eitaa logo
آۅیــــ📚ـــݩآ
1.4هزار دنبال‌کننده
766 عکس
95 ویدیو
3 فایل
🌱اینجا دوستانی جمع شده‌اند که تار و پود دوستی‌شان را خواندن و نوشتن در هم تنیده است... رمان در حال انتشار: ادمین پاسخگو: @fresh_m_z ادمین تبادل: @Zahpoo1 ما را به دوستانتان معرفی کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3611426957Cb2549f554b
مشاهده در ایتا
دانلود
. صدای مظلوم بلند است...وای بر گوشی که خودش را به کری زده باشد... . @AaVINAa
دلم گرفته است. شک ندارم که ده‌ها، صدها، و یا شاید هزاران نفر ممکن است بخواهند بفهمند چرا؟! خب لابد می‌گویید، معلوم است! انسان موجودی اجتماعی‌ست، وابسته به هم‌نوع و...قبول دارم همه‌ی این‌ها درست! اما من باز هم دلم می‌گیرد از این همه تناقض! در مجازی به اصطلاح، می‌چرخیدم و پست‌ها را تماشا می‌کردم. کلیپ‌هایی از کودکانِ بامزه، کودکانی که با کارهایی که می‌کردند یا شگفتی می‌آفریدند یا موجب خنده‌ی ما... کلیپ‌های از زنانی رقصنده، فیلم‌هایی از پرواز موهای دخترکی که باشادی کشف حجاب می‌کند، فیلم‌هایی از پیرمردی که روسری همسرش را برمی‌دارد و برسر درخت می‌گذارد! کارهای مرد‌ها و زن‌های هنرمند، برش‌هایی از فیلم‌های جذاب... و اما کودکانی زیر آوار!... آوار زلزله، آوار موشک‌باران، آن‌چه قلبم را آتش زد و تکه‌تکه کرد، شادی برخی‌ انسان‌نماها از مصیبت‌زدگی انسان‌هایی دیگر بود. آدم‌هایی که ژست روشنفکری به خود گرفته‌اند، گیرم مسلمان، مسیحی، یا یهودی نبودند، اصلا هیچ مذهبی نداشته باشند، انسان که هستند! اشرف مخلوقاتی که خدا بر همه‌ی موجودات برتری داده! دلیل این همه تناقض در رفتارشان را نمی‌فهمم؟ برای یک نفر اشک تمساح می‌ریزند، برای فلان خواننده که بعد از صد سال می‌خواهد دیگر نخواند، برای کودکانی که به دروغ سر بریده شدند! برای سگی که صاحبش، رهایش کرده، و و و... اما برای کودکانی که قلب کوچکشان قبل از پاره‌پاره‌ شدن، به امید یک «کلیک» یک جمله، یکم انسانیت می‌تپید چه؟ چرا بعضی‌ها کمکی که نمی‌کنند، هیچ! نمک بر زخم می‌پاشند؟ این‌ها برای چیست؟ برای پول؟ به چه قیمت نان در خون بی‌گناه می‌زنند... امشب پارت قتل خانوادگی را ننوشتم، چون سعید قصه‌ی ما هم راضی نیست، قصه‌اش را نقل کنم درحالی که سعید‌ها سلاخی می‌شوند... امشب خون گریه کنم کم است. ف.م.رشادی @AaVINAa
🥀🥀🥀 کاش بچه‌ها نمی‌مردند، کاش برای مدتی کوتاه به آسمان می‌رفتند و آنگاه که جنگ تمام شد، سلامت به خانه باز می‌گشتند، و وقتی پدر و مادرشان می‌پرسیدند کجا رفته بودید؛ می‌گفتند: رفته بودیم با ابرها بازی کنیم... "غسان کنفانی" @AaVINAa
. کِی‌ها برای قلب امام زمان صدقه کنار می‌گذارند؟ شب عاشورا؟ . @AaVINAa
همه با هم در یک اتاق می‌خوابند تا اگر قرار بر شهادت بود، کسی جا نماند. من اصلا این مرزها را نمی‌فهمم. این تقسیم بندی لعنتی جغرافیا که ما را از هم جدا می‌کند؛ اینکه نام کشور من چیزی باشد و نام کشور خواهر و برادرانم چیز دگر را نمی‌فهمم. من فقط می‌خواهم همگی زیر یک سقف باشیم؛ ما اینجا در آرامش پر اندوه خودمان باشیم؛ پاره‌های تنمان در غزه، زیر آوار خشم و ظلم و نژاد پرستی؟ من این فاصلهٔ نامرد بی‌معنی را نمی‌فهمم.😔😔😔 @AaVINAa
قضیه فرق می‌کند اگر من و بچه‌هایم جای آن‌ها باشیم؟ دلهره از دست دادن طعم دیگری می‌گیرد. اگر آن‌که چشم بسته به روی این دنیا و تنش سرد شده، دختر من باشد؛ یا آنکه جانش با آخرین قطره‌های خونش بیرون می‌ترواد، همسر من باشد، باید روح شرحه شرحه شده‌‌ام بیرون بریزد از این کالبد. @AaVINAa
_بنظرت یه روز دیگه میریم پیش دوستامون یا زودتر؟! @AaVINAa
*اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَغَيْبَةَ وَ لِيِّنا، وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَ تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَأَعِنَّا عَلىٰ ذٰلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَ رَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها، وَ عافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.* @AaVINAa
سگ کی باشه حرمله؟؟؟؟؟ @AaVINAa
مکروه است... این کار قصابی مکروه است...یعنی کراهت دارد آدم چاقو دست بگیرد و سر حیوان زبان بسته را ببرد، نه از این روی که زبانش بسته است...نه... از این روی که زبانش هم که باز باشد باز تسلیم است و حتی اگر نباشد تو یعنی توی قصاب بالاخره تسلیمش می‌کنی... بعد خوشت می‌آید از این توانستنت... چاقو‌ها را برهم می‌کشی یا شاید هم نه، از این چاقو تیزکنها داری که چاقو را رویش می‌کشند...آه...آن هم از آن آه‌هایی که منعکس می‌شود توی همه‌ی وجود آدم...آه...آه و باز هم آه...خدا لعنت نکند قصاب‌ها را، حتی تصور این کشیدنها گوشت تن آدم را آب می‌کند... قصاب هر روز چاقو می‌کشد و گردن می‌برد و خون می‌بیند... زمان می‌گذرد و این کار برای او عادی و عادی‌تر می‌شود... آن‌قدر عادی که انگار این خون نیست که از گلوی ذبیح می‌زند بیرون؛ رنگ سرخی‌ست که چشمش را می‌نوازد...شاید...نمی‌دانم...شاید بعد مدتی حظ می‌برد از دیدنش...مثل کسی که کاری را به سرانجام رسانده باشد این بعد مدتی ولی خوب است؛ این بعد مدتی، یعنی زمان برده...یعنی قصاب ذاتاً قصاب نبوده است یعنی او ذاتا از کشتن حیوان خوشش نمی‌آمده...در ناخودآگاه فردی‌اش چیزی نبوده است... شاید در ناخودآگاه فردی بعضی‌ها یک جرئتی برای قصاب شدن وجود داشته باشد، آنهایی که پدر و پدربزرگشان قصاب بوده‌اند و بعد خودشان هم... یعنی در این ناخودآگاه فردی چیزی باشد که بار اول و دوم دست طرف نلرزد... ولی تو فکر کن به ناخودآگاه جمعی یک قوم... آدم‌هایی که همگی از ریختن خون، آن هم نه حیوان زبان بسته که انسان خوششان می‌آید...آنها سالها و سالها و سالها خون ریخته‌اند... آنقدر زیاد که از دیدن خون‌انسان‌ها حظ می‌برند... آنها این کاره‌اند...این کاره به دنیا می‌آیند از بس که خون ریخته‌اند و به خونها خندیده‌‌اند...الا لعنة‌الله... @AaVINAa
امروز مادری را دیدم که می‌خواست کودک شیرخواره‌اش را شیر دهد...کودک جان نداشت. @AaVINA