eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الکریم یادداشتی از... چشمانم می‌سوزند و سرم درد می‌کند. کمر و شانه‌هایم هم. لپ‌تاپ را از روی میز برمی‌دارم و می‌گذارم روی زمین. دیگر طاقت میز و صندلی را ندارم. بیسکوئیت و لیوان شیرم دست نخورده مانده. مچم درد می‌کند. چشمانم دیگر طاقت ندارند به صفحه مانیتور نگاه کنند، انگشتانم هم به صفحه کیبورد آلرژی پیدا کرده‌اند. با این وجود، من با چشمان نیمه‌باز و سوزان، اصرار دارم که بنویسم. توفیقش سهم خودم شد. خوشحالم؛ حتی درد چشمانم را هم دوست دارم. می‌دانم خودم نخواستم این کار را بکنم. یک کس دیگری بود که آمد و من را نشاند پشت لپ‌تاپ و کارها را داد دستم. می‌دانم خودم انتخاب نکردم. خودشان انتخاب می‌کنند. الان هم هرچه زندگی‌ام را زیر و رو می‌کنم برای این که ببینم کدام کار خوبم باعث شده انتخاب بشوم، چیزی پیدا نمی‌کنم. اصلا من را چه به این بلندپروازی‌ها؟ من یک گوشه عالم نشسته بودم به حال خودم، با غفلت و گناه عمرم را می‌گذراندم. ولی بالاخره، آقای ما خیلی خوب است... دلش نمی‌آید ببیند یکی دارد اینطوری عمرش را تلف می‌کند... می‌گوید بیا یک کاری برای ما بکن، شاید درست شدی...شاید... چشمانم خیس می‌شوند. دوست دارم حسینِ فاطمه را پیدا کنم، به پایش بیفتم و قسم بخورم که من شایسته این‌همه مهربانی‌ات نیستم، شرمنده‌ام نکن. می‌دانید چرا گفتم امام حسین(علیه‌السلام)؟ چون یک حس شیرینی به من می‌گوید اباعبدالله این کار را سپرده‌اند به ما برای برادرشان؛ می‌خواهند عزای برادرشان غریبانه نباشد. به ما سپرده‌اند نه به من؛ به همه ما بچه‌های باغ انار. از نویسندگان داستان‌ها بگیر تا گروه درختان و درختانۀ سخنگو... من مطمئنم همه کسانی که کوچک‌ترین نقشی در این کار داشته،‌ انتخاب شده‌اند. همه‌شان. می‌دانید، خیلی وقت است فهمیده‌ام هر گوشه‌ای از زندگی می‌تواند یک روضه باشد. از وقتی کار رسانه‌ای را شروع کردم به این باور رسیدم. یادتان هست گفته بودم، گاهی شب‌های محرم، می‌نشستم توی اتاقم و ساختن یک کلیپ کوتاه برای محرم، می‌شد روضه؟ یا مثلا وقتی برای نوشتن داستانم، می‌رفتم سراغ خاطرات شهدا و دیگر نمی‌توانستم از عالمش بیرون بیایم؟ داستان ویفر فندقی هم خودش یک مدل روضه بود. یک روضه مکشوف و بی‌رحم. داستانی که گروه خود ما آن را نوشت. آسان نبود. نوشتن از کسی که با سم کلراید جیوه مسموم شده باشد، نوشتن از لحظه جان دادنش، نوشتن از پاره‌های جگرش آسان نبود. وقتی داشتیم برای داستان تحقیق می‌کردیم این را فهمیدم. وقتی داشتم در اینترنت، ویژگی‌های سم کلراید جیوه را می‌خواندم و روی سم‌ها تحقیق می‌کردم. اثر کلراید جیوه را بر بدن انسان... آن‌جا بود که فهمیدم یک مقاله علمی هم می‌تواند روضه باشد. یک وقت‌هایی آدم باید از همه آن چیزی که در روضه‌ها شنیده عبور کند و با اصل حادثه مواجه شود؛ با عمق و طول و عرض و ارتفاعش... موقع میکس ویفر فندقی، رسیدم به این عبارت داستان: خلیفه مسلمانان برای نجیب‌زاده‌ای عرب درخواست سمی کشنده از امپراطوری بیزانس کرد. پیشنهاد امپراطور تنها سم کلراید جیوه بود؛ سمی که به دلیل قدرت خورندگی بالا، باعث متلاشی شدن اعضای داخلی بدن و مرگ می‌شود. صدای دوتا از گوینده‌ها(راوی و الکساندرا) در هم قاطی شده بود. باید صداها ا منظم روی تایم‌لاین می‌چیدم. انقدر هر قسمت را عقب و جلو کرده بودم که خط به خط داستان‌ها حفظم شده بود. سرم درد می‌کرد. آن قسمت را دوباره پخش کردم: خلیفه مسلمانان برای نجیب‌زاده‌ای عرب درخواست سمی کشنده از امپراطوری بیزانس کرد. پیشنهاد امپراطور تنها سم کلراید جیوه بود؛ سمی که به دلیل قدرت خورندگی بالا، باعث متلاشی شدن اعضای داخلی بدن و مرگ می‌شود. دوباره رفتم عقب و این قسمت را از نو پخش کردم: خلیفه مسلمانان برای نجیب‌زاده‌ای عرب درخواست سمی کشنده از امپراطوری بیزانس کرد. پیشنهاد امپراطور تنها سم کلراید جیوه بود؛ سمی که به دلیل قدرت خورندگی بالا، باعث متلاشی شدن اعضای داخلی بدن و مرگ می‌شود. تازه حواسم جمع شد. صدای راوی در گوشم می‌پیچید: سمی که به دلیل قدرت خورندگی بالا، باعث متلاشی شدن اعضای داخلی بدن و مرگ می‌شود... هر کلمه‌ای که راوی می‌گفت، در ذهنم جان می‌گرفت و می‌آمد جلوی چشمم. دستانم را گذاشتم روی صورتم و چشمانم را بستم که نبینم، نشد. بغضم ترکید؛ بیشتر از همیشه. مگر یهود چه کینه‌ای از امام من داشت؟ سرم را گذاشتم روی لپ‌تاپ؛ صدای هق‌هقم بلند شد و شانه‌هایم تکان خوردند. مطمئنم هیچ روضه‌ای نمی‌توانست من را به این حال بیندازد.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
بسم رب الکریم یادداشتی از... چشمانم می‌سوزند و سرم درد می‌کند. کمر و شانه‌هایم هم. لپ‌تاپ را از روی
عِمران واقفی: یاد کتاب پنجره‌های تشنه افتادم و آن بنده خدایی که گفته بود: «این ما نیستیم که ضریح را می‌سازیم؛ ضریح دارد ما را می‌سازد.» و این ما نبودیم که داستان‌های صوتی شهادت امام حسن علیه‌السلام را ساختیم. امام دارد ما را می‌سازد...امام است که دارد روح من را پشت لپ‌تاپ و در حال میکس صداها صیقل می‌دهد و روح راوی و گوینده‌ها را پشت ضبط صوت گوشی‌شان، و روح نویسنده‌ها را پشت کیبورد و کاغذ و قلمشان...امام است که دارد ما را می‌سازد؛ انتخاب کرده تا بسازد... سر و شانه‌هایم درد می‌کند و سرم گیج می‌رود. چشمانم دیگر توان نگاه به مانیتور را ندارند. دوست دارم باز هم بنویسم؛ اما نمی‌توانم. فقط یادتان باشد که: یک وقت‌هایی آدم باید از همه آن چیزی که در روضه‌ها شنیده عبور کند...
هدایت شده از عکس‌های خام با کیفیت
سر دیگ حلوا نذری، دعاگوی همه هستیم.
هدایت شده از عکس‌های خام با کیفیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر دیگ آش نذری، دعاگوی همه هستیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بفرمایید نذری
هدایت شده از حسین ابراهیمی
منزل پدرخانم و مادرخانم.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
خب حالا فعلاً بریم شله‌زردها را بدیم بعد می‌آیم پیام‌هاتان را می‌خوانم.
شاید باورتون نشه ولی همه این شله زردها رو اصفهانی های کریم دارن می‌پزند🙄🤓
هدایت شده از احسان یحیایی
این هم نظری ما
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم دیگه حلوایی که داره کارش تموم میشه.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
اینم دیگه حلوایی که داره کارش تموم میشه.
خوراش آماده باشن..جوراب و کفش بپوشید...نشانی رو می‌گیرم میذارم همینجا😎
🔴🔴 توجه، توجه 🔴🔴 کلاس آموزش وزن و قافیه زمان : امروز (سه شنبه 7/13) ساعت 21 (9شب) مکان : گروه پادشاه وارونه باغبان : جناب آقای جعفری ندوشن لطفا حضور به موقع و پویا داشته باشید 🙏🏻🌱🙏🏻🌱🙏🏻 نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
نویسندگی(داستان،ناداستان،فراداستان)_compressed.pdf
554.5K
📚کارگاه آموزش داستان‌ نویسی با موضوع «داستان، ناداستان، فراداستان» باغبان: جناب آقای واقفی نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
⭕️♨️ توجه❕❗️ توجه❗️❕ شاعران گرامے!🌱✨ دوستداران‌ شعࢪ!🍃 دوره های نقد و آموزش شعر به صورت کاملا رایگان💵🚫 توسط اساتید مجرب در گروه •○🌸پادشاھ وارونہ🌸○• برگزار میشود!😍 روے لینڪ زیر کلیڪ ڪنید😃👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 اناࢪ پادشاھ درختان آسمان است♥:)
rob..free3.pdf
10.43M
بسم الله النّور سلام؛ چه مهارتی و دوست داری؟🤔 دوست داری یا ؟ 🖊🖍 دوست داری یا ؟📚🤤 انیمیشن ها رو چقدر می‌شناسی؟🤫🙄 خوره هستی یانه؟😃 یه مجله الکترونیکیه که میتونی وقتت رو باهاش بگذرونی😍 بدون اینکه خسته بشی✨ انار استریپ بازی کردی؟🤨 می‌خوای داستان‌های کوتاه جذاب بخونی؟ پی دی اف و باز کن و ببین👀 البته نسخه کامل مجله ۷۶ صفحه ست ها!! ثبت سفارش👇 @khatoon70 منتظر پیامتون هستیم☺️🍃🍎 نمایشگاه باغ انار🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از S.m.yazdani
سلام وقت همگی بخیر بنده تا الان سعی می‌کردم مطالعه و نوشتن را پیگیر باشم اما خب مشغله‌های روزانه من نوعی را به فرار از تعهد وا می‌دارد. برای فشار به خودم و البته هدفمند کار کردن تصمیم گرفتم تمرین‌های باغ انار را از ابتدا انجام دهم. (با عرض پوزش تا الان فقط چهار پنج مورد را فکر کنم پیگیر بودم) خواستم از استاد محترم و همراهان گرامی اجازه بگیرم اگر مزاحمتی پیش نمی‌آید اینجا تمرین‌ها را ارسال کنم تا از نظر شما بهره‌مند شوم. اگر ارسال در اینجا اشکال دارد بفرمایید تا ادامه ندهم. با سپاس