اگه شهید نشیم
میمیریم!
راه سومی وجود نداره رفقا…
مزاࢪ #شهید_احمد_مشلب🌿
#پنجشنبہ_هاے_شہدایے🕊
#هدیہبہࢪوحپاڪشھداصلـوات🖐🏻
✅ @AHMADMASHLAB1995
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗓«شما اکنون در طرف درست تاریخ ایستادهاید!»
📝متن نامه حضرت آیتالله خامنهای به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا به شرح زیر منتشر شد:
👇بسم الله الرّحمن الرّحیم
✏️این نامه را به جوانانی مینویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزّه برانگیخته است.
✏️جوانان عزیز دانشجو در ایالات متّحدهی آمریکا!
این، پیام همدلی و همبستگی ما با شما است. شما اکنون در طرف درست تاریخ ــ که در حال ورق خوردن است ــ ایستادهاید.
✏️شما اکنون بخشی از جبههی مقاومت را تشکیل دادهاید، و در زیر فشارِ بیرحمانهی دولتتان ــ که آشکارا از رژیم غاصب و بیرحم صهیونیست دفاع میکند ــ مبارزهای شرافتمندانه را آغاز کردهاید.
✏️جبههی بزرگ مقاومت در نقطهای دور، با همین ادراک و احساسات امروز شما، سالها است مبارزه میکند. هدف این مبارزه، توقّفِ ظلمِ آشکاری است که یک شبکهی تروریست و بیرحم به نام «صهیونیستها»، از سالها پیش بر ملّت فلسطین وارد ساخته و پس از تصرّف کشورشان، آنها را زیر سختترین فشارها و شکنجهها گذاشته است. نسلکشیِ امروز رژیم آپارتاید صهیونیست، ادامهی رفتار بشدّت ظالمانه در دهها سال گذشته است.
✏️فلسطین یک سرزمین مستقل است با ملّتی متشکّل از مسلمان و مسیحی و یهودی، و با سابقهی تاریخی طولانی. سرمایهداران شبکهی صهیونیستی پس از جنگ جهانی، با کمک دولت انگلیس، چند هزار تروریست را بتدریج وارد این سرزمین کردند؛ به شهرها و روستاهای آن هجوم بردند؛ دهها هزار نفر را کشتند یا به کشورهای همسایه راندند؛ خانهها و بازارها و مزرعهها را از دست آنان بیرون کشیدند، و در سرزمین غصبشدهی فلسطین، دولتی به نام اسرائیل تشکیل دادند.
✏️بزرگترین حامی این رژیم غاصب، پس از نخستین کمکهای انگلیسی، دولت ایالات متّحدهی آمریکا است که پشتیبانیهای سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی از آن رژیم را یکسره ادامه داده و حتّی با بیاحتیاطی غیر قابل بخشش، راه برای تولید سلاح هستهای را به روی او گشوده و به او در این راه کمک کرده است.
✏️رژیم صهیونیست از روز اوّل، سیاست «مشت آهنین» را در برابر مردم بیدفاع فلسطین به کار گرفت و بیاعتنا به همهی ارزشهای وجدانی و انسانی و دینی، روزبهروز بر بیرحمی و ترور و سرکوبگری افزود.
✏️دولت آمریکا و شرکایش، حتّی از یک اخم در برابر این تروریسم دولتی و ظلم مستمر، دریغ کردند. امروز هم برخی اظهارات دولت ایالات متّحده در قبال جنایت هولناک غزّه بیش از آنچه واقعی باشد، ریاکارانه است.
✏️«جبههی مقاومت» از دل این فضای تاریک و یأسآلود سر برآورد و تشکیل دولت «جمهوری اسلامی» در ایران، آن را گسترش و توانایی داد.
✏️سردمداران صهیونیسم بینالمللی که بیشترین بنگاههای رسانهای در آمریکا و اروپا متعلّق به آنها یا زیر نفوذ پول و رشوهی آنها است، این مقاومتِ انسانی و شجاعانه را تروریسم معرّفی کردند! آیا ملّتی که در سرزمین متعلّق به خود در برابر جنایتهای اشغالگران صهیونیست از خود دفاع میکند، تروریست است؟ و آیا کمک انسانی به این ملّت و تقویت بازوان او کمک به تروریسم به شمار میرود؟
✏️سردمداران سلطهی قهرآمیز جهانی، حتّی به مفاهیم بشری هم رحم نمیکنند. رژیم تروریست و بیرحم اسرائیل را دفاعکننده از خود وانمود میکنند، و مقاومت فلسطین را که از آزادی و امنیّت و حقّ تعیین سرنوشت خود دفاع میکند، «تروریست» مینامند!
✏️من میخواهم به شما اطمینان دهم که امروز وضعیّت در حال تغییر است. سرنوشت دیگری در انتظار منطقهی حسّاس غرب آسیا است. بسیاری از وجدانها در مقیاس جهانی بیدار شده و حقیقت در حال آشکار شدن است. جبههی مقاومت هم نیرومند شده و نیرومندتر خواهد شد. تاریخ هم در حال ورق خوردن است.
✏️بجز شما دانشجویانِ دهها دانشگاه در ایالات متّحده، در کشورهای دیگر هم دانشگاهها و مردم به پا خاستهاند. همراهی و پشتیبانی استادان دانشگاه از شما دانشجویان حادثهی مهم و اثرگذاری است. این میتواند در قبال شدّت عمل پلیسیِ دولت و فشارهایی که بر شما وارد میکنند، تا اندازهای آرامشبخش باشد. من نیز با شما جوانان احساس همدردی میکنم و ایستادگی شما را ارج مینهم.
✏️درس قرآن به ما مسلمانان و به همهی مردم جهان، ایستادگی در راه حق است: فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ و درس قرآن دربارهی ارتباطات بشری این است: نه ستم کنید و نه زیر بار ستم بروید: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون. جبههی مقاومت با فراگیری و عمل به این دستورها و صدها نظائر آن به پیش میرود و به پیروزی خواهد رسید؛ باذن الله.
✏️توصیه میکنم با قرآن آشنا شوید.
📝سیّدعلی خامنهای - ۱۴۰۳/۳/۵
🖼 انگلیسی | متن فارسی
هدایت شده از هواداران استاد رائفی پور
«بسم الله الرحمن الرحیم»
عملیات بینالمللی توییتری در موضوع نامه رهبر انقلاب به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا
🗓 زمان
از ساعت ۱۹، روز پنجشنبه ۱۰ خرداد
#⃣هشتگ
#LetterFromLeader
✍ محورهای عملیات
۱- انتشار حداکثری متن نامه به همراه لینک اصلی.
۲- برجسته کردن فرمایشات و اشارات تاریخی مقام معظم رهبری.
۳- دعوت جوانان غربی جهت مطالعهی نامه.
۴- تشویق و همراهی دانشجویان و مردم آمریکایی و اروپایی در همراهی با مردم فلسطین.
۵- اشاره به پوچ بودن تهدید دولتمردان آمریکایی و تاکید به آغاز دوران جدید تاریخی.
📍محتوای متنی و تصویری به زبانهای مختلف تا ساعت ۱۹ در کانال نسل ظهور به آیدی t.me/naslzohoor قرار خواهد گرفت.
t.me/naslzohoor
@Raefipourfans
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_محمدباقر{علیہالسلام} :
اگر مردم مےدانستند چہ فضیلتے در زیارت امام حسین{علیہالسلام} است؛
از شوق جان مےسپردند…
و نفسشان از روے حسرت و اندوه قطع میشد🕊✨
#شب_جمعہ🕯
#شَـبزيـآرَتےاَربـآبجـآن🥀
#التماس_دعا🌱
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🍂
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
#سلام_بدرالدین مادر #شھیداحمـد:
#احمـد همیشہ درباره شھـادت صحبت میکرد و از همہ میخواست کہ براے شهادتش دعا کنند و من هم زمانے کہ بہ زیارت امام حسین{علیہالسلام} مشرف شدم دعا کردم کہ زندگےام با شھـادت بہ پایان برسد.
#شهید_احمد_مشلب🌿
#لیلة_الشهدا💫
#ارسالے🖐🏻
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دعاء كميل بصوت أباذر الحلواجي_low_209837473423950034(1).mp3
15.4M
#دعاے_ڪمیل♥️
شایـد بهترین راوے
واسہ حرفاے دل ماست...(:
یہ کلماتے و کنار هم گذاشتہ
و یہ حرفایے زده کہ قطعـا ما
نہ تنہا توان جملہبنـدیشو نداشتیـم؛
بلکہ توان نداشتیـم بہ زبـان بیـاریم🙂🌸
🎤| #أباذر_الحلواجے
|ایـن ³²دقیقـہ رو از دست ندیـد🌱|
#شب_جمعہ🥀
#التماس_دعا✨
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📹 برنـامہ #مخـاطب_خـاص
🕌 زنــدھ کـربلاے معـلے
🕖 حـوالے سـاعت ³⁰'²³ دقیقہ
📺 از شبکـہ سـہ 🌱
#التماس_دعا✨
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
سربازان امام زمان(عج)ازهیچ چیزجز، گناهان خویش نمی هراسند... #یاایهاالعزیز🤎 #السلام_علیک_یا_قائمآل
يوسف گم گشتہ هم
آخر بہ کنعان بازگشت…
يوسفِ من!
پير گشتم…
ۅقتِ برگشتن نشد؟!
#یوم_جمعہ🕊
#یاایهاالعزیز🌏
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد✨
تعجیل در فرج مولایمان #صلوات🖐🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「✨💜」
با آنان کہ "شهـادت" را
در آغــوش مےگیرند،
نمےتوان مقابلہ کرد...!
#شهید_احمد_مشلب🌱
#رفیقانہ🐚
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
[🥀]
آقاامامزمان"عج"بینماهستن،
نمیبینیمشون!
چونچشممونپاکنیست…
صداشونرونمیشنویمچون
گوشمونپاکنیست…
دلتنگشوننیستیمچونمنتظرنیستیم!!
فقطوفقطادعاداریم💔🕊..
#یوم_جمعہ🥀
#ایـن_امـامنـا؟! | #ایـن_صـاحبنـا؟!
#بـاز_هـم_جمعـہ_اے_بے_تـو🌾
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_نــهـــم
(حــلـقــہ)
نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ...🤔
به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ...
زیر درخت نماز می خوند ...
بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... .
یهو چشمش افتاد به من ... 😊
مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ...🙈
"داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی "...😕
تا اینو گفتم با خوشحالی گفت:
"چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... ."😍😉
ناخودآگاه و بی معطلی گفتم:
" نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ..."😐
دروغ بود ... .😔
خندید و گفت:
"بهتون خوش بگذره "... .😚
اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ...🎁 گرفت سمتم و گفت:
" امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن "... .😍💍😘
جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... .
شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول براش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ...
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد..
استفاده در کانال دیگران ممنوع کپی ممنوع ⛔️⛔️
@Ahmadmashlab1995
بعد تمام شدن پارت ها استفاده در کانالها آزاد 😍
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_دهــم
(مـعـنــاے تـعـهـد)
گــ🌹ـل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... 😍
بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... 🎁
زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... .🙂
رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ...😇
من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ...😎
پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی، رومئو صداش می کردن ... .😍
اون روز کلاس نداشتیم ...
بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... .
همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. 😕
برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ...
کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... .😣😖
چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ...😶
رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... .😎
همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ...
بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم:
" هنوز که نهار نخوردی؟" ...😬😁
امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ...
حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... .😔
دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... .☹️
وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد 😳...
بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم:
"من میگم ماه عسل کجا میریم" ... .🙃😅
آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ...😏
اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... .😰😱
مسخره کردن ها ...
تیکه انداختن ها ...
کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ...
هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... .
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
#شهیداحمدمشلب
🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
يوسف گم گشتہ هم آخر بہ کنعان بازگشت… يوسفِ من! پير گشتم… ۅقتِ برگشتن نشد؟! #یوم_جمعہ🕊 #یاا
نشم
دلیلِ
طولِ
غیبتت…!
#یاایهاالعزیز🔗
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد✨
تعجیل در فرج مولایمان #صلوات🖐🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
امـام رضـاےِ قلبـم!
شما امیـدِ دلِ پرگنـاهمے…
من هـرکجـا باشـم گداے کوے شمـام :)
۲۳ذےالقعـده، روز زیـارتے مخصوص امـامِ رئوف{علیہالسلام}🕌✨
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تو
#قــسـمـت_یــازدهـــم
(زنـدگـے بـا طـعـم بـاروت)
از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن:
"ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... ".😜😕
ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ...
امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... .😇
اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... 😣
بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... .😳
توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ...
به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛
به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... .😐😑
باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... .😊
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... 😞
وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت 😔... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ...
جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... .
اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ...😇😍
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
#انتشارداستان_بدون_ذکر_نام_نویسنده_و_لینک_کانال_ممنوع
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_دوازدهــم
(بـا مـن بـمــان)
این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ...😖😣
آرامش و محبت امیرحسین ... 😍😘
زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... .😶
اصلا خوشحال نبودم 😔... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم:
" امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... ."😊
چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت:
"دقیقا منم همین رو می خوام. 😊بیا با هم بریم ایران. ."😉
پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم:
"امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره.
می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... "😁😀
چشم هاش پر از اشک بود😭 ...
این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ...
به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... .
😔😞
روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... 😐
منم از دور فقط نگاهش می کردم ... .😔
من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ...
صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... .😎
نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ...☹️
نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... .😰😫
هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ...😭😭
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
نشم دلیلِ طولِ غیبتت…! #یاایهاالعزیز🔗 #السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد✨ تعجیل در فرج مولایمان #صلوات🖐🏻
◖💙✨◗
وقتیمیگویَم؛مَنلِۍغیرُک،یعنی
بُریدهامازایندنیایبیارزش..
ازایندنیایبیمهدی
#یاایهاالعزیز🌊
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد✨
تعجیل در فرج مولایمان #صلوات🖐🏻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
من گمشدهام…
تو مرا به خودم برسان :)
#رفیقشهیدمــ♥️
#سلام_علے_غریبطوس🌱
#ارسالے🖇
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
#حدیثگرافے🌴
#امیرالمؤمنین_علے{علیہالسلام} :
هیـچ دوستے واقعے نیست..
مگر آنکہ دوست خود را در سہ جایگاه نگهبان باید:
¹ درد رنج و بلا
² آن هنگام کہ حضور ندارد
³ هنگامے کہ از دنیا برود
#یکشنبہ_هاے_علوے 🌖
#کلام_مولا📜
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
از نوشته های #شهیداحمدمشلب در فیسبوک
"بهشت گوارا باد برای کسی که ندای اهل آسمان را دوست دارد و هیاهوی انسانها را ترک کرد.
و توشه اش را برای سفر آماده کرد...
پس متوجه شد که مرگ اجتناب ناپذیر است...
پس راه عاشقان را دنبال کرد"
#عکسنوشته
#شهید_احمد_مشلب
#اهل_آسمان
#بهشت
@AhmadMashlab1995
#دوکلومحرفحساب!
حرفهاے خوب و حق رو خوب بزنید!
ممکنه حرفتون درسـت باشه؛
ولی وقتی مفتضحانه بیانش کنید،
بیتوجهی تحویلتون میدن…
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پاے_درس_ولایت📜 #امام_خامنہاے: آنچہ امروز در غزه و فلسطین دارد اتفاق مےافتد، این حملات وحشیانہ و س
#پاے_درس_ولایت✨
بخشے از نامہ #مقام_معظم_رهبرے بہ دانشجویان حامے فلسطین:
این نامہ را بہ جوانانے مینویسم کہ وجدان بیدارشان آنها را بہ دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزه برانگیختہ است. جوانانِ عزیزِ دانشجو در ایالات متحدهٔ آمریکا! این، پیام همدلے و همبستگے ما با شما است… شما اکنون در طرف درست تاریخ {کہ در حال ورق خوردن است} ایستادهاید.
کـانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @AhmadMashlab1995 』
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#رمان_واقعی
#عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
#قــسـمـت_ســیــزدهـــم
(بـــے تــو هــرگـز)
برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می خوابیدم ... حس بیرون رفتن نداشتم ... همه نگرانم بودن ... با همه قطع ارتباط کردم ... حتی دلم نمی خواست مندلی رو ببینم ... .
مهمانی ها و لباس های مارکدار به نظرم زشت شده بودن ...
دلم برای امیرحسین تنگ شده بود ...
یادگاری هاش رو بغل می کردم و گریه می کردم ...
خودم رو لعنت می کردم که چرا اون روز باهاش نرفتم ... .
چند ماه طول کشید ... کم کم آروم تر شدم ...
به خودم می گفتم فراموش می کنی اما فایده ای نداشت ...
مندلی به پدرم گفته بود که من ضربه روحی خوردم و اونم توی مهمانی ها، من رو به پسرهای مختلفی معرفی می کرد ...
همه شون شبیه مدل ها، زشت بودن ... دلم برای امیرحسین گندم گون و لاغر خودم تنگ شده بود ... هر چند دیگه امیرحسین من نبود ... .
بالاخره یک روز تصمیم رو گرفتم ... امیرحسین از اول هم مال من بود ... اگر بی خیال اونجا می موندم ممکن بود توی ایران با دختر دیگه ای ازدواج کنه ... .
از سفارت ایران خواستم برام دنبال آدرس امیرحسین توی ایران بگرده ... خودم هم شروع به مطالعه درباره اسلام کردم ...
امیرحسین من مسلمان بود و از من می خواست مسلمان بشم ... .
✍شهید سید طاها ایمانی
ادامه دارد...
@Ahmadmashlab1995