#طنز😂
بزرگ ترین دروغ ایرانی ها پشت تلفن:
اونم سلام میرسونه...
در حالی که اون عین خیالشم نیست😂😂😂😂😂😂😂😅😂
@gordan_bar_khat
#طنز😂
یادش بخیر سر کلاس ریاضی
معلم هر مبحثی رو درس میداد از من میپرسید متوجه شدی؟
میگفتم آره ،
میگفت خداروشکر پس بقیه هم متوجه شدن😂😂😂😂😂😂😂
@gordan_bar_khat
#طنز😂
اولین فردی که صفر رو اختراع کرد و وارد
اعداد کرد خوارزمی بود،👍
منم با نمره هایی که در طول زمان تحصیل گرفتم،
به گسترش این اختراع کمک شایانی کردم😌😂😂😂😂😂😂😂😂😂
@gordan_bar_khat
هدایت شده از گردان برخط "سـࢪباز"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز!با تو ام بیا اینجا!!!🤨
بله قربان 😟به خدا من از کارےنکردم😭😟
میخوام یه کانال نظامے بهت معرفے کنم😎😏
دستور دارے عضو شے! 😒
عضو نشے یه سال اضافه خدمت خوردی😏
!چشم قربان عضو میشم! 😦😎
اینم لینک کانال😎
😎 @gordan_bar_khat 😎
🍃داراے تمرینات نظامے🍃
🍃کلیپ های اموزنده و علمی 🍃
🍃مطالب سیاسی عقیدتی مذهبی🍃
🍃رمان🍃
🍃عکس نوشته دل نوشته و مطالب انگیزشی🍃
خلاصه سرباز هر چی میخوای همین جا پیدا کن به پادگان هم نزدیکه ! دیگه بهت مرخصی نمیدم 😒😤فهمیدی!؟
بله قربان چشم قربان😬😎
سرباز ؟!😒
بله قربان😢
اینقدر چشم و گوش و بینی نگو هزار بار گفتم😤
چشم قربان🙄اع ببخشید قربان😁بله قربان😅
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙
💙❤️💙❤️💙❤️
❤️💙❤️💙
💙❤️
❤️
💥 #پارت_چهل_و_یک
🌸 #دختر_بسیجی
در مقابل نگاه متعجب و حرصی من با گفتن شب بخیر از ماشین پیاده شد و به سمت خونه شون رفت .
نگاهم رو از دختر چادری ای که این چند روزه حسابی حرصم رو در آورده بود گرفتم و به سرعت
به سمت خونه روندم .
اون روزا بدون هدف زندگی می کردم و هر روزم تکرار روز قبلش بود. تنها تفریحم دورهمیایی بود
که هر چند وقت یکبار برگزار می شد و جدیدا هم اذیت کردن آرام به سرگرمی هام اضافه شده بود .
هر وقت می دیدمش دلم می خواست سر به سرش بزارم و بر خلاف روزای اولی که دیده بودمش،
نیش و کنایه هاش رو به جای اینکه عصبیم کنه دوست داشتی و شبا هم تا صبح خوابش رو می دیدم که توی بیابون وایستاده و باد چادرش رو توی هوا تکون می ده .
صبح پنجشنبه خسته تر از هر روز دیگه ای باز هم صبحانه نخورده از خونه بیرون زدم ...
💙
❤️💙
💙❤️💙❤️
❤️💙❤️💙❤️💙
💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️
#رمان_جدید_تقدیم_نگاه_های_قشنگتون🌸
#گردان_بر_خط😎
#مارو_زیاد_کنید👏
@gordan_bar_khat
❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙
💙❤️💙❤️💙❤️
❤️💙❤️💙
💙❤️
❤️
💥 #پارت_چهل_و_دو
🌸 #دختر_بسیجی
یعنی صبحانه ای در کار نبود که بخوام بخورم، مامان هر روز ساعت ۷ برای آوا و بابا صبحانه آماده می کرد و من که ساعت ۹ بیدار می شدم خبری از صبحانه نبود و مامان می گفت این تنبیه آدم تنبله که تا دیر وقت می خوابه! و من هم حق هیچ اعتراضی نداشتم .
با ورودم به شرکت، آقای اکبری جلوم سبز شد و در باره ی مشکلی که احتمال می داد توی لیست انبار وجود داره حرف زد .
که ازش خواستم به کارخونه بره و شخصا بررسی کنه ببینه ایراد از کجاست .
بعد اینکه حرفم با اکبری تموم شد خیلی سریع به اتاقم رفتم و ناخواسته پشت کامپیوتر نشستم.
عجیب بود که من نمی خواستم آرام توی شرکت کار کنه ولی به محض رسیدنم به اتاقم کامپیوتر
رو فقط برای دیدن اون روشن می کردم .
برای سفارش صبحانه گوشی رو روی گوشی گذاشتم و به آرام توی مانیتور که بر خلاف دیروز آروم
پشت میز کارش نشسته بود چشم دوختم ...
💙
❤️💙
💙❤️💙❤️
❤️💙❤️💙❤️💙
💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️
#رمان_جدید_تقدیم_نگاه_های_قشنگتون🌸
#گردان_بر_خط😎
#مارو_زیاد_کنید👏
@gordan_bar_khat