دیدگاه آیت الله شبیری زنجانی دربارۀ دو روایتی که دشمنان شیعه را ناصبی میداند
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا (علل الشرائع، ج2، ص601).
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ ع مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِيّاً لَنَا (معاني الأخبار، ص365).
«دو روايت عبدالله بن سنان و معلى بن خنيس علاوه بر اشكال سندى، از نظر متن نيز مقبول نمىباشد. زيرا در سند روايت عبدالله بن سنان، ابراهيم ابن اسحاق احمرى واقع شده كه مورد تضعيف همگان است. عبدالله بن حماد نيز خالى از اشكال نيست. در سند روايت معلى بن خنيس نيز محمد بن على واقع شده كه ابوسمينه محمد بن على كوفى است، و او را نيز همه تضعيف كردهاند. متن هر دو روايت نيز بر خلاف مسلمات است. زيرا
اولاً: بر حسب لغت، ناصب به كسى گفته مىشود كه مخالف امير المؤمنين عليه السلام است.
ثانياً: گرچه در ميان مسلمين هيچ كس با شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله - به حسب ظاهر - دشمن نبوده، ليكن آل پيامبر صلوات الله عليهم داراى دشمنان زيادى بودهاند كه واقفه، ناووسيه، و خوارج - كه اصطلاحاً به آنها ناصبى گفته مىشود و با حضرت امير عليه السلام جنگ كردند - از آن جملهاند.
ثالثاً: روايات فراوانى درباره دشمنان آل پيامبر وارد شده كه نادرستى مفاد دو روايت مذكور را به اثبات مىرساند» (دروس خارج نکاح، ج6، ص1186-1187، 1387/2/6).
#ناصب
@Al_Meerath
مناقشه در استناد به روايات براى ناصبى بودن اهل خلاف
✍ آیت الله سید موسی شبیری زنجانی
در مورد ناصبى بودن اهل خلاف چنانچه گذشت صاحب حدائق به رواياتى - از جمله روايت عبدالله بن سنان و روايت معلّى بن خنيس و مسائل محمد بن على بن عيسى و رواياتى كه زيديّه را از نواصب به شمار آورده و رواياتى كه دلالت دارد مخالفين بغض اهل بيت (ع) را دارند - تمسک نموده است.
لكن به نظر مىرسد اين استدلال تمام نيست. اما روايت عبدالله بن سنان و روايت معلّى بن خنيس علاوه بر اينكه يقيناً متن آن قابل قبول نيست و با روايات بسيارى كه در آنها فرض عداوت مخالفين با ائمه (ع) شده است تناقض دارد. در كلام صاحب حدائق نيز در استدلال به دو طائفه از روايات تناقض وجود دارد، چون هم به اين روايات كه مىگويد: كسى را نمىيابى كه بغض اهل بيت (ع) را داشته باشد و ناصبى كسى است كه با شما شيعيان عداوت داشته باشد و مخالفين مُبغض شما هستند و از طرف ديگر به رواياتى كه مىگويد: مخالفين نسبت به ائمه (ع) بغض دارند استدلال كرده است. در حالى كه اين دو دسته روايت از نظر مفاد قابل جمع نيست.
آن روايات براى ابطال مفاد دو روايت عبدالله بن سنان و معلّى بن خنيس خوب است. روايات بسيارى وجود دارد كه از آنها استفاده مىشود كه در ميان مخالفين اشخاصى هستند كه با اهل بيت (ع) عداوت دارند و خارجاً هم ما مىدانيم كه در ميان اهل قبله كسانى مثل خوارج و واقفيه و ناووسيه با اهل بيت (ع) عداوت دارند. پس آن سالبه كليه كه مفاد اين دو روايت است با اين موجبه جزئيه كه بين اهل قبله دشمن با اهل بيت (ع) وجود دارد نقض مىشود. پس طائفه دوم از روايات براى ردّ استدلال به اين دو روايت خوب است، لكن ادعايى كه صاحب حدائق دارد كه عموم مخالفين به نحو موجبه كليه، دشمن اهل بيت (ع) هستند، بنابراين كافر هستند و تمام احكام كفار بر آنها بار مىشود را ثابت نمىكند. به علاوه كه استدلال به اين دو طائفه از روايات، استدلال به دو امر متهافت است چنانچه گذشت.
اما روايت محمد بن على بن عيسى كه سؤال مىكند كسى كه جبت و طاغوت را بر اميرالمؤمنين (ع) مقدّم بدارد براى اثبات ناصبى بودن او كافى است و از اين راه مىتوان او را امتحان كرد و حضرت مىفرمايد: بله، اين روايت از نظر سند قابل اعتماد نيست. چون محمد بن على بن عيسى گرچه درباره او گفتهاند كه در قم وجه بوده ولى وجه به اين اعتبار است كه شخصيت مهم و سرشناسى بوده است. وجه بودن بر تقوا و وثاقت دلالت ندارد. اين شخص و پدرش از عوامل حكومت خلفاء بودهاند. در تاريخ قديم قم آمده كه على بن عيسى طلحى پدر محمد بن على بن عيسى، در زمان مأمون از طرف معتصم مأمور شد تا ماليات قم را بر اساس مساحت تعيين كند و او مساحت زمينها را محاسبه كرد و ماليات را تعيين كرد. او بعد از تعيين ماليات هفتصد هزار درهم بيش از ميزان ماليات سابق بر مردم ماليات بست و به همين جهت اهل قم از اطاعت او سر بر تافتند و اوضاع براى او به گونهاى شد كه مجبور شدند او را از آن مقام عزل كنند.
و محمد بن على بن عيسى كه اين اسئله را از حضرت هادى كرده خودش مىگويد: امير در قم است [امير را خود خلفاء نصب مىكردند] بنابراين وى عناوين حكومتى و دولتى داشته و در جايى هم توثيق نشده است و از ناحيه رواتى هم كه از او نقل مىكنند نمىتوانيم او را توثيق كنيم.
خلاصه اعتبار سند روايت محمد بن على بن عيسى مشكل است و بر فرض اينكه از اشكال سندى غمض عين كنيم ما مىتوانيم بگوييم همان طور كه ايمان داراى مراتب است و كفر هم به حسب اطلاقات مختلف روايات داراى مراتب است حتى اسلام هم چنانچه بيان خواهيم كرد اختلاف مراتب دارد، نصب و عداوت هم اختلاف مرتبه دارد. و اين طور نيست كه در هر مرتبه از نصب و به مجرد صدق عنوان نصب، تمام احكامى كه درباره ناصبى [و مرتبه اعلاى از ناصبى] ثابت شده را بتوانيم بار كنيم.
@Al_Meerath
يقيناً چنانچه صاحب جواهر فرموده، اين احكام براى همه مخالفين ثابت نيست و خلاف سيره است و هيچ وقت ائمه (ع) نفرمودهاند كه اينها مهدور الدم هستند و اگر فرضاً اثبات نصب شود مربوط به آخرت است و يا اگر به دنيا مربوط باشد اين حكم براى اين است كه اشخاص از اينها فاصله بگيرند و اخلاق اعداء و عقايدشان به آنها سرايت نكند و مراد ناصبى به معناى خاص كه احكام كافر را دارد نيست.
كلام مرحوم صاحب جواهر در توجيه روايات دال بر نصب مخالفين
صاحب جواهر در رواياتى كه اثبات نصب كرده، مثلاً زيديّه را ناصبى قرار داده، جمعاً بين الادله مىفرمايد: مراد اين است كه در آخرت همه مخالفين حكم نواصب را دارند، زيرا مىدانيم كه ناصبى كافر است و مال و جانش احترام ندارد اما مخالف اين احكام را ندارد. پس جمعاً بين ادله اين احكام براى همه مخالفين در آخرت ثابت است، مثل روايتى كه مىگويد: اينها «شرّ من اليهود و النصارى» كه حمل مىشود بر اينكه در آخرت اين گونهاند.
مناقشه در كلام مرحوم صاحب جواهر
به نظر مىرسد كه اين جمع تمام نيست و اين معنا را در آخرت نيز نمىتوان ملتزم شد زيرا اگر مراد از نواصب در اين روايات مطلق مخالفين باشند كه صاحب جواهر مطلق گرفته غاية الامر مىفرمايد: اثر آن در آخرت ظاهر مىشود و اينكه نواصب شرٌّ من اليهود و النصارى مربوط به آخرت است. لكن نمىتوان ملتزم شد كه تمام مخالفين از يهود و نصارايى كه هم با پيامبر اكرم (ص) و هم با اميرالمؤمنين (ع) دشمن هستند، بدتر هستند، مخالفين غير از ناصبىهاى خاص كه عده معدودى هستند اميرالمؤمنين (ع) را خليفه چهارم و واجب الاتباع مىدانند و به فضيلت اميرالمؤمنين (ع) قائل بوده و هستند. بتريّه كه عده كثير و قابل اعتنايى هستند و شخصيتهاى مهمى مثل ابوحنيفه در ميان آنها هستند مىگويند: اميرالمؤمنين (ع) افضل و اعلم ناس و مستحق خلافت بودند، لكن بر اساس مصالحى حق خود را به ديگران تفويض كرده بودند و قهراً ديگران مشروعيت پيدا كرده بودند. ما چطور مىتوانيم مخالفينى مانند بتريّه كه موالى و محبّ اميرالمؤمنين (ع) هستند را بدتر از يهود و نصارى در آخرت بدانيم.
مصرىهاى كنونى همه امامزادهها را مانند شخصيتهاى خودشان احترام مىكنند. اينها را ما چطور مىتوانيم بگوييم كه در آخرت از يهود و نصارى كه دشمن پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) هستند بدتر بدانيم. اين رواياتى كه مىگويد: «شرٌّ من اليهود و النصارى» همين نواصب معروف و به معناى خاص را مىگويد، و نواصب به معناى خاص در همين دنيا هم مهدور الدم هستند و احكام نواصب به آنها بار مىشود.
و اما رواياتى را كه مىگويد: زيديّه از نواصبند آيا همان طور كه صاحب جواهر فرموده، بگوييم كه به بعضى از مراتب نصب كه در آخرت اثر آن ظاهر مىشود، حمل مىشوند يا آنكه مىتوانيم به ظاهر اين روايات أخذ كنيم و بگوييم زيديه از نواصب به معناى خاص هستند؟ زيرا ما به اين دليل مخالفين را از نواصب نمىدانيم كه اعتقاد ندارند كه ائمه به ادعاهايى كه شيعيان به آنها نسبت مىدهند معتقد هستند و مىگويند: ائمه (ع) اين عقايد را قبول ندارند و روى اين جهت اكثر مخالفين، مبغض ائمه (ع) نيستند ولى زيديّه مىدانند كه ائمه (ع) اين روش زيديّه را تخطئه مىكنند و حتى همه مسلمين ديگر نيز زيديّه را تخطئه مىكنند و اهل جهنم مىدانند، قهراً وقتى زيديّه معتقدند كه مورد تخطئه ائمه (ع) هستند اينها نيز نسبت به ائمه (ع) بغض دارند و به اين اعتبار مىتوانيم آنها را ناصبى بدانيم. و به ظاهر روايات اخذ كنيم. و اگر اين را نپذيرفتيم و تنزّل كرديم مطلب صاحب جواهر را مىگوييم كه نصب مراتبى دارد، چنانچه از روايات ديگر استفاده مىشود. بنابراين مىتوانيم بگوييم بعضى از مراتب زيديّه موجب حفظ دم است و بعضى از مراتب آن موجب مهدور الدم بودن است.
نتيجه اينكه تمسک به اين روايات براى اثبات نصب همه مخالفين نمىشود كرد و همه آنها قابل جواب است (دروس خارج نکاح، ج6، ص1189-1196، 1387/2/7).
@Al_Meerath
«المسجد الأقصی» در روایات امامیه؛ مکانی در آسمان یا در سرزمین شام؟
✍ امیرحسن خوروش
«المسجد الأقصی» در قرآن کریم در آغاز سورۀ اسراء به عنوان مقصد سیر شبانۀ پیامبر (ص) معرفی شده است. غالب مسلمانان بر این نظرند که این مسجد در شام (و در فلسطین کنونی) واقع شده است؛ با این حال برخی از روایات موجود در میراث امامیه از این میگویند که این مسجد، نه مکانی در زمین، که محلّی در آسمان است. این نوشتار به ارزیابی این روایات پرداخته و در برابر روایاتی در منابع امامی را ارائه میدهد که از آنها برمیآید این مسجد در بیت المقدس است.
https://deraayaat.ir/al-aqsa/
مستضعفان و حدودی از ولایت نسبت به ایشان
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين (الممتحنة: 8).
در روایتی معتبر در مورد مستضعفان که معرفت به ولایت اهل بیت علیهم السلام ندارند و البته عناد و مخالفت نسبت به ایشان نیز ندارند، آمده:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ قَالَ هُمْ أَهْلُ الْوَلَايَةِ قُلْتُ وَ أَيُّ وَلَايَةٍ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَيْسَتْ بِوَلَايَةٍ فِي الدِّينِ وَ لَكِنَّهَا الْوَلَايَةُ فِي الْمُنَاكَحَةِ وَ الْمُوَارَثَةِ وَ الْمُخَالَطَةِ وَ هُمْ لَيْسُوا بِالْمُؤْمِنِينَ وَ لَا بِالْكُفَّارِ وَ هُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل (معاني الأخبار، ص202؛ مشابه: تفسیر العیاشي، ج1، ص257، 269؛ الکافي، ج2، ص405).
حمران گويد: از امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى عزّ و جلّ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ پرسيدم، فرمود: آنان اهل ولايت هستند، گفتم: چه نوع ولايتى؟ فرمود: بدرستى كه آن ولايت در دين نيست، بلكه ولايت (و همبستگى) در زناشوئى و ارث و معاشرت است. اين افراد نه مؤمنند و نه كافر. ایشان آن كسانى هستند که به امر خدا واگذار شدهاند.
شرح: منظور ولايت ائمّه حقّ نيست؛ چون اگر اين گونه بودند در زمره مؤمنين قرار داشتند، بلكه مقصود آنست كه در مرام خود متعصّب نيستند، و با شما نيز كينهتوزى نمىنمايند، و براى شما ازدواج و آميزش با ايشان جايز است، آنان از شما ارث برند و شما از ايشان، بنا بر اين سئوالكننده در باره حكم آنان پرسيده نه در مورد وصفشان، يا اينكه امام حكمشان را بيان نموده و سپس معرّفى كرده است كه اينان مؤمن نيستند و كافر هم نيستند.
گفتنی است در روایات زکات مقصود از «أهل الولایة» ظاهراً مؤمنان -در مقابل مستضعفان و نواصب- است (نمونه: الأصول الستة عشر، ط دار الحدیث، ص199؛ الکافي، ج3، ص545).
#مستضعف
@Al_Meerath
نام ناشناختۀ امیرالمؤمنین (ع) در قرآن
ذُكِرَ عَنْ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ حَكِيمِ بْنِ حُمَيْدٍ[1] قَالَ: قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، أَنَّ لِعَلِيٍّ فِي كِتَابِ اللَّهِ اسْمًا و لَكِنْ لَا تَعْرِفُونَهُ قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: أ لَمْ تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ و أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ و رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يوم الحج الأكبر ؟ هو - و اللهِ – الأذانُ (تفسیر ابن أبي حاتم، ج6، ص1747).
از حکیم بن جبیر نقل شده که گفت: علی بن الحسین (ع) به من فرمود: برای علی (ع) در کتاب خدا نامی است، اما شما آن را نمیشناسید. گفتم: چیست آن نام؟ فرمود: نشنیدهای سخن خداوند را: «و اعلامی است از جانب خدا و رسول او به سوی مردم در روز حجّ بزرگ». او -به خدا سوگند- آن اعلام بود [2].
1. «حمید» تصحیفِ «جبیر» است. این روایت در دیگر منابع از حکیم بن جبیر نقل شده است (تفسیر القمي، ج1، ص282؛ تفسیر فرات، ص159-160، ح198، 199، 201؛ تفسیر العیاشي، ج2، ص76، ح12، 14؛ شواهد التنزیل، ج1، ص303-304)؛ از جمله شیخ صدوق نقل کرده است: «أبي رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن أبان بن عثمان عن أبي الجارود عن حكيم بن جبير عن علي بن الحسين ع في قول الله عز و جل و أذان من الله و رسوله قال الأذان علي ع» (معاني الأخبار، ص297).
2. ظاهراً در آیه (مانند آیهٔ «ولکن البرّ من...») «أذان» به «مُؤَذِّن» یا «ذو أذان» تأویل شده است به این دلیل که علی (ع) شخصی بود که برای این اعلانِ مهم برگزیده شده بود؛ چنانکه در نقلی آمده است: «عن حكيم بن الحسين [کذا. والصحیح: جبیر] عن علي بن الحسين ع قال و الله إن لعلي لأسماء [کذا. والصحیح: لإسماً] في القرآن ما يعرفه الناس، قال: قلت: و أي شيء تقول جعلت فداك فقال لي "و أذان من الله و رسوله إلى الناس يوم الحج الأكبر" قال: فبعث رسول الله ص أمير المؤمنين و كان علي هو و الله المؤذن» (تفسیر العیاشي، ج1، ص76، ح12).
@Al_Meerath
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عذاب قاتلان سفّاک
از حمران بن اعین نقل شده که گفت: به امام باقر عليه السلام گفتم كه معناى سخن خداى -عزّ وجلّ- چيست كه میفرمايد: «از اين رو بر بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كه كسى را بكشد بىآنكه آن مقتول كسى را كشته و يا تباهى در زمين كرده باشد چنان است كه همه مردم را كشته است»؟ گفتم: چگونه است در حالى كه تنها یک نفر را كشته است؟ امام فرمود: او را در جايگاهى از دوزخ نهند كه سختترين عذاب دوزخيان در آنجاست. اگر همه مردم را کشته بود، بىترديد به آن جايگاه میرفت. پرسيدم: اگر شخص ديگرى را هم بكشد چه؟ فرمود: عذابش دو چندان گردد (الکافي، ج7، ص271).
اللهم علیك بنتانیاهو وشیعته اللهم اقتلهم بدداً وأحصهم عدداً ولا تدع علی ظهر الأرض منهم أحداً ولا تغفر لهم أبداً
@Al_Meerath
🔸 معنی استضعاف در روایات
دربارۀ دستهای از مردم که نه مؤمنند و هدایتیافته، و نه کافرند و اهل عناد، در اخبار معتبر چند ملاک آمده است:
1. ایشان توان یافتن راهی برای ایمان ندارند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: الْمُسْتَضْعَفُونَ الَّذِينَ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. قَالَ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَا يَكْفُرُونَ الصِّبْيَانُ وَ أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْيَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ (الکافي، ج2، ص404).
از امام باقر عليه السّلام: مستضعفان كسانىاند كه قدرتی ندارند و راه بجائى نبرند. آنها كسانىاند كه نه راهى به سوى ايمان دارند و نه كفر میورزند، مانند كودكان و اشخاصى كه از نظر عقلی شبیه کودکانند؛ زنان و مردانی که عقلشان مانند کودکان ضعیف و ناتوان است (قدرت تشخیص حق و باطل ندارند).
در این معنا و با تعابیر مشابه و با استناد به آیات سوره مبارکه نساء و توبه اسناد دیگری نیز وجود دارد (برای نمونه: معاني الأخبار، ص201-203، ح4-6، 8، 9، 11)
2. نرسیدن حجت به شخص و معرفت نداشتن به اختلاف (حق و باطل)
در مجموعه اخباری، هرکس معرفت به اختلاف داشته باشد، مستضعف نیست، و از جزئیات آن بر میآید اتمام حجت شرط است. بنا بر این معلوم نیست از معرفت به اختلاف، صرف اطلاع اجمالی از وجود اختلاف باشد:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ فَكَتَبَ إِلَيَّ الضَّعِيفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَيْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ يَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ (الكافي، ج2، ص406-407، ح11 و 10 و 7؛ مشابه: المحاسن، ج1، ص278).
لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه (نهج البلاغة، ص280).
اخبار دیگری نیز این معنا را تأیید میکند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ الْبَجَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي الْمُسْتَضْعَفِينَ فَقَالَ لِي شَبِيهاً بِالْفَزِعِ فَتَرَكْتُمْ أَحَداً يَكُونُ مُسْتَضْعَفاً وَ أَيْنَ الْمُسْتَضْعَفُونَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَشَى بِأَمْرِكُمْ هَذَا الْعَوَاتِقُ إِلَى الْعَوَاتِقِ فِي خُدُورِهِنَّ وَ تُحَدِّثُ بِهِ السَّقَّايَاتُ فِي طَرِيقِ الْمَدِينَةِ (الكافي، ج2، ص404).
سفیان بن سمط گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چه مىگوئید دربارۀ مستضعفين؟ حضرت در پاسخِ من با چهرهای مضطرب فرمودند: مگر گذاشتید کسی مستضعف باشد؟ كجايند مستضعفان؟ بخدا سوگند كه عقيدۀ شما را دوشيزهها در پشت پرده بهم مىرسانند و همۀ زنانِ سَقا در راه مدينه پيرامون مذهب شما باهم گفتگو مىكنند.
علامه مجلسی رحمه الله ذیل این روایت مینویسد:
اضطرابِ امام علیه السلام نشانه غضب و خشم ایشان بر کسانی است که ترکِ تقیه کرده و احادیث شیعه را برای نااهلان و عوام فاش میکنند! تا جایی که همه مردم از اسرار و جزئیات شیعه باخبر گشتند، حتی دختران و کنیزانِ خانه نشینی که از پسِ پردهها خارج نمیشدند و زنانی که در راه مدينه سقایی میکردند و اهل جستجو و تفحص نبودند، بر اسرار شیعه آگاه شدند؛ حاصل آنکه این افشای احادیث، بر ضرر اهل بیت علیهم السلام و شیعه است؛ زیرا بخاطرِ سنگین بودن برخی از معارف، مردم آن را نمیپذیرند و انکار میکنند، لذا از استضعاف خارج شده و بواسطهٔ انکار و تضعیفشان، بحالت دشمنیِ با اهل بیت علیهم السلام در میآیند (مرآة العقول، ج11، ص209).
@Al_Meerath
3. نداشتن دشمنی با امامان
در مجموعه روایاتی دشمنینورزیدن شخص از موجبات حکم استضعاف برای او است، و در بیشتر این اخبار علم نداشتن چنین شخصی شرط شده است:
حُميد بن زياد عن الحسن بن محمد الكِندي عن غير واحد عن أبان بن عثمان عن الفُضيل عن زُرارَةَ عن أبي جَعفَرٍ ع قالَ: إنَّ النّاسَ لَمّا صَنَعوا ما صَنَعوا إذ بايَعوا أبا بَكرٍ لَم يُمنَع أميرُ المُؤمِنينَ ع مِن أن يَدعو إلَى نَفسِهِ إلّا نَظَراً لِلنّاسِ وَ تَخَوُّفاً عَلَيهِم أن يَرتَدّوا عَنِ الإسلامِ فَيَعبُدوا الأوثانَ وَ لا يَشهَدوا أن لا إلَهَ إلّا اللَّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ ص وَ كانَ الأحَبَّ إلَيهِ أن يُقِرَّهُم عَلَى ما صَنَعوا مِن أن يَرتَدّوا عَن جَميعِ الإسلامِ وَ إنَّما هَلَكَ الَّذينَ رَكِبوا ما رَكِبوا فامّا مَن لَم يَصنَع ذَلِكَ وَ دَخَلَ فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ عَلَى غَيرِ عِلمٍ وَ لا عَداوَةٍ لِأميرِ المُؤمِنينَ ع فانَّ ذَلِكَ لا يُكفِرُهُ وَ لا يُخرِجُهُ مِنَ الإسلامِ- وَ لِذَلِكَ كَتَمَ عَلي ع أمرَهُ وَ بايَعَ مُكرَهاً حَيثُ لَم يَجِد أعواناً (الكافي، ج8، ص296).
زرارة از امام باقر عليه السّلام روايت كند كه فرمود: همين كه مردم (پس از رحلت رسول خدا ص) كردند آنچه را كردند و با ابوبكر بيعت نمودند، چيزى مانع امير مؤمنان عليه السّلام نشد از اينكه مردم را به امامت خويش دعوت كند، جز صلاح انديشى براى خود مردم و ترس از اينكه مبادا از اسلام برگردند و بتها را بپرستند و گواهى بيگانگى خداوند و رسالت محمد ص ندهند، و اين مطلب كه آنها را بدان كارى كه كرده بودند واگذارد نزد او بهتر بود از اينكه مردم در اثر مقاومت او يكسره از اصل دين اسلام برگردند، و آنان كه دانسته مرتكب آن اعمال شدند به هلاكت رسيدند، و اما كسانى كه چنین را نكردند (و در غصب خلافت دست نداشتند) و ندانسته و بدون دشمنى با امير مؤمنان ع، از ديگران پيروى كردند، اين كارشان موجب كفر آنان نشد و آنها را از اسلام بيرون نبرد. از اين جهت بود كه على ع كار خود را پوشيده داشت (و از خلافتى كه حق او بود چشم پوشيد) و چون ياورى نيافت از روى اكراه و اجبار بيعت كرد.
(در این روایت تعبیر «ارتداد عن جمیع الإسلام» نشانگر نگاه نسبی به این مقوله است).
- حدثنا أبي و محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمهما الله قالا حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال حدثنا نضر بن شعيب عن عبد الغَفّار الجازي عن أبي عَبدِ اللهِ ع أنَّهُ ذَكَرَ أنَّ المُستَضعَفينَ ضُروبٌ يُخالِفُ بَعضُهُم بَعضاً وَ مَن لَم يَكُن مِن أهلِ القِبلَةِ ناصِباً فَهو مُستَضعَفٌ (معاني الأخبار، ص200).
مستضعفان دستههای گوناگونی دارند که با یکدیکر مخالفاند، و هر کس از اهل قبله ناصب نباشد مستضعف است.
چنانکه روشن است این روایت در توضیح حدود مستضعف است؛ نه ناصب. بنابراین ظاهراً معنای ناصب را نزد مخاطب معلوم فرض گرفته، و با آن مستضعف را توضیح میدهد. معنای متداول ناصب نیز دشمن (یکی از) اهل بیت ع و خاصه امیرالمؤمنین ع است. و در خبر مسلمینی که عداوتی با اهل بیت ندارند، مستضعف به حساب آمدهاند.
- علي بن إبراهيم عن صالح بن السندي عن جعفر بن بشير عن أبي سلمة عن أبي عَبدِ اللَّهِ ع قالَ سَمِعتُهُ يَقولُ نَحنُ الَّذينَ فَرَضَ اللَّهُ طاعَتَنا لا يَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا وَ لا يُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا مَن عَرَفَنا كانَ مُؤمِناً- وَ مَن أنكَرَنا كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَعرِفنا وَ لَم يُنكِرنا كانَ ضالًّا حَتَّى يَرجِعَ إلَى الهُدَى الَّذي افتَرَضَ اللَّهُ عَلَيهِ مِن طاعَتِنا الواجِبَةِ فان يَمُت عَلَى ضَلالَتِهِ يَفعَلِ اللَّهُ بِهِ ما يَشاءُ (الكافي، ج1، ص187).
ابوسلمه گويد: از امام صادق ع شنيدم مىفرمود: ما هستيم كه خدا طاعت ما را فرض كرده است. به مردم روا نيست جز اينكه ما را بشناسند، و در جهل به ما معذور نيستند. هركه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه عمداً منكر مقام ما باشد كافر است؛ هركه نسبت به ما بيطرف باشد، نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انكار كند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب كرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهى خود بميرد، خدا با او هرچه خواهد عمل كند.
- عن داوُد بنِ فَرقَد قالَ: قُلتُ لِأبي عَبدِ اللَّهِ ع المُرجَونَ قَومٌ ذُكِرَ لَهُم فَضلُ عَلي فَقالوا ما نَدري لَعَلَّهُ كَذَلِكَ وَ ما نَدري لَعَلَّهُ لَيسَ كَذَلِكَ قالَ أرجِه قالَ تَعالَى وَ آخَرونَ مُرجَونَ لِأمرِ اللَّهِ الآيَة (عياشي، ج2، ص111).
واگذارشدگان (به امر خدا، نک: توبه: 106) چون فضل علی ع برایشان یاد شود، گویند: نمیدانیم شاید چنین است و شاید چنین نیست...
@Al_Meerath
... به جهت اهمیت این شاخصه، مجموعه روایات مرتبط دیگر نیز ذکر میشود:
- قالَ جابِرٌ: وَ سَمِعتُهُ يَقولُ: إنَّ عَلياً وَ ابنَي عَلي بابٌ مِن أبوابِ الأمنِ، فَمَن دَخَلَ في بابِ عَلي كانَ مُؤمِناً، وَ مَن خَرَجَ مِنهُ كانَ كافِراً، وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطّائِفَةِ الَّتي لِلَّهِ فيها المَشيئَةُ (الأصول الستة عشر، ص221).
و برخی روایات باب الکفر در الکافی:
18- الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء قال حدثني إبراهيم بن أبي بكر قالَ سَمِعتُ أبا الحَسَنِ موسَى ع يَقولُ إنَّ عَلياً ع بابٌ مِن أبوابِ الهُدَى فَمَن دَخَلَ مِن بابِ عَلي كانَ مُؤمِناً وَ مَن خَرَجَ مِنهُ كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطَّبَقَةِ الَّذينَ لِلَّهِ فيهِمُ المَشيئَةُ.
19- محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن محمد بن سنان عن ابن بكير عن زرارة عن أبي عَبدِ اللَّهِ ع قالَ: لَو أنَّ العِبادَ إذا جَهِلوا وَقَفوا وَ لَم يَجحَدوا لَم يَكفُروا.
20- علي بن إبراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن فضيل بن يسار عن أبي جعفر ع قالَ: إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلياً ع عَلَماً بَينَهُ وَ بَينَ خَلقِهِ فَمَن عَرَفَهُ كانَ مُؤمِناً وَ مَن أنكَرَهُ كانَ كافِراً وَ مَن جَهِلَهُ كانَ ضالًّا وَ مَن نَصَبَ مَعَهُ شَيئاً كانَ مُشرِكاً وَ مَن جاءَ بِوَلايَتِهِ دَخَلَ الجَنَّةَ وَ مَن جاءَ بِعَداوَتِهِ دَخَلَ النّارَ.
21- يونُس عن موسى بن بَكرٍ عن أبي إبراهيمَ ع قالَ: إنَّ عَلياً ع بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَمَن دَخَلَ بابَهُ كانَ مُؤمِناً وَ مَن خَرَجَ مِن بابِهِ كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطَّبَقَةِ الَّتي لِلَّهِ فيهِمُ المَشيئَةُ (الکافي، ج2، ص388-389).
در روایتی طولانی (و نیازمند اعتبارسنجی) در کتاب سلیم نقل شده که امیر المؤمنین (ع) به 73 فرقه شدن امت، و اینکه تنها یک فرقه اهل حقیقی بهشت است، اشاره کرده و سپس میگویند بیشتر مردم از هیچ یک از این فرق نیستند؛ نه در فرقۀ ناجیه و نه در دشمنان و اهل باطل که به خود دعوت میکنند و از غیر خود برائت میجویند. این گروه چنیناند: «قَد وَقَفَ فَلَم ياتَمَّ بِكُم وَ لَم يُعادِكُم وَ لَم يَنصِب لَكُم وَ لَم يَتَعَصَّب وَ لَم يَتَوَلَّكُم وَ لَم يَتَبَرّا مِن عَدوكُم ... مَن وَحَّدَ اللَّهَ وَ آمَنَ بِرَسولِ اللَّهِ ص وَ لَم يَعرِف وَلايَتَنا وَ لا ضَلالَةَ عَدونا وَ لَم يَنصِب شَيئاً ... هَذِهِ الطَّبَقَةُ بَينَ المُؤمِنينَ وَ بَينَ المُشرِكينَ هُم أعظَمُ النّاسِ وَ أجَلُّهُم وَ هُم أصحابُ الحِسابِ...» سپس آیات مستضعفون و مرجون را ذکر میکند (کتاب سلیم، ص607-609).
#مستضعف #ناصب
@Al_Meerath
غیبتی از صاحب این امر
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا...
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِكُمْ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا (الکافي، ج1، ص340؛ الغیبة للنعماني، ص188، به نقل از کلینی).
مرحوم کلینی به دو سند صحیح نقل میکند از ابوایوب خرّاز از محمد مسلم که گفت: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: اگر خبر غیبتی از صاحبِ این امر/ صاحبتان به شما رسید، آن غیبت را انکار نکنید!
#غیبت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (1)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَيْفَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا قَالَ تَنْظُرُونَ إِلَى أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَيْهِمْ. (الكافي، ط الإسلامية، ج2، ص636، ح4؛ مشابه به سند صحیح از صفوان بن یحیی از معاویة بن وهب: الکافي، ج2، ص635، ح2).
مرحوم کلینی به سند صحیح نقل میکند که معاویة بن وهب گفت: به ایشان [= امام صادق (ع)] عرض کردم: شایسته است با قوم خود و مردمی که با آنان مرتبطیم ولی بر امر ما [= تشیّع] نیستند چگونه برخورد کنیم؟ فرمود: به امامان خود که به آنان اقتدا میکنید، نگاه کنید و همانگونه که آنان برخورد میکنند، شما نیز برخورد کنید. به خدا سوگند امامان شما به عیادت بیماران آنها میروند و بر جنازۀ آنان حاضر میشوند و به سود یا زیان آنها [در دادگاه] شهادت میدهند و امانت را به آنان باز میگردانند.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (2)
شیعیان نخستین به چه اوصافی شناخته میشدند؟
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ السَّلَامَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَطِ- صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ
فَوَ اللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي ع أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي الْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع فَيَكُونُ زَيْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ الْعَشِيرَةُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلَانٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِيثِ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص636)
مرحوم کلینی به سند صحیح نقل میکند که زيد شحام گفت: امام صادق عليه السلام به من فرمود: به هر كس كه میبینی مرا پیروی میكند و بهگفتار من عمل میكند، سلام مرا برسان، و [بگو] من شما را سفارش كنم تقوا نسبت به خداوند عز و جل و ورع در دین و کوشش در راه خدا و راستگویى و اداء امانت و طولدادن سجدهها و نيكى با همسايه؛ زيرا محمد (ص) همين دستورات را آورده است. هر كه به شما امانت سپرد به او پس بدهيد، نيكرفتار باشد يا بدكردار؛ زيرا رسول خدا (ص) دستور میداد كه سوزن و نخ را نيز بصاحبش پس دهيد. با خویشاوندانتان پيوند داشته باشيد، و نزد جنازه مردههاشان حاضر شويد، و بيمارانشان را عيادت كنيد، و حقوقشان را بپردازيد؛ زيرا هر كس از شما هنگامی كه در دينش پارسا باشد و راستگو باشد و امانت را برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد، گويند: اين جعفرى است و اين مرا شاد كند و از جانب او شادی در (دل) من آيد و گويند اين روش پسنديده جعفر است...
به خدا سوگند پدرم براى من حديث كرد كه مرد از شيعيان على (ع) در قبيلهاى بود و زينت قبيله به شمار میرفت، از همه آنها در پرداخت امانت بهتر بوده، و حقوقشان را بهتر مراعات میكرد، و در گفتار راستگوتر بود، و وصيتها و سپردههاشان را بدو میسپردند و چون دربارۀ او از آن عشیره پرسیده میشد، میگفتند: كيست مثل فلان كس؟ او در پرداخت امانت و راستگوئى از همه ما بهتر است.
این توصیفات دربارۀ شیعه در احادیث دیگری مانند حدیثی از امام باقر -علیه السّلام- خطاب به جابر بن یزید جعفی و غیر آن نیز آمده است.
درود بیکران خداوند بر آن امام بزرگوار که خود زینت آفرینش بود.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🔸 آقا و سرور در دنیا و آخرت
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمُزَكِّي، ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَمَةَ، وَالْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقِتْبَانِيُّ، وَحَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ الْخَضِرِ الشَّافِعِيُّ، ثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ أُمَيَّةَ الْقُرَشِيُّ، بِالسَّاقَةِ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ إِسْحَاقَ الْحُلْوَانِيُّ، قَالُوا: ثَنَا أَبُو الْأَزْهَرِ، وَقَدْ حَدَّثَنَاهُ أَبُو عَلِيٍّ الْمُزَكِّي، عَنْ أَبِي الْأَزْهَرِ، قَالَ: ثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَنْبَأَ مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا - قَالَ: نَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ، أَنْتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا، سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ، حَبِيبُكَ حَبِيبِي، وَحَبِيبِي حَبِيبُ اللهِ، وَعَدُوُّكَ عَدُوِّي، وَعَدُوِّي عَدُوُّ اللهِ، وَالْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَكَ بَعْدِي.
صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَأَبُو الْأَزْهَرِ بِإِجْمَاعِهِمْ ثِقَةٌ، وَإِذَا تَفَرَّدَ الثِّقَةُ بِحَدِيثٍ فَهُوَ عَلَى أَصْلِهِمْ صَحِيحٌ (المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص127).
حاکم نیشابوری نقل میکند به اسنادش از ابوالأزهر از عبد الرزاق صنعانی از معمر از زهری از عبید الله بن عبد الله بن عتبة بن مسعود از ابن عباس که گفت: پیامبر (ص) نگاه کرد به علی (ع). پس فرمود: «ای علی! تو سروری در دنیا هستی. سروری در آخرت هستی. دوست تو، دوست من است و دوست من، دوست خداست و دشمن تو، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست. وای بر کسی که پس من بغض تو را داشته باشد!
خطیب بغدادی نیز این حدیث را به چند طریق از عبد الله بن العباس، إسماعیل بن الفضل البلخي، الحسن بن محمد ابن الحسن بن صالح بن شيخ بن عميرة الأسدى، أبو حاتم مكي بن عبدان النيسابوري، أبو عمران موسى بن العباس الجويني، و أحمد بن الحسن بن عبد الجبار از ابوالأزهر (د. 258ق یا پس از آن) نقل کرده است.
@Al_Meerath
دیگر صحابه را با علی (ع) شریک کن!
حدثنا جعفر بن محمد بن حجاج القطان، قال: سمعت عبيد بن زياد يقول: سمعت عطاء بن مسلم الخفاف يقول: قدمت الرقة، فجلست في سوق الأحد، فذكرت فضائل علي رضي الله عنه؛ ثم غدوت على جعفر بن برقان، فقال: يا عطاء، بلغني أنك جلست مجلساً ذكرت رجلاً من أصحاب محمد عليه السلام [1] بفضيلةٍ لم تشرك معه غيره. فقلت: يرحمك الله؛ إن أخاك سفيان بن سعيد الثوري قال لي: إذا قدمت الرقة، فاجلس في سوق الأحد، واذكر فضائل علي، فإن الإباضية بها كثيرٌ. فقال جعفر: يا عطاء، إذا جلست مجلساً، فذكرت رجلاً من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم بفضيلةٍ، فأشرك معه غيره (تاریخ الرقة، ص88-89).
محمد بن سعید قشیری (د. 334ق) نقل میکند به اسنادش از عطاء بن مسلم خَفّاف (د. 190ق) که گفت: وارد رَقّه شدم و در بازار احد نشستم. پس فضائل علی (ع) را یاد کردم. فردا بامداد نزد جعفر بن برقان [د. 154ق] رفتم. جعفر گفت: ای عطاء! به من خبر رسیده که در مجلسی نشستی که در آن مردی از اصحاب محمد (ص) را به فضیلتی یاد کردی که غیرِ او را با او شریک نکردی! [2] گفتم: خداوند رحمتت کند! برادرت سفیان بن سعید ثوری [د. 161ق] به من گفت: چون وارد رقّه شدی، در بازار احد بنشین و فضائل علی (ع) را یاد کن! زیرا اِباضیّه در آنجا فراواناند [3]. جعفر گفت: ای عطاء! چون در مجلسی نشستی و مردی از اصحاب محمد (ص) را با فضیلتی یاد کردی، غیر از او را با او شریک کن!
1. تعبیر «رجلاً من أصحاب محمد» احتمالاً نشاندهندۀ اکراهِ جعفر بن برقان از ذکر نام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و ممکن است این تعبیر را به قصد تصغیر ایشان به کار برده باشد.
2. این اعتراض یا به آن است که چرا مجلسی به فضائل علی (ع) اختصاص داده شده و باید علی (ع) -حتی هنگامی که غرض، کاستنِ از نصب خوارج است- صرفاً در کنار دیگر صحابه یاد شود و یا بالاتر از آن، اشاره دارد به اینکه نقل خصائص علی (ع) ممنوع است و باید هر فضیلتی برای علی (ع) بیان میشود عدّۀ دیگری نیز در آن فضیلت یا مشابهِ آن شریک شوند! اصل این نگاه که نباید فضائل علی (ع) به تنهایی یاد شود و باید او را در پس دیگر صحابه قرار داد، در عامه، نگاهِ شایعی است؛ به عنوان نمونه، خطیب بغدادی به اسنادش از وهیب بن الورد (د. 153ق) نقل کرده که گفته است: «إذا أردت أن تذكر فضائل على بن أبي طالب، فابدأ بفضائل أبي بكر وعمر، ثم اذكر فضائل علي» (تاریخ بغداد، ج1، ص276).
3. از عطاء بن مسلم از سفیان ثوری نقل شده است: «إذا كنت فى الشام فاذكر مناقب على، وإذا كنت بالكوفة فاذكر مناقب أبى بكر وعمر» (حلیة الأولیاء، ج7، ص27). همچنین از یوسف بن اَسباط (د. 195ق) از سفیان نقل شده است: «إذا كنت في الشام فحدّث بفضائل علي. وإذا كنت بالکوفة فحدّث بفضائل عثمان» (الجامع لأخلاق الراوي والسامع، ج2، ص166). دربارۀ خودِ سفیان ثوری نقل شده که گاه اکراه داشته فضائل علی (ع) را بیان کند، مبادا که شیعه سوء استفاده کند: «حدثنا جعفر بن محمد بن العباس البابيافي، أخبرنا محمد بن عباد بن آدم، أخبرنا المؤمل قال: سمعت سفيان الثوري يقول: منعتني الشيعة أن أحدث بفضائل علي بن أبي طالب» (الکامل لابن عدي، ج1، ص82).
@Al_Meerath
میراث امامان
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (2) شیعیان نخستین به چه اوصافی شناخته میشدند؟ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِ
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (3)
ارزش و اهمیت تقیه مداراتی
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامٍ الْكِنْدِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ قُلْتُ وَ مَا الْخَبْءُ قَالَ التَّقِيَّةُ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص219/ ح11)
هشام كندى گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مي فرمود؛ مبادا كارى كنيد كه ما را بدان سرزنش كنند، همانا فرزند بد، پدرش را به كردار او سرزنش كنند، براى كسى كه به او دل دادهايد (امام خود) زينت باشيد و عيب و ننگ مباشيد، در ميان عشاير آنها نماز بخوانيد (به نماز جماعت عامه حاضر شويد) و از بيمارانشان عيادت كنيد و بر جنازه آنها حاضر شويد، مبادا آنها در هيچ خيرى از شما پيشى گيرند كه شما نسبت به خير از آنها سزاوارترید، به خدا سوگند كه خدا به چيزى كه محبوبتر باشد نزد او از خبء عبادت نشده، عرض كردم خبء چيست؟ فرمود: تقيه.
_____
این حدیث از جمله اخباری است که در آن تقیه در معنایی فراتر از تقیه به خاطر ترس بر جان و مال و عرض به کار رفته است. روشن است این دستور که امامیه در امور خیر همواره پیشگام باشند، از روی اضطرار نیست؛ بلکه جهت آن چیزی است که در مجموعۀ همین روایات بر آن تأکید شده است؛ یعنی اینکه مؤمن با عملش زینت امامان و مذهب و دعوتگر به خیر باشد. این تقیه در لسان برخی از علما به تقیه مداراتی مشهور است. نمونههای دیگر: معاني الأخبار، ص386/ 20؛ تهذيب الأحكام ت خرسان، ج6، ص224/ 535.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (4)
🔹 قولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (البقرة: 83)
... عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فى قَولِهِ «قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قال: قُولوا لِلنّاسِ أحسَنَ مَا تُحبّونَ أن يُقالَ لَكُم، فَاِنَّ اللّهَ عزَّوَجلَّ يُبغِضُ اللَّعَّانَ السَّبَّابَ الطَّعَّانَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ وَ يُحِبُّ الْحَيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ. (الكافي الإسلامية، ج2، ص165، الأمالى للصدوق ط کتابچی، ص245)
از امام باقر عليه السلام:
درباره اين گفته خداوند كه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرمود: بهترين سخنى كه دوست داريد مردم به شما بگويند، به آنها بگوييد، چرا كه خداوند از شخص بسیار نفرینگر و دشنامده، زخمزبانزن بر مؤمنان، زشتگفتار، بدزبان و گداى سمج را بیزار است، و با حيا و بردبار و عفيفِ پارسا را دوست دارد.
تذکر: واژه ناس (مردم) در روایات فراوان برای عموم مردم یعنی عامه (غیر شیعه) به کار میرود. و البته دستور به مدارای با غیر شیعه، در کنار لزوم انکار عقاید نادرست آنان در دل است.
حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا إِسْحَاقُ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِكَ وَ أَخْلِصْ وُدَّكَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ (الأمالي للصدوق، ص628؛ مشابه: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص404؛ الاختصاص، ص230).
نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود:
با منافق با زبانت مدارا کن و محبت خالصت را برای مومن بگذار و اگر یهودیای با تو نشست، با او همنشینی نیکویی داشته باش.
این روایت همچنین از سعد بن طریف از امام باقر علیه السلام نقل شده است (الزهد، ص22؛ الأمالي للمفيد، ص185).
در این معنا احادیث بسیار دیگری نیز ذیل آیه آمده است؛ از جمله:
السّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْمَشِيخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِكُمْ فَتَذِلُّوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ثُمَّ قَالَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَهُمْ وَ اشْهَدُوا لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ صَلُّوا مَعَهُمْ فِي مَسَاجِدِهِمْ حَتَّى يَكُونَ التَّمْيِيزُ وَ تَكُونَ الْمُبَايَنَةُ مِنْكُمْ وَ مِنْهُمْ.
ابن ادریس از کتاب المشیخة حسن بن محبوب از عبدالله بن سنان نقل میکند که گفت: شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمود: شما را به تقوای الهی توصیه میکنم و اینکه مردم [یعنی مخالفین] را [با افشای اسرار] بر دوش خود سوار نکنید که به ذلّت افتید. همانا خداوند عزّ وجلّ در کتابش میفرماید «و با مردم نیکو سخن کنید» (بقره 83). سپس فرمود: از مریضان آنها عیادت کنید و بر جنازههاشان حاضر شوید و چه به نفع و چه علیهشان شهادت دهید و با آنها در مساجدشان نماز کنید تا زمانی که تمایز و جدایی افتد و کنارگیری هم از جانب شما و هم از جانب ایشان صورت گیرد.
مشابه این روایت در تفسیر عیاشی (ج1، ص48) به اختصار از عبد الله بن سنان نقل شده و در آن به جای «حَتَّى يَكُونَ التَّمْيِيزُ وَ تَكُونَ الْمُبَايَنَةُ مِنْكُمْ وَمِنْهُمْ»، «حتی النَّفَس وحتی یکون المباینة» آمده است (البته در نقل بحار الأنوار از تفسیر عیاشی «ینقطع النَّفَس» آمده است). همچنین این روایت را احمد برقی و شیخ صدوق با زیادتی از عبد الله بن سنان نقل کردهاند (المحاسن، ج1، ص18؛ صفات الشیعة، ص27) و البته در این دو نقل عبارت «حتی...» نیامده است.
ظاهراً در روایت اخیر ملاک این تعامل و نیکی گسترده با غیرشیعه نه اضطرار، بلکه اختلاط دانسته شده است، و در صورت تمییز (جدایی جوامع/ ظهور؟) این لازم نیست.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🔸 امامی که ولادتش مخفی است
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ يَرُدَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ فَقَالَ مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ أَشَارَتْ إِلَيْهِ الْأَصَابِعُ وَ حُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِيَّ الْمَوْلِدِ وَ الْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِهِ (کمال الدین، ج2، ص370).
شیخ صدوق به سند صحیح نقل میکند که «ايّوب بن نوح گفت: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: ما اميدواريم كه شما صاحب الامر باشيد و خداى تعالى بدون خونريزى و شمشير آن را به شما بازگرداند كه با شما بيعت شده و سكّه بنامتان ضرب گرديده است، [امام رضا علیه السّلام] فرمود: هيچ يك از ما ائمّه نيست كه نامهها به نزد او آمد و شد كند و از مسائل پرسيده شود و با انگشتان بدو اشاره كنند و اموال به نزد وى حمل شود جز آنكه به خدعه كشته شود و يا آنكه بر بستر خود بميرد تا به غايتى كه خداى تعالى مردى را براى اين امر مبعوث فرمايد كه مولد و منشأ او مخفى امّا نسبش آشكار است» (ترجمۀ منصور پهلوان).
این حدیث را مرحوم کلینی نیز با سند «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ» از امام رضا علیه السلام نقل کرده است (الکافي، ج1، ص341؛ الغیبة للنعماني، ص168).
#غیبت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (5)
بازخورد اجتماعی حسن معاشرت در تبلیغ دین
محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن النعمان عن أبي أسامة قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً وَ عَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِيسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ يَا وَيْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَيْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَيْتُ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص77)
نقل شده که ابو اسامه گفت: شنيدم امام صادق عليه السّلام میفرمود: بر تو باد به تقواى خدا و ورع و كوشش و راستى گفتار و ادای امانت و حسن خلق و نيكى با همسايه. مردم را با غير زبان (و با رفتار نیکو) به (مذهب) خود دعوت كنيد، و زينت ما باشيد و ننگ ما نباشيد.
و بر شما باد به طولدادن ركوع و سجود؛ زيرا چون يكى از شما ركوع و سجود را طول دهد، شيطان از پشت سرش بانگ زند و بگويد: اى واى، كه اين اطاعت كرد و من نافرمانى و اين سجده كرد و من سرپيچى (در هنگام امر به سجده در برابر آدم).
زینت بودن برای اهل بیت در اسناد بسیاری آمده است (نمونه: الکافی، ج2، ص219 از هشام کندی؛ مشکاة الأنوار، ص67 از عمر بن عثمان) و نیز:
- ... جعفر بن عثمان الأحول قال حدثنا سليمان بن مهران قال: دخلت على الصادق... يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا لَنَا شَيْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قُبْحِ الْقَوْلِ (الأمالي للصدوق، ص400؛ الأمالي للطوسي، ص440).
ای گروه شیعه! مايه زينت ما باشيد نه مايه آبرو ريزی ما. با مردم نیک سخن بگویید، و از سخن بیهوده و زشت بپرهیزید.
- در طریق مسعده از امام صادق سلام الله علیه: كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِكُم (قرب الاسناد، ص77).
مردم را با رفتارتان [به دين] فرا خوانيد.
- أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ عَلْقَمَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الْعِبَادَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَنَا مُحَمَّدٌ ص صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاكُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَكُمْ وَ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَيْهِمْ جَرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيح (الحكايات في مخالفات المعتزلة من العدلية، ص93؛ نیز نگر: الفقه الرضوی، ص356؛ سرائر، ج3، ص650).
- و از رسول الله صلی الله علیه و آله منقول است:
... اَعْقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُمْ مُداراةً لِلنّاسِ، وَاَذَلُّ النّاسِ مَنْ اَهانَ النّاسَ... (من لایحضره الفقیه، ج4، ص394 عن یونس؛ معانی الأخبار، ص195 الصفار عن أيوب بن نوح عن محمد بن أبي عمير عن سيف بن عميرة عن أبي حمزة الثمالی عن الصادق).
عاقلترین مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا كند و خوارترين مردم كسى است كه به مردم اهانت كند.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🌺 مدارا و کرامت نبوی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دَخَلَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ فَقَالَ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ- رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكُمْ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبَيْهِ فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ إِلَى قَوْلِهِمْ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ بَلَى أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَيْهِمْ قُلْتُ عَلَيْكُمْ فَإِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ مُسْلِمٌ فَقُولُوا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ كَافِرٌ فَقُولُوا عَلَيْك.
🔸 از امام باقر (ع) روایت است که فرمود: يهودىای بر رسول خدا (ص) وارد شد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود، آن يهودى گفت: السام عليكم، و رسول خدا (ص) در پاسخش فرمود: عليكم. سپس ديگرى وارد شد و همچنين گفت و پیامبر همان جوابی را که به رفيقش داده بود، به او داد. باز هم سوّمى آمد و همين را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد، و عائشه خشمگين شد و گفت: سام و خشم و لعنت بر شماها باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمونها و خوکها. پس رسول خدا (ص) به او فرمود:
اى عائشه اگر دشنام مجسم بود، تمثال زشتى میبود. به راستى، مدارا و رفق هرگز بر هيچ چيز نهاده نشده است، جز اينكه آن را آراسته و از چیزی برداشته نشده، جز اينكه آن را زشت ساخته است. گفت: يا رسول الله گوش نمىدهى كه مىگويند السام عليكم؟ فرمود: چرا تو نشنيدى من جواب دادم. گفتم: بر شما باد، پس هر گاه مسلمانى به شما سلام كرد در جوابش بگوئيد: سلامٌ عليكم، و اگر كافرى سلام كرد در جوابش بگوئيد: عليكم.
📚 الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص648/ ح1 به سند صحیح.
نیز همین داستان به صورت مختصرتر: الجامع معمر بن راشد، ج10، ص392 از عایشه؛ موطأ مالك رواية يحيى ت عبد الباقي، ج2، ص960 از ابن عمر؛ صحيح البخاري ط السلطانية، ج8، ص12، 85.
برای نمونه شواهد فراز آخر نیز نک: وسائل الشيعة، ج12، ص77-80.
#حسن_معاشرت #مدارا
@Al_Meerath
🌹هرچند والدینت بر مذهب حق نباشند...
🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً (البقرة: 83)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَدْعُو لِوَالِدَيَّ إِذَا كَانَا لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ قَالَ ادْعُ لَهُمَا وَ تَصَدَّقْ عَنْهُمَا وَ إِنْ كَانَا حَيَّيْنِ لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ فَدَارِهِمَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي بِالرَّحْمَةِ لَا بِالْعُقُوقِ. (الكافي، ج2، ص159)
معمّر بن خلّاد گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: اگر پدر و مادرم حقّ [یعنی مذهب شیعه و امامت اهل بیت] را نمىشناختهاند آنان را دعا كنم؟ حضرت فرمود: براى آنان دعا كن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زندهاند و حقّ را نمىشناسند، با آنان مدارا كن؛ زیرا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند مرا به رحمت بر انگيخته است، نه عقوق.
#حسن_معاشرت #والدین
@Al_Meerath
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّخَعِيُّ الْقَاضِي الْكُوفِيُّ، حَدَّثَنَا مِسْعَرُ بْنُ الْحَجَّاجِ النَّهْدِيُّ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَقُولُ اللهُ تَعَالَى: اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ نَاصِرًا غَيْرِي (المعجم الصغیر، ج1، ص61).
از حارث اعور از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود: پیامبر خدا (ص) فرمود: خدایْ -تعالی- میگوید: سخت شد خشم من بر کسی که ستم کند به آنکه یاوری جز من نمییابد.
@Al_Meerath
◼️ تا آنکه دود وارد خانهاش شد
وقد روى إبراهيم بن سعيد الثقفي قال: حدّثنا أحمد بن عمرو البجلي، قال: حدّثنا أحمد بن حبيب العامري، عن حمران بن أعين عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عليهما السلام قال: «والله ما بايع عليٌّ حتى رأى الدّخان قد دخل عليه بيتَه» (الشافي، ط 1441ق، ج4، ص170).
شریف مرتضی نقل میکند از کتابِ مرحوم ابراهیم بن سعید ثقفی که او نقل کرد به سندش از حمران بن اعین از امام صادق (ع) که فرمود: «به خدا سوگند علی بیعت نکرد تا آنکه دید دودِ [آتشی که برافروختند تا خانهاش را آتش زنند] بر او در خانهاش وارد میشود».
@Al_Meerath
صدیقۀ شهیده سلام الله علیها پس از پدرش
◼️ محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبي عبيدة: عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: «إن فاطمة عليها السلام مكثت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوما، و كان دخلها حزن شديد على أبيها، و كان يأتيها جبرئيل عليه السلام، فيحسن عزاءها على أبيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن أبيها و مكانه، و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها، و كان علي عليه السلام يكتب ذلك» (الکافي، ط دار الحدیث، ج2، ص489).
کلینی نقل میکند به سند صحیح که امام صادق (ع) فرمود: فاطمه علیها السلام پس پیامبر خدا (ص) 75 روز زنده ماند. در این روزها بر او حزن شدید به خاطر پدرش او را فرامیگرفت. جبرئیل (ع) نزد او میآمد و به او در عزای پدرش تسلیت میگفت و خوشدلش میساخت و به او از پدرش و جایگاه پدرش خبر میداد و خبر میداد که پس از او در ذریهاش چه میشود و علی (ع) آن خبرها را مینوشت.
◼️ علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم: عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: سمعته يقول: «عاشت فاطمة عليها السلام بعد أبيها خمسة و سبعين يوما لم تر كاشرة و لاضاحكة، تأتي قبور الشهداء في كل جمعة مرتين: الإثنين، و الخميس، فتقول: هاهنا كان رسول الله صلى الله عليه و آله، هاهنا كان المشركون» (الکافي، ج5، ص565).
کلینی نقل میکند به سند صحیح که امام صادق (ع) فرمود: فاطمه علیها السلام پس از پدرش 75 روز زندگی کرد که در آن روزها شاد و خندان دیده نشد. هر هفته در روز دوشنبه و پنجشنبه نزد قبور شهداء [اُحد] میآمد و [با یادآوری صحنههای جنگ احد] میگفت: در این موضع پیامبر خدا (ص) بود و در این موضع مشرکان بودند.
@Al_Meerath
اعتراف عروة بن زبیر به گردآوری هیزم توسط غاصبین خلافت جهت احراق بنی هاشم
◼️ و حدث النوفلي في كتابه في الأخبار عن ابن عائشة، عن أبيه، عن حماد بن سلمة، قال: كان عروة بن الزبير يعذر أخاه إذا جرى ذكر بني هاشم و حصره إياهم في الشعب و جمعه لهم الحطب لتحريقهم، و يقول: إنما أراد بذلك إرهابهم ليدخلوا في طاعته كما أرهب بنو هاشم و جمع لهم الحطب لإحراقهم إذ هم أبوا البيعة فيما سلف، و هذا خبر لا يحتمل ذكره هنا، و قد أتينا على ذكره في كتابنا في مناقب اهل البيت و اخبارهم المترجم بكتاب «حدائق الأذهان» (مروج الذهب، ج3، ص77).
ابوالحسن مسعودی (د. 346ق) میگوید که ابوالحسن نوفلی در کتاب الأخبار نقل کرده از ابن عائشه (د. 228ق) از پدرش از حماد بن سلمة (د. 167ق) که گفت: چون از بنی هاشم و محصورشدن آنها توسط عبد الله بن زبیر در شِعب و گردآوری هیزم توسط او برای آتشزدن آنها گفته میشد، عروة بن زبیر برادرش را معذور میداشت و میگفت: «مراد عبد الله از آن کار این بود که بنی هاشم را بترساند تا فرمانبردار او شوند؛ همانگونه که در گذشته هنگامی که بنی هاشم از بیعت سر باز زدند، ترسانده شدند و هیزم بهر آتشزدن آنها گردآوری شد».
ابن ابی الحدید همین نقل را از مسعودی آورده که در آن صراحت بیشتری دیده میشود:
◼️ قال المسعودي و كان عروة بن الزبير يعذر أخاه عبد الله في حصر بني هاشم في الشعب و جمعه الحطب ليحرقهم و يقول إنما أراد بذلك ألا تنتشر الكلمة و لا يختلف المسلمون و أن يدخلوا في الطاعة فتكون الكلمة واحدة كما فعل عمر بن الخطاب ببني هاشم لما تأخروا عن بيعة أبي بكر فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار (شرح نهج البلاغة، ج20، ص147).
مسعودی گفت: عروة بن زبیر برادرش عبد الله را در خصوص محصورکردن بنی هاشم در شعب و گردآوری هیزم برای آتشزدن آنها معذور میداشت و میگفت: «مراد عبد الله از آن کار این بود که سخن مسلمین پراکنده و مختلف نشود و مسلمانان دچار اختلاف نشوند و سخنشان یکی باشد؛ همانگونه که عمر بن خطاب با بنی هاشم برخورد کرد در آن هنگام که بنی هاشم از بیعت با ابوبکر تأخیر کردند. او برایشان هیزمی آورد تا خانه را بر سرشان آتش زند».
@Al_Meerath