eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
670 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆 💞 😘 ⃣4⃣ (ع) به روى او لبخند مى زند و مى گويد: آيا مى خواهى به تو بدهم كه چشمانت روشن شود؟ مى داند كه در اين سفر با سختى هاى زيادى روبرو شده و رنج اسارت كشيده است، اكنون بايد دل او را با اى شاد كرد. اى ! خشنود باش و ! به زودى خداوند به تو مى دهد كه همه دنيا خواهد شد و را در اين كره خاكى برقرار خواهد كرد. نرجس مى فهمد كه او مادرِ (عج) خواهد شد، همان كسى كه همه به آمدنش مژده داده اند. به راستى چه مژده اى از اين بهتر! گوش كن! سؤالى مى كند: ــ آقاى من! پدرِ اين فرزند كيست؟ ــ آيا آن شب را به ياد دارى؟ شبى كه (ع) و جدّم، (ص) مهمان تو بودند. آن شب، پيامبر تو را براى چه كسى خواستگارى كرد؟ ــ فرزندت (ع) را مى گويى! ــ آرى، تو به زودى همسر او خواهى شد. اينجاست كه چهره از خوشحالى همچون مى شكفد. خدا سرور مردان جهان را براى با او انتخاب نموده است. (ع) در انتظار آمدن خواهرش است. حتماً او را به ياد دارى، همان كه مدّتى قبل به خانه اش رفتيم. ...
👆👆👆 💞 😘 ⃣5⃣ شايد او به فشارهايى كه ساليان سال را به ستوه آورده، پايان بدهد ولى تعجّب مى كنم وقتى مى بينم كه خليفه جديد نه تنها را آزاد نمى كند بلكه فشارها را زيادتر مى كند. او دستور مى دهد تا بر تعداد مأمورانى كه خانه را زير نظر داشتند افزوده شود گويا همه اين روزه ها و خليفه، بازى است، بازىِ خواب كردن مردم! اين بهترين راه براى عوام فريبى است. درست است عوض شد و خيلى از سياست ها هم تغيير كرد; امّا سياست اصلى آنها، هرگز تغيير نمىكند آيا مى دانى آن سياست چيست؟ نبايد مردم با (ع) آشنا شوند. نبايد با او ارتباط برقرار كنند. بايد او در كامل بماند. رفتن به خانه او جرم است نامه نوشتن به او جرم است هر چيزى ممكن است با عوض شدن خليفه ها عوض شود; امّا اين هرگز تغيير نخواهد كرد. امروز روز چهاردهم است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند. مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟ ...
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه برويم چقدر خوب است كه ما به خانه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم. رو به من مى كنى و مى گويى: ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با برخورد كرديم؟ ــ فكر مى كنم ساعت چهار بود. ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به اش برويم. ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد (ع) و بانو سؤال كنيم. ما هستيم تا عصر فرا برسد. را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم. روى تخت وسط حياط نشسته ايم و خواهر آفتاب شده ايم. امروز هم روزه است. همه دوستانِ خوب خدا در ماه روزه مى گيرند; امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد. براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند (ع) را ببينم يا نه؟". بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن مى روم از مى خواهم به او پسرى عنايت كند". در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟ از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود. بعد از لحظاتى برمى گردد. لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد: (ع) از من دعوت كرده است تا امشب به خانه او بروم". ...
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ شايد او به فشارهايى كه ساليان سال شيعيان را به ستوه آورده، پايان بدهد ولى تعجّب مى كنم وقتى مى بينم كه خليفه جديد نه تنها را آزاد نمى كند بلكه فشارها را زيادتر مى كند. او دستور مى دهد تا بر تعداد مأمورانى كه خانه را زير نظر داشتند افزوده شود گويا همه اين ها و خليفه، بازى است، بازىِ خواب كردن مردم! اين بهترين راه براى عوام فريبى است. درست است خليفه عوض شد و خيلى از سياست ها هم تغيير كرد; امّا سياست اصلى آنها، هرگز تغيير نمى كند آيا مى دانى آن سياست چيست؟ نبايد مردم با (ع) آشنا شوند. نبايد جوانان با او ارتباط برقرار كنند. بايد او در كامل بماند. رفتن به خانه او جرم است نامه نوشتن به او جرم است هر چيزى ممكن است با عوض شدن خليفه ها عوض شود; امّا اين سياست هرگز تغيير نخواهد كرد. ...
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ امشب شب جمعه است، شب كه با شب يازدهم مرداد ماه مصادف شده است. شايد امشب عسكرى(ع) دلتنگ عمّه اش، شده است. آخر امام در اين شهر غريب است. هيچ آشناى ديگرى ندارد. هم كه نمى توانند به خانه آن حضرت بروند. براى رفتن آماده مى شود. كاش مى شد ما هم همراه او به خانه امام مى رفتيم! دشمنان را لعنت كند كه ما را از اين فيض بزرگ محروم كرده اند. حكيمه، اشكِ حسرت را در چشمان ما مى بيند، دلش مى سوزد. فكرى به ذهنش مى رسد. بعد از مدّتى ما را صدا مى زند. نگاه ما به دو كيسه بزرگ مى افتد: ــ مادر! اين ها را كجا مى خواهى ببرى؟ ــ اين دو كيسه را مى خواهم به خانه (ع) ببرم، شما بايد اين ها را بياوريد. ــ چشم. ــ مأموران در بين راه، جلوى شما را مى گيرند و داخل كيسه ها را مى بينند، شما با كمال خونسردى بايستيد تا آنها به كار خودشان بپردازند. شما اصلاً به آنها كارى نداشته باشيد. اكنون تو خيلى خوشحال هستى. به اين بهانه مى توانى خود را ببينى. با هم حركت مى كنيم. از خانه بيرون مى آييم. كيسه ها قدرى سنگين است; امّا تو سنگينى آن را حس نمى كنى. چند مأمور جلوى راه ما را مى گيرند. كيسه ها را زمين مى گذاريم. آنها با دقّت كيسه ها را بازرسى مى كنند. وقتى مطمئن مى شوند كه نامه اى داخل آن نيست به ما اجازه مى دهند كه عبور كنيم. من تعجّب مى كنم، چگونه اين مأموران به ما اجازه عبور دادند، فكر مى كنم اين كار بانو است. حتماً دعايى خوانده است كه مأموران بيش از اين مانع ما نشدند. چند قدم جلو مى رويم. اينجاخانه امام است، باور مى كنى تا لحظه اى ديگر مهمان آفتاب خواهى بود؟ ...
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ امروز روز چهاردهم است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند. مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟ با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه برويم چقدر خوب است كه ما به خانه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم. رو به من مى كنى و مى گويى: ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با برخورد كرديم؟ ــ فكر مى كنم ساعت چهار بود. ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به اش برويم. ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد (ع) و بانو سؤال كنيم. ما هستيم تا عصر فرا برسد. را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم. روى تخت وسط حياط نشسته ايم و خواهر آفتاب شده ايم. امروز هم روزه است. همه دوستانِ خوب خدا در ماه روزه مى گيرند; امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد. براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند (ع) را ببينم يا نه؟". بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن مى روم از مى خواهم به او پسرى عنايت كند". در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟ از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود. بعد از لحظاتى برمى گردد. لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد: (ع) از من دعوت كرده است تا امشب به خانه او بروم". ...
👆👆👆 💞 ⃣5⃣ امشب شب جمعه است، شب كه با شب يازدهم مرداد ماه مصادف شده است. شايد امشب عسكرى(ع) دلتنگ عمّه اش، شده است. آخر امام در اين شهر غريب است. هيچ آشناى ديگرى ندارد. هم كه نمى توانند به خانه آن حضرت بروند. براى رفتن آماده مى شود. كاش مى شد ما هم همراه او به خانه امام مى رفتيم! دشمنان را لعنت كند كه ما را از اين فيض بزرگ محروم كرده اند. حكيمه، اشكِ حسرت را در چشمان ما مى بيند، دلش مى سوزد. فكرى به ذهنش مى رسد. بعد از مدّتى ما را صدا مى زند. نگاه ما به دو كيسه بزرگ مى افتد: ــ مادر! اين ها را كجا مى خواهى ببرى؟ ــ اين دو كيسه را مى خواهم به خانه (ع) ببرم، شما بايد اين ها را بياوريد. ــ چشم. ــ مأموران در بين راه، جلوى شما را مى گيرند و داخل كيسه ها را مى بينند، شما با كمال خونسردى بايستيد تا آنها به كار خودشان بپردازند. شما اصلاً به آنها كارى نداشته باشيد. اكنون تو خيلى خوشحال هستى. به اين بهانه مى توانى خود را ببينى. با هم حركت مى كنيم. از خانه بيرون مى آييم. كيسه ها قدرى سنگين است; امّا تو سنگينى آن را حس نمى كنى. چند مأمور جلوى راه ما را مى گيرند. كيسه ها را زمين مى گذاريم. آنها با دقّت كيسه ها را بازرسى مى كنند. وقتى مطمئن مى شوند كه نامه اى داخل آن نيست به ما اجازه مى دهند كه عبور كنيم. من تعجّب مى كنم، چگونه اين مأموران به ما اجازه عبور دادند، فكر مى كنم اين كار بانو است. حتماً دعايى خوانده است كه مأموران بيش از اين مانع ما نشدند. چند قدم جلو مى رويم. اينجاخانه امام است، باور مى كنى تا لحظه اى ديگر مهمان آفتاب خواهى بود؟ ...
🔻 🔻 🔰درصورتیکه قیامت به همراه ، احضار شویم، چه چیزی برای ارائه داریم؟؟ 🔸 برای ظهورش چه کرده ایم؟؟ 🔆 يوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ ... [إسراء/۷۱] 🔘 ترجمه: (به یاد آورید) روزی که را با و پیشوایشان می خوانیم... به اندازه ی رشته ی شکاف هسته ی خرمایی به آنان ستم نمی شود! ☑️از (علیه السلام) آمده است که پیامبر (ص)درباره این آیه فرمودند: در روز ، هر گروهی به نام ، کتاب خدا و سنت پیامبرشان فرا خوانده می شوند. 📚 اثبات الهداة، ج۱، ص۱۶۶ 📚 عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۳۳ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ⭕️چرابرای زمان (عج) باید داد؟! 🔴وقتی حضرت صاحب (عج) بدنیا آمدند ، (ل) فریاد بلندی به آسمان کشید ، که تا آن زمان اینطور فریاد نزده بود. 🔵همهء فرماندهان ابلیس جمع شدند و جویای علت شدند؛ ابلیس گفت: بدنیا آمد. با او ، مرگ ما فرا می‌رسد.! 🔴هرکدام ازشیاطین پیشنهادی دادند. یکی گفت؛ در کودکی او را بکشیم. ابلیس گفت: اگر او را بکشیم ، خودمان هم نابود می‌شویم (اشاره به حدیث لو لا الحجه لساخت الارض باهلها) 🔵شباطین در آن جلسه به نتیجه نرسیدند لذا تصمیم گرفتند که سلامتی حضرت را بخطر بیندازند. 🔴هر روزه ، نه تنها من ، بنوعی باعث آزردگی قلب نازنین آن حضرت می‌گردم ؛ بلکه شیاطین هم دست بدست هم داده‌اند تا سلامتی آن مهر عالم آرا را بخطر بیندازند. 📚 شیخ عباس قمی (ره) ، منتهى الامال: ج ۱ ، ص ۱۸. ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفرج
📚 ⛅️ 4⃣1⃣ 💢فقرا و شهر از این خبر، و شدند.... چرا که ، اول سحورى در خانه🏘 آنها را نواخت.... و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند. 🖤دو_نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند، ثمره همین ازداوجند... گرچه از مقام مى آیند، اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند. هر دو یلى شده اند براى خودشان.به شاخه هاى مى مانند. هیچگاه به دید فروشنده ، اینسان به آنها نگاه نکرده بودى.... چه بزرگ شده اند، چه قد کشیده اند، چه به کمال رسیده اند. 💢 جان مى دهند براى کردن پیش پاى ، براى . براى در بازار عشق.💗علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى... حسین به آنها میدان رفتن است. از صبح، بى تاب و قرار بوده اند و مکرر پاسخ منفى شنیده اند... از ، بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است... و این آنها را کرده است. 🖤علت بى تابى شان را مى دانى اما آب در دلت💕 تکان نمى خورد. مى دانى که قرار نیست اینها دنیاى پس از حسین را ببینند. و ترتیب و رفتن هم مثل همه ظرائف دیگر، پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.لوحى که پیش چشم توست.اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود، از زادن چه بود؟ 💢 اینهمه سال ، پاى دو گل🌸 نشسته اى تا به محبوبت اش کنى . همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است و حالا مگر مى شود که نشود.در هم وقتى حسین از سفر، به گوش تو رسید، این دو در شهر نبودند،... اما معطلشان نشدى.... مى دانستى که هر کجا باشند، 🚩 ، جایشان در ! 🖤بى درنگ از خداحافظى کردى و به خانه درآمدى. زیستن پدید آمده بود، و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شدند. گمان مى کردند که تو را ناگهان خواهند کرد و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت... 💢 اما وقتى در نگاه وتبسم🙂 تو جز آرامش نیافتند، با پرسیدند:مگر از آمدن ما خبر داشتید؟ و تو گفتى : شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید. مگر مى شد من جایى باشد و من جاى دیگر؟ این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه شود. بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد⁉️ 🖤اکنون هر دو 🙁کرده و لب برچیده آمده اند که :مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن. تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید. محمد مى گوید:چرا مادر؟ تو امامى ! محبوب اویى. و تو مى گویى : _به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که شما را راهى میدان کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که بیشتر از شما به این ماجرا. 💢 گمان کند... چه مى گویم . او اما م است ، در وادى او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها 💖را مى بیند و همه نیتها را مى خواند. اما...اما من اینگونه . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید. عون مى گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه را کردیم . پیداست که امام نمى خواهد شما را ببیند. 🖤اندوه شما را نمى آورند. این را از نگاهشان مى شود فهمید. محمد مى گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت! تو چشم به 🌫 مى دوزى... ....... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 3⃣2⃣ 🏴🏴 💢نه فقط که تیر را رها کرده است.. بلکه تمام لشکر دشمن ، چشم انتظار ایستاده است تا تو و برادرت را تماشا کند و و و را در چهره هاتان ببیند. و بى نظیر، دست به زیر خون على اصغر مى برد، خونها را در مشت مى گیرد و به 🌫 مى پاشد.... کلام امام انگار آرامشى آسمانى را بر زمین نازل مى کند: 🖤نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان مى کند.این 🐲 است که در هم مى شکند و این تویى که جان دوباره مى گیرى... و این اند که فوج فوج از آسمان فرود مى آیند و 🦋 را به تقدس این خون زینت مى بخشند،... آنچنان که وقتى نگاه مى کنى از خون💔 را بر زمین ، چکیده نمى بینى. 💢خودت را مهیا کن زینب.... که حادثه دارد به خودش نزدیک مى شود... اکنون هنگامه فرارسیده است.... اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او، خبر از مى دهد.خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا مى رسد.... همه که تاکنون کرده اى ، تمرین بوده است ، همه مقاومتها، بوده است... و همه تابها و ، تدارك این لحظه ! 🖤نه آنچه که 🌤 تاکنون بر تو گذشته است ، بل آنچه از ابتداى_عمر تاکنون سپرى کرده اى ، براى همین_لحظه بوده است.وقتى روح از تن ، مفارقت کرد... و جاى خالى نفسهاى او رخ نشان داد، تو صیحه زدى ، زار زار گریه😭 کردى و خودت را به آغوش انداختى و با نفسهاى او گرفتى... 💢 ساله بودى که مزه مصیبتى را مى چشیدى و تسلى را تجربه مى کردى. از میان در و دیوار فریاد کشید که فضه (14)مرا دریاب!خون مى چکید از پشت در و آتش ستم به آسمان شعله مى کشید... و دود و تجاوز، تمام فضاى مدینه را مى انباشت. اگر نبود... و تو را در آغوش نمى گرفت و چشمهاى اشکبار تو را به روى سینه اش نمى گذاشت، 🖤تو قالب تهى مى کردى از دیدن این فاجعه هول انگیز.... وقتى ، را با فرق شکافته و خونین ، آماده تغسیل کرد و بغض آلوده در گوش تو گفت :زینب جان ! بیاور آن کافور بهشتى🌸 را که پدر براى این روز خود باقى گذاشته است.. تو مى دیدى... که چگونه ملائک دسته دسته از آسمان به زمین مى آیند و بر بال خود آرامش و سکون را حمل مى کنند.. 💢که مبادا طومار زمین از این عظمى در هم بپیچد و استوارى خود را از کف بدهد. تو احساس مى کردى که انگار خدا به روى زمین آمده است ، کنار قبر از پیش آماده پدر ایستاده است.. و فریاد مى زند: الى ، الى ، فقد اشتاق الحبیب الى حبیبه . به سوى من بیاریدش ، به سوى من ، که دوست به دیدار دوست فزونى گرفته است.تو دیدى که بر پدر، حسن و حسین، تو انتهاى جنازه را گرفته بودند و دو سوى پیشین جنازه بر دوش دیگرى حمل مى شد.. 🖤و پیکر پدر همان جایى فرود آمد که آن دوش دیگر اراده کرده بود. و دیدى که وقتى خاك روى قبر، کنار زده شد، پدید آمد که روى آن نوشته بود: (این مقبره را نوح کنده است براى امیر مؤ منان و وصى پیامبر آخرالزمان.) ، یک به یک آمدند،... پیش تو زانو زدند و تو را در این عزاى عظماى هستى ، گفتند. اینها اما هیچ کدام به اندازه سینه ، براى تو تسلى نشد. 💢وقتى سرت را بر سینه حسین گذاشتى و عقده هاى دلت را گشودى،... احساس کردى که زمین گرفت و آفرینش از ایستاد. آرى ، سینه حسین هماره مصدر آرامش بوده است... و آفرینش ، شکیبایى را از قلب او وام گرفته است. همیشه ملاحظه تو را مى کرد. ابتدا وقتى نیش بر جگرش فرو نشست،... بى اختیار صدازد.... .... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 2⃣6⃣ 💢 به خاطر نیست.... براى مهیا شدن نیز هست.... به همین دلیل ، را از کاروان مى کنند تا نمایش در مجلس یزید کنند.... که در سرپرستى کاروان است، هنگام بردن سرها فریاد مى کشد: _این محفر ثعلبه است که و را خدمت امیرالمؤمنین مى برد.، بى آنکه روى سخنش با محفر باشد، آنچنانکه او بشنود، مى گوید: _✨مادر محفر عجب فرزند خبیثى زاییده است... 🖤 خمیده با سر و روى سپید، خود را به امام مى رساند و مى گوید: _خدا را شکر که شما را به رساند و شهرها را از شر مردان شما آسوده کرد و امیرالمؤ منین را بر شما پیروزساخت.، اگر چه از شدت ضعف ، ناى سخن گفتن ندارد، با و مى پرسد: _✨اى شیخ ! آیا هیچ قرآن 📖خوانده اى؟پیرمرد مى گوید:_آرى، مى خوانم.امام مى فرماید:_✨این آیه را مى شناسى: 💢'' قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالمودة فى القربى(28) از شما اجر و مزدى براى رسالتم نمى طلبم جز مهربانى با خویشانم.''پیر مرد مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید: _ماییم آن خویشان . این آیه را مى شناسى: و آت ذالقربى حقه ؛(29)حق نزدیکانت را به ایشان بده.پیرمرد مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید:_ماییم آن نزدیکان پیامبر. 🖤رنگ پیرمرد آشکارا مى شود و عصا در مى لرزد. امام مى فرماید:_این آیه را خوانده اى: '' واعلموا انما غنمتم من شى فان االله و للرسول ولذى القربى .(30) و بدانید هر آنچه غنیمت گرفتید خمس آن براى خداست و رسولش و ذى القربى.'' پیرمرد مى گوید:_آرى خوانده ام. امام مى فرماید:_آن ذى القربى ماییم! پیرمرد مى پرسد:_شما را به خدا قسم راست مى گویید؟امام مى فرماید: 💢_✨قسم به خدا که راست مى گوییم . این آیه از قرآن را خوانده اى که: انما یرید االله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(31)خداوند اراده کرده است که هر بدى را از شما اهل بیت دور گرداند و پاك و پیراسته تان قرار دهد.پیر مرد که اکنون به پهناى صورتش 😢 مى ریزد، مى گوید: _آرى خوانده ام.امام مى فرماید: _✨ما همان اهل بیتیم که خداوند، پاك و مطهرمان گردانیده است. پیرمرد که شانه هایش از هق هق گریه مى لرزد، مى گوید: 🖤_شما را به خدا اهل بیت پیامبر شمایید؟!امام مى فرماید:_قسم به خدا و قسم به جد ما رسول خدا که ماییم آن اهل بیت و نزدیکان و خویشان. پیرمرد، از سر مى اندازد، سر به آسمان 🌫بلند مى کند... .... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 3⃣6⃣ 💢سر به 🌫 بلند مى کند و مى گوید:_خدایا پناه بر تو از شر دشمنان اهل بیت ، گواه باشد که من از آل محمد مى جویم.سپس صورت اشکبارش را بر پاهاى امام مى گذارد و مى پرسد:_آیا راهى براى توبه و بازگشت هست ؟امام مى فرماید: آرى ، خداوند توبه پذیر است. پیرمرد که انگار از یک کابوس وحشتناك شده است و جان و جوانى اش را دوباره پیدا کرده ، 🖤 را به زمین مى اندازد و همچون جنون زده ها مى دود و فریاد مى کشد:_مردم ! ما فریب خوردیم. اینها نیستند. اینها پیامبرند، اینها؛ دشمنان خدایند، دشمن خداست. آن پیامبرى که در اذانها شهادت، به رسالتش مى دهید، پدر اینهاست. توبه کنید! جبران کنید! برگردید! که از لحظاتى پیش ، کمر به قتل پیرمرد بسته و به او پرداخته ، اکنون به پیرمرد مى رسد و با شمشیرى میان سر و بدن او فاصله مى اندازد،... 💢آنچنانکه پیرمرد چند گامى را هم بى سر مى دود و سپس بر زمین مى افتد.... مردم، مردمى که شاهد این صحنه بوده اند، بیش از آنکه و متنبه شوند، مرعوب و مى شوند.بیش از این ، نگاه داشتن کاروان مصلحتنیست... کاروان را در زیر بار سنگین به سمت قصر یزید، حرکت مى دهند ، همه اعیان و و بزرگان و و و را براى شرکت در این جشن بزرگ دعوت کرده است... 🖤 را به انواع زینتها و گوناگون تدارك دیده است . پیداست که یزید به زندگى خود، دست یافته است.... یزید به هنگام شنیدن خبر ورود کاروان سرها و اسرا، در حین مستى وسرخوشى، ناگهان ناله شوم کلاغها را مى شنود و با خود آنچنان که دیگران بشنوند، زمزمه مى کند: _در این هنگام که محمل شتران رسید و آن خورشیدها بر تل جیران# درخشید، ✨کلاغ 🦅ناله کرد و من گفتم : 💢 چه ناله کنى ، چه نکنى ، من طلبم را وصول کردم و به آنچه مى خواستم رسیدم.هم اکنون نیز، با و تبختر بر تخت تکیه زده است و ورود کاروان شما را مى کند.... او که خود را براى این کاروان و دم و دستگاه خود به کار گرفته است،... اکنون به تماشاى و خود و و خوارى نشسته است. همه اهل کاروان را از بزرگ و کوچک ، با به یکدیگر بسته اند. 🖤یک سر طناب را برگردن سجاد افکنده اند و سر دیگر را به بازوى تو بسته اند.... طناب دیگر از بازوى تو به دستهاى سکینه... و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر... و اهل کاروان به گونه اى به هم شده اند.... که اگر کسى و یا برود، را با خود و اسباب و شود.... به مجلس، رو مى کند و به یزید و با لحنى آمیخته از و و مى گوید: _✨اى یزید! گمان مى کنى که اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند، چه مى کند⁉️ 💢با همین امام ، حال مجلس مى شود.... یزید فرمان مى دهد... که بند از دست و پاى شما و غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام ، باز کنند.... یزید در دو سوى خود امرا و بزرگان را نشانده است....براى شما جایى درست مقابل خویش ، تدارك دیده است.... و سرها را در طبقهایى پیش روى خود چیده است.... و تا مى توانند مى برند... و به درون هم مى خزند... .... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 4⃣6⃣ 💢به درون هم مى خزند تا از در امان بمانند.... یکى از یزید، شروع مى کند به کربلا و مى گوید: _حسین با گروهى از یاران و خویشانش آمده بود... به محض اینکه ما به آنها حمله کردیم، برخى به دیگرى پناه مى بردند و ساعتى نگذشت که ما همه آنها را کشتیم و...تو ناگهان از جا بلند مى شوى و فریاد مى کشى: 🖤مادرت به عزایت بنشیند اى ! شمشیر برادرم حسین، تک تک خانه هاى را عزاخانه کرد و هیچ خانه اى را در کوفه بدون عزادار نگذاشت.(32)، با این ، حرف در دهانش ،... نفس در سینه اش حبس مى شود و کلامش را ، بر جا مى نشیند.... در همین لحظات اول ، مى شود.... که حال و روز بیمار و جسم نحیف را مى بیند،...براى مجلس هم که شده ، به پسرش اشاره مى کند و به سجاد مى گوید: 💢_حاضرى با پسرم خالد کشتى بگیرى؟ و با خود گمان مى کند که از دو حال خارج نیست....یا مى پذیرد و با این حال و روز، زمین مى خورد... و یا نمى پذیرد و با شانه خالى کردنش و اظهار ، زمین مى خورد.... ، اما پاسخى مى دهد که یزید را براى لحظاتى گیج مى کند. امام مى گوید:_کشتى چرا⁉️ یک به دست هر کداممان بده تا درست و حسابى بجنگیم.☄یزید زیر لب با خود زمزمه مى کند:(حقا که پسر على بن ابیطالب است.) 🖤سپس به امام مى گوید: _اى فرزند ! پدرت درباره سلطنت با من ستیز کرد و دیدى که خداوند چه بر سر او آورد!؟ امام مى فرماید: _ما اصاب من مصیبۀ فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على االله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم و االله لا یحب کل مختال فخور.(33) در عالم ارض و یا در نفس شما واقع نمى شود مگر از آنکه بُروزش دهیم در کتاب است. و این بر خدا آسان است . براى اینکه به خاطر از دست دادنها نشوید و نخورید و به خاطر به دست آوردنها، نگردید. 💢و خداوند هیچ و فخر فروشى را دوست ندارد.یزید رو مى کند به خالد، پسرش و مى گوید: _پاسخ بدهخالد به پدر، به امام و به سرها نگاه مى کند و هیچ نمى گوید. یزید مى گوید: _ما اصابکم من مصیبۀ فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر.(34)هر مصیبتى که به شما مى رسد، دست آورد خودتان است و خداوند از گناهان بسیارتان مى گذرد. بر جاى خود مى شود و آنچنانکه همه کلام او را بشنوند، مى فرماید: 🖤اى پسر معاویه و اى زاده ! از آنکه تو به دنیا بیایى، و فرمانروایى ، همواره در اختیار و من بوده است. در جنگهاى و و ، جدم على بن ابیطالب ، لواى پیامبر خدا را در دست داشت و پدر تو پرچم را. واى بر تو یزید! اگر مى دانستى که چه کار کرده اى ، و درباره پدر و برادر و عموها و خاندانم ، مرتکب چه جنایتى شده اى ، آنچنانکه سر پدرم حسین ، فرزند على و فاطمه و ودیعه رسول االله را بر سر در شهر آویخته اى 💢 ، به کوهها مى گریختى و شنهاى بیابان را بستر خویش مى ساختى و فریاد و شیونت را به آسمان مى رساندى . پس چشم انتظار باش ، و روز را که خلایق است.یزید که براى گفتن .... طبقى که سر حسین را بر آن نهاده اند، پیش مى کشد و با که در دست دارد،... شروع مى کند به کوفتن بر صورت و لب و دندان امام. و آنچنانکه بشنوند، زمزمه مى کند... .... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 8⃣7⃣ اول 💢همه پیاده مى شوند.... و که همان جا خیمه🏕 را علم کنند.... سپس را صدا مى کند و به او مى گوید:_✨بشیر! پدرت شاعر بود، خدا رحمتش کند. تو نیز شعر مى توانى سرود؟بشیر مى گوید:_آرى یابن رسول الله.امام مى فرماید: _پس ، به مدینه برو و شهادت اباعبداالله را به مردم برسان.بشیر به تاخت خود را به مدینه مى رساند،... 🖤مقابل مسجد 🕌پیامبر مى ایستد و این دو بیت را فریاد مى زند:_یا اهل یثرب لا مقام لکم بها/قتل الحسین فادمعى مدرارالجسم منه بکربلاء مضرج/ و الراءس منه على القناة یداراى اهل یثرب! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، که حسین به شهادت رسیده است. پس همه چشمها باید هماره بر او بگریند که حسین در کربلا به خون تپید و سرش بر نیزه ها چرخید.و اعلام مى کند که:_اى اهل مدینه! على، فرزند حسین با عمه ها و خواهرانش به نزدیکى شهر رسیده اند. من جاى آنها را به شما نشان خواهم داد. 💢، به سرعت در همه کوچه پس کوچه ها و خانه هاى مدینه مى پیچید.... و شهر یکپارچه ، ضجه و ناله مى شود.زنان و دختران از خانه ها بیرون مى ریزند، روى مى خراشند، موى مى کنند، بر سر و صورت مى زنند، خاك بر سر مى ریزند و شیون و فریاد مى کنند.هاتفى میان زمین و آسمان، 🌫صلا مى دهد:_✨اى آنانکه حسین را نشناختید و او را به قتل رساندید! 🖤 بشارت باد بر شما عذاب و مصیبت جانسوز. تمام اهل آسمان، از پیامبران تا فرشتگان شما را نفرین مى کنند. پس بدانید که لعنت شما بر زبان سلیمان و موسى و عیسى گذشته است، دختر عقیل، با شنیدن این خبر، با سر و پاى برهنه از خانه 🏚بیرون مى جهد و سرآسیمه و دیوانه وار این اشعار را مى خواند:_ما ذا تقولون اذ قال النبى بکم/ما ذا فعلتم و انتم آخرالاممبعترتى و باهلى بعد مفتقدى/ منهم اسارى و قتلى ضرجوا بِدَمما کان هذا جزائى اذ نصحت لکم/ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى چه پاسخى براى پیامبر دارید 💢 اگر به شما بگوید که شما به عنوان آخرین امت بر سر عترت و خاندانم ، پس از من چه آوردید؟ عده اى را اسیر کردید و عده اى را به خون کشیدید؟ پاداش من که خیر خواه شما بودم این نبود که با بازماندگانم اینسان بدکنید. با شنیدن این خبر،... همچون جنون زده ها از خانه بیرون مى زند، و بى چادر و مقنعه و کفشى در کوچه راه مى رود و سر تکان مى دهد و با خود مویه مى کند:_پیام آورى ، خبر مرگ مولایم را آورد، 🖤خبر، دلم را به آتش🔥 کشید. تنم را بیمار کرد و جانم را اندوهگین ساخت. پس اى چشمهاى من یارى کنید و اشک ببارید و پیوسته و مدام ببارید.اشک بر آن کسى که در مصیبت او عرش خدا به لرزه در آمد و با او مجد و دین ما به تباهى رفت.آرى گریه 😭کنید بر پسر دختر پیامبر و وصى و جانشین او. هر چند که جایگاه و منزل او از ما دور است. 💢پیش از آنکه ، باز گردد،... مردم ضجه زنان و مویه کنان ، از مدینه بیرون مى ریزند... و با اشک و آه و گریه به استقبال شما مى آیند.... مدینه جز هنگام ، چنین درد و داغ و آه و شیونى را به خود ندیده است.... زنان ، زنان مدینه ، زنان بنى هاشم که چند ماه پیش تو را بدرقه کردند... اکنون تو را به جا نمى آورند... لینک کانال : @Abbasse_kardani
📚 ⛅️ 8⃣7⃣(اخر) 💢اکنون به جا نمى آورند.... باور نمى کنند که تو همان باشى که چند ماه پیش، از مدینه رفته اى.... باور نمى کنند که درد و داغ و مصیبت ، در عرض ... بتواند همه موهاى زنى را یک دست سپید کند،.. بتواند چشمها را اینچنین به گودىبنشاند،... بتواند رنگ صورت را برگرداند... و بتواند کسى را اینچنین ضعیف و زرد و نزار گرداند.... 🖤تازه آنها مى توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است... و هر چروك با کدام داغ ، بر صورت نقش بسته است. در میان ازدحام مردم ،... از خیمه بیرون مى آید،.. بر روى بلندى اى مى رود. و درحالى که با دستمالى، مدام اشکهایش را مى سترد،... براى مردم مى خواند،... خطبه اى که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار،... آنچنان ابعاد فاجعه را براى مردم مى شکافد که ضجه ها و ناله هایشان ، بیابان را پر مى کند: 💢همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جاى اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما ، بدتراز آنچه که کردند نبود.مردم ، کاروان را بر سر دست و چشم خویش به سوى مدینه پیش مى برند.... وقتى چشم تو به مى افتد، زیر لب با مدینه سخن مى گویى و به پهناى صورت ، اشک مى ریزى:✨مدینۀ جدنا لا تقبلینا خرجنا/فبا الحسرات و الاحزان جئنا خرجنا منک بالاهلین جمعا/رجعنا لا رجال و لا بنینا 🖤«ما را به خود راه مده اى مدینه جد ما که با کوله بارى از حزن و حسرت آمده ایم.... همه با هم بودیم وقتى که از پیش تو مى رفتیم اما اکنون بى مرد و فرزند، بازگشته ایم.» به حرم پیامبر که مى رسى ،... داخل نمى شوى ، دو دست بر چهارچوبه در مى گذارى و فریاد مى زنى :_✨یا جداه ! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام. و همچون آفتابى که در آسمان عاشورا درخشید. 💢و در کوفه و شام 🌙به شفق نشست ، در مغرب قبر پیامبر، غروب مى کنى... افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر مى دوى ،... خودت را روى قبر مى اندازى و درد دلت را با پیامبر، آغاز مى کنى . شایدبه اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته اى ، پیش پیامبر، گریه مى کنى... و همه مصائب و حوادث را موبه مو برایش نقل مى کنى.. و به یادش مى آورى را که او براى تو تعبیر کرد... انگار که تو هنوز همان کودکى که در آغوش پیامبر نشسته اى و او اشکهاى تو را با لبهایش مى سترد و خواب تو را تعبیر مى کند: 🖤_✨آن درخت کهنسال، توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به ، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به مى سپارى که آن دو نیز در پى هم، ترك این جهان مى گویند و تو را با ، تنها مى گذارند.- خواب کودکى هاى من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام... ✨🌹پايان🌹✨ ✨🌱تقديم به پای پيامبر كربلا، حضرت زينب سلام الله عليها🌱✨ لینک کانال : @Abbasse_kardani
🌀🌀 ♦️«» واژه‌ای زیبا است و ابراز محبت، بین دو عاطفی عمیق بین آنها برقرار می‌كند. یك ویژگی اخلاقی دو سویه است كه از چشمه‌سار درونی می‌جوشد. را خیلی دوست دارم، می خواهم بدانم او چقدر مرا دوست دارد؟ ♦️محبت (علیه السلام) به دوستان و شیعیان خود، شعبه‌ای از چشمه سار محبت و ندا است و زندگی را آبیاری می‌كند اگر ما با امام زمان(علیه السلام) ، استوار و دائمی باشد، پیوند آن همام با ما نیز همین‌گونه خواهد بود. ♦️بلكه الهی در هر صف كه باشند حتی در جرگه ـ با فرض از گناه ـ محبوب خدا خواهند بود و خدا همیشه مورد عنایت و لطف و نظر خواصان درگاه به ویژه آخرین وصی حتی و ذخیره الهی در زمین، مهدی(علیه السلام) خواهند گرفت. ♦️امام رضا(علیه السلام) می‌فرمایند: «از نشانه‌های او بر مردم، از ولایت آنها بر خودشان بالاتر، از و بر آنها مهربان‌تر و دلسوز‌تر است». (من لا یحضر الفقیه ـ ج4/ص419) ♦️حال اگر در این نیك بنگریم، خواهیم فهمید توجه اما به چقدر زیاد است كه از توجه و پدر و مادرشان بیشتر است. هر چه در حق پدر و مادر خود نامهربانی و كند، باز هم آنان او را فرزند خود می‌دانند و او را خواهند داشت. و دوستی امام(علیه السلام) از این هم بالاتر است. زیرا امام خدا در بین مردم است و صفات را در مرتبه اعلا جلوه‌گر می‌سازد از این رو باید رئوف‌ترین باشد و صفت و الهی را به آنها منتقل كند. 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
••🌱•• -می‌گفت: هرڪسی‌روزے‌‌ ³ مرتبہ خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگہ ↓ ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدے‌‌﴾ حضرت‌یجور‌خاصے‌‌‌براش‌دعامیکنن :)🌿 زمانیمـ^^🍃
﷽❣ زمانم #❣﷽ کِی خزانم میشود مولا بهار؟ کِی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه کِی به پایان میرسد این انتظار؟
‼️ ⭕️ ‼️میدونی چـــــرا ؛ ظهور نمیڪنه❓ 🔖یڪ ڪـــــلام : چون من و تو جامعه نساختیم زمان در جامعه ای ڪه حرمت ندارد ، نـــــباید بـــــیاید ... چون اگر بیاید ، مانند پدرانش شهید خواهد شد ؛‼️ 👌هیچ کارے نمیخواد بڪنے ؛ فقط خودت رو درست ڪن ... دو ڪلمہ 🚫 🚫 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 
⭕️تلنگــرانہ ‼️میدونی چـــــرا ؛ ظهور نمیڪنه❓ 🔖یڪ ڪـــــلام : چون من و تو جامعه نساختیم زمان در جامعه ای ڪه حرمت ندارد ، نـــــباید بـــــیاید ... چون اگر بیاید ، مانند پدرانش شهید خواهد شد ؛‼️ 👌هیچ کارے نمیخواد بڪنے ؛ فقط خودت رو درست ڪن ... دو ڪلمہ 🚫 🚫 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 ‌‌‌‌‌‌ 
‼️ ⭕️ ‼️میدونی چـــــرا ؛ ظهور نمیڪنه❓ 🔖یڪ ڪـــــلام : چون من و تو جامعه نساختیم زمان در جامعه ای ڪه حرمت ندارد ، نـــــباید بـــــیاید ... چون اگر بیاید ، مانند پدرانش شهید خواهد شد ؛‼️ 👌هیچ کارے نمیخواد بڪنے ؛ فقط خودت رو درست ڪن ... دو ڪلمہ 🚫 🚫 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 @Abbasse_Kardani
مداحی_آنلاین_یک_عهد_حجت_الاسلام_عالی.mp3
5.38M
♨️یک عهد 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام -زمان
⭕️سنخیــت پیـــدا کــردن با زمــان! 👤آیت الله ناصــــری: 🍃بعضی ها خیلی مشتاق دیدن امــام زمــان (عج) هستند، می گویند: مــا می خواهیــم امــام زمــان را ببینیم ، چه کار کنیم؟ در جواب عرض می کنم؛ امام زمان (عج) را چکارش داری؟ ما که نمی‌توانیم پیدایش کنین. آن بزرگوار باید بیاید. باید سنخیت با امام زمان در خودت ایجاد کنی... قــــرآن مگر همتای امام زمان ( عج) نیست، شما با قـــــرآن چه کردی که می خـــــواهی با زمــان (عج) بکنی؟ در روز چقدر می خوانید ؟ 🤲 
﷽❣ زمانم #❣﷽ کِی خزانم میشود مولا بهار؟ کِی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه کِی به پایان میرسد این انتظار؟
🔴 شما از حضرت عباس (ع) از وقتی که کاروان حسین (ع) به راه افتاد ٬ ی کلمه حرف نشنیدید ... چه موقع حضرت برای اولین بار حرف زد ؟ وقتی که پا حیثیت امام وسط بود ...‌. امام حسین (ع) زمانی که خیمه هارو خاموش کرد و گفت برید ؛ اینا با حسین کار دارند. اولین کسی که اعتراض کرد حضرت عباس بود ، گفت دستت درد نکنه آقا شما ما را اینگونه تصور کردید؟ امام زمانم را تنها بگذارم ؟ حرف رو حرف امام زمان نباید بزنی اما اینجا امام میگه منو تنها بذارید. ازاین حضرت عباس چه نتیجه ای میتوان گرفت؟ اینکه باید تا میتوانیم خودمان را شبیه امام زمانمان کنیم . امام زمان هرکاری کنه ماهم باید همون کار رو کنیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ‼️آخرالزمان؛وافزایش حضور شیاطین درزمین! 👤استاد شجاعی _زمان _؏َـجِّـلْ _لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عج برای چی میکند‼️ یاران امام زمان عج الله چه کسانی هستند راه یاری رساندن به امام زمان عج الل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینایی که میگن: امام زمـــ❤ــــان (ع) بیاد گردن میزنه یاران شیطان هستن. چون بیاد میزنه. 💞سلامتی امام زمان صلوات ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج @Abbasse_kardani
‌وَقت‌ِمَرگَم‌بِه‌تَنِ‌خَستِه‌مَن‌،شوک‌نَدَهید . . نام‌ِمَهدی"عج"کِه‌بیایَد‌،ضَربان‌می‌گیرَد...:)))!"🥲 .زمان‌قلبم 🕊[ ]🕊 『 』 💞سلامتی امام زمان صلوات ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج @Abbasse_kardani