کمی هم شعر بخوانیم...
نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه
من محال است به دیدار تو قانع باشم
کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه
به تمنای تو دریا شده ام! گر چه یکی ست
سهم یک کاسه آب و دل دریا از ماه
گفتم این غم به خداوند بگویم، دیدم
که خداوند جدا کرده زمین را از ماه
صحبتی نیست! اگر هم گله ای هست از اوست
می توانیم برنجیم مگر ما از ماه!
#گریه_های_امپراتور
#فاضل_نظری
#شعر
#غزل
#اهل_کتاب بمانیم
بیایید با هم #شعر بخوانیم.
این بار ابیاتی از کتاب #آن_ها #فاضل_نظری....
می بینی که
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که
باز تکرار به بار آمده، می بینی که
سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که
غنچه ای مژدهٔ پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که
آن روز ها
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روز ها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچهٔ لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن
#آن_ها
#شعر
#فاضل_نظری
#اهل_کتاب بمانیم
کمی هم شعر بخوانیم....
فراموش خانه
بعد از این بگذار قلب بی قراری بشکند
گل نمی روید، چه غم گر شاخساری بشکند
باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
پیش از آن ساعت که بار غباری بشکند
گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
شانه هایم تاب زلفت را ندارد
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
قیمت لب های سرخت روزگاری بشکند
دل تنگ
من چه در وهم وجودم چه عدم، دل تنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دل تنگم
راز گل کردن من، خون جگر خوردن بود
از در آمیختن شادی و غم دل تنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!
من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگم
گر چه بخشید گناه پدرم آدم را!
به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم
حال، در خوف و رجا رو به تو بر می گردم
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم
نشد از یاد برم خاطرهٔ دوری را
گر چه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!
راز
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق!
قایقی در طلب موج به دریا پوست
باید از مرگ نترسید! اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیلهٔ رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق!
#اقلیت
#شعر
#غزل
#فاضل_نظری
#اهل_کتاب بمانیم
کمی هم شعر بخوانیم...
امروز چند غزل از کتاب #ضد که متعلق به شاعر محبوب این روز های بازار شعر کشور، یعنی #فاضل_نظری است را میخواهیم بخوانیم.
هراس
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکمها قیاسی نیست
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت میهراسی نیست
به «عیب پوشی» و «بخشایش» خدا سوگند
خطانکردن ما غیر نا سپاسی نیست
به فکر هیچکس جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
خیانت
تو سراب موج گندم، تو شراب سیب داری
تو سر فریب _آری!_ تو سر فریب داری
لب بیوفای او کی به تو شهد می چشاند
چه توقعی است آخر که از این طبیب داری
شب دل بریدن ماست چه اتفاق خوبی
چمدان ببند بی من سفری قریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم
تو که از سروده های دل من نصیب داری
آسمان1
چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق دنبال آب و نان باشم
اگر پرنده من را آفریده اند چرا
قفس بسازم و در بند آشیان باشم
اگر چه ریشه در این دشت بسته ام، باید
به جای خاک گرفتار آسمان باشم
من از نزاع «دلم» با «خودم» خبر دارم
چگونه با دو «ستمپیشه» مهربان باشم
نه او بخاطر من میتواند این باشد
نه من به خاطر او میتوانم آن باشم
#ضد
#شعر
#غزل
#فاضل_نظری
#اهل_کتاب بمانیم
کتاب معرفی امروز، کتابی نیست جز کتاب #کتاب!
#کتاب، یکی از آخرین کتابهای منتشر از شاعر محبوب کشورمان، یعنی جناب آقای #فاضل_نظری میباشد که همانند آثار قبلی ایشان، بسیار مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفته است. اشعار این کتاب هم همانند سایر کتابهای ایشان عاشقانه میباشد.
بیایید چند شعر از اشعار ایشان را بخوانیم:
شهر دلآزردگان
باز هم باغچه از غنچه پژمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دلآزرده پر است
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم
خاک این میکده از مست زمینخورده پر است
گیرم از قصه این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
بیسبب نیست که یادآور تنهاییهاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب
برکه بخت من از ماهی دلمرده پر است
ستون آه
مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون
دیر برخواستی از خواب خوش ای بخت نگون!
عقل من گرچه بهجز چون و چرا هیچ نداشت
بعد از انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون
چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم
تا بغلتیم به آغوش تو ای رود! به خون
دل بیحوصله صدبار فروریخته بود
زیر این سقف نمیزد اگر آن آه ستون
پاسخی درخور پیچیدگی موی تو نیست
میکشد کار من از فکر تو آخر به جنون
#کتاب
#شعر_معاصر
#عاشقانه
#فاضل_نظری
#اهل_کتاب بمانیم
#اکنون به عنوان ششمین دفتر شعری #فاضل_نظری، شامل 40 غزل با مضامین عاشقانه و عارفانه است که در آستانه 40 سالگی شاعر آن منتشر شده است و حال و هوایی شبیه به اشعار مجموعههای #گریه_های_امپراتور و #ضد از او دارد. در حقیقت این مجموعه آخرین کتاب منتشر شده از فاضل نظری هم میباشد که با نقدهای زیادی همراه بوده است.
فریاد
در کوشش گریختن از دست خویشتن
چون برگ بیزارم و چون باد بیوطن
پیروز رزم رستم و سهراب هر که هست
غیر از شکست نیست در این جنگ تنبهتن
خاموش از آن شدم که به جایی نمیرسد
فریادهای جنگل در حال سوختن
چون کودکی که بر لب ساحل دویده است
پیداست رد پای تو بر شعرهای من
بر دشت لاله برف نشستهست و دور نیست
روزی که سر دوباره برآریم از کفن
بیوفا
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست
زمستان گرچه طولانیست، آخر نوبهاری هست
مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی
گمان میکردم ای بیرحم بین ما قراری هست
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بیوفا از بیوفا هم انتظاری هست
چو در قلب تو میتازند بعد از من رقیبانم
به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست
اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی
بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست
الحمدالله این آخرین کتاب فاضل نظری هم در کانال ما معرفی شد. نکتهای که در کتابها و ابیات گذشته ایشان هم دیده میشد این هست که ایشان شاعر توانمند و قابلی هستند؛ اما به نظر نمیرسد که اشعار ایشان از ظرافت و معنای چندان و قابل توجهی برخوردار باشند و حتی از برخی از شعرای معاصر نیز سطح کیفی پایینتری را برخوردار میباشند، لکن دیده شده است که برخی از اهل هنر، ایشان را با حکمای شاعری همچنون #حافظ مقایسه میکنند که جای بسی تجعب است!
در پایان امیدوارم که سطح اشعار جدیدی که شاعرانمان میسرایند، روزبهروز به سمت آنچه قدمای ما میسرودند حرکت کند و از گونه اروپایی (نو) آن دور شود.
#اکنون
#کتاب
#ضد
#اقلیت
#آن_ها
#گریه_های_امپراتور
#غزل
#فاضل_نظری
#اهل_کتاب_بمانیم
صامت اولین کتاب شاعر جوان، محمد مهارت است که در قالب مجموعه غزل به تازگی منتشر شده اشت.
اولین نکتهای که قبل از خواندن این کتاب احساس میشود، تقلیدی است که طراحی جلد آن وجود دارد و شما را به یاد آثار #فاضل_نظری میاندازد.
مجموعه حاضر دربردارنده 35 غزل میباشد که با توجه به تازه کار بودن شاعر آن، میتوان در مجموع گفت که اشعار نسبتا خوبی را در خود گنجانده است. در ادامه دو غزل برتر از این مجموعه را آوردهایم.
یلدا
بیا با نگاهی که داری نگارم بشو
خبر از تبارم بیار و دیارم بشو
کسل گشته شبهای یلدای بی هم نفس
نفس زن در این فصل سرما، بهارم بشو
رها کن جهان را، بیا بر زبانم بشین
به هم زن اراجیف جمع و شعارم بشو
تن سرد من را در آغوش گرمت بکش
خوشم من به گرمای زندان، حصارم بشو
شکستم پس از رفتنت ساز ناکوک خود
تو با آن صدایی که داری هزارم بشو
اغیار
در نظرش بیدلیل، همچو غریبان شدم
مات تماشای او، کیش رقیبان شدم
در نظرش دیگریست، آنکه شدم عاشقاش
تا نگهاش را گرفت، جزء ادیبان شدم
بار که از دل برفت، درد به جایش نشست
ای اجلم جان بگیر، خوار طبیبان شدم
من که بدم در جهان، واعظ هر عاشقی
مستمعی بیحواس، بهر خطیبان شدم
رهگذری تازه است، هر که به ما میرسد
عابری از من گذشت، پاره گریبان شدم
#صامت
#غزل
#شعر_معاصر
#محمد_مهارت
#انتشارات_آثار_برتر
#اهل_کتاب بمانیم