eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
452 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
191 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای، مرو! توجهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن، جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس و پاس‌ها خدا در بهشت را محو کند، نبینی‌اش مباد باز در دلت زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی تو را زدند کافران پرت شود حواس‌ها 🆔 @Abedi_Aaeini
🌹🖤 به عاشقانه های مولا و زهرای مرضیه (س) خواب ....... یک نفر باید که غفلت را کند بیدار از خواب می رود این رودِ شرک آلود در دریای مرداب هر که دارد ادعای نور، از ظلمت می آید زُهره ی زهرا کجا و سوسوی یک کرم شب تاب! در نماز شب، کسی بر شانه ام زد، بی صدا گفت نور، الله است و آل الله، خورشیدند و مهتاب مصطفی جام است و زهرایش شراب ناب و حیدر - ساقی کوثر... که عالَم را از عشقش کرده سیراب فاطمه، دستاس را وقتی که می چرخانْد، مردش خستگی از تن به در می کرد و می شد شاد و شاداب دخترش چادرنمازی ساده بر سر کرد و زهرا ذکر تسبیحات می خواند و به او می گفت از آداب شب به شب از پنجره سر می زند بر خلوت او ماه دارد می کند این لحظه های ناب را قاب یک طرف سلمان نشسته یک طرف مقداد و عمار حال او خوب است و دل خوش کرده بر ایمان اصحاب مرتضی هر وقت می بیند دل زهرا گرفته خاطره می گوید از بدر و احد، صفین و احزاب روز و شب از طعنه ی مردم نگاهش ابر دارد بغض زهرا بشکند، یک شهر رفته زیر سیلاب یا علی نگذار پشت در بیاید مادر ما یا علی این مردمِ بی چشم و رو را خودْ تو دریاب در، دهان وا کرد با آتش که فتنه دربگیرد فاطمه با اشک آمد نقشه ها را کرد بر آب دفترم از شعله ها لبریز شد آهی کشیدم مادر و در سوخت و... آتش زدن شد در جهان، باب چند روزی می شود زهرا قنوتش، مرگ دارد از همه دلبسته تر آنجا که بود!؟ ارباب، ارباب موی زینب شانه می خواهد ولی مادر، شکسته نخل ها آشفته اند، انگورها بی تاب بی تاب فاطمه غرق مناجات است این شب های آخر کم نمانده روی دستش جان دهد این بار، محراب قم المقدسه
🌹🖤 به عاشقانه های مولا و زهرای مرضیه (س) خواب ....... یک نفر باید که غفلت را کند بیدار از خواب می رود این رودِ شرک آلود در دریای مرداب هر که دارد ادعای نور، از ظلمت می آید زُهره ی زهرا کجا و سوسوی یک کرم شب تاب! در نماز شب، کسی بر شانه ام زد، بی صدا گفت نور، الله است و آل الله، خورشیدند و مهتاب مصطفی جام است و زهرایش شراب ناب و حیدر - ساقی کوثر... که عالَم را از عشقش کرده سیراب فاطمه، دستاس را وقتی که می چرخانْد، مردش خستگی از تن به در می کرد و می شد شاد و شاداب دخترش چادرنمازی ساده بر سر کرد و زهرا ذکر تسبیحات می خواند و به او می گفت از آداب شب به شب از پنجره سر می زند بر خلوت او ماه دارد می کند این لحظه های ناب را قاب یک طرف سلمان نشسته یک طرف مقداد و عمار حال او خوب است و دل خوش کرده بر ایمان اصحاب مرتضی هر وقت می بیند دل زهرا گرفته خاطره می گوید از بدر و احد، صفین و احزاب روز و شب از طعنه ی مردم نگاهش ابر دارد بغض زهرا بشکند، یک شهر رفته زیر سیلاب یا علی نگذار پشت در بیاید مادر ما یا علی این مردمِ بی چشم و رو را خودْ تو دریاب در، دهان وا کرد با آتش که فتنه دربگیرد فاطمه با اشک آمد نقشه ها را کرد بر آب دفترم از شعله ها لبریز شد آهی کشیدم مادر و در سوخت و... آتش زدن شد در جهان، باب چند روزی می شود زهرا قنوتش، مرگ دارد از همه دلبسته تر آنجا که بود!؟ ارباب، ارباب موی زینب شانه می خواهد ولی مادر، شکسته نخل ها آشفته اند، انگورها بی تاب بی تاب فاطمه غرق مناجات است این شب های آخر کم نمانده روی دستش جان دهد این بار، محراب قم المقدسه
🌹🖤 به عاشقانه های مولا و زهرای مرضیه (س) خواب ....... یک نفر باید که غفلت را کند بیدار از خواب می رود این رودِ شرک آلود در دریای مرداب هر که دارد ادعای نور، از ظلمت می آید زُهره ی زهرا کجا و سوسوی یک کرم شب تاب! در نماز شب، کسی بر شانه ام زد، بی صدا گفت نور، الله است و آل الله، خورشیدند و مهتاب مصطفی جام است و زهرایش شراب ناب و حیدر - ساقی کوثر... که عالَم را از عشقش کرده سیراب فاطمه، دستاس را وقتی که می چرخانْد، مردش خستگی از تن به در می کرد و می شد شاد و شاداب دخترش چادرنمازی ساده بر سر کرد و زهرا ذکر تسبیحات می خواند و به او می گفت از آداب شب به شب از پنجره سر می زند بر خلوت او ماه دارد می کند این لحظه های ناب را قاب یک طرف سلمان نشسته یک طرف مقداد و عمار حال او خوب است و دل خوش کرده بر ایمان اصحاب مرتضی هر وقت می بیند دل زهرا گرفته خاطره می گوید از بدر و احد، صفین و احزاب روز و شب از طعنه ی مردم نگاهش ابر دارد بغض زهرا بشکند، یک شهر رفته زیر سیلاب یا علی نگذار پشت در بیاید مادر ما یا علی این مردمِ بی چشم و رو را خودْ تو دریاب در، دهان وا کرد با آتش که فتنه دربگیرد فاطمه با اشک آمد نقشه ها را کرد بر آب دفترم از شعله ها لبریز شد آهی کشیدم مادر و در سوخت و... آتش زدن شد در جهان، باب چند روزی می شود زهرا قنوتش، مرگ دارد از همه دلبسته تر آنجا که بود!؟ ارباب، ارباب موی زینب شانه می خواهد ولی مادر، شکسته نخل ها آشفته اند، انگورها بی تاب بی تاب فاطمه غرق مناجات است این شب های آخر کم نمانده روی دستش جان دهد این بار، محراب قم المقدسه