لـحظہودا؏نـزدیڪاست . .
صـدا؎پـا؎رفـتنشچہدلهرها؎ . .
دردلممۍاندازد:)💔
#میشہتـمومنشہ . . !؟
مـیخوامازدردبگم . .
اصلاتاحـالافڪرڪردینمعنۍواقعۍدردچیہ . . !؟
تـوبچگـیامونفڪرمیڪردیم . .
وحـشتناڪتریندرد؛دردجـسمهست!!
مـثلاپامونبشڪنہ؛مچدستمونپـیجبخوره . .
ولۍالاندردهـامونمعنۍتازها؎گـرفتن . .
الاندردیعنۍ:
غـموغـصہازپـوستوگوشتوتن؛جـسمت
بـگذرهوبرسہبہقـلبت:)💔
بہاینمـیگنچیز؎ڪہذرهذرهوجودتومیخوره . .
بہاینمیگندردواقعۍ:)💔
حـالاڪہمعنیشوفهمیدیم . .
خـوبہڪہعلتدرهـامونهمبدونیم . .
تـصورڪنڪہیڪمعلمدار؎!!
ازاونمـعلمهاڪہبرا؎موفقیتخـودت؛دائمامتحانمیگیرن . . !
بعضۍوقتهاهمتو؎امتحانشارفاقمیڪنہ . .
مـثلامیگہتوبہجـا؎ڪلڪتابفقطاینصفحہ؛
روبخون،منبـهتنمرهڪلڪتابرومیدم:)
بـعدتو؛قـولمید؎ڪہبخونۍ!!
بہخودتومعلمتقولمید؎ڪہازاینفـرصت
استفادهڪنۍ . .
خـلاصہ؛اینروزامیگذرهوتوقولتیادتمیره!!!
روزامتحانمیرسه؛وتومیر؎سـرامتحانت!!!
ولۍامتحانوخـرابمیڪنۍ . .
وقتۍفـرصتامتحانتتموممیشه . .
میشینیبہگریہوزار؎ڪه . .
چـرااستفادهنڪردمازاینفرصتم!!؟؟
چـراانـقدرسرگرمباز؎وشیطونۍشدم!!؟؟
مگـہمنبهمعلممقولندادهبودم!!؟؟
اونـجاستڪہمیفهمۍباختۍ!!!
هـمونلحظہبہخودتمیگۍ . .
امـتحانبعدیموجـبرانمیڪنم!!!
ولۍامانازوقتۍڪہدیگہ . .
#فـرصتۍبراۍجـبراننیست:)💔
اونلحظہهستڪہ!!!
آرومآروممیشڪنۍولۍحتۍ . .
صدا؎شڪستنتروڪسۍنمیشنوه!!!:)💔
گـرفتۍ!!؟؟
اینقصہحـڪایتماآدمهاست . .
#مـاهرمضانازهمونفرصتهابودمشتۍ!:)
ازهمونفرصـتهاڪہخداگـفتہبود:
تواینیہخطقرآنروبخون...منثوابڪلقرائت
قـرآنروبراتمینویسم . .
ولۍ . .
خـرابڪردیم!!💔
ودردیعنۍاین . .
تواینمـاهمـحرمڪه . .
یڪفرصتوامتحانخیلۍبزرگخـواهدبود!!!
خـیلیامهرِقبولیشونو . .
ازاونبـالایۍمیگیرن!!!
#شـهادت:)💔
ولۍ . .
مهرقبولۍفقطشـهادتنیست!!!
مـهرقبولۍگـرفتن . .
#ڪربلاست:)
شـلمچہهست . .
مـشهده:)
راهیاننـوره . .
#خـادمۍونوڪرۍسیداَلشهداست . .
و . .
ولۍ . .
نڪنہمحرممبیادآدمنشیم!!:)
واین . .
یہدرددیگہ!!!💔
ارباب . .
اصلامنامسالمـحرمترومیبینم!!؟؟
اصلابـااینوضعگـناههامامسالراهممید؎ . .
توهیئتوشوروحـالت!!؟؟
اصـلاامسالاربعین . .
چشممبہپرچمسرختمیخوره!!؟؟
ڪیاتـاحالااربعینرفتنڪربلا!!؟؟:)
مـاڪہنرفتیمولۍمیگنوقتۍ . .
بہحـرممیرسۍ . .
چـشماتاشڪبارونہ!:)💔
فـقطاونلحظہا؎ڪہرسید؎حرم . .
لابہلا؎فـشارجمعیتخودترومیڪشۍبالا!!
ڪہبرا؎یہثانیہفقطیہثانیه . .
بتونۍضریحاربابروببینی!:)
همونیہثانیہخـودشلذتیہعمرزندگیہ(:💔
خـلاصہڪہ . .
#دستمارابہمحرمبرسانیدفقط:)!
ارباب . .
هـنوزنرفتہدلمتنگاست!!
تـنگعهدبستنهاوعـاشقانہهایمباتو . .💔!
دورنوڪرا؎توطوافمیڪنم✋!
#اینمواسہعـشقبازیتون:)
مـاروحـلالڪنید🔗••
دعـاڪنیداربعینجـانمونیمازڪاروانارباب . .
وَمناللّھتـوفیق🌱••
بسـماللّٰھالرحمـنالرحیـم‹🌻-!›
السـلامعلیـڪیابقیـہاللهفـےالرضـہ🖐🏼••
صبحتونبخیـرمولایغــریبــم💛••
#سـلامروزتـونمـعـطربہنامامامحسین'ع'🎻🌼••
ذڪرروزسہشنبہ:
❬یـاارحَمَالرّاحِمیـنْ .!❭
ا؎مهربانترینمهربانان..シ🌻
@gordan_bar_khat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مݩایرانموتوعراقے🖤
چہ فڔاقۍ...💔
چہ فڔاقے...💔
#محرم
@gordan_bar_khat
#بیوگرافی
ما ساده دلیم به دلی کار نداریم جز حضرت ارباب خریداری نداریم با لطمه به روی بدن خویش بنوشتیم ما مست حسینیم به کسی کار نداریم🖤
#بیوگرافی
پیرمردی را پرسیدند زندگی چند بخش است؟ گفت:دوبخش،کودکی و پیری
گفتند پس جوانی چه؟ گفت:جوانی ام فدای حسین است🖤
#بیوگرافی
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش كه در محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫
💫
💥 #پارت_هفتاد_و_شش
💥 #دختر_بسیجی
حق اینکه تو حق نداری هر کار که دلت خواست باهام بکنی و بعدش هم منو رها کنی به امان خدا .
_اینجا یه همچین حقی وجود نداره .
_داره! یعنی من می خوام که وجود داشته باشه .
پاشدم و جلوش وایستادم و گفتم:سایه من اصلا حوصله ندارم .
_آراد تو حوصله چی رو نداری؟ تو می دونی با من چیکار کردی.....
با عصبانیت وسط حرفش پریدم و غریدم: من با تو کاری نکردم....
با لحن آروم تری ادامه دادم:سایه! چرا فکر می کنی من احمقم؟.. درسته اونشب من توی حال خودم نبودم ولی انقدر حالیم بود که....
حرفمو ادامه ندادم دیدم که با شنیدن حرفام نگاهش نگران شد و رنگش پرید ولی به روی خودش نیاورد و سرم داد زد:تو داری به من تهمت می زنی؟
_خودت هم خوب می دونی که تهمت نیست ...
✨
✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
#رمان_جدید_تقدیم_نگاه_های_قشنگتون👌
#گردان_بر_خط😎
#مارو_زیاد_کنید👌
@gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫
💫
💥 #پارت_هفتاد_و_هفت
💥 #دختر_بسیجی
آراد من عاشق تو شدم و تو به من این جوری می گی؟ این خیلی نامردیه !
_اصلا من نامردم و تو هم اشتباه کردی که عاشق یه نامرد شدی .
_دنیا همینجوری نمی مونه آقا آراد! من این نامردیت رو تلافی می کنم .
به حرفش پوزخند زدم که عصبی شد و در حالی که به سمت در اتاق می رفت گفت: فقط صبر کن و ببین چی به روزت میارم کاری می کنم که بهم التماس کنی و بخوای ببخشمت .
برای اینکه بیشتر حرصش رو در بیارم قهقهه ای سر دادم که با عصبانیت بیرون رفت و در رو محکم به هم زد .
کلافه خودم رو روی مبل انداختم و با کف دو دستم به صورتم دست کشیدم.
من خودم رو سرزنش می کردم و حتی اگه یک درصدم احتمال می دادم سایه اولین بارش بوده باشه باهاش ازدواج می کردم ولی من آدمی نبودم که کسی مثل سایه بتونه گولش بزنه.
نقشه ی سایه برای گول زدن من خوب بود ولی او من رو خوب نشناخته بود و نمی دونست حافظه ی خوبی دارم و جائیات خوب یادم می مونه .
سایه با اومدنش به شرکت به حالم گند زده بود و حال خرابم رو خراب تر کرده بود برای همین قرار ملاقاتی رو با مدیر یکی از شرکتهای طرف قرارداد کنسل کردم و به قصد رفتن به خونه از شرکت بیرون زدم .
با ورودم به خونه، مرسانا، دختر سه ساله و خوش سرزبون آیدا خودش رو توی بغلم انداخت و غافلگیرم کرد ...
✨
✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
#رمان_جدید_تقدیم_نگاه_های_قشنگتون👌
#گردان_بر_خط😎
#مارو_زیاد_کنید👌
@gordan_bar_khat