم بیرون بریزد! ۲ تصمیم‌های عصیان‌گریانه! گاهی در ساعات شلوغی مترو سه تا قطار رد می‌شود و به هر ضرب و زوری نمی توانم سوار شوم. در چنین شرایطی حالتی عصبی سراغم می‌آید، در این حالت می‌توانم برای بخشهایی از زندگی‌ام تصمیم‌های عصیان‌گریانه بگیرم و در بعضی از رابطه ها و کارهایم تجدید نظر کنم. البته بعد از رسیدن به مقصد تصمیم هایم را تعدیل می‌کنم! عصبانیت هر از گاهی برای خلاقیت بد نیست، به شرط اینکه بتوانیم آن را مصاده به مطلوب کنیم. زمانی که در جشنواره‌های کاریکاتور شرکت می‌کردم بسیاری از ایده هایم را عمداً در حین عصبانیت به دست می‌آوردم. به نظرم برای خلاقیت  همیشه لازم نیست در آرامش مطلق باشیم. ۳ محافظ کنترل،ضد آب،ضد خش،هزار! مطالعه توی مترو لذت عجیب و غریبی دارد، شاید به نظر برسد توی شلوغی و ازدحام این کار سخت به نظر برسد اما حتی وقتی که یک دستفروش با فریاد: محافظ کنترل فقط هزار یا آلوچه‌های بهداشتی باغلار پرید وسط افکارم می‌توانم چشم از کتاب بردارم و به پارگراف‌هایی که خوانده ام فکر کنم و افکارم را جمع‌بندی کنم. کتابخوان‌های زیادی را توی مترو ندیده‌ام و فقط در بعضی ماه‌ها مثل خرداد و دی کتاب های درسی در دست دانشجوهای دقیقه نودی دیده می‌شود. تاکنون فقط یکی دو نفر را در حال رمان خواندن دیده ام که یکی‌شان یک توریست ترک بود که رمان نام من سرخ اورهان پاموک را می‌خواند و با هم چند کلمه ای در حد سوی یوروم سنی و چوخ گوزل سین رد و بدل کردیم! در زمان‌های شلوغی مترو هم که حتی ده سانت جا برای گرفتن کتاب در دست وجود ندارد از فایل‌ها صوتی آموزشی استفاده می‌کنم. چنین فضای تنگی فرصت خوبی برای تمرکز روی یک پادکست درسی است. ضمناً برتری مترو نسبت به تاکسی، چراغ های همیشه روشن آن است، که برای منی که افسوس همیشگی‌ام در مسیرهای بلندِ توی تاکسی، از دست دادن فرصت مطالعه شبانگاهی بوده، مزیتی فوق‌العاده است. شاید بسیاری احساس کنند شب حوصله و جانی برای کتاب خواندن نمی‌ماند اما من امتحان کرده‌ام فقط همان چند لحظه اول شروع مطالعه سخت است، مثل بلند شدن هواپیما از باند، بعد چند دقیقه چنان گرم می‌شوم که مطالعه خستگی را از تن و ذهنم می‌برد. ۴  چرت زدن،هشت و نیم ساعت خواب! قبلا ًکه گوشی‌های هوشمند فراگیر نشده بود مترو برای آنهایی که توی جاهای شلوغ راحت خوابشان می‌برد جای خوبی برای شارژ مجدد بدن و استراحت دادن به مغز بود اما الان تقریباً همه تا آخر مسیر درگیر آخرین جوک‌های منتشر شده در گروه‌های تلگرام و اشتراک‌گذاری آن‌ها در دیگرگروه‌ها هستند وگروه دیگری هم که احساس می‌کنند وضعشان کمی بهتر است با خواندن جمله‌های قصارهای صد من یک غاز از توهم دانایی لذت می‌برند. شاید مترو قبلا فرصت خوبی بود برای اینکه بتوانیم از آن چند دقیقه ای که در آن هستیم بیشتر فکر کنیم و در بعضی چیزها تجدید نظر کنیم اما حالا موبایل فرصت هرگونه تفکری را گرفته است. ۵ حرف زدن با دیگران، متریالی برای ایده یابی مدتی بود برای پیدا کردن ایده‌‌ی مناسبی برای دیالوگ‌های یک صحنه از داستانی که در حال نوشتن‌اش بودم به بن بست خورده بودم تا اینکه حرف زدن اتفاقی با پیرمرد هشتاد ساله‌ی عجیب و غریبی که تمام ریش و موهایش را حنا گذاشته بود به یکباره جرقه‌ای را در ذهنم زد و همانجا روی کاغذهای کاهی را که همیشه برای ثبت ایده هایم همراهم دارم شروع کردم به نوشتن صحنه. در حین نوشتن پیرمرد داشت از خاطره‌ی ازدواجش با زنی می‌گفت که قبل از او با شش مرد دیگر ازدواج کرده بود!
3⃣1⃣ روش من برای ریختن ترسم از کاغذ سفید کلمه ۱ ریچارد براتیگان می‌گوید: من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم. چون واقعا می‌خواستم رمان بنویسم و تصور می‌کردم تا وقتی نتوانسته‌ام جمله‌ای بنویسم، رمان هم نمی‌توانم بنویسم. ۲ دو سال پیش که نوشتن برایم جدی‌تر شد، هر روز بدون هیچ هدفی هر کلمه ای که به ذهنم می‌رسید را بی‌وقفه روی کاغذ کاهی می‌نوشتم و بین کلمات خط فاصله می‌گذاشتم. تاکید می‌کنم، هر کلمه‌ای که به ذهنم می رسید از نیروانا و هوز تا آلبالو و ماست و خیار و… ۳ تا جایی ادامه می‌دادم که یک صفحه کامل پر شود، با نوشتن پراکنده کلمات معمولا ایده‌ی خاصی به ذهنم نمی‌رسید، اما این کار قدم خوبی بود تا ترس من از کاغذ سفید بریزد. ۴ این کار برایم شبیه جمع کردن سنگ‌ریزه‌های کنار ساحل بود. باعث می‌شد روی کلمه‌ها حساس‌تر شوم و طی روز دنبال کلمه‌های تازه‌تری بگردم. حس شاعری را داشتم که کلمه‌ها را می خرید. (قبلاً ماجرایش را برایتان نقل کرده‌ام.) جمله ۵ وقت چیدن سنگ‌ریزه‌ها درکنار هم رسید. بر اساس شکل و اندازه و رنگ. نسبت به کلمه‌ها چنین حسی را داشتم. ۶ با دیدن کتاب پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین و مقاله‌ای از سعید عقیقی با روش جالبی آشنا شدم. کل کتاب ویتگنشتاین به شکل جملاتی کوتاه نوشته و شماره‌گذاری شده‌اند. ۷ به نظرم آمد با این روش نوشتن مقاله و داستان لذت‌بخش‌تر، ویرایش آن راحت‌تر و آموزنده‌تر است. ۸ گاهی دنبال کردن یک جمله کوتاه و پرسیدن سوالات بیشتر درباره همان جمله باعث می‌شود در یک نشست طرح یک داستان کوتاه یا مقاله را بنویسیم. ۹ البته که این نوع نوشتن هم دشواری خاص خودش را دارد. باید هر جمله ایده‌ی خاص داشته باشد و صد البته این به ایجاز و دقت بیشتر روی جمله‌ها کمک می‌کند در عوض دیگر دردسر وصل کردن جمله‌ها و پارگراف‌ها را ندارید. ۱۰ پس از این فرآیند بود که شهامت آن را یافتم هر صبح حداقل سه صفحه خاطرات روزانه بنویسم. نتیجه گیری: ۱۱ اگر به نوشتن علاقه داریم و نمی‌دانیم از کجا آغاز کنیم ابتدا با نوشتن بی‌وقفه کلماتی به ذهنمان می‌رسد آغاز کنیم. ۱۲ بعد در طی روز مثل شکارچی در پی شکار کلمه‌های جدید  باشیم. کلمه‌هایی که تاکنون از آنها استفاده نکرده‌ایم. ۱۳ بعد از این مرحله (که زمان آن برای هر کسی می‌تواند متفاوت باشد و صد البته می‌تواند برای همیشه ادامه داشته باشد) می‌توانیم برویم سراغ نوشتن جمله. ۱۴ پس از آن هر جمله را شماره‌گذاری کنیم و برویم سراغ جمله بعدی. در پایان به طور مثال اگر ببینید درباره یک موضوع مشخص صد جمله نوشته‌اید اعتماد به نفس خوبی برای بیشتر و بهتر نوشتن می‌یابید. ۱۵ و این روشی است لذت‌بخش برای جمع‌کردن سنگ‌ریزه‌های ساحل دریای بی کران ذهن. ✍️
5⃣1⃣ اگر می‌خواهی همیشه بنویسی اگر می‌خواهی منتقد درونت ساکت شود اگر می‌خواهی ترست از صفحه سفید بریزید اگر می‌خواهی ایده هایی که در سر داری کامل کنی اگر می‌خواهی بر تمام بهانه‌هایت برای ننوشتن غلبه کنی بدون لحظه‌ای توقف بنویس اگر با قلم می‌نویسی لحظه‌ای دستت را از روی کاغذ بر ندار و اگر تایپ میکنی لحظه‌ای انگشتانت را از روی کیبورد بر ندار بگذار کلمات جاری شوند و تو را شگفت زده کنند.  به تنوع اهمیت می‌دهم. من با ماندن در یک سبک مشخص احساس خفگی میکردم. دوست داشتم یک کارم خطی و ساده باشد کار دیگرم شلوغ و فانتزی. یک کارم سورئال و تلخ باشد کار دیگرم خنده‌دار و شاد. دلم نمی‌خواست به خاطر داشتن سبکی مشخص تجربه‌های دیگر را از دست بدهم. مثلاً توی نوشتن وقتی یک جمله یا یک پارگراف می‌نویسم دلم می‌خواهد به سرعت موضوع را عوض کنم و وارد فضاهای دیگری بشوم. شاید نوشتن داستان یا مقاله‌ی بلند برای من دشوارتر باشد. به نظرم باید برای تقویت مهارتم در نوشتن، مدت زمان بیشتری را در کنار یک موضوع بمانم. به همین منظور تمرینی را هم برای خودم در نظر گرفته‌ام. می خواهم یک موضوع خاص را انتخاب کنم و هر طور شده بیش از دو هزار کلمه درباره آن موضوع بنویسم، و جلوی وسوسه‌ام برای پریدن به موضوعات دیگر را بگیرم. و اگر ایده‌ای خارج از موضوعی که روی آن کار می‌کنم به ذهنم رسید آن را در دفترچه یادداشتم دستم ثبت می کنم تا فراموش نشود. ولی تا رسیدن به دو هزار کلمه، فقط و فقط درباره یک موضوع مشخص می‌نویسم. ✍️
3⃣2⃣ بیا بنویسیم… لازم نیست همیشه شق و رق پشت میز تحریر بنشینم و بنویسیم. گاهی می‌توانیم موقعیت‌های فیزیکی متفاوتی را برای نوشتن امتحان کنیم. مثلاً می‌توانیم کف آشپزخانه دراز بکشیم و بنویسیم. می‌توانیم برویم کنار بخاری، قهوه‌ای بنوشیم و با کلمه‌ها بازی کنیم. می‌توانیم برویم پشت‌بام، نفس عمیق بکشیم و چند خطی بنویسیم. گاهی می‌توانیم توی رختخواب، در حالی که دستمان از زیر پتو بیرون آمده، دو سه پاراگراف بنویسیم. گاهی می‌توانیم کنار پیاده رو بنشینم و حین تماشای رفت و آمد مردم، توی دفترچه یادداشتمان هر چیزی را که به ذهنمان می‌رسد بنویسیم. حتی می‌شود گاهی توی راه پله خانه، روی پله‌ها نشست و نوشت و به نگاه عاقل اندر سفیه همسایه‌ها بی توجه بود. مهم این که فرصت نوشتن در وضعیت‌های مختلف را از دست ندهیم. گاهی عوض کردن جای همیشگی‌مان منجر به کشف ایده‌های بدیعی می‌شود، ایده‌های که می‌توانند حس و حال تازه‌ای را وارد زندگی نویسندگی ما کنند. ✍️
9⃣2⃣ چگونه عمیق‌تر شویم؟ در روزگار کم‌عمق‌ها، عمیق شدن و ژرف اندیشیدن کمیاب و دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. اینترنت و خصوصاً گوشی موبایل روزبه‌روز ما را سطحی‌تر و کم‌حوصله‌تر می‌کنند. گویی همه تبدیل‌شدن به اقیانوس نیم سانتی را افتخار می‌دانند. اما دریغ از فکری ناب، پیشنهادی تازه و حرکت نو. حالا حتی اساتید ادبیات هم تاب خواندن رمان‌های قطور را از دست داده‌اند؛ و به یکی دو تا پاراگراف یا تک‌جمله‌ای از کتاب‌ها اکتفا می‌کنند. حتی حوصله نمی‌کنند کتاب «چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم» را بخوانند! از این به بعد می‌خواهم در بخش جدیدی با عنوان «چگونه عمیق‌تر شویم» از فکر کردن بنویسیم. مسلماً چنین نوشته‌هایی به معنای این نیست که من آدم عمیقی هستم! بلکه در نوشتن این پست‌ها سعی می‌کنم روش‌هایی را کشف کنم برای عمیق‌تر فکر کردن و گریز از سطحی بودن. اما اولین قدم: چند وقتی است گام اول را برداشته‌ام، قدم اول هر چقدر کوچک‌تر باشد بهتر است، چون انگیزه ادامه کار را افزایش می‌دهد. هر روز صبح خودم را موظف کرده‌ام که حداقل ۳۰ الی ۵۰ صفحه از یک رمان بلند را بخوانم. با ابله داستایفسکی آغاز کرده‌ام، شاید بعداً درباره این رمان درخشان چند جمله‌ای بنویسیم. اول کار فکر نمی‌کردم خواندن رمان به انگیزه‌ی من برای بیدار شدن تبدیل شود. ولی حالا به شوق خواندن صبحگاهی بیدار می‌شوم. به گمانم خواندن رمان‌های قطور و طولانی بر توجه، تمرکز و عمق تفکر ما می‌افزاید. رمان‌خوانی موضوعی جدی و مهم است که به گمانم برای هر کسی که در پی تمایز و توسعه‌ی فردی است گامی بلند و مؤثر به نظر می‌رسد. با غرق شدن در دریای ادبیات ناب است که به انسان‌هایی خوش‌فکر و ژرف‌اندیش می‌شویم. ✍️ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
3⃣3⃣ خواب‌ها و رؤیاهایمان را جدی بگیریم بتهوون می‌گوید: بهترین لحظه‌هایی زندگی‌ من آن‌هایی بودند که در خواب گذراندم. قبلاً نوشته بودم که من سفر نمی‌روم و مدت‌هاست که از سفر کردن طفره می‌روم. ولی در خواب گهگاهی سفر می‌کنم، به دریا و کویر می‌روم و با آدم‌هایی که خیلی‌هایشان را نمی‌شناسم هم‌سفر می‌شوم. (+) رویا‌ها می‌توانند یکی از مؤثرترین و خلاقانه‌ترین ابزارهای ما برای تصمیم‌گیری و حل مسئله باشد. شاید یکی از اقدامات مفیدی که می‌توانیم در سال جدید انجام بدهیم جدی گرفت رؤیاهایمان باشد. درباره رؤیا کتاب‌های متعددی منتشرشده، از نوشته‌های خرافی گرفته تا تحقیقات روانشناسی. رؤیا بخش مهمی از یک زندگی‌ خلاقانه است، بهتر است به‌جای تفسیرهای خرافی و عجیب‌وغریب از رؤیاها به استفادۀ خلاقانه از رویاها برای ساختن ایده‌های تازه بیندیشیم. چه بسیار آثار هنری، ادبی، عملی و فکری که جرقۀ اولیه آن‌ها در خواب زده شده است. بنابراین یک فرد خلاق حتی در خواب هم در حال کار کردن است، شاید خیلی غنی‌تر و بی‌پرواتر و صدالبته بدون سانسور. برای کسی که دئبال ایده‌های تازه می‌‌گردد، خواب و رؤیا مانند چشمه‌ای جوشان عمل می‌کند.  گراهام گرین، به نکته جالبی اشاره‌کرده است: بعضی اوقات، یکی شدن با یک شخصیت از داستان تا جایی پیش می‌رود که آدم به‌جای رؤیای خودش رؤیایِ رؤیای او را می‌بیند. برای مطالعه‌ی علمی‌تر و بهتر در این زمینه دو کتاب حیوان قصه‌گو و کمیتۀ خواب را پیشنهاد می‌کنم. متن زیر را که درباره بهره‌برداری آگاهانه از رؤیاهاست از کتاب خواندنی و جذاب کمیتۀ خواب نوشته دیردرا بریت نقل می‌کنم: روانشناس‌ها برای پرورش رؤیاهای مشکل‌گشا، آئین‌های «کاشت نهفته» را پرورانده‌اند. هدف این آئین‌ها مسائل شخصی و عاطفی است، ولی برای کارهای عملی آفرینش گری هم مناسب هستند. دستورالعمل‌های کاشت نهفته معمولاً حاوی دستورهای زیر هستند: مسئله را به‌صورت عبارت یا جملۀ کوتاه نوشته و بغل تخت خود بگذارید. چند دقیقه قبل از خواب مسئله را بررسی کنید. وقتی در بستر خواب هستید مسئله را در صورت امکان مانند تصویری مجسم کنید. خودتان را در حال رؤیا پیرامون مسئله، بیداری از رؤیا و نوشتن د دفترچه مجسم کنید. درست هنگامی‌که دارد خوابتان می‌برد، به خود بگویید که مایل به دیدن رؤیا دربارۀ مسئله موردنظر هستید. روی پاتختی، کاغذ یا قلم –شاید چراغ‌قوه یا خودکاری که نوکش چراغ دارد- داشته باشید. اشیاء مربوط به مسئله را روی پاتختی بگذارید. پس از بیدار شدن، پیش از اینکه از رختخواب بیرون بیایید قدری در سکوت دراز بکشید. به این توجه کنید که آیا اثری از یادآوری یک رؤیا در شما هست و اگر امکان‌پذیر باشد خود را به یادآوری بیشتر رؤیا تشویق کنید. آن را بنویسید. ✍
6⃣3⃣ آیا تکرار بی‌حوصله‌تان می‌کند؟ تکرار کاری ملال‌آور به نظر می‌رسد، اما مهارت در آن یک توانمندی متمایزکننده است. حالا که اینترنت ولع ما را برای بلعیدن اطلاعات جدید هزار برابر کرده و بی‌حوصلگی را به اوج رسانده، توانایی تکرار روزبه‌روز دست‌نیافتنی‌تر می‌شود. بار اول که کتاب جذاب و آموزنده‌ای را می‌خوانیم، معمولاً ذوق‌زده می‌شویم و تصمیم می‌گیرم بارها و بارها آن را مرور کنیم؛ اما اگر با خودمان صادق باشیم می‌بینیم که کتاب‌های تازه و شهوت آشنایی با منابع جدید باعث می‌شود تا آن کتاب را به قبرستان کتاب‌هایی بفرستیم که فقط یک‌بار روخوانی کرده‌ایم و توهم فهم آن‌ها با ما مانده است. گاهی فکر می‌کنم چه تحول شگفت‌انگیزی در برنامهٔ یادگیری‌ام اتفاق می‌افتد، اگر اراده این را بیابم که جای خواندن ده‌ها کتاب، یک کتاب را ده‌ها بار بخوانم. چه می‌شود اگر پنج بار کتاب قوی سیاه نسیم طالب را بخوانم، ده بار فیلم خواب زمستانی نوری بیلگه جیلان را تماشا کنم و صد بار از روی داستان ماهی و جفتش ابراهیم گلستان رونویسی کنم. بخش مهمی از لذت یادگیری و کشف، با تکرار چندباره هر اثری حاصل می‌شود. کتابی را که دوست دارید برای بار پنجم بخوانید، آن‌وقت عمیقاً حس می‌کنید چه مکاشفهٔ شگفت‌انگیزی را تجربه کرده‌اید. ماهیگیری را تصور کنید که همیشه در یک ساحل صید می‌کند، گاهی دریا طوفانی است، گاهی آرام، معمولاً چیز دندان‌گیری را تور نمی‌کند ولی گاهی ماهی‌های بزرگ صید می‌کند، اما همچنان به ماهیگیری ادامه می‌دهد. تکرار یک محتوا نیز، چنین است، شاید تکرار در اغلب اوقات ملولمان کند، اما گاهی به نکات ارزشمندی می‌رسیم که نگاه ما پنهان بوده‌اند و گاهی حین تکرار تداعی‌های ارزشمندی در ذهن ما شکل می‌گیرد؛ و درنهایت با تکرار شانس عملی کردن دانسته‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود. بیایید امسال در تکرار افراط کنیم. مثلاً یک کتاب خاص را ماهی یک‌بار بخوانیم، این‌جوری در پایان سال یک کتاب را ۱۲ بار خوانده‌ایم. در پایان آن سال احتمالاً به استاد مسلم آن کتاب تبدیل می‌شویم. در حدی که می‌توانیم کتاب را بهتر از نویسندهٔ  آن تدریس کنیم! ✍️
6⃣5⃣آیا نگران تکرار فعل‌ها هستید؟ یکی از تمرین‌های کلاس نویسندگان خلاق نوشتن جملات یک داستان به کوتاه‌ترین شکل ممکن است. گاهی پس از پس از انجام این تمرین برخی دوستان گلایه می‌کنند که مجبور شده‌اند برخی فعل‌ها را مدام تکرار کنند. پنداری گناه بزرگی مرتکب شده‌اند. من البته در پاسخ می‌گویم که این چالش خوبی‌ست، چون شما را وادار می‌کند تا دنبال فعل‌های تازه بگردید و در نتیجه دایرۀ لغاتتان گسترش می‌یابد. اما تکرار افعال لزومن بد نیست. مثلن پاراگراف اول بهترین داستانِ جعفر مدرس صادقی –گاو خونی- را بخوانیم: «با پدرم و چند تا مردِ جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکی‌شان را می‌شناختم که گلچین – معلمِ کلاسِ چهارمِ دبستانم – بود، توی رودخانه‌ای که زاینده‌رودِ اصفهان بود، آبتنی می‌کردیم. شب بود و آسمان صاف بود و ماهِ شبِ چارده می‌درخشید. فقط ما چند نفر توی آب بودیم. نه بیرونِ آب، نه توی آب، کسِ دیگری نبود. سی و سه‌پُل از فاصله‌ای نه چندان دور پیدا بود. درخت‌های لبِ آب، حتا نرده‌های کنارِ پیاده‌روی خیابان پهلوی رودخانه، حتا شبحِ بلند و نوک‌تیزِ کوه صُفه پُشت سرِ درخت‌ها، پیدا بود. آب گرم بود. ساکن بود. انگار استخرِ بزرگی باشد. اما حرف نداشت که رودخانه بود و زاینده‌رود هم بود. آب تا گردنِ من می‌رسید. ایستاده بودم. همگی توی آب ایستاده بودیم، به دور و برمان نگاه می‌کردیم و حرف می‌زدیم.» ملاحظه می‌کنید. تکرار فعل اگر درست و به جا باشد بر زیبایی نثر می‌افزاید. حالا جالب است بدانید که جعفر مدرس صادقی در یکی از داستان‌های کتاب «وقایع اتفاقیه» تکرار افعال را سوژه کرده: «به اعتقادِ مفیدنرزمانیان، مشکلِ اصلیِ داستان‌نویسیِ ما مشکلِ بود بود. هر اتفاقِ ساده‌ای را که می‌خواستی تعریف کنی، در معرضِ هجومِ این بودهای سِرتِق قرار می‌گرفتی و به این سادگی‌ها نمی‌توانستی از شرشان خلاص شوی. مگر این که یکی در میان به جای بود می‌نوشتی وجود داشت یا قرار داشت. اما فقط بود بود که کارِ بود را می‌کرد و هیچ جانشینیِ به صلابتِ بود نبود. و این مالِ این بود که همیشه می‌خواستی ماجرایی را تعریف کنی که در گذشته اتفاق افتاده بود. بود فعلِ گذشته بود و گذشته گذشته بود –چه گذشته‌ی نزدیک، چه گذشته‌ی دور، چه گذشته‌ی خیلی دور… حتا گاهی بوده بود برای یک گذشته‌ی دور خیلی درست‌تر بود تا خودِ بود. اما چرا همیشه باید داستانی تعریف کنی که در گذشته اتفاق افتاده بود و چرا نمی‌آمدی توی حال تا آن‌چه را که همین حالا دارد اتفاق می‌افتد تعریف کنی تا دیگر کاری به بود و بوده بود نداشته باشی و از این هم بهتر، چرا نمی‌رفتی به سوی آینده تا هم خودت را از شرِ بود و بوده بود خلاص کنیو هم از شر است و می‌باشد؟» باری، حالا کمی با پیشینۀ تاریخی تکرار آشنا شویم: در خصوص پیشینه‌ی «تکرار» -تکرار یک لفظ، یک جمله و یک فعل- در «سبک‌شناسی» چنین آمده است: «… این رسم در دوره‌ی سامانیان تا قرن ششم نیز برقرار بوده» «… افعال شبیه به هم در آخر هر جمله‌ی کوچک یا بزرگ عیناً تکرار می‌شده است.» به عنوان مثال، بخشی از رساله‌ی ماه فروردین روز خورداد را بخوانیم: «ماه فروردین روز خورداد فریدون حهان را بخش کرد، روم را به سلم داد و ترکستان را به تور داد و ایرانشهر را به ایرج داد و سه دختر بوخت خسرو و تازیکان شه را بخواست و به زنی به پسران داد.» مؤلف جلد دوم «سبک‌شناسی» ضمن برشمردن مختصات بیست‌وچهارگانه‌ی سبک دوره‌ی سامانی، درباره‌ی تکرار چنین می‌نویسد: «خواه یک لفظ، خواه تکرار یک جمله و خواه تکرار یک فعل در جمله‌های متعاطفه عیب شمرده نمی‌شد –به خلاف ادوار بعد از که مثل اینست که تکرار را نوعی عجز نویسنده می‌شمردند، و تا ممکن بود یک لغت یا یک معنی عیناً در جمله‌ها تکرار نمی‌کردند و آن را گاه به تبدیل لفظ گاه به آوردن مجاز و گاه به حذف از روی قرینه جبران می‌کردند و پیداشدن فعل‌های معین: «شد» و «نمود» و «گشت» و «گردید» و «آمد» و «افتاد» و غیره به معنی‌های مجازی برای گریز از تکرار بوده است. این قاعده یعنی تکرار در نثر قدیم فارسی از عهد «اوستا» تا عهد ساسانیان و نثر ادبیات «پهلوی» به‌خوبی مشهود است و نویسندگان دری به سنت قدیم عمل می‌کرده‌اند. منبع: قصه مکان، علیرضا میرسیف‌الدینی، نشر افراز نتیجه: هر جا که حس کردید تکرار جوابِ حرف شما را می‌دهد از آن استفاده کنید؛ اما هرگز از سر تنبلی به تکرار متوسل نشوید.  ✍️ @zangtafrih_g
8⃣5⃣✔️انسان شبیه کوه یخ است اندکی از آن آشکار است و قسمت اعظم اش پنهان. گذشته شخصیت ها خیلی مهم است. آنها در گذشته شان عقده ها و جراحت هایی دارند که به درد داستان میخورد، به این گذشته پیش داستان می گویند. یعنی آنچه برای پیش از زمان شروع داستان است. اگر در داستان به‌گوشه مهم از پیش داستان اشاره‌ای بکنیم داستان عمق و جذابیت بیشتری پیدا می کند. مثال در رمان قایق راندن به اقیانوس آورده‌ام که پس از سال‌ها یکی از دوستانم به خانه ما می آید و من در بازی شطرنج دوبار او را شکست میدهم، این به ظاهر مهم نیست اما پیش داستان سبب می شود که اهمیت پیدا کند. ✔️من سالها پیش در کشتی، دو بار از او شکست خورده بودم و این سبب عقده‌گشایی ام شده بود او در مسابقات دانشگاه در رشته شطرنج بدون شکست اول شده بود و حالا با کمال تعجب دوباره پی در پی از من شکست می خورد. وقتی طرح داستان را مینویسید دقت کنید که آیا می‌توان برایش پیش داستان در نظر گرفت تا جذاب تر شود. سایت 🌍 www.dastana.ir @zangtafrih_g
هدایت شده از #زنگ_تفریح
9⃣5⃣ قدر نوشتن «اگر در طول سفر طولانی زندگی‌ام چیزی یاد گرفته باشم، این است که شما واقعاً قدر یک چیز را تا زمانی که با موقعیتی بسیار جدی بر سر از دست دادنش روبرو نشوید، نمی‌دانید. این در مورد یک شغل، یک دوست، یک همسر، یک ملت، یک ایده یا هر چیز دیگری که واقعا برای شما مهم است، صدق می‌کند.» جیمز استاوریدیس آیا درباره‌ی نوشتن هم دچار چنین حسی شده‌اید؟ وقتی از نوشتن دور میفتم بدخلق و عصبی می‌شوم. مثل گربه‌ای که سبیل‌هایش را کنده‌اند تعادلم را از دست می‌دهم. این نشانه‌ی استحکام عادت است. در آغاز نویسندگی بهتر است بیشترین نیرویمان را صرف تبدیل نوشتن به عادتی روزانه و محکم کنیم. آنوقت اگر چند روز از نوشتن دور بیفتیم قدر آن را بیش از هر زمان دیگری می‌‌فهمیم. پس می‌توان گفت تا زمانی که نوشتن تبدیل به عادت نشده نمی‌تواند یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگی ما باشد. ✍ @zangtafrih_g