#کراماتحضرتمهدیعجلاللهتعالیفرجهالشریف❤️
🌹#شفایمفلوجوسفارشبهدعایفرج🌹
یکی از خدمه جمکران میگوید: «یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود و به هر یک از خدّام که میرسید، آنها را بغل میکرد و میبوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، امّا همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید؛ میبوسید و اشک میریخت. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب با اشگ و ناله به خدا و ائمه معصومین علیهم السلام متوسل میشدم. و ته دلم امید وار بودم که اهل بیت من رو ناامید در خونشون نمی رونن، امروز به دلم افتاد بیام جمکران، از اینکه با این حالم به خونوادم زحمت میدادم خیلی شرمنده بودم ، ازشون خواستم که من روبیارن مسجد جمکران و اونها هم خیلی استقبال کردند و من همراه خانوادهام به مسجد جمکران آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم؛ به آقا امام زمان علیه السلام متوسل بودم و از ایشان تقاضای شفا میکردم. نیم ساعت پیش، ناگهان متوجه شدم که مسجد، نوری عجیب و بوی خوشی دارد. به اطراف نگاه کردم و دیدم که...
#ادامهدارد
#کراماتحضرتمهدیعجلاللهتعالیفرجهالشریف❤️
🌹#شفایمفلوجوسفارشبهدعایفرج🌹
مولا امیرالمؤمنین، امام حسین، قمر بنی هاشم و امام زمان علیهم السلام در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پای خود را گم کردم. و نمی دانستم چه کنم که امام زمان علیه السلام به من نگاه کرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید که برای فرج من دعا کنند که ظهور ان شاءاللّه نزدیک است. بعد ادامه داد: امشب عزاداری خوب و مفصلی در این جا برقرار میشود که ما هم حضور داریم». [ خادم میگوید: «مردِ شفا گرفته
یک انگشتری طلا به دفتر داد و با خوشحالی رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیأتی از تبریز به جمکران آمد و به عزاداری و نوحه خوانی پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم، با دل شکسته و چشم گریون به جمعیت نگاه میکردم تا شاید مولایم صاحب الزمان و یا اقام امیرالمومنین و یا امام عزیزم سیدالشهدا و یا برادر با وفاش قمر بنی هاشم رو ببینم، اما هیچ کدام رو ندیدم و به حال اون مرد فلجی که شفاش رو از امام زمان گرفته بود غبطه خوردم، خوش بحالش که آقا رو دیده بود.
#پایان