پر است از عطر یاس و نرگس و ریحان، شبستانش
شبستانی که میروید بهشت از روح و ریحانش
شبستانی مقرنس آنچنان زیبا که لایوصَف
ملائک بر سر سجّاده محو نقش ایوانش
و چشمانداز مُلک لمیزل در چارسویش سبز
شکفتهست آسمانها در حیات نوربارانش
مقدّسمعبدی، عرش الهی فرش محرابش
قیامتعالمی، پیغمبران حیرانِ حیرانش
حریمش بام معراج است و آلاللّه زوّارش
به هیزمکش بگو هرگز نخواهد دید ویرانش
به هیزمکش بگو از شرّ خود بگریز سوی او
که او نور علی نورست و جانبخشیست احسانش
فقیران را، یتیمان را، اسیران را چهها بخشید!
مسلمانش شوی شاید رسد دستت به دامانش
بیا تسبیح برداریم و تسبیحش بهجا آریم
که از آیات ربّانیّه سرشارست عرفانش
سلاماللّه، مشتاق ملاقاتش رسولاللّه
بإذناللّه جبرائیل روحاللّه مهمانش
کلاماللّه، حبّاللّه، بغضاللّه، حکماللّه
جلالاللّه، خلقاللّه، یکیک، تحت فرمانش
جمالاللّه، نوراللّه، وجهاللّه، ستراللّه
حجاب از «قل هو اللّه أحد» برداشت سلمانش
◾️
هیالسّرّ الخفیّ فی لیلةالإسرا و لاتُدرَک
به اسم أعظم مکنونهاش زنده شهیدانش
مقامی برتر از لولاک دارد بانوی افلاک
که قدرش را نمیفهد کسی الّا علیجانش
علی را ایستاده دیدهام تا دیدهام تنها
علی تنها علی حق است و توحیدست ایمانش
علی تنها علی آیینهی زهراست ای مردم!
خداوندی که بیهمتاست بیهمتاست قرآنش
جمالاللّه، رستاخیز برپا کرد در آتش
گلستانی شد از خون خدا -جانها به قربانش-
◾️
«سلامش را تو پاسخ گوی و در بگشا》 به دیدارش
علی را سایهبانی نیست الّا بیتالأحزانش
دریغا آن یداللّهی که بیتاللّه را افراشت
میان چاه خلوت کرده با معبود سبحانش
چه کردید آی هیزمهای دوزخ! آشیانش را
که غرق آه میبینم پریشانِ پریشانش
چه کردید آی هیزمخشکها با قامت طوبا
که میبینم بهارش را خزانتر از زمستانش
اگر خواری به او نازکتر از گل گفته با توسن
بزن ای رعدِ هستیسوز از بنیان بسوزانش
◾️
نمیدانم کجا این قصّه را باید به پایان برد
که اقیانوس طوفانی مِهآلودست پایانش...
#علیرضا_محمدعلیبیگی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
عمریه درد میکشیم ولی
باید امّید رو کشیده نوشت
با مداد سیاه تا سر صبح
باید از قصهی سپیده نوشت
پی اخبار راست چی شد که
تو دروغای غرب میگردیم
پی خورشید، غرق تو دلِ غرب
چند ساله که صبحو گم کردیم
توی میدون حریفمون نشدن
صحبت از صلح نقشهی تازهست
مردم شهر من بترسید از
اسب چوبی که پشت دروازهست
عینک دودیمونو برداریم
وقتی حق پشت ابر تردیده
آسمون ابریه ولی خورشید
پشت ابرم که باشه خورشیده
زندگی مشکله ولی امّید
مثل چشمه تو کوه میجوشه
ما همون ملتیم که حتی
بعدِ مرگم سپید میپوشه
پیش رو روشنه، اگه امّید
خونه خونه تو شهر پخش بشه
خوان به خوان سختیا گذشتنیان
اگه رستم سوار رخش بشه
مینویسم از آفتاب امید
که به شبهای تار بربخوره
از دل خاک یاس در میاد
ریشهی یأس اگه تبر بخوره
#علیرضا_میرزایی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به سرنوشت، به اين بخت نامراد سلام
به آن دلی كه مرا میبَرد ز ياد سلام
برای من غم پنهان و آشكار يكیست
به بغض گمشده در چهرههای شاد سلام
نسيم، پيك پريشان عطر يار من است
به گيسوان رها در مسير باد سلام
قدم به ديدهی منّت گذاشتی امشب
خوش آمدی بنشين اشك خانهزاد! سلام
به آن كه در طلب عشق جان سپرد، درود
به آن كه پای غم يار ايستاد، سلام
#امير_تيموری
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
پیش از تو
انقلاب یک خیابان بود
با کافههایش
و کتابهایی غریب
با اندوه زنانی
که گرسنگیشان را دف میزدند
باصورتهای پهن در آفتاب
با صدای سردآلود مردی
که داد میزد چایی...
تو آمدی
دستهایم را گرفتی
تا در شلوغی انقلاب تا ولیعصر
شوری بلالها
طعم دهانم را عوض کند
که چهارشنبههایم
برود سمت امامزاده صالح
سمت عکسهای بغضآلود من
تو بپرسی《گریههایت برای چیست؟》
من به چشمهایت نگاه کنم
و بیشتر اشک بریزم
که پیش از تو
من غریب بودم
با عصرهای دو نفره
که نمیدانستم
خندههای یک زن میتواند
نهفته در آواز خواندن مردی باشد
#ملیحه_سادات_قاضی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به خاک پای حضرت سلطان علی بن موسی الرضا (ع)
چنان که میبرد عطش ز طفلِ تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیشِ عطر تو نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت، در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظهای ببر ز چشمها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو؟
تویی که قبل هر سوال دادهای جواب را
هزار غصه هست و من به امرِ فابک للحسین
برای گریههای خود بهانه کردم آب را
نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب آه آب، امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگِ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟
بگو به باد لااقل که کم کند شتاب را
رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود، که مجلس شراب را...
بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی
و مادری که آمدهست وا کند طناب را...
#عباس_جواهری_رفیع
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چه در سر دارد آتش جز تماشای پریشانی؟
که پر کردهست کام خانه را از طعم ویرانی
چه ساده راه ناموس خدا را بستهاند اینها
بدا بر حال این اسلام و آه از این مسلمانی
تمام شهر، دنیای تو را سوزاند اما تو
نمیخواهی به آهی کل دنیا را بسوزانی
تمام دردهایت را به جانم میخرم اما
نگو همصحبت تنهایی حیدر نمیمانی
□
نشستم شعر گفتم تا کمی خالی شوم از غم
مگر قسمت شود بر این کویر خشک بارانی
نمکپرودهام از کودکی تا آخر عمرم
مرا کافیست از خوان کرامت لقمهی نانی
#علی_نورالدینی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
دلت خوش است به این دانههای کوچک بر بام
به خردهنانی و یک چکّه آرزو که نداری
گلیم کوچک و پاهای سربهراه و دلی که
همیشه خواست به دریا و دشت سر بگذاری
چه ارتفاع بلندی شده درخت برایت
چه ارتعاش عجیبیست روی بال و پر تو
کدام سنگ پرانده خیالهای تو را که
پر از هراس شده چشمهای دربهدر تو
چقدر اشک برای تو ریختم همهی عمر
که ای پرندهی بی آب و دانه! زنده بمانی
تو را چقدر از این خانهی حقیر پراندم
که از سرت نرود پر زدن، پرنده بمانی
نه! سرنوشت تو در برفها گلوله شدن نیست
بپر به اوج و از این ابرهای پیر گذر کن
به فکر خانهای از آفتاب باش و شبت را
به شوق دیدن آن روزهای خوب سحر کن
دوباره پشت سرت میدوم مگر که بترسی
به این امید که پر وا کنی پرنده بمانی
چقدر خیره به پرواز توست چشم کمانها
خدا کند بروی تا همیشه زنده بمانی
#سجاد_طحانپور
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به ایستادگی #ایران_و_ایرانی
ای چارفصل میهنم! ای منحصر به فرد!
تقویمِ تو خزانیِ دژخیمِ دورهگرد
آخر چه بود سهم تو از آن همه نبرد؟
جز غصه روی غصه و جز درد روی درد
دریا به گِل نِشست تو را، کوه گریه کرد
باید برای این همه اندوه گریه کرد
ای آبْ رفته پیکر در گردش زمان!
تاریخ توست بستر طغیان این و آن
باریده بود بر سرمان ظلم بی امان
تا رایت قیام به پا خاست ناگهان
از مشرق حماسه خروشی دگر دمید
ذلّت به غرب آمد و ظلمت به سر رسید
ظلمت به سر رسید، ولی بیم شب به جاست
سرمای مرگ نیست اگر، سوز تب به جاست
آتش به جا هنوز برادر! حطب به جاست
از بنگِ کفر، نشئگی بولهب به جاست
امّا خوشیم باور ما مانده با علی
سردادهی ولایت اوییم، یاعلی
عمریست پای باورمان ایستادهایم
سرچشمهی ارادت و کوه ارادهایم
جز در مسیر دین و وطن جان ندادهایم
چشمانتظارِ روشنیِ صبح جادهایم
چیزی به چشم روشنیِ ما نمانده است
چیزی دگر به آخر دنیا نمانده است
ای خونِ در مصافِ ستم، دم به دم به جوش!
ای موجِ پرتلاطمِ همواره در خروش!
چشمِ به راهِ آمدنش منتظر! به هوش!
دارد صدای پای کسی میرسد به گوش
بر ماست هم برای ظهورش دعا کنیم
هم جان به راهِ آمدن او فدا کنیم
#رضا_ابوذری
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
فرو میریزد آخر اقتدار سست آهکها
به دام تورها میافتد آری برق پولکها
خدایا سکه سکه پر شده جیب جهان از فقر
ببین! لبخندها ماسیده بر لبهای قلکها
میان پیچ و خمها گم نباید کرد مقصد را
که گلها رو به خورشیدند حتی بین پیچکها
نمیترسیم از تهدید قدرتهای پوشالی
عقابان را هراسی نیست از اخم مترسکها
دلم قرص است و راهم روشن، این ماهی که ما داریم
رهایی میدهد ما را از این شبها و این شکها
مبارک باد روزی که جهان از شوق میگرید
همان روزی که نازل شد به شوق آن تبارکها
#عاطفه_جوشقانیان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه غزل #همسکوت سروده #سعید_سکاکی نشر #فصل_پنجم #دوره_چهارم_آفتابگردان
بگذار ای نیامده رفته! نسیم من!
تا بار آخر از تو خداحافظی کنم
محو تو - مثل پنجرهها - ماندم و نشد
چون پرده و در از تو خداحافظی کنم
ای بیصدا وزیده به من! رفته بی خبر!
با خویش غنچهی دل من را فقط ببر!
با این که واقفم که سرانجام این سفر
باید که پرپر از تو خداحافظی کنم
وقتی تو رفتهای که نیایی بگو چرا
باید تو را سلام کنم سمت آسمان؟
وقتی که باز آمدهای، پس چرا هنوز
با هر کبوتر از تو خداحافظی کنم؟
هر سو نگاه میکنم انگار جز تو نیست
جمعیت تحیر من! لحظهای بایست!
از قصر اشک و آینهام میروی و من
باید مکرر از تو خداحافظی کنم
کوهم، ولی چه کوه! که کوهِ شنِ کویر
باری بیا بوز به من از من خبر بگیر
تا با تمام خویش بریزم به پای تو
تا بار دیگر از تو خداحافظی کنم
□
گفتم بگو چگونه کنارت سفر کنم؟
گفتی نسیم هستم و باید گذر کنم
گفتم اگر شبیه تو باشم رها چطور؟
گفتی رهاتر از تو خداحافظی کنم
#سعید_سکاکی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
از مجموعه غزل #همسکوت
نشر #فصل_پنجم
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
چهاردهمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
چهاردهمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود. #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_gardan_ha
چهاردهمین جلسه از سلسله نشستهای ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماهشعر، با اجرای #میلاد_عرفان_پور، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
مهمان ویژه چهاردهمین جلسه:
#آرش_شفاعی
همراه با شعرخوانی #سعید_سکاکی
از اعضای #دوره_چهارم_آفتابگردانها
و نقد و بررسی مجموعه غزل #همسکوت
و شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: دوشنبه ۲۹ بهمنماه ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۰
مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
چهاردهمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود. #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_gardan_ha
اولویت شعرخوانی با آفتابگردانهاییست که زودتر شعرشان را به نشانی
@office4poem
در تلگرام بفرستند.
@Aftab_gardan_ha
آفتابگردانها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه غزل #همسکوت سروده #سعید_سکاکی نشر #فصل_پنجم #دوره_چهارم_آفتابگردان
نشد که باشم و حتی در انزوا تو نباشی
کجا رها شوم از تو که بی هوا تو نباشی؟
دگر کجا بگریزم؟ به خانه؟ شهر؟ به جاده؟
که هر نظر، که هر آن سو، که هر کجا تو نباشی
چه چکّ و چکّ و چه هق هق، چه تیک و تاک دقایق
نمی شود غمِ در متن هر صدا، تو نباشی
چقدر خواهشِ هر روز و هر شبم: «تو می آیی؟»
چقدر هر شب و هر روز خاطرات و نباشی؟
در این اتاق زمستان، اتاق خواب پریشان
بهار، پنجرهای بسته است تا تو نباشی
چگونه مایهی دلبستگی! تشعشع امّید!
دل شکستهی من باشد و مرا تو نباشی؟
مباد در سفرِ امتداد چشم به راهی
از ابتدا که نبودی، در انتها تو نباشی
#سعید_سکاکی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
از مجموعه غزل #همسکوت
نشر #فصل_پنجم
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
خستهی راهم، غریبم، میزبانم میشوی؟
جانم آشوبِ غم است، آرامِ جانم میشوی؟
استراحت میدهی دلتنگیام را در صدات؟
یک دو ساعت مینشینی؟ همزبانم میشوی؟
دستهایم خالی و سرمایهام این واژههاست
چند بیتی شعرِ تازه میهمانم میشوی؟
آسمانی پرستاره بی تو میخواهم چه کار؟
یک ستاره در شبِ بیآسمانم میشوی؟
عصر ما عصر طراوت نیست، عصر آهن است
مهربان که نیستی! نامهربانم میشوی؟
گفتهام میخواهمت از هر دو دنیا بیشتر
گفتهای تنها یکی از دوستانم میشوی!
میروم، حرفی نمیماند به جز رفتن، ولی
من که میدانم تو هم دلناگرانم میشوی
دست کم روزی که میمیرم به تشییعم بیا
راضیام، پایان خوب داستانم میشوی
#محمد_میرزایی_بازرگانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
آینهست مادرم
راستگو و مهربان
من ولی فقط دو دستِ ناتوان
از تکاندنِ غبارِ خوشنشسته روی چهرهاش...
#آرزو_کبیرینیا
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
دوباره قسمتت باید فقط یک لقمه نان باشد
که سهم همسر و فرزندهایت بیش از آن باشد
پر از شوری همیشه، بیشتر اما زمانی که
صدای پای بابایم بیاید یا اذان باشد
به من آموختی حتی مسیر آشپزخانه
برایم میتواند نردبان آسمان باشد
خودت دست نوازش میشوی بر اشکهای من
نمیخواهی که چشم من به دست دیگران باشد
من از این مهربانیهای تو فهمیدهام دیگر
خدا باید چه اندازه صبور و مهربان باشد
بیا و شام را پیشم بمان، بد بگذران یک شب
که دریا میتواند پیش رودی میهمان باشد
#عاطفه_جوشقانیان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هرگز نمیگویم چنین یا که چنان باشی
تنها کمی ای کاش با من مهربان باشی
این روزها هرچند دور از من ولی ای کاش
هرجا که هستی باشی اما همچنان باشی
کی میرسد روزی که با لبخندهای خود
با من که سرشار سکوتم همزبان باشی
آغوش بگشایی برای خستگیهایم
تنهایی و دلتنگیام را میزبان باشی
پرواز را تا با نگاه تو بیاموزم
این مرغ بی بال و پرت را آسمان باشی
با من در این دور و زمان بیوفاییها
یک گوشه دور از هرچه غم همآشیان باشی
چشمانتظارم همچنان، ای کاش برگردی
باشد که پایان خوش این داستان باشی
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
مغرور و شاد و پرهیجانم کنار تو
زیباتر از تمام زنانم کنار تو
هم بودنِ تو مایهی آرامش من است
هم تند میزند ضربانم کنار تو
چون کوه، استواری و آرام و مطمئن
چون رودها زلال و روانم کنار تو
شیراز و بلخ و قونیه در چشمهای توست
وسعت گرفته است جهانم کنار تو
«گفتی سخن بگو! چه بگویم؟»، از اشتیاق
بند آمده همیشه زبانم کنار تو
با من بمان که غربت سی سالِ رفته را
از تن درآورم، بتکانم کنار تو
بر شانهی تو سر بگذارد جوانیام
یک عمر از تو شعر بخوانم کنار تو
من _این زنی که از همه عالم گذشته است_
سوگند میخورم که بمانم کنار تو
#میترا_سادات_دهقانی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
درست آخر آذر شدی بهار، دمت گرم
دوباره زود رسیدی سر قرار، دمت گرم
هزار کوه یخم آب شد به یک نفس تو
مسیح خوشقدم من! هزار بار دمت گرم
دلم بدون تو جوشید و گُر گرفت ولی تو
چه خوب با دل خود آمدی کنار، دمت گرم
به برگ خندهی پژمردهام بتاب، سرت سبز
به دشت دست ترکخوردهام ببار، دمت گرم
تمام زندگیام در ازای جملهای از تو
که دوست داریام ای آتشین قمار! دمت گرم
#وحید_صدیقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به شهدای فاطمیون
کوچههامان پر از سیاهی بود، شهر را از عزا در آوردند
چشمهای ستارهها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند
شاخههایی که سرفرازانند، میوههایی که جلوهی باغند
مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند
روی تابوتهایشان بستند پرچمی که به رنگ خورشید است
فاطمیون فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند
قصهها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند
عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند
عصر یک جمعهی بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم
بادهای بهاری از هر باغ، لالههایی معطر آوردند
#عاطفه_جعفری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha