eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری ترفندای نمکی که خیلی خوبه🧂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دخترم 23 من بعد چن سال تازه تونستم دانشگاه برم با هزار مشقتو بدبختی اونم رشته ی که دوسش داشتم علوم تربیتی ولی امروز فهمیدم که اعلام کردن تا سال 1405 بیشتر از طریق ازمون استخدامی دیگه معلم نمیگیرن و فقط از طریق دانشگاه فرهنگیان میشه معلم شد💔 و من تا اون موقع تازه دانشگاهم تموم میشه!امروز تموم ارزوهام دود شدن و رفتن هوا راسته که خوشحالی دوم نداره •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی سلام دخترم ۲۱ عروسیم نزدیکه:) بعد از کلی سختی و چالش بالاخره داریم میرسیم به چیزی که ارزوشو داشتیم قبل از هر چیزی برای همگی آرزو خوشبختی دارم🩷🫶🏻 داشتم لباس عروس و ... نگاه میکردم که یه خاطره قدیمی یادم افتاد من کلاس چهارم بودم و دو تا از فامیلامون که هم سن من بودن با هم دوست بودیم ما از فامیل های داماد بودیم و عروس خیلی قشنگ بود:))) ما ۳ تا دختر عاشق عروس شده بودیم😂😍 گفتیم یه جوری خوشحالش کنیم، ایده هم از من بود که بیایین چند تا کیسه پر کنیم از پولک و اکلیل و کاغد رنگی و..‌‌.. (هر آتو اشغال دیگه که فکرشو بکنین) و بعد بریزیم روی سرش🥲 تصمیم گرفتیم سورپرایز باشه و به هیچکی هم نگفتیم بعد از چند ساعت مراسم بالاخره وقتش شد ما هم از ۳ طرف حمله کردیم😂😂🤦🏻‍♀️ عروس داد میزد که نکنین نکنییین ما هم فکر میکردیم که خوشش اومده بیشتر میریختیم🥲🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ خیلی بد شددد خیلییییی🤦🏻‍♀️ اکلیل ها چسپیده بود به لباس و ارایشش و پاک نمیشد🙄🤦🏻‍♀️ خلاصه که خاله بهار امیدوارم من رو ببخشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴سربه راه شدن فرزند یا همسر نااهل🔴 اگر در خانه جوان نااهل یا همسری دارید که به حرف شما گوش نمیدهد و از نماز و دعا فاصله گرفته و شب دیر وقت به خانه میآید و باعث پریشانی و آزار شما شده است ،برای اصلاح شدن و تغییر رفتارش به طوری که مطیع شما شود و حرف شما را گوش بدهد تنها یک راه قطعی و موثر وجود دارد.در یک اتاق تنها بنشینید و بدون اینکه با کسی حرف بزنید ۳۶۰ مرتبه این دعا را بخوانید....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 خیلیا با این دعا سربه راه شدن😍👆
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🎀🌸 مصطفی که اومد شام خوردیم بعدش خاله بردش تو اتاق، فهمیدم میخواد بهش بگه من حرفشو گوش
داستان زندگی 🌸❤️ بازم ستایش شروع کرد گریه و زاری کردن... واقعا قلبم به درد میومد از ناراحتیش اما مجبور بودم باید تحمل میکردم درو بستم و برگشتم تو خونه، یه ربعی مدام زنگ زد، مادرم دلش کباب شده بود چندبار پاشد بره درو باز کنه بچه رو بگیره اما نزاشتم گفتم مامان تحمل کن، اگه الان کوتاه بیایم تا آخر عمر خاله رئیس بازی درمیاره آخر سر مامانم رفت حموم که صدای زنگو نشنوه یه ربعی که گذشت رفتن، گریه ام گرفت خب ستایش بچم بود طاقت دوریشو نداشتم، از خدا خواستم بهم صبر بده چند روز نبودنشو تحمل کنم دو روز از مصطفی خبری نشد.. منم نرفتم، تو حرف راحته ولی واقعا برام ندیدن ستایش سخت بود روز سوم دوباره مصطفی اومد.. ستایشو آورده بود نگه دارم گفتم نگه نمیدارم، ستایش شروع کرد به گریه و زاری کردن التماس کرد بزارم پیشم بمونه گفتم ستایش اگه میخوای پیش من باشی نباید دیگه حرف مادربزرگو گوش کنی، من مادرتم باید فقط حرف منو گوش کنی مصطفی گفت این حرفا رو تو گوش بچه نخون مادرم بزرگ ماس گفتم مصطفی مادرت بزرگ توئه منم احترامشو داشتم اما خودش نزاشت، حالا که انقدر دوست داره رئیس و همه کاره خونه تو بشه بیاد من همین فردا میرم تقاضای طلاق میدم تا برای همیشه مادرت زن زندگیت بشه گفت منو با طلاق نترسون من ستایش نیستم که از نداشتنت بترسم هیچ جوره رو حرف مامانم حرف نمیزنم گفتم باشه پس بشین به حرفش گوش کن زندگیتو خراب کن ستایش قسم خورد که فقط به حرف من گوش میده منم از خدا خواسته گرفتمش بردم تو خونه با اومدن ستایش خیالم راحت شد، اصلا از مصطفی خبر نمیگرفتم حتی وقتی میومد ستایشو ببینه خودم بچه رو نمیبردم میدادم مامانم میبرد یه هفته بعد رفتم درخواست طلاق دادم، واقعا نمیخواستم جدا بشم فقط میخواستم مصطفی رو بترسونم، آدرس مادرشم برای فرستادن احضاریه دادم همین که احضاریه رو بردن براشون، مادرش اومد جلوی خونه ما زنگ که زد مامانم آیفونو برداشت تا فهمید خواهرشه گفت میره پایین درو باز نکرد که نیاد بالا، منم درو باز کردم و گوش وایسادم خالم گفت لیلا رو صدا بزن برگرده خونش مامانمم گفت نه لیلا هیچ جا نمیره، تو فکر کردی رئیس زندگی دختر منی؟ اگه پسرت میخواد به حرفت گوش بده به ما ربطی نداره اما من دیگه نمیزارم بچم تو خونه ای که برای حرفش تره خرد نمیکنن برگرده... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری سرکه برای گاز معجزه میکنه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام و تشکر بابت تجربه ها و ایده های قشنگتون🌹 شوهرم ازقبل عقد بصورت تفریحی سیگار میکشید یا با دوستاش دورهم جمع میشدن و سیگار میکشیدن ک من نمیدونستم ک تا بعد عقد و بعد عروسیم ادامه داش ک این آخریا مواد دیگه هم .... اوایل نمیدونستم اما کم کم شک کردم ولی چون نمیخاستم ک عادی بشه و جلوی من بکشه . بهش ک چقد از این چیزا یا آدمای معتادی ک دور و برمون بودنو مثال میزدم ک چقد برای بقیه بی ارزشن و هیچکس جدیشون نمیگیره😞 از نظر ایشون سیگار اعتیادحساب نمیشد ک همین منوخیییلی کفری میکرد😡😞داداشم ی مدتیه ک سیگارمیکشه😭 اون جلوی زنش راحت میکشه. این موضوع خیلی بمن کمک کرد. 2باری رفتم پیش شوهرجانو درد و دل کردم باهاشو گفتم چقد برا داداشم ناراحتم😢 چقد بدم میاد ازین چیزا و چقد خوبه ک تو زندگیه ما این چیزا نیست .همزمان گریه هم میکردم. البته فیلمی نبود چون واقن اعصابم خورد میشد داداشمو اونجوری میدیدم☹️ من آدیم ک زود گریم میگیره ولی سعی میکنم جلوی عاقایی خیلی کم گریم بگیره .نمیخام گریم بشه براش🙃 اونم وقتی دید سر این موضوع گریه میکنم فهمید چقد جدیه و چققققد ناراحتم. اینم خیلی نتیجه بخش بود. بهشم میگفتم ک من اصلن حاضر نیستم با ی آدم معتاد زندگی کنم 😖 بعد ازون سعی کردم پیش خونوادم خیلی بیشتر از قبل بهش اهمیت بدم... خب تو نامزدی آدم خیلی آزادی عمل نداره . بین خونواده و شوهرش میمونه. ولی بعدعروسی خییییییییلی بهتره اوضاع. راحت میشه سیاست بخرج داد😊 خودشم یجورایی خسته شده بود از اوضاش ک هم بدنش داره داغون میشه☹️ هم روزی10تومنم باید خرج اعتیادش میکرد. خلاصه اینکه شب بیست سوم ماه رمضون خیلی جدی تصمیم گرفت ترک کنه😊 بعدا بهم گفت ک قرآن سر گرفته و دیگ خسته شده و میخاد ی آدم دیگه بشه... منم تا اینارو شنیدم ازش ، گفتم ک کمکت میکنم تا ترک کنی و کنارتم و خوشحالم از تصمیمت و خلاصه کلی بهش دلگرمی دادم💪💪 و سعی کردم ی فرقی کنه حالا ک ترک کرده. شروع کردم ب کیک پختن🎂 و غذاهای جدید و کارای جدید😉 بعدها گفتش ک اصن فک نمیکردم اینجوری برخورد کنی و همش میترسیدم دیگ نخای باهام زندگی کنی یا قهر کنی باهام بخای بری خونه مامانتینا..😁 و ازین حرفا.. دیوونه نمیدونه عاشقشم💜😌 خداروشکر هم ترک کرد هم بیشتر جدیم میگیره باهام مشورت میکنه ... کلا جوری شده ک فقط دوست داره پیش من و تو خونه کنارم باشه💑 قبلا با رفیق بازیشم مشکل داشتم ک خداروشکر بعد از ترکش اینم خود بخود حل شد 🤝 خیلی راضیم از شرایط فقط دعامون کنید تا اوضاع کارشم سروسامون بگیره باآرزوی خوشبختی برای هممون🌹😊دوستون دارم😘😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی سلام امید وارم حالتون خوب باشه دو ماه پیش عقدم بود و از اونجایی ک توی ی باغ بود و ما سفره عقد رو داخل فضا سبزش انداختیم اقا خیلیییی گرم بود خوزستانیا درک میکنن دما و گرمای اینجا رو اقا اونموقع ک میخاست منو از ارایشگاه بیاره کرواتش رو سفت بسته بود و داشت خفه میشد ک توی راه فشارش افتاد بود 😂🫠 سر سفره عقد اینقدر ک گرمش بود همین ک بله رو گفتیم کیک برش دادیم و عسل خوردیم امیر بلند شد گفت خب من رفتمممم (واقعنی بلند شد رفت)  عموش بهش گفت هی بیا حد اقل زنتو ببر اومد دستمو گرفت و رو به بابام گفت دیدی آخر گرفتمش هی گفتی دختر نمیدم دیدی گرفتمشششش دیدییییی اقای فلانی 😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی سلام خاطره ای از جانب خودم ندارم ولی چیزیو که به دیده دیدم میگم تا برای شماهم اتفاق نیوفته امسال رفتیم یه عروسی، وقتی خواهر داماد اومد با ذوق بود، رفت که لباسش عوض کنه دیده بود به اندازه ی یه دایره بزرگ از پایین پیرهنش بریدن نگو وقتی لباسو خونه مامانش اویزون کرده، توی شلوغی یه دشمن خودی لباسشو میبره... اگه عروسی مهم دارین خیلی خیلی مواظب وسایلاتون باشین تا مثل اون طرف عروسی نزدیکانتون کوفتتون نشه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام ممنون ازکانال خوبتون ک واقعا چیزای مهمی رو یادگرفتم، من و اقاییم 4سالی میشه ک باهم ازدواج کردیم اون خیلی خوب و مهربون و اقا بود هیچ مشکلی نداشت اما من میدادم و همش بهش میزدم چون او خیلی خاکی بود و با همه بود منو داغون میکرد عید ک بود رفته بود عروسی و نتونس جواب منو بده اما من گیر دادم ک تو رفتی با یکی اونم اول گف ن اینطورنبوده و...امامن گفتم تو دروغ میگی یهویی برگشت بمن گف اره اصلا با یکی دیگه ام حالا میخوای چکار کنی و چونکه منم اونشب خونه پدرم بودم خیلی عصبانی شدم و ب عموم گفتم بش زنگ بزن و هر چی حرف از دهنت دراومد بش بگو ؛ اونم همینکارو کرد اما برای عمومم قسم خورده بودک عروسی بوده و فقط برا اینکه عصبانی شده اون حرفو زده بعد ، مدتی شدید دلتنگش شدم و پیشقدم شدم اونم اول یکم عصبانی بود بعد قبول کرد و اشتی کردیم اما مثل قبل نبود اصلا. ی روز ک دوستم اومده بود خونمون ب دوستم گف میشه ی لحظه بیایید باهاتون تنها باشم حرف دارم، اینقد عصبانی و خورد شدم ک با دوستم از خونه زدیم بیرون و دیگه ازش خبر ندارم کار هر روزم شده گریه و الان خودم متوجه اشتباهاتم شدم و تغییرکردم دعاکنید برگرده من عاشقانه منتظرشم توروخدا هیچوقت مردتون رو از خودتون نرنجونید اونا مث ما زنها نیستن اگه تصمیم بگیرن برن دیگه برنمیگردن توروخدا اشتباه منو تکرار نکنید😔 ✍ امام علی علیه السلام : قبل از اینکه مایه بقیه باشید از دیگران استفاده کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•