eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
https://www.mehrnews.com/news/2176326/%D8%AF%D9%84-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85
امام علی(ع) در خطبه شصت و نهم نهج البلاغه در ملامت و مذمت‏ بعضى از يارانش فرموده است‏: «چه اندازه با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با شتران نوبارى كه از سنگينى بار پشتشان مجروح گرديده و همانند جامه كهنه و فرسوده‏ اى كه هرگاه از جانبى آنرا بدوزند از سوى ديگر پاره‏ مى‏ گردد. هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى‏ شوند هر يك از شما در را به روى خود مى‏ بنديد و همچون سوسمار در لانه خود مى‏ خزيد و همانند كفتار در خانه خويش پنهان‏ مى‏ گرديد. به خدا سوگند! آن كس كه شما ياور او باشيد ذليل است و كسي كه با شما تيراندازى‏ كند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند!جمعيت ‏شما در خانه‏ ها زياد و زير سايه پرچمهاى ميدان نبرد كم. من مى ‏دانم چه چيز شما را اصلاح مى ‏كند ولى اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمى ‏شمرم، (1) خدا نشانه ذلت را بر چهره ها و پيشانى شما بگذارد! و بهره ‏هاى شما را نابود سازد. آن گونه كه به باطل متمايل و به آن آشنائيد به حق آشنائى نداريد و آن چنان كه در نابودى حق مى ‏كوشيد براى از بين بردن باطل قدم برنمى ‏داريد.» در مجموعه سخنان اميرالمؤمنان علي(ع)، که شريف رضي آنرا گرد آورده و نام آنرا نهج البلاغه نهاده است، خطبه هايي از امام(ع) درباره مردم کوفه مي بينيم؛ اندک ستايش(نهج البلاغه، خ 107) و بيشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرين مي کشد و امام مرگ خود را از خدا مي خواهد. آنکه تاريخ اسلام را به دقت نخوانده و آن کس که مردم آن روز عراق را نشناسد و از پيشينه آنان ناآگاه باشد، در مي ماند که موجب ناخشنودي امام(ع) در اين خطبه چيست؟ در اين بحث، کوشش شده است، با توجه به مضمون خطبه هاي آن حضرت، عراقيان و خوي و خصلتي که از آن برخوردار بودند، شناخته شود. مردم عراق در روزگار پيش از اسلام ترکيبي خاص داشتند؛ گروهي، بازماندگان سومريان و مهاجران سامي بودند؛ مردمي هم از جنوب عربستان بدان جا مهاجرت کرده و در سرزمين حيره، نزديک نجف کنوني، سکونت جسته بودند و به نام لخميان يا آل منذر معروف بودند؛ گروه ديگري هم از اين مردم به شمال شبه جزيره رفته و در آنجا ماندند و به غسانيان شهرت يافتند. در جنگهايي که ميان ايران و امپراتوري روم شرقي درگرفت، لخميان از پادشاه ايران حمايت مي کردند و غسانيان از امپراتوري روم. چون سپاهيان اسلام از شبه جزيره عربستان به سوي شرق رفتند و عراق را گشودند، به سال شانزدهم و هفدهم از هجرت، به فرمان عمر دو شهر را در عراق به نام کوفه و بصره پي افکندند تا جايي براي سپاهياني باشد که از عربستان به سرزمينهاي شرقي مي روند. بصره، چنان که مي دانيم، در نزديکي درياست و کوفه در سرزميني گسترده و برخوردار از آب دجله و فرات و آماده براي کشاورزی. زماني درازا نکشيد که اين دو شهر موقعيت نظامي خود را از دست داده و به شهرهايي پرتحول و جنب و جوش مبدل گشتند؛ بصره حالت بندر بازرگاني به خود گرفت و کوفه فراهم آمدنگاه مردمي شد که از ايران و جنوب عربستان بدان روي مي آوردند. اما عرب هايي که از شبه جزيره به عراق آمدند، شماليان، بيشتر در بصره و جنوبيان بيشتر در کوفه جاي گرفتند... ادامه در لینک بالا
خودسازی(نگاه نامحرم) رسول خدا (ص): کسی که در دنیا چشم هایش را از نگاه به نامحرم پر کند، خداوند در روز قیامت چشم هایش را با میخ های آتشین پر از آتش کند تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی شود، سپس او را به جهنم برند. ثواب الاعمال/ص338. چشم چرانی در همین دنیا هم باعث تزلزل بنیان خانواده، افزایش آمار طلاق و... است. pay.eitaa.com/v/p/ @anarstory
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا می‌گیم مرگ بر...؟! 💢 لعن بهتر است یا درود؟! 🌱 یک دقیقه با قرآن در 💠 مجموعه دیدنی به روایت حجت‌الاسلام راجی 🆔 @soada_ir
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار2🎊 #پارت23🎬 _این چرا این‌جوری خوابیده؟! احف از حالت نشسته، به حالت نیمه نشسته و خوابیده در آ
🎊 🎬 احف که از ورود ناگهانی بانو شبنم شوکه شده بود، آب دهانش را قورت داد و گفت: _ببخشید که برای بودن توی خونه‌ی خودمم باید از شما اجازه بگیرم. در ضمن این سوال رو من باید بپرسم. حالا کاری داشتید؟! بانو شبنم لبخند زورکی‌ای زد. _ببخشید! آخه واسم سوال شد که چرا گوسفندا رو نبردید چِرا. راستش اومدم یه کم شیر بدوشم! احف لبانش را تَر کرد و پس از مکثی کوتاه گفت: _اولاً امشب مراسم سال استاده و امروز رو به خودم مرخصی دادم. دوماً اگه شیر می‌خوایید، باید برید طبقه‌ی پایین، یعنی طویله. چون گوسفندا اونجان! _که اینطور. حالا میرم! سپس بانو شبنم با شیطنت ادامه داد: _ماشالله خوشتیپ کردیدا. کجا به سلامتی؟! اما احف از خوشتیپی، فقط موهای مرتبش را داشت و با یک زیرپیراهنی و یک پیژامه، جلوی آینه ایستاده بود. _راستش دارم میرم پلیس +۱۰؛ یه کم کار دارم اونجا. بانو شبنم با دست زد به صورتش. _وای خدا مرگم نده. پلیس برای چی دیگه؟! نکنه دزدی کردین؟! آخ استاد، کجایی که ببینی طناز باغت دزد شد! _چی دارید می‌گید واسه خودتون؟! _مگه دروغ میگم؟! نکنه...نکنه قاچاق کردید؟! نکنه همین گوسفندا رو قاچاقی از لب مرز آوردین؟! وای که اگه اینا رو قاچاقی آورده باشید، شیر و گوشتش حرومه و من ازتون نمی‌گذرم! و هربار احف دهانش را باز می‌کرد تا بگوید که برای چه کاری می‌رود، بانو شبنم امانش نمی‌داد و ناله سر می‌داد. _اِی خدا! نه بانو، نه! من نه دزدی کردم، نه قاچاق! من فقط دارم میرم که دفترچه پست کنم. همین! بانو شبنم ابروهایش را بالا داد. _دفترچه؟! دفترچه بیمه رو مگه پست می‌کنن؟! اصلاً مگه چوپانی هم بیمه داره؟! اگه داره که من به شوهرم آقا سید مرتضی هم بگم که بیاد توی کار چوپانی. والا همه چی داره این کار. بیخود نبوده شغل انبیاء، چوپانی بوده! احف به پیشانی‌اش زد که بانو نورسان، داخل اتاق شد و با لحن اعتراضی گفت: _چه خبرتونه؟! صداتون تا اونور باغ داره میاد. یه کم آروم‌تر! سپس خطاب به بانو شبنم گفت: _شبنمی تو اومدی شیر بیاری یا بسازی؟! _شیر رو ولش کن بابا. ایشون می‌خواد بره پلیس دفترچه پست کنه. اینقدر خُل شده که نمی‌دونه واسه پست کردن دفترچه، باید بره اداره‌ی پست؛ نه پلیس! احف خنده‌ی تلخی کرد. _بابا من می‌خوام برم خدمت مقدس سربازی. برای رفتن هم، باید برم پلیس +۱۰ تا مدارکم رو بهشون بدم و اعزام بشم. با آمدن اسم خدمت، اشک در چشمان بانو شبنم حلقه زد. _خدای من! یعنی اینقدر طناز باغ بزرگ شده که می‌خواد بره به وطنش خدمت کنه؟! کِی بود مگه مادرش از شیر گرفتتش و بهش تاتی تاتی کردن یاد داد؟! احف دیگر از خزعبلات بانو شبنم کلافه شده بود که دخترمحی داخل اتاق شد و گفت: _نورسان کجا رفتی تو؟! اومدی شبنمی رو بیاری یا بسازی؟! احف از وضعیت موجود آهی کشید. _لطفاً همتون بفرمایید بیرون تا من لباسام رو عوض کنم. داره دیرم میشه. بانو شبنم دست دخترمحی را گرفت و داشت از اتاق خارج می‌شد که بانو نورسان گفت: _به سلامتی ان‌شاءالله. فقط زود برگردید. چون خیلی کار داریم. در ضمن اومدنی چندتا مرغ هم بخرید که واسه شام مراسم لازم داریم. با شنیدن این حرف، بانو شبنم از رفتن منصرف شد و به جای سابقش برگشت. _مرغ چرا، وقتی گوسفندای ایشون ول ول دارن این زیر می‌چرخن؟! در ضمن مگه بانو نسل خاتم اون روز اعلام نکردن گوشت مراسم به عهده‌ی احف و گوسفندهایش؟! بانو نورسان که متوجه‌ی عصبانیت احف از بانو شبنم شده بود، فکر می‌کرد با این حرف، احف مثل دینامیت منفجر می‌شود که البته پیش‌بینی‌اش درست از آب در نیامد. چون احف با لحن ملایمی گفت: _گرچه گذشتن از گوسفندای نازنینم، خیلی برام سخته؛ ولی خب برای شادی روح استاد و برای اینکه ازم راضی باشن، حاضرم ابراهیم‌وار، اسماعیل درونم رو قربونی کنم و شام مراسم امشب، با گوشتِ گوسفند من طبخ بشه! هرسه از سخنان احف، کف کرده بودند که دخترمحی دم گوش بانو شبنم گفت: _فکر کنم باز صنعتی و سنتی رو باهم زده! بانو شبنم چیزی نگفت که نورسان لبخندی زد. _دمتون گرم. چوپان شمایید، چوپان دروغگو باید جلوتون لُنگ بندازه. پس بی‌زحمت یه قاتل هم سر راه پیدا کنید که سرِ این گوسفندتون رو بِبُره! با این حرف، دخترمحی پِقی زد زیر خنده. _خدایا یه پولی به ما بده، یه عقلی به این! آخه قاتل؟! عزیزم اسم اینایی که سر گوسفند رو می‌بُرن و بعدش قیمه قیمش می‌کنن، قصابه، قصاب! _حالا هرچی. میشه انجامش بدید؟! احف سرش را خاراند. _الان زنگ می‌زنم به مهندس. اون توی این کار مهارت داره. فکر کنم الان توی کائنات باشه. سپس تلفن را برداشت که نورسان از او تشکر کرد و هرسه از اتاق احف بیرون آمدند! احف روی صندلی پلیس +۱۰ نشست و به چهره‌ی خانوم روبه‌رو خیره شد. _خب آقای احف، انگیزتون از رفتن به خدمت چیه؟! احف نفس عمیقی کشید. سپس به کمرش کش و قوسی داد و لبخندی زد...! ✅ 📆 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مدیریت غریزه جنسی 1401 فارسی دوره «مدیریت غریزه جنسی»، میل جنسی، همان‌گونه که می‌تواند، در استحکام خانواده، و آرامش همسران مؤثر باشد، می‌تواند چونان شعله‌ای خانمان‌سوز، تمام آرامش دنیا و سعادت ابدی انسان را نیز، به آتش بکشد. این مجموعه کمک‌مان می کند تا بتوانیم ابهامات و سوالات درباره این مهم را پاسخ دهیم. + بیشتر https://ammaryar.ir/m/asqge
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️‌ روایتی از آیت‌الله میرزا جواد آقا تهرانی، استاد اخلاق مقام معظم رهبری
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
♦️‌ روایتی از آیت‌الله میرزا جواد آقا تهرانی، استاد اخلاق مقام معظم رهبری
زیبایی ببینیم. حامد عسکری به چشم برادری خودش زن و بچه داره رعایت کنید لطفا.🙄
خودسازی(افزایش معلومات) رسول خدا (ص): آن کس که معلومات علمی خویش را افزایش دهد، ولی به موازات آن بر پاکی و وظیفه شناسی خود نیفزاید با این کارش جز بر دوری خود از خداوند نیفزوه است. سخنان 14 معصوم/ج2/ص73 عالم بی عمل به چه ماند به زنبور بی عسل. در قرآن نیز عالم بی عمل به الاغی تشبیه شده است که بار کتاب دارد. pay.eitaa.com/v/p/
زیبای خفته بیدار شد و گفت خواب روزه‌دار عبادت است، و دوباره خوابید. ای زیبای شیطون بلا، چجوری از احادیث سوء استفاده می‌کند.