eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
407 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
116 ویدیو
23 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
👌🏻🤦🏻 برای زائر امام رضا (ع) 🙏🏻 برگرفته از شخصیت (شاه غلام) از ملازمان مرحوم کافی بر اساس کتاب سلّاخ شهر .............. پیرمردی از تبار خنجر و قدّاره ها پیرمردی که گذر کرد از دل کاباره ها سرخوش از دعوای کافه مثل فردین و وثوق عاشق بوسیدن دوشیزه ها، بدکاره ها او که روزی روزگاری، غرق خود بود و شراب توبه کرد از مستی و شد چاره ی بیچاره ها سرپناهِ کودکانِ کار شد سلّاخِ شهر تا نیفتد زخم بر تنهاییِ آواره ها با خودش، با صاحبش، با سرنوشتش لج نکرد «مهدیه» راه نجات او شد و لجّاره ها یک شب از شب های قدر، آغوش خود را باز کرد گریه شد چون کودکی بی تاب در گهواره ها خیره شد بر آسمان و ماه را خورشید کرد پر کشید و رفت سمت نور، با طیّاره ها رفت آن بالای بالا، خوشه چینِ نور شد طعنه زد بر بی تفاوت بودن سیّاره ها «با خدا باشی برایت کافی است» این حرف اوست حرف آن کافر که شد مومن پس از کفاره ها - می شود خشت طلا بر گنبد و ایوان شمس بوده تا در دست او تقدیر آهن پاره ها ساعتی در گرگ و میش صبح، اشک شوق ریخت همصدا شد با بهارِ رویشِ نقاره ها روی خاک افتاد در میدان آب و... شد زلال از غرور خود گذشت و... رد شد از فواره ها قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌🏻🤦🏻 برای زائر امام رضا (ع) 🙏🏻 برگرفته از شخصیت (شاه غلام) از ملازمان مرحوم کافی بر اساس کتاب سلّاخ شهر .............. پیرمردی از تبار خنجر و قدّاره ها پیرمردی که گذر کرد از دل کاباره ها سرخوش از دعوای کافه مثل فردین و وثوق عاشق بوسیدن دوشیزه ها، بدکاره ها او که روزی روزگاری، غرق خود بود و شراب توبه کرد از مستی و شد چاره ی بیچاره ها سرپناهِ کودکانِ کار شد سلّاخِ شهر تا نیفتد زخم بر تنهاییِ آواره ها با خودش، با صاحبش، با سرنوشتش لج نکرد «مهدیه» راه نجات او شد و لجّاره ها یک شب از شب های قدر، آغوش خود را باز کرد گریه شد چون کودکی بی تاب در گهواره ها خیره شد بر آسمان و ماه را خورشید کرد پر کشید و رفت سمت نور، با طیّاره ها رفت آن بالای بالا، خوشه چینِ نور شد طعنه زد بر بی تفاوت بودن سیّاره ها «با خدا باشی برایت کافی است» این حرف اوست حرف آن کافر که شد مومن پس از کفاره ها - می شود خشت طلا بر گنبد و ایوان شمس بوده تا در دست او تقدیر آهن پاره ها ساعتی در گرگ و میش صبح، اشک شوق ریخت همصدا شد با بهارِ رویشِ نقاره ها روی خاک افتاد در میدان آب و... شد زلال از غرور خود گذشت و... رد شد از فواره ها قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15