eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
665 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد دل نیست هر ان دل که ترا یار نباشد شادم که غم هجر تو گردیده نصیبم بهتر زغم هجر تو غمخوار نباشد دنیا بنگر تاب و توانی که ندارد امید به جز لطف تو انگار نباشد یک جمعه ز لطفت بنمائی تو به شیعه جز ندبه به جمعه که دگر کار نباشد قرنها که سپری شد ز غم و درد فراق بر لب ما همه جز شکوه ی دیدار نباشد تا به کی تکیه زنی بر در کعبه که به جز شوقِ تکبیر به افکار نباشد نادمم مثل دل حر شده در پای محبّت عشق جز دادن جان در برِ دلدار نباشد
ما خشم فرو خورده هر طوفانيم آماده دفع خار ازين ميدانيم تنها به اشارتي ز رهبر کافيست تا ريشه هر چه فتنه را خشکانيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ راز انتظار و نماد منتظر واقعی در سوره یوسف 👤استاد عالی 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️نقل قول از آیت‌الله حائری شیرازی: 🔰خط موضع گیری در آخرالزمان، فقط اسرائیل است که جهان را به دو صف تبدیل می‌کند! 👤استاد شجاعی 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
⭕️ تنها برآورنده حاجاتِ همه خلایق ✍️عارف بالله سید حسین حسینی(ره): ✅تنها امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که می تواند حاجاتِ تمام خلایق را برآورده کند. حاجات تمام پیامبران و :امامان هم از ابتدای خلقت تا به حال این بوده که زمین را دگرگون کنند و آن را آماده برای تکامل بشر سازند ولی نتوانسته اند خدا میخواهد این کار به دست مبارک آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) انجام بشود. وقتی آمد تکیه به دیوار کعبه میدهد و فریاد «أنا بقيّة الله...» سر می دهد صدایش بی آن که نیاز به دم و دستگاه باشد به تمام عالم می رسد حتی به نوزادان درون رحم هر کس از قبل در رکاب بقیة الله بوده آن وقت هم در رکاب اوست. یک وقت چشم باز می کنی می بینی در مدینه و مگه هستی. کنار خود حضرت شمشیر در دست داری و آماده به خدمت. 📚دالان بهشت/ج۱/ص۱۵۳ 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
آیا فروپاشی اسرائیل نشانه ظهور است نابودی اسرائیل قبل یا بعد از ظهور.pdf
3.37M
⭕️ آیا فروپاشی اسرائیل نشانه ظهور است⁉️ / نابودی اسرائیل قبل یا بعد از ظهور» ▪️نویسنده: استاد مصطفی امیری (دانش آموخته حوزه علمیه قم) ▪️تعداد صفحات: ۱۲ ▪️نسخه مناسب: موبایل ▪️زمان تقریبی مطالعه: ۳ دقیقه 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِ
⭕️ یاران امام مهدی حلال زاده‌اند 🌕 امیرالمومنین(ع): به خدا سوگند من آنها را با نام، نام پدر، قبیله، لباس، اسلحه، محلّ اقامت و مراتب علمی و عملی شان می‌شناسم. 🌕 پیامبر(ص): خداوند آنها را با نام‌های پدرانشان شناسانده است، پیش از آنکه از پشت‌های پدران و رحم‌های مادرانشان خارج شوند. 🌕 امام صادق(ع): هنگامی كه قائم عجل‌الله فرجه قيام نماید شمشيرهاى جنگى برای آنان (از آسمان) فرود آيد؛ که بر هر شمشيرى نام مردى (معيّن) و نام پدرش نوشته شده است. 🌕 اصحاب مهدی عج که ۳۱۳ نفرند مانند پاره ابرهای پاییزی گرد او اجتماع میکنند.. و هر یک با نام خود و نام پدر و صفات و نسبش شناخته می‌شود. 🌕 امام رضا(ع): نام شيعيان ما و نام پدرانشان نزد ما ثبت است. ✅ اما چرا نام پدر؟ در تاریخ عرب رسم بر این بوده که افراد را با نام پدرشان می‌شناختند و افرادی که پدرشان مشخص نبوده ولد زنا بودند و با نام مادرشان شناخته می‌شدند؛ مثل جنایت‌کار معروفِ ماجرای کربلا، ابن‌ مرجانه. اما معلوم است که یاران خاص امام‌ زمان در درجهٔ نخست می‌بایست از ولادت پاک و طاهری برخوردار باشند به همین خاطر نام پدران آن‌ها و اجدادشان نزد اهل بیت معلوم و شناخته شده است. 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ «زمان دقیق ظهور» 👤 استاد رائفی پور ⁉️ آیا امام زمان، زمان ظهور را می‌دانند؟ 📥 دانلود با کیفیت بالا 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
هنوز اگر تو بیایی دوباره می‌شوم آغاز اگر چه خسته‌تر از آفتاب برلب بامم اللهمَّ بِحَقِ زهرا(عَلَیْهاسَلٰامُ) عَجّل لِوَلیکَِ الفَرَج
بر لبانـت هر زمانے خنـده پیدا مےشـود☺️ زندگی‌ام بیشتر از پیش زیبـا مے شـود😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ پست ویژه 🔰 از نشانه های نزدیکی ظهور باد زرد و باد سرخ آمده است.   📚 در اخبار نزدیکی قیام امام آمده است: وقتی فاسق مردمان بر آن ها حکومت کند، اشرار از ترس شرارت شان، مورد احترام قرار می گیرند و غنا و موسیقی علنی می گردد.... در چنین زمانی منتظر باد سرخ باشید.  پیامبر اکرم (ص) فرمود: هنگامی که سنت را ترک کنید، بدعت ظاهر می شود، در چنین زمانی منتظر باد سرخ، خسف، مسخ و غلبه دشمن باشید. وزیدن باد سیاه از نشانه های آخر الزمان ذکر شده است. در حدیثی آمده است: باد سیاه اول صبح بر می خیزد و آن گاه زلزله ای روی می دهد و قسمت اعظم بغداد زیر آوار می ماند. منابع روایت 👇 📗روزگار رهایی، ج ۲، ص ۸۲۵ 📗تحف العقول، ص ۳۱ 📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۹ و ۲۶۳ 📗بشاره الاسلام، ص ۲۲ 📗محجه البیضاء ج ۴، ص ۳۴۳ 📗الزام الناصب، ص ۱۸۵ 📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲ 📗جامع الاخبار،ص۱۵۰ 📗مستدرک،ج۱۱،ص ۳۷۵ 📗الارشاد،ص۳۶۱ 📗الغیبه،ص۴۴۹ 📗ملاحم الفتن، ص۷۱،و ۱۴۱ 📗اثبات الهداه،ج۳، ص۵۲۴ 📗احقاق الحق،ج۱۹،ص۵۱ 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه آخرین نقشه‌ی شیطان پیش‌بینی ۱۴ سال پیش استاد رائفی پور آیا گوساله‌ی مرموز و قرمز رنگ یهود متولد شده‌ است⁉️ 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جمع شدن یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه 📖 و لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير؛ [بقره ۱۴۸] 📖 هر طايفه‏‌ای قبله‏ای دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است. در نيكی‏ها و اعمال خير، بر يكديگر سبقت جوييد! هر جا باشيد، خداوند همة شما را حاضر می كند زيرا او بر هركاری تواناست. ▫️ امام سجاد علیه السلام می‌فرمايد: «کسانی که از بسترشان ناپديد می شوند، ۳۱۳ مرد به تعداد اهل (جنگ) بدر هستند. پس در مکه حاضر خواهند شد و اين قول خداوند است که می‌فرمايد: «أَيْنَ ما تَكُونُوا...» و آنان اصحاب حضرت قائم هستند» [کمال‌الدين ج۲ ص۶۵۴] ▫️امام صادق علیه‌السلام نيز در اين‌باره می‌فرمايد: «قطعاً اين آيه درباره ناپدپدشدگان از اصحاب قائم نازل شده است که می‌فرمايد: «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ...» همانا آن‌ها شبانه از بسترهايشان ناپديد می‌شوند و صبح در مکه خواهند بود و بعضی از آنان در ابرها حرکت می‌کنند و با اسمش و اسم پدرش و ويژگی و نسبش شناخته می‌شوند. 📚[کمال‌الدين ص۶۷۳ باب۵۸ ح۲۴] 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
@madahi - استاد عالی.mp3
4.67M
⭕️ ظهور و رجعت آمادگی برای... 👤 حجت‌الاسلام عالی 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
⭕️ گنج های امام زمان عجل الله تعالی فرجه ✅ امام صادق علیه‌السلام: 🔰 «برای او گنج‌هایی در طالقان هست که این گنج‌ها از طلا و نقره‌ نیست، ❇️ بلکه مردانی هستند که دل‌های آنها چون قطعه‌های آهن است که هرگز شکّ و تردید در آنها راه ندارد. 🪨 آنها در اعتقاد خود در مورد خدا از سنگ سخت‌تر هستند، ⛰ اگر به کوهها هجوم ببرند آنها را از پای درآورند، 💫 با پرچمهای خود به هیچ کشوری روی نمی‌آورند جز اینکه آنرا فتح نموده (مظاهر کفر را از بین می‌برند)، ❇️ بر فراز اسبهای نجیب خود دست بر زین اسب امام علیه السلام می‌کشند و تبرّک می‌جویند. 🦋 آنها به هنگام نبرد پروانه‌وار شمع وجود امام علیه السلام را در میان گرفته، محافظت می‌کنند؛ و هرچه امام اراده کند از او کفایت می‌کنند. 🌌 مردان شب‌زنده‌داری که شبها نمی‌خوابند و زمزمه نمازشان چون نغمه زنبوران از کندو به گوش می‌رسد. 📿 شبها را با شب‌زنده‌داری سپری می‌کنند و بر فراز اسبها خدا را تسبیح می‌گویند. ❇️ آنها در برابر فرمان امامشان از بنده‌ی مطیع، مطیع‌تر هستند. 🕯 گوئی دلهای آنها مشعلی نورانی است، و آنها از ترس پروردگار خود نگرانند. 🚩 شعار آنها «یا لثارات الحسین» (ای خونخواهان حسینی) است. ⭕️ رعب و وحشت آنها مسافت یکماه جلوتر از خودشان پیش می‌رود، ❇️ و آنها فوج‌فوج به‌سوی امامشان حرکت می‌کنند. خداوند به‌وسیله آنها امام حقّ را یاری می‌فرماید». ⬅️ برگرفته از روزگار رهایی، ج‌۱، ص: ۴۲۹ بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۳۰۸، بشاره الاسلام صفحه ۲۲۵ و الزام النّاصب صفحه ۲۲۷. 🏷 حدیث امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه) 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِ
۲۴ ساعت بشینی پای تلویزیون عمرا یه کلمه در مورد امام زمان نمیگن پای شبکه های اجتماعی بشینی جز چهارتا کلیپ احساسی که اونم برای ویو و لایک چیزی در مورد امام زمان نمیبینی مدرسه و دانشگاه و سیستم آموزشیمونم که خسته نباشن کلا در مورد همه چیز آموزش میدن جز مهدویت نمیفهمم وقتی همه چیز امام زمانِ وقتی اصل اونه وقتی صاحب همه چیز اونِ چرا براش هیچ کاری نمیکنن بنده های خدا اگه امام مهدی نبود دنیایی هم نبود زندگی نبود اگه هستیم به برکت وجود امام زمانِ اگه آرامشی وجود داره به برکت وجود امام زمانِ اگه هنوز خدا به بشر فرصت داده بابت وجود امام زمانِ بعد فکر همه چیز هستید جز امام زمان ! دینتون بدون مهدویت دینتون بدون امام زمان به درد هیچی نمیخوره حالا هی بچسب به مقام و قدرت و پول و زندگی و درس و شغل و عشق حال و چرندیات دیگه پوچ عزیز من پوچ پوچ هرکسی که امام زمانشو نشناسه ، براش کاری نکنه ، پوچِ پوچِ
درمحضرحضرت دوست
✔️قسمت ۹۹ و ۱۰۰ _حق با توئه . میدونی اولش اصلا حاضر نبودم حتی نگاش کنم چه برسه به اینکه بخوام بهش آ
🌱رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی ✔️قسمت ۱۰۱ و ۱۰۲ رسم عاشقی فداکاریست ، یعنی از خودت بگذری تا معشوقت خوشبخت شود . عاشقی یعنی کسی را بیشتر از خودت بخواهی ، مثل یک مادر . یک مادر حاضر است جان و هستی اش را فدا کند اما یک سوزن به دست فرزندش فرو نرود . به خیس شدن دستم تازه به خودم‌میآم . چشم هایم نا خواسته شروع به باریدن کرده اند .با نزدیک شدن پدر و مادرم سریع اشک هایم را با چادرم پاک میکنم . بعد از چیدن وسایل در ماشین ، به راه می افتیم و بعد از ملحق شدن به عمو محمود و عمو محسن وارد جاده میشویم . در بین راه که برای ناهار و نماز توقف میکنیم ، سوگل به ماشین ما و شهریار به ماشین عمو محمود میرود . بلاخره بعد از چندین ساعت به محل مورد نظر میرسیم . نزدیک غروب است و هوا دلگیر . نم باران میزند و سوز هوا به بدن های خسته و خشک شدمان میخورد . بعد از پارک کردن ماشین ها من و سوگل کلید را از عمو محسن میگیریم و زودتر از بقیه میرویم . چمدانم را بلند و میکنم و به سختی از سنگ های ریز و درشت حیاطشان راه میروم . نگاهی به تاپ دونفره نزدیک در می اندازم ، کمی دور تر هم استخر بزرگ و خالی نظرم راجلب میکند اما فعلا از خیر برانداز کردنش میگذرم تا فردا صبح به سراغش بیایم . جلوی در چمران را زمین میگذارم . نفس هایم به شماره افتاده اند ، سوگل هم دست کمی از من ندارد . کلید را در قفل میچرخانم و در را باز میکنم . همراه سوگل وارد خانه میشویم ، قبل از هر چیز شوفاژ ها را روشن میکنیم تا فضای خانه گرم شود . روی یکی از مبل ها خودم را ولی میکنم و خانه را از نظر میگذرانم . درست همانطور که شهریار گفته بود فضای شیک و ملایمی دارد . خانه ای با متراژ حدود ۲۰۰ متر که بیشتر در آن از رنگ گلبهی و شیری استفاده شده است . مبل های راحتی ، کاغذ دیواری و کابینت های آشپزخانه گلبهی رنگ ؛ میز ، پارکت و سرامیک های دیوار آشپزخانه شیری رنگ هستند رو به روی در ، سمت چپ آشپزخانه قرار گرفته و سمت راستش مبلمان چیده شده . در سمت راست در ، راهروی باریکی هست که در آن ٥ در دیده میشود . بعد از ورود همه بهاره خانم وارد راهرو میشود و به دو در سمت راست اشاره میکند _در اول حمومه در دوم سرویس بهداشتی و بعد همانطور که به در های سمت چپ اشاره میکند میگوید _اینجا هم اتاقا هستن ، هر خانواده یه اتاق رو انتخاب کنه برای خواب و گذاشتن وسایلا همراه سوگل به سراغ اتاق ها میرویم تا هرکدام ، یک اتاق را برای خانواده هایمان انتخاب کنیم . اتاق اول دارای تخت بزرگ ٢ نفره ای همراه با کمد دیواری و آینه قدیست . اتاق دوم ٢ مبل تخت شو یک نفره همراه با کمد کوچک و یک میز تحریر دارد . و در نهایت اتاق سوم یک تخت دو نفره ، دو صندلی و یک تخت متوسط را در خود جای داده است . همه اتاق ها به یک اندازه هستند و تمام وسایل به رنگ قهوه ای روشن است . بخاطر کمتر بودن تعداد خانواده ما اتاق دوم نصیب ما میشود . اتاق اول به خانواده عمو محمود و اتاق سوم هم به خانواده عمو محسن داده میشود . بخاطر خستگی راه شام آماده ای خریداری میکنیم و بعد از خوردن شام همگی برای خواب به اتاق هایمان میرویم . . . نگاهم را به موج های دریا میدوزم . صدای آرامش بخش امواج دریا همراه با تصویر موج های کوچکش ، چنان آرامشی را به وجودت تزریق میکنند که گویی غمی در این دنیا وجود ندارد . الحق که دریا طبیب ماهری برای درمان غم و درد است . با صدای کشیده شدن کفش کسی روی ماسه های روان سر بر میگردانم . سوگل از بقیه جدا شده و دارد به سمت من می آید . کنارم می ایستد و به تخت سنگ بزرگی اشاره میکند _بیا بریم اونجا بشینیم به دنبالش راه می افتم و روی تخت سنگ مینشینیم .لبخند شیرینی میزند _این دریا تورو یاد چی میندازه ؟ شانه بالا میاندازم +نمیدونم ؛ سوال سختیه باید بهش فکر کنم . تو چی ؟ همانطور که به دریا خیره شده میگوید _یکی از دلایلی که دریا خیلی آرومم میکنه اینکه منو یاد چشمای کسی میندازه لبخند تلخی میزنم ، به تلخی پایان عشق نامعلوم خودم و سوگل +یاد چشمای شهریار میندازتت؟ سر تکان میدهد...
🌱قسمت ۱۰۳ و ۱۰۴ لبخند محزونی میزنم . حتما سوگل با خودش فکر میکند درد عاشقی نچشیدم و هیچکدام از حرف هایش را نمیفهمم ، اما سخت در اشتباه است . بهتر از هر کس دیگر من میفهمم که چقدر عاشقی سخت است . با صدای شهریار هر دو خودمان را جمع و جور میکنیم . _دوباره پشت سر کدوم بنده خدایی داشتید غیبت میکردید ؟ سر بلند میکنم و به چهره معصوم وخندانش خیره میشوم . بخاطر وزش پاد موهایش پریشان و بهم ریخته شده اند . نگاهم را روی ته ریش هایش میخکوب میکنیم ؛ ته ریش هایی که تازه یک ماهی‌ست گذاشته و چهره اش را مردانه و بالغ تر کرده است . با شیطنت نگاهی به سوگل و بعد به شهریار می اندازم +غیبت نمیکردیم ، داشتیم غرق میشدیم . سوگل با چشم هایی ترسان نگاهم میکند . شهریار لبخندش را پر رنگ تر میکند و ابرو بالا می اندازد _غرق میشدید ؟ تو چی غرق میشدید ؟ تو دریا ؟ +نه ، تو خیلی چیزا ، مثلا افکارمون با اتمام جمله ام سوگل نفسش را از سر آسودگی بیرون میدهد . شهریار با خنده میگوید _لازم نکرده غرق شید ، پاشید بند و بساط غیبتتون رو جمع کنید بریم میش بقیه ، خاله شیرین چایی ریخته بریم بخوریم یکم گرم شیم . همانطور که بلند میشوم شال گردنم را در می آورم و به دست شهریار میدهم . نگاهی به گونه و بینی سرخ شده اش می اندازم و میگویم +بپیچ دور صورتت از سرما قرمز شدی شال را از دستم میگیرد و همانطور که آن را دور گردنم میپیچد میگوید _نترس من هیچیم نمیشه ، سالم موندن تو از من واجب تره و بعد با خنده پشت سر ما به راه می افتد . آرام میخندم و همانطور که شال را از دور گردنم باز میکنم خطاب به سوگل میگویم +ای بابا ، شهریار شال رو ، روی چادرم بسته ، هرکی ببینه فکر میکنه خنگم که رو چادر شال بستم سوگل ریز میخندد . . . آرام در خانه را میبندم . ساعت نزدیک به ۳ بعد از ظهر است ، همه خوابیده اند اما من از فکر و خیال زیاد خوابم نبرد ، میخواهم به دریا بروم بلکه بتوانم برای چند روز هم که شده ، فکر و خیالم را نزد ساحل به امانت بگذارم . با قدم هایی آهسته و کوتاه به سمت ساحل حرکت میکنم . آسمان دلم مثل آسمان شمال ابریست و آماده است با تلنگری شروع به باریدن کند . من در این چند ماه تعقیر کردم ، دیگر در وجودم خبری از آن دختر پر شر و شور نیست . آسمان دلم مثل آسمان شمال ابریست و آماده است با تلنگری شروع به باریدن کند . من در این چند ماه تغییر کردم ، دیگر در وجودم خبری از آن درختر پر شر و شور نیست . ساکت و آرام شده ام و بیشتر در خودم فرو میروم ، دیگر کمتر سر به سر بقیه میگزارم ، بیشتر روز را با خودم خلوت میکنم و در فکر و خیال و آرزوهایم کشیده میشوم . نگاهی به ساحل میاندازم و بی توجه به چادر تازه شسته شده ام روی ماسه ها مینشینم . دستم را دور زانو هایم حلقه میکنم و به موج های دریا خیره میشوم . هیچکس در اطراف نیست و تنها صدای امواج دریا که خود را به ساحل میکوبند به گوش میرسد و آرامش را مهمان ذهن خسته ام میکند . باد شدیدی میوزد و بی اختیار میلرزم . از عمد لباس گرم نپوشیدم سوگل گفت دریا برایش یادآور چشم های شهریار است . اما من چه ؟ چه چیزی برای من یادآور سجاد است ؟ برای من همه چیز یاد آور سجاد است . با احساس سنگینی چیزی روی شانه ام از فکر بیرون کشیده میشوم . با دیدن ژاکت چرم مشکی رنگی روی شانه ام متعجب سر بلند میکنم . با دیدن شهروز نفش عمیقی میکشم و خونسردی را مهمان صورتم میکنم . لبخند مرموزی میزند _هوا سرده نباید بدون لباس گرم میومدی ، داشتی از سرما میلرزیدی شهروز و محبت ؟ چقدر خنده دار . بی توجه به او ژاکت را از روی شانه ام برمیدارم و روی ماسه ها میگزارم و بلند میشوم . هنوز چند قدمی برنداشته شهروز با تحکم میگوید _یه لحظه وایسا پشت به او میایستم _خیلی عوض شدی وقتی سکوتم را میبیند ادامه میدهد _نورا من دوست دارم ، اگه قبول کنی با من باشی حتی حاضرم خودمو تغییر بدم پوزخند میزنم و راهم را ادامه میدهم . قطعا نقشه جدیدش است ، من این مار خوش خط و خال را بهتر از هرکس دیگری میشناسم . شهروز بلند میشود کنارم به راه میافتد . جدی به رو به رو خیره میشود _چرا هیچی نمیگی دیگر یاد گرفته ام با آدم هایی مثل شهروز چطور رفتار کنم . در برابر این افراد باید یک اصل را رعایت کرد و آن هم سکوت و بی توجهیست . شهروز قصدش از این کار ها اذیت من است پس هرچه بیشتر با او جر و بحث کنم ، علاوه بر اینکه شهروز را به خواسته اش میرسانم ، وقتم را هم تلف میکنم .
🌱قسمت ۱۰۵ و ۱۰۶ علاوه بر اینکه شهروز را به خواسته اش میرسانم ، وقتم را هم تلف میکنم . وقتی شهروز سکوتم را میبیند می ایستد و میگوید _برو ولی امروز رو یادت باشه باز هم با خونسردی به راهم ادامه میدم . معلوم است از سکوتم کفرش درآمده که دارد غیر مستقیم تهدیدم میکند . بخاطر نقش بازی کردن امروزش باید به او اسکار بدهند . امروز توانست بدون نیش و کنایه و پوزخند از کنار من بگذرد ؛ بلکه بتواند نظرم را جلب کند. . . . . سوگل موبایلش را روی میز میگذارد . چادرش را کمی جلوتر میکشد و میگوید _حوصلم سر رفت . کاش با بقیه رفته بودم بازار . میخوام برم لب ساحل قدم بزنم تو هم میای ؟ +نه نمیام تازه لب ساحل بودم بلند میشود و لبخند شیرینی میزند _باش پس من رفتم متقابلا لبخندی میزنم +زود برگرد یکم دیگه هوا سرد میشه سری به نشانه ی تایید تکان میدهد و از خانه خارج و وارد حیاط میشود .بعد از کمی استراحت به حیاط میروم و نگاهی به استخر می اندازم . استخری بزرگ اما خالی از آب که برگ های خشکیده زرد و قهوه ای کع آن را پوشانده اند _استخر خالی هم نگا کردن داره ؟ با ترس سر بر میگردانم . با دیدن شهریار لبخند شیرینی میزنم +ترسوندیم یک تای ابرویش را بالا میدهد _چرا ؟ +فکر کردم با بقیه رفتی بازار _نه بابا دراز کشیده بودم تو اتاق دوباره به استخر چشم میدوزه +چقدر استخره بزرگه سری به نشانه تایید تکان میدهد و با شیطنت لبخند میزند _آره فقط حیف که آب نداره وگرنه هولت میدادم توش قشنگ از سرما بلرزی جلوی خنده ام را میگیرم و نگاه عاقل اندر سفیهی حواله اش میکنم +قدیما میگفتن عقل که نباشد جان در عذاب است ولی این طور که معلومه عقل که نباشه جون بقیه هم در خطره بلند میخندد _خوبه خودت میدونی با بی عقلیات داری جون مارو به خطر میندازی میخندم و بعد طلبکارانه نگاهش میکنم +ماشالا رو نیست که سنگ پای قزوینه . حالا واسه چی اومدی حیاط ؟ ژست آدم های متفکر را به خود میگید _اومدم برم لب ساحل دیدم یه بیکاری وایساده لب استخر خالی گفتم بیام یکم سر به سرش بزارم حال و هوام عوض شه با آرنج آرام به پهلویش میزنم +بیا برو انقدر منو اذیت نکن نگاهی به یکدیگر میکنیم و بلند میخندیم . شهریار به سمت در حیاط میرود و برایم دست تکان میدهد _فعلا و از حیاط خارج میشود . حتما سوگل با دیدن شهریار میخواهد سرخ و سفید شود و من را لعن و نفرین بفرستد که چرا جلوی شریار را نگرفتم و گذاشتم بیاید لب ساحل . از این فکر خنده ام میگیرد . روی تاپ مینشینم و چادرم را درست میکنم ، ممکن است حیاط به بیرون دید داشته باشد . آرام خودم را تکان میدهم و به آسمان خیره میشوم . چند دقیقه ای در آرامش به سر میبرم ، قبل از اینکه فرصت پیدا کنم در فکر و خیال فرو بروم در با شدت کوبیده میشود . با هول و ولا بلند میشوم و همانطور که به سمت در میروم با صدای بلند میگویم +کیه؟؟؟ شهریار با صدای لرزان و بلند میگوید _منم باز کن....!!!!!! به محض باز شدن در شهریار با شدت وارد خانه میشود . رنگش پریده و هول کرده است . همانطور که وارد خانه میشود میگوید _برو مراقب سوگل باش تا برم موبایلمو بیارم زنگ بزنم با تعجب میپرسم +چرا چی شده ؟ به کی میخوای زنگ بزنی _انقدر سوال نپرس فقط برو سریع از در خارج میشوم ، دلم شور میزند . با تمام توان شروع به دویدن میکنم . کمی که جلوتر میشوم با دیدن سوگل که روی ماسه ها نزدیک ساحل افتاده پاهایم سست میشود . به سختی خودم را حفظ میکنم تا روی زمین نیوفتم . تمام انرژی ام را به کار میگیرم تا بتوانم خودم را به سوگل برسانم . کنارش مینشینم و آرام تکانش میدهم +سوگل ، سوگلی ، سوگل با تو ام . هیچ جوابی دریافت نمیکنم . تمام چادر و لباس های سوگل خیس است ، این یعنی در دریا بوده است . با بهت به سوگل خیره میشوم . احساس میکنم خون در رگ هایم از حرکت ایستاده است .با بعض نگاهش میکنم ، بدنم از ترس چیزی که در ذهنم میگذرد خشک شده است . دوباره زمان و مکان را پیدا میکنم . تند تند سوگل را تکان میدهم و با صدایی که از شدت بغض میلرزد میخوانمش . وقتی جوابی نمیشنوم بی اختیار میزنم زیر گریه ، تبدیل میشوم به نورای نازک نارنجی گذشته +سوگل تر خدا پاشو . پاشو ببین شهریار نگرانته . نگا کن انقدر هول کرده رنگش پریده . پاشو ببین . پاشو ببین مثل همیشه سرخ و سفید شو ، پاشو ببین ذوق کن . با صدای بلند از ته دل فریاد میکشم +سوگل پاشو با گریه میگویم +سوگل اینا همش شوخیه ؟ نکنه با شهریار هماهنگ کردید منو اذیت کنید ؟ سوگل من از این شوخیا بدم میاد.......
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
❤️ چشــــم هامان سبد نور خدا می‌خواهنــد بهر دیدار خـــدا مهر و صفا می‌خواهنــد یڪ‌ ڪلام ‌یابن‌الحســـن‌ در دو جهـــان‌.. دیدن‌ روی‌ تــو را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️می ترسم آقا تشریف بیارند و گله کنند ... 📞 تماس تلفنی ضبط شده مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مؤیدی و حجت الاسلام والمسلمین عالی 👤این مکالمه با رضایت حجت الاسلام والمسلمین عالی منتشر شد. 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
39.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد .🍂 💔غافل نشیم از یاد امام زمان 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پست ویژه «مشخصات ظاهری امام زمان» 👤 استاد رائفی پور 🔺 توصیف جسمی امام زمان در کلام امام کاظم علیه‌السلام.... 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پست ویژه نابودی اسرائیل قطعی و حتمی است وعده حق خداوند است 🖤اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِ