#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
در کربلای عشق همیشه حبیب بود
اصلا اگر شهید نمیشد عجیب بود
اهل زمین نبود، هوایی یار بود
پرواز کرد و رفت، دلش بیشکیب بود
سجاده شاهد است، برای شهادتش
کارش دعا و گریه و أمن یجیب بود
با دشمنانِ چو صخره و با دوستان چو گل
لبخند او طراوت یک باغ سیب بود
با یک نگاه روشنش آرام میشدیم
در چشم او بشارت فتحی قریب بود
هرگز نمیشود که شهیدانه زیست و
از نعمت شهید شدن بینصیب بود
ما پیرو توایم و اجازه نمیدهیم
تاریخ، بعدِ تو بنویسد:《غریب بود》
#امیرحسن_بزرگیمتین
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
خبر رسید سحرگه کسی سفر کردهست
کسی که رفتن او گریه را خبر کردهست
کسی به هیبت آیینههای نشکسته
تنش شبیه همه روضههای سربسته
کسی نشسته به سوگ هزار پروانه
کسی که در غم او صبر گشته دیوانه
کسی که خون سرش خانه در افق کرده
کسی که رفتن او شهر را قرق کرده
خبر رسید و غمی تازهتر رسید به ما
امان از آن خبری که سحر رسید به ما
«گزین شدند و سوار گزیده را کشتند
سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»*
شبی که کفر به جنگ تمام ایمان رفت
بزرگِ ایلِ شیاطین خودش به میدان رفت
برای کشتن او اهرمن نقاب انداخت
به هرچه داشت زد و عاقبت عقاب انداخت
قسم به عزتمان این تمام واقعه نیست
فلک بگو به جهان این دقیقه نوبت کیست
قسم به صبح که خواب شما پریشان است
قسم به عصر که قاسم میان میدان است
قسم به مصحف حق که خدا مراقب ماست
جواب حملهی شیطان شهاب ثاقب ماست
بدان که سهم تو از داغ ما پشیمانیست
نگین فاتح قدس ای جهان سلیمانیست
قسم به غربت قرآنِ غرقِ خاک شده
قسم به آینههایی که تازه پاک شده
قسم به صبح که ما دست سخت تقدیریم
که از سیاهی شب انتقام میگیریم
برای داغ دل دختران چشم به راه
به نام منتقم خون صبح بسم الله
* تضمینی از استاد علی معلم دامغانی
#علیرضا_میرزایی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
ای خونِ تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتهی نامیرا
برگرد بگو چگونه تاوان گیریم؟!
از مورچهای خون سلیمانی را...
#محمدعلی_درریز
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
دل ندارم بخوانم از اخبار خبرِ پر کشیدن او را
آه مردم! چگونه میبینید عکسِ در خون تپیدن او را؟!
او که بر شانههای محکم او تکیه میداد هر پریشانی
او که هرگز ندیده است جهان، روی زانو خمیدنِ او را
خون او جوهر است و پیغامی مینویسد به داغ سینهی ما
پا به سر گوش میشوم امروز، بیقرارم شنیدنِ او را
گر چه آیینهای شکست ولی چهره در چهره منتشر شده است
با خودت میبری به گور ای شب، آرزویِ ندیدنِ او را
او که جغرافیای چشمانش مرز نور است، مرز آگاهیست
مگر از یاد میبرد تاریخ روشنایِ دمیدن او را؟
آن سفر کرده میرسد اما با من ایرانِ سوگوار بگو
تاب میآوری که بر تنِ خاک بِنِشانی رسیدنِ او را؟
#میترا_سادات_دهقانی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
سالها دوخت به در چشم تری سوخته را
دود کردهست به راهت جگری سوخته را
همسرت آب شد از غصه، همان روز که باد
با خود آورد برایش خبری سوخته را
مادرت آمده تا شانه کند موی تو را
مانده باید چه کند موی سری سوخته را؟
فاطمیون که شد از لالهی پرپر لبريز
باز در یاد من آورده دری سوخته را
ای پرستوی حرم، از تو گرفتیم به دوش
روز تشييع تنت، بال و پری سوخته را
پیکرت را مگر این خاک در آغوش کشد
آسمان تاب ندارد قَمری سوخته را
وای از آن دم که یکی با جگری سوختهتر
در دل خاک نهد همسفری سوخته را
#الهه_سلطانی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
هزار بار شکستم که یک کلام بگویم
که در وداع تو امشب به تو سلام بگویم
سلام صورت خونین! سلام دست بریده!
سلام جسم مقطع! من از کدام بگویم؟
مرید راه ولایت! شهید حضرت زینب!
اجازه هست برایت از ازدحام... بگویم؟
چه روضهایست مجسم، عقیق سرخ برایم
که حکم کرد از انگشتر امام بگویم
ورق ورق شدی، اما سرت نرفته روی نی
دگر نخواه که از سنگ و پشت بام بگویم ...
عزا بس است برای تو ای حماسهی مطلق
عزا بس است دلا! باید از قیام بگویم
اگر اجازه دهد غم، خدا کند بتوانم
که فتح و نصر تو را در عراق و شام بگویم
هلا لباس شهادت به تو چقدر میآید
خدا کند که برایت علیالدوام بگویم
از آن طلوع که آغاز فتح مسجدالاقصیست
و دیر نیست شبی که از انتقام بگویم
#سیده_فرشته_حسینی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا!
حبیب! مسلم! ابوذر! بریر! حنظله! سلمان!
تو وارث عطش قاسم و شکوه سلیمان!
نه فاتح و نه سپهبد، نه ذوالفقار و نه سردار
برای نام تو تنها《شهید》 بود سزاوار
و صلح معنی سازش نداشت در دل تنگت
سفیر صلح! کجایی؟ کجاست تیر و تفنگت؟
قسم به عاشقِ غمگینِ مهربانِ درونت
قسم به راه عزیزت، قسم به سرخی خونت
که خطّ قرمز تو مرزهای دین و وطن بود
و خطّ اشک یتیمان بیپناه یمن بود
چه دستها که گرفتی، چه شانهها که تکاندی
چه خندهها که به لبهای ناامید نشاندی
نمانده است پس از تو برای شام چراغی
چگونه خوب بخوابند کودکان عراقی؟
چه غم؟ که بیدِ ستبریست یادگارِ جنونت
جهادِ زنده به نامت، جهادِ زنده به خونت
هنوز خاک شریف است و هر گلی که بروید
شمیم عطر تو دارد برای هر که ببوید
#اسما_سجادیپویا
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
تو رفتی و در چنگ غربت اسیرم
پس از تو چیام من؟ يتيمم، فقیرم
تو ای معنی سادگی! کاش میشد
همینقدر ساده برایت بمیرم
تو را دوست دارم ... از این سربلندم
مرا دوست داری؟ ... از این سربه زیرم
یقین دارم اکنون در آغوش یاری
اگر درد را داغ را می پذیرم
تو رفتی و من ماندم و دشمنانت
از اینان عجب انتقامی بگیرم!
#محمد_میرزایی_بازرگانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
کربلا غیر از اطاعت نیست، یاران العجل!
در مسير جمکران باید جمارانی شویم
پای درس فاطمه(س) آموختیم این عشق را
در غدیر معرفت با شوق قربانی شویم
صبح نزدیک است، این شام پریشانحال را
باید اکنون عازم پیکار پایانی شویم
من ز لبخند شهیدان اینچنین فهمیدهام
دشمنان مورند... ما باید سلیمانی شویم!
#حسین_مودب
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
دلهای ما مُلک او شد، جانهای ما سرزمینش
این سرزمینِ بهار است، اینجا زمستان ندارد
ما التیام از که جوییم؟ ما از که مرهم بخواهیم؟
جز روضهی فاطمیه، این درد درمان ندارد
ای اکبرِ ارباً ارباً! ای دستِ عباسگونه!
حزنی که در رفتن توست، صد بیت الاحزان ندارد
صدها سلیمانی اینجا میجوشد از خون پاکت
دشمن چرا فکر کردهست خون تو تاوان ندارد؟
ما غرق خشمیم و کینه، آتشفشانهای دردیم
ایمن نباشد از این خشم، هرکس که ایمان ندارد
خون ابوالمهدی امروز آمیخت با خون سردار
یعنی که اسلام اصل است، بغداد و تهران ندارد
#ریحانه_کاردانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
در درندشت کوه پیچیده، نالههای مداوم بوران
شب، شبِ سوزی استخوانسوزست، مشت بر سینه میزند طوفان
مانده در گوش دشت انگاری ردّ سُمکوبههای شبدیزی
باز زین کرده رخش را رستم، میرود تا حوالی توران
با کمانی به دوش میآید بر تنش زخمِ سالیان مانده
آرش است و کنایههای مسیر، آرش است و ستیغ کوهستان
از تب لهجهی کویری مرد یخِ دلهای مرده میشکند
بوی آلاله میدهد دستش، بس که گل کاشته در این گلدان
عطر بابونههای وحشی را با خودش از کویر آورده
میبرد بوی لاله را از فاو تا گذرگاه مرزی لبنان
آشنای غم دهاتیهاست، دل، صدها کَپَر به او قرص است
نام او جاری است از اروند، نام او جاری است تا جولان
او کتاب مصور جنگ است، شرح تاریخ جانفشانیهاست
بومی خاک عشق و ایثار است آبروی همیشهی کرمان
شعلههای چراغ بغدادی با نفسهای باد میمیرد
شب، شبِ سوزی استخوانسوزست، مشت بر سینه میزند طوفان
تا که این سوز کارگر نشود، پیکرش دشت را بغل کرده
و زمین پر شد از تن مردی که از او خالی است دست زمان
در افق خون داغ پاشیده، شرق آبستن است صبحی را
بوی بابونه میوزد با باد، میپرد خواب از سر دوران
#شهره_انجمشعاع
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
عارف وسط خطابهی توحیدش
زاهد بعد از نمازِ پُرتردیدش
از گمشدهی خویش - خدا - میگفتند
آنی که شهید آشکارا دیدش
#حامد_طونی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
پیچید در سراسر دنیا پیام ما
نزدیکتر به قله شد از قبل گام ما
مضمون شعرهای بلند و حماسی است
هرجا شنیده میشود امروز نام ما
در انتظار لحظه پیکار ماندهاند
شمشیرهای آختهی در نیام ما
با هر شهید، باور ما زندهتر شده است
"ثبت است بر جریده عالم دوام ما"
نزدیکتر شدهست زمان زوالتان
نزدیکتر شدهست زمان قیام ما
باید از این به بعد بمانید روز و شب
در انتظار سختترین انتقام ما
#محمدحسین_مهدویان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
این اشکها آیین دلتنگیست اما
یک روز اگر از زخم تو جریان بگیرد...
امکان نخواهد داشت داغ رفتنت را
- این انتقام سخت را - آسان بگیرد
خورشید میآید که با یک صبح دیگر
از ما برای خون تو پیمان بگیرد
آشفتهحالیهای ما امروز باید
تنها در این فریادها سامان بگیرد
حال و هوای آسمان ابریست، ای کاش
باران بگیرد بعدِ تو... باران بگیرد
صبح من از داغ تو شد لبریز اما
میآید آن صبحی که غم پایان بگیرد
#فاطمه_زاهدمقدم
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
پیچ رادیو را میچرخانم
حاج قاسم را تکرار میکنند
حاج قاسم را مخابره میکنند
حاج قاسم را مشق مینویسند
اسمِ کوچکت را صدا میزند
دخترم
که دوست ندارد برای جنگ انشا بنویسد
اسم کوچکت را صدا میزند
مادرم که دوست داشت
نامهاش را
به حرم حضرت زینب
برسانی
انگار کن
یکبارِ دیگر
پدرم را
در خانطومان از دست دادهام
همان ستاره را زیر سر داشت
خمپارهای که چشم دیدنت را نداشت
که سال ۶۲
دستش را از رویِ زنگ خانهمان برنمیداشت
که برای گلنار و دخترانِ
حلبچه دهنکجی کرده بود
نامِ کدام ستاره بود
که در جمجمهام
کم و زیاد میشد؟
که نامِ دیگرش شهید بود؟
و در سجلش عکسی با قدس انداخته بود!
که در کودکی
آرزویش این بود
نقش عباس را تعزیه بخواند!
انگار کن
یک شبِ دیگر
خانهمان بدونِ مرد شده است
انگار کن
سرِ بابا در خانطومان جامانده
پیچ رادیو را میچرخانم
مادرم
نامِ حاج قاسم را رج میریزد
روی قالیچهای قرمز
کنار دست ابوالفضل
و زن همسایه
که دوست دارد
اسم پسر کوچکش را قاسم بگذارد
#زهرا_شرفی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
با کودکان زخمخورده مهربانی
با مادران داغدیده همزبانی
با گریههای بیپناهان همنشینی
لبخند بر لبهای زخمی مینشانی
در روزهای جنگ، مردی استواری
شبها کنار مردم بیخانمانی
آری غریبان را غريبان میشناسند؟
هر شام در شام غریبان میهمانی
غرق امیدی گرچه غم هم کم ندیدی
پیداست بشر مومن و حزنش نهانی
میایستی تا فصل پیروزی بیاید
باکی ندارد سرو از باد خزانی
باکی ندارد مرد از نامردی دهر
جنگ است و لای زخم دارد استخوانی
این ماجرا مانند تو بسیار دارد
اما تو ای سردار اوج داستانی
راهیست راه عشق... پایانی ندارد
تا پای جانت عهد بستی که بمانی!
#زهرا_بشری_موحد
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
تمام شهر در خواب و تو در آغوش طوفانها
سرودی در دل شب آخرین شعر رهایی را
همیشه شیوهی چشمت فریب جنگ با خود داشت*
کجا آموختی عاشقکُشی را، دلربایی را
غزل نه، قطعه باید گفت، شاید چارهای باشد
برای کاف. ها. یا. عین. صادت، بیعبایی را
بیا برگرد خیمه، ای علمدار رشید عشق
یتیمان حرم طاقت ندارند این جدایی را
تو در آغوش یارانی و میخوانیم با حسرت
به یاد تو《کجایید ای شهیدان خدایی》** را
نمیدانم چه گفتی در سلام آخرت با دوست
که اینگونه گرفتی تو نشان کربلایی را
لباس رزم بر تن کن برای مسجدالاقصی
بیا فرماندهی کن نقشهی فتح نهایی را
*《شیوهی چشمت فریب جنگ داشت》حافظ
** مولوی
#مهدی_چراغزاده
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
حسن ختام نگاهت پرکرده دیوان ما را
مرثیه از ما گرفتهست لحن غزلخوان ما را
وقتی که باغ شهادت، در را به روی تو وا کرد
خنده زدی و ندیدی چشمان گریان ما را
خواب زمستانهای را تا صبح ما مرده بودیم
آن لحظهای که گرفتند از جان ما، جان ما را
قاسم شده قطعه قطعه در کربلای زمانه
تیغی بریده دو دست عباس دوران ما را
ما کودکان یتیمیم، برخیز و یک بار دیگر
با دست خود شانه ای زن، موی پریشان ما را
ای مبدأ بینهایت، زنده شدی با شهادت
موری چگونه بگیرد، ملک سلیمان ما را؟
بعد از تو هر برگ تقویم یادآورِ انتقام است
تا نوبهاری بگیرد داغ زمستان ما را
#محمدرضا_اسلامی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
به پایان آمد این دفتر؟ نه! باقی ماند از آن رازی:
تو رفتی قصه را با اشتیاق از نو بیآغازی
قفس را خط زدی، شب را شکستی، آسمانی از_
ستاره مانده روی شانههای تو، چه پروازی!
خراش افتاد بر آرامش تاریک خفاشان
که پیچید از تو ققنوسانه در هر کوی، آوازی
به بال تو زدند آنها که سنگ، آخر نفهمیدند
تو با آن سنگها یک سنگر سرسخت میسازی
ندانستند از این خاک حاصلخیز میجوشند
دوباره رستم و گودرز و آرشها به جانبازی
ندانستند یک سیل خروشان راه میافتد
نگاه خیس خود را سمت ساحل تا بیندازی
تبر هر قدر بر جان درختان میزنند، این باغ
دوباره میشود سرسبز با سرو سرافرازی
سر از پا گرچه نشناسند در این راه، سربازان
ولی سردار! مثل تو، ندیدم هیچ سربازی
#افسانه_سادات_حسینی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
نور حضورت آینهی کردگار شد
با تو ستون عرش خدا استوار شد
باغ زمین به چنگ خزان بود پیش از آن
اما به لطف رؤیت رویت بهار شد
مروه صفا گرفت به یمن قدوم تو
زمزم به لطف کوثر تو خوشگوار شد
از آسمان رسیدی و _ با یک گل از بهشت _
هر چار فصل خانهی مولا بهار شد
بر صفحهی سفید دل همسرت علی
نقش نگاه توست که تنها نگار شد
صبر جمیل و جلوهی ایثار و حسن تو
در زینب و حسین و حسن آشکار شد
آنقدر بغضِ تاول دستت ادامه یافت
تا آسیاب از نفس افتاد و زار شد
با کیسهای ز نان تنور تو شب به شب
در کوچههای شهر علی رهسپار شد
سوگند میخوریم که لولاکِ شان تو
تنها دلیل گردش لیل و نهار شد
عمر تو خواست حقّ امامت ادا شود
هجده نفس برای ولایت نثار شد
《ای بینشانهای كه خدا را نشانهای》*
در خاک راز مدفن تو ماندگار شد
*مصراع از فاطمه راکعی
#زهرا_علیپور
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
در خلوت خود به ناله خو میگیری
هر روز به یک بهانه رو میگیری
با آب وضویت اشک حیدر جاریست
چندیست که آهسته وضو میگیری
#محمدعلی_درریز
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم
اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم
بگو که من هرچه شد، میآیم! شرارهطبعم، به خود میآیم
برای فتح احد میآیم، شکوهِ مردانِ آذرنگم
بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه
به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم
مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم
شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم
سرم شکستهست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم
حماسهی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم
اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بیخروش باشد
خدا کند بادهنوش باشد، رفیق اگر میدهد شرنگم
اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا
غبار را هم زدوده حتّی، برادرم قاسم از تفنگم
#حسن_خسرویوقار
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
خط به خط، جبهه به جبهه، با شهیدان آمده
آمد از آتش تو گویی از گلستان آمده
خطشکن، دشمنکُشان، این حملههای بیامان
اخم آن آتشفشان چشم است، طوفان آمده
گرچه او را جز شهادت هم عجیب و دور بود
با دلی پر خون شهادت نیز حیران آمده
موسم تشییع فرماندهست ای دشمن ببین
صف به صف لشکرکشی کردیم، ایران آمده
مرگ آمریکا و اسرائیل رمز زندگیست
ملتی با این شعار خود رجزخوان آمده
مسجدالقصی و رقص پرچم فتح قریب
صبح بعدی منتقم با جمع یاران آمده
#فاطمه_مصلحتجو
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
کوه بودم، همیشه در حسرت، آرزو داشتم که زر بشوم
یا به دستان آبرومندی، خانهای درخور نظر بشوم
سنگ بودم ولی دلم میخواست، حسرت چشم این و آن باشم
بدرخشم شبيه لعل بدخش، روی انگشتری گهر بشوم
از دل کوه آمدم اما، در دل کورهها شدم آهن
کاش میشد پیالهای باشم، از لبی بیقرار تر بشوم
گرچه آهن شدم ولی شوقم، همه این شد خلاصه در سخنی
بر سر دوش مرد بتشکنی، بهر احقاق حق تبر بشوم
بهتر این بود میشدم شمشیر، همدم دستهای عالمگیر
وه چه خوش بود این چنین تقدیر، صاحب تیغهی دوسر بشوم
یا که در فتنههای بی پایان، در گلوگاه زخمی دوران
تا بلا را از او بگردانم، آرزو داشتم سپر بشوم
لیک تقدیر چیز دیگر بود، عاقبت سرنوشت من شر بود
من نمیخواستم در آن خانه، از بدِ بخت، میخ در بشوم
من نمیخواستم برای کسی، در شب تار گریههای کسی
موقع خواب بچههای کسی، باز اسباب دردسر بشوم
کاش در کوه خویش میماندم، بخت با من چه کرده که حالا
بعد پنجاه سال مجبورم، نعل اسبان ده نفر بشوم
#سید_علی_رکنالدین
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha