☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (2)
شیعیان نخستین به چه اوصافی شناخته میشدند؟
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَى أَنَّهُ يُطِيعُنِي مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ السَّلَامَ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَطِ- صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ
فَوَ اللَّهِ لَحَدَّثَنِي أَبِي ع أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ يَكُونُ فِي الْقَبِيلَةِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع فَيَكُونُ زَيْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِيثِ إِلَيْهِ وَصَايَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ الْعَشِيرَةُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلَانٍ إِنَّهُ لآَدَانَا لِلْأَمَانَةِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِيثِ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص636)
مرحوم کلینی به سند صحیح نقل میکند که زيد شحام گفت: امام صادق عليه السلام به من فرمود: به هر كس كه میبینی مرا پیروی میكند و بهگفتار من عمل میكند، سلام مرا برسان، و [بگو] من شما را سفارش كنم تقوا نسبت به خداوند عز و جل و ورع در دین و کوشش در راه خدا و راستگویى و اداء امانت و طولدادن سجدهها و نيكى با همسايه؛ زيرا محمد (ص) همين دستورات را آورده است. هر كه به شما امانت سپرد به او پس بدهيد، نيكرفتار باشد يا بدكردار؛ زيرا رسول خدا (ص) دستور میداد كه سوزن و نخ را نيز بصاحبش پس دهيد. با خویشاوندانتان پيوند داشته باشيد، و نزد جنازه مردههاشان حاضر شويد، و بيمارانشان را عيادت كنيد، و حقوقشان را بپردازيد؛ زيرا هر كس از شما هنگامی كه در دينش پارسا باشد و راستگو باشد و امانت را برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد، گويند: اين جعفرى است و اين مرا شاد كند و از جانب او شادی در (دل) من آيد و گويند اين روش پسنديده جعفر است...
به خدا سوگند پدرم براى من حديث كرد كه مرد از شيعيان على (ع) در قبيلهاى بود و زينت قبيله به شمار میرفت، از همه آنها در پرداخت امانت بهتر بوده، و حقوقشان را بهتر مراعات میكرد، و در گفتار راستگوتر بود، و وصيتها و سپردههاشان را بدو میسپردند و چون دربارۀ او از آن عشیره پرسیده میشد، میگفتند: كيست مثل فلان كس؟ او در پرداخت امانت و راستگوئى از همه ما بهتر است.
این توصیفات دربارۀ شیعه در احادیث دیگری مانند حدیثی از امام باقر -علیه السّلام- خطاب به جابر بن یزید جعفی و غیر آن نیز آمده است.
درود بیکران خداوند بر آن امام بزرگوار که خود زینت آفرینش بود.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🔸 آقا و سرور در دنیا و آخرت
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمُزَكِّي، ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَمَةَ، وَالْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقِتْبَانِيُّ، وَحَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ الْخَضِرِ الشَّافِعِيُّ، ثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ أُمَيَّةَ الْقُرَشِيُّ، بِالسَّاقَةِ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ إِسْحَاقَ الْحُلْوَانِيُّ، قَالُوا: ثَنَا أَبُو الْأَزْهَرِ، وَقَدْ حَدَّثَنَاهُ أَبُو عَلِيٍّ الْمُزَكِّي، عَنْ أَبِي الْأَزْهَرِ، قَالَ: ثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَنْبَأَ مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا - قَالَ: نَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ، أَنْتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا، سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ، حَبِيبُكَ حَبِيبِي، وَحَبِيبِي حَبِيبُ اللهِ، وَعَدُوُّكَ عَدُوِّي، وَعَدُوِّي عَدُوُّ اللهِ، وَالْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَكَ بَعْدِي.
صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَأَبُو الْأَزْهَرِ بِإِجْمَاعِهِمْ ثِقَةٌ، وَإِذَا تَفَرَّدَ الثِّقَةُ بِحَدِيثٍ فَهُوَ عَلَى أَصْلِهِمْ صَحِيحٌ (المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص127).
حاکم نیشابوری نقل میکند به اسنادش از ابوالأزهر از عبد الرزاق صنعانی از معمر از زهری از عبید الله بن عبد الله بن عتبة بن مسعود از ابن عباس که گفت: پیامبر (ص) نگاه کرد به علی (ع). پس فرمود: «ای علی! تو سروری در دنیا هستی. سروری در آخرت هستی. دوست تو، دوست من است و دوست من، دوست خداست و دشمن تو، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست. وای بر کسی که پس من بغض تو را داشته باشد!
خطیب بغدادی نیز این حدیث را به چند طریق از عبد الله بن العباس، إسماعیل بن الفضل البلخي، الحسن بن محمد ابن الحسن بن صالح بن شيخ بن عميرة الأسدى، أبو حاتم مكي بن عبدان النيسابوري، أبو عمران موسى بن العباس الجويني، و أحمد بن الحسن بن عبد الجبار از ابوالأزهر (د. 258ق یا پس از آن) نقل کرده است.
@Al_Meerath
دیگر صحابه را با علی (ع) شریک کن!
حدثنا جعفر بن محمد بن حجاج القطان، قال: سمعت عبيد بن زياد يقول: سمعت عطاء بن مسلم الخفاف يقول: قدمت الرقة، فجلست في سوق الأحد، فذكرت فضائل علي رضي الله عنه؛ ثم غدوت على جعفر بن برقان، فقال: يا عطاء، بلغني أنك جلست مجلساً ذكرت رجلاً من أصحاب محمد عليه السلام [1] بفضيلةٍ لم تشرك معه غيره. فقلت: يرحمك الله؛ إن أخاك سفيان بن سعيد الثوري قال لي: إذا قدمت الرقة، فاجلس في سوق الأحد، واذكر فضائل علي، فإن الإباضية بها كثيرٌ. فقال جعفر: يا عطاء، إذا جلست مجلساً، فذكرت رجلاً من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم بفضيلةٍ، فأشرك معه غيره (تاریخ الرقة، ص88-89).
محمد بن سعید قشیری (د. 334ق) نقل میکند به اسنادش از عطاء بن مسلم خَفّاف (د. 190ق) که گفت: وارد رَقّه شدم و در بازار احد نشستم. پس فضائل علی (ع) را یاد کردم. فردا بامداد نزد جعفر بن برقان [د. 154ق] رفتم. جعفر گفت: ای عطاء! به من خبر رسیده که در مجلسی نشستی که در آن مردی از اصحاب محمد (ص) را به فضیلتی یاد کردی که غیرِ او را با او شریک نکردی! [2] گفتم: خداوند رحمتت کند! برادرت سفیان بن سعید ثوری [د. 161ق] به من گفت: چون وارد رقّه شدی، در بازار احد بنشین و فضائل علی (ع) را یاد کن! زیرا اِباضیّه در آنجا فراواناند [3]. جعفر گفت: ای عطاء! چون در مجلسی نشستی و مردی از اصحاب محمد (ص) را با فضیلتی یاد کردی، غیر از او را با او شریک کن!
1. تعبیر «رجلاً من أصحاب محمد» احتمالاً نشاندهندۀ اکراهِ جعفر بن برقان از ذکر نام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و ممکن است این تعبیر را به قصد تصغیر ایشان به کار برده باشد.
2. این اعتراض یا به آن است که چرا مجلسی به فضائل علی (ع) اختصاص داده شده و باید علی (ع) -حتی هنگامی که غرض، کاستنِ از نصب خوارج است- صرفاً در کنار دیگر صحابه یاد شود و یا بالاتر از آن، اشاره دارد به اینکه نقل خصائص علی (ع) ممنوع است و باید هر فضیلتی برای علی (ع) بیان میشود عدّۀ دیگری نیز در آن فضیلت یا مشابهِ آن شریک شوند! اصل این نگاه که نباید فضائل علی (ع) به تنهایی یاد شود و باید او را در پس دیگر صحابه قرار داد، در عامه، نگاهِ شایعی است؛ به عنوان نمونه، خطیب بغدادی به اسنادش از وهیب بن الورد (د. 153ق) نقل کرده که گفته است: «إذا أردت أن تذكر فضائل على بن أبي طالب، فابدأ بفضائل أبي بكر وعمر، ثم اذكر فضائل علي» (تاریخ بغداد، ج1، ص276).
3. از عطاء بن مسلم از سفیان ثوری نقل شده است: «إذا كنت فى الشام فاذكر مناقب على، وإذا كنت بالكوفة فاذكر مناقب أبى بكر وعمر» (حلیة الأولیاء، ج7، ص27). همچنین از یوسف بن اَسباط (د. 195ق) از سفیان نقل شده است: «إذا كنت في الشام فحدّث بفضائل علي. وإذا كنت بالکوفة فحدّث بفضائل عثمان» (الجامع لأخلاق الراوي والسامع، ج2، ص166). دربارۀ خودِ سفیان ثوری نقل شده که گاه اکراه داشته فضائل علی (ع) را بیان کند، مبادا که شیعه سوء استفاده کند: «حدثنا جعفر بن محمد بن العباس البابيافي، أخبرنا محمد بن عباد بن آدم، أخبرنا المؤمل قال: سمعت سفيان الثوري يقول: منعتني الشيعة أن أحدث بفضائل علي بن أبي طالب» (الکامل لابن عدي، ج1، ص82).
@Al_Meerath
میراث امامان
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (2) شیعیان نخستین به چه اوصافی شناخته میشدند؟ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِ
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (3)
ارزش و اهمیت تقیه مداراتی
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامٍ الْكِنْدِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ قُلْتُ وَ مَا الْخَبْءُ قَالَ التَّقِيَّةُ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص219/ ح11)
هشام كندى گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مي فرمود؛ مبادا كارى كنيد كه ما را بدان سرزنش كنند، همانا فرزند بد، پدرش را به كردار او سرزنش كنند، براى كسى كه به او دل دادهايد (امام خود) زينت باشيد و عيب و ننگ مباشيد، در ميان عشاير آنها نماز بخوانيد (به نماز جماعت عامه حاضر شويد) و از بيمارانشان عيادت كنيد و بر جنازه آنها حاضر شويد، مبادا آنها در هيچ خيرى از شما پيشى گيرند كه شما نسبت به خير از آنها سزاوارترید، به خدا سوگند كه خدا به چيزى كه محبوبتر باشد نزد او از خبء عبادت نشده، عرض كردم خبء چيست؟ فرمود: تقيه.
_____
این حدیث از جمله اخباری است که در آن تقیه در معنایی فراتر از تقیه به خاطر ترس بر جان و مال و عرض به کار رفته است. روشن است این دستور که امامیه در امور خیر همواره پیشگام باشند، از روی اضطرار نیست؛ بلکه جهت آن چیزی است که در مجموعۀ همین روایات بر آن تأکید شده است؛ یعنی اینکه مؤمن با عملش زینت امامان و مذهب و دعوتگر به خیر باشد. این تقیه در لسان برخی از علما به تقیه مداراتی مشهور است. نمونههای دیگر: معاني الأخبار، ص386/ 20؛ تهذيب الأحكام ت خرسان، ج6، ص224/ 535.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (4)
🔹 قولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (البقرة: 83)
... عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فى قَولِهِ «قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قال: قُولوا لِلنّاسِ أحسَنَ مَا تُحبّونَ أن يُقالَ لَكُم، فَاِنَّ اللّهَ عزَّوَجلَّ يُبغِضُ اللَّعَّانَ السَّبَّابَ الطَّعَّانَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ وَ يُحِبُّ الْحَيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ. (الكافي الإسلامية، ج2، ص165، الأمالى للصدوق ط کتابچی، ص245)
از امام باقر عليه السلام:
درباره اين گفته خداوند كه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرمود: بهترين سخنى كه دوست داريد مردم به شما بگويند، به آنها بگوييد، چرا كه خداوند از شخص بسیار نفرینگر و دشنامده، زخمزبانزن بر مؤمنان، زشتگفتار، بدزبان و گداى سمج را بیزار است، و با حيا و بردبار و عفيفِ پارسا را دوست دارد.
تذکر: واژه ناس (مردم) در روایات فراوان برای عموم مردم یعنی عامه (غیر شیعه) به کار میرود. و البته دستور به مدارای با غیر شیعه، در کنار لزوم انکار عقاید نادرست آنان در دل است.
حَدَّثَنَا أَبِي رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا إِسْحَاقُ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِكَ وَ أَخْلِصْ وُدَّكَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ (الأمالي للصدوق، ص628؛ مشابه: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص404؛ الاختصاص، ص230).
نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود:
با منافق با زبانت مدارا کن و محبت خالصت را برای مومن بگذار و اگر یهودیای با تو نشست، با او همنشینی نیکویی داشته باش.
این روایت همچنین از سعد بن طریف از امام باقر علیه السلام نقل شده است (الزهد، ص22؛ الأمالي للمفيد، ص185).
در این معنا احادیث بسیار دیگری نیز ذیل آیه آمده است؛ از جمله:
السّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْمَشِيخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِكُمْ فَتَذِلُّوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ثُمَّ قَالَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَهُمْ وَ اشْهَدُوا لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ صَلُّوا مَعَهُمْ فِي مَسَاجِدِهِمْ حَتَّى يَكُونَ التَّمْيِيزُ وَ تَكُونَ الْمُبَايَنَةُ مِنْكُمْ وَ مِنْهُمْ.
ابن ادریس از کتاب المشیخة حسن بن محبوب از عبدالله بن سنان نقل میکند که گفت: شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمود: شما را به تقوای الهی توصیه میکنم و اینکه مردم [یعنی مخالفین] را [با افشای اسرار] بر دوش خود سوار نکنید که به ذلّت افتید. همانا خداوند عزّ وجلّ در کتابش میفرماید «و با مردم نیکو سخن کنید» (بقره 83). سپس فرمود: از مریضان آنها عیادت کنید و بر جنازههاشان حاضر شوید و چه به نفع و چه علیهشان شهادت دهید و با آنها در مساجدشان نماز کنید تا زمانی که تمایز و جدایی افتد و کنارگیری هم از جانب شما و هم از جانب ایشان صورت گیرد.
مشابه این روایت در تفسیر عیاشی (ج1، ص48) به اختصار از عبد الله بن سنان نقل شده و در آن به جای «حَتَّى يَكُونَ التَّمْيِيزُ وَ تَكُونَ الْمُبَايَنَةُ مِنْكُمْ وَمِنْهُمْ»، «حتی النَّفَس وحتی یکون المباینة» آمده است (البته در نقل بحار الأنوار از تفسیر عیاشی «ینقطع النَّفَس» آمده است). همچنین این روایت را احمد برقی و شیخ صدوق با زیادتی از عبد الله بن سنان نقل کردهاند (المحاسن، ج1، ص18؛ صفات الشیعة، ص27) و البته در این دو نقل عبارت «حتی...» نیامده است.
ظاهراً در روایت اخیر ملاک این تعامل و نیکی گسترده با غیرشیعه نه اضطرار، بلکه اختلاط دانسته شده است، و در صورت تمییز (جدایی جوامع/ ظهور؟) این لازم نیست.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🔸 امامی که ولادتش مخفی است
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ يَرُدَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكَ مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ فَقَالَ مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ أَشَارَتْ إِلَيْهِ الْأَصَابِعُ وَ حُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِيَّ الْمَوْلِدِ وَ الْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِهِ (کمال الدین، ج2، ص370).
شیخ صدوق به سند صحیح نقل میکند که «ايّوب بن نوح گفت: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: ما اميدواريم كه شما صاحب الامر باشيد و خداى تعالى بدون خونريزى و شمشير آن را به شما بازگرداند كه با شما بيعت شده و سكّه بنامتان ضرب گرديده است، [امام رضا علیه السّلام] فرمود: هيچ يك از ما ائمّه نيست كه نامهها به نزد او آمد و شد كند و از مسائل پرسيده شود و با انگشتان بدو اشاره كنند و اموال به نزد وى حمل شود جز آنكه به خدعه كشته شود و يا آنكه بر بستر خود بميرد تا به غايتى كه خداى تعالى مردى را براى اين امر مبعوث فرمايد كه مولد و منشأ او مخفى امّا نسبش آشكار است» (ترجمۀ منصور پهلوان).
این حدیث را مرحوم کلینی نیز با سند «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ» از امام رضا علیه السلام نقل کرده است (الکافي، ج1، ص341؛ الغیبة للنعماني، ص168).
#غیبت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (5)
بازخورد اجتماعی حسن معاشرت در تبلیغ دین
محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن النعمان عن أبي أسامة قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً وَ عَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِيسُ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ يَا وَيْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَيْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَيْتُ. (الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص77)
نقل شده که ابو اسامه گفت: شنيدم امام صادق عليه السّلام میفرمود: بر تو باد به تقواى خدا و ورع و كوشش و راستى گفتار و ادای امانت و حسن خلق و نيكى با همسايه. مردم را با غير زبان (و با رفتار نیکو) به (مذهب) خود دعوت كنيد، و زينت ما باشيد و ننگ ما نباشيد.
و بر شما باد به طولدادن ركوع و سجود؛ زيرا چون يكى از شما ركوع و سجود را طول دهد، شيطان از پشت سرش بانگ زند و بگويد: اى واى، كه اين اطاعت كرد و من نافرمانى و اين سجده كرد و من سرپيچى (در هنگام امر به سجده در برابر آدم).
زینت بودن برای اهل بیت در اسناد بسیاری آمده است (نمونه: الکافی، ج2، ص219 از هشام کندی؛ مشکاة الأنوار، ص67 از عمر بن عثمان) و نیز:
- ... جعفر بن عثمان الأحول قال حدثنا سليمان بن مهران قال: دخلت على الصادق... يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا لَنَا شَيْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قُبْحِ الْقَوْلِ (الأمالي للصدوق، ص400؛ الأمالي للطوسي، ص440).
ای گروه شیعه! مايه زينت ما باشيد نه مايه آبرو ريزی ما. با مردم نیک سخن بگویید، و از سخن بیهوده و زشت بپرهیزید.
- در طریق مسعده از امام صادق سلام الله علیه: كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِكُم (قرب الاسناد، ص77).
مردم را با رفتارتان [به دين] فرا خوانيد.
- أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ كَثِيرِ بْنِ عَلْقَمَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الْعِبَادَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَنَا مُحَمَّدٌ ص صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاكُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَكُمْ وَ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَيْهِمْ جَرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيح (الحكايات في مخالفات المعتزلة من العدلية، ص93؛ نیز نگر: الفقه الرضوی، ص356؛ سرائر، ج3، ص650).
- و از رسول الله صلی الله علیه و آله منقول است:
... اَعْقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُمْ مُداراةً لِلنّاسِ، وَاَذَلُّ النّاسِ مَنْ اَهانَ النّاسَ... (من لایحضره الفقیه، ج4، ص394 عن یونس؛ معانی الأخبار، ص195 الصفار عن أيوب بن نوح عن محمد بن أبي عمير عن سيف بن عميرة عن أبي حمزة الثمالی عن الصادق).
عاقلترین مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا كند و خوارترين مردم كسى است كه به مردم اهانت كند.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath
🌺 مدارا و کرامت نبوی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دَخَلَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ فَقَالَ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ- رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكُمْ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا رَدَّ عَلَى صَاحِبَيْهِ فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَائِشَةُ إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مَا سَمِعْتَ إِلَى قَوْلِهِمْ السَّامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَ بَلَى أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَيْهِمْ قُلْتُ عَلَيْكُمْ فَإِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ مُسْلِمٌ فَقُولُوا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ كَافِرٌ فَقُولُوا عَلَيْك.
🔸 از امام باقر (ع) روایت است که فرمود: يهودىای بر رسول خدا (ص) وارد شد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود، آن يهودى گفت: السام عليكم، و رسول خدا (ص) در پاسخش فرمود: عليكم. سپس ديگرى وارد شد و همچنين گفت و پیامبر همان جوابی را که به رفيقش داده بود، به او داد. باز هم سوّمى آمد و همين را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد، و عائشه خشمگين شد و گفت: سام و خشم و لعنت بر شماها باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمونها و خوکها. پس رسول خدا (ص) به او فرمود:
اى عائشه اگر دشنام مجسم بود، تمثال زشتى میبود. به راستى، مدارا و رفق هرگز بر هيچ چيز نهاده نشده است، جز اينكه آن را آراسته و از چیزی برداشته نشده، جز اينكه آن را زشت ساخته است. گفت: يا رسول الله گوش نمىدهى كه مىگويند السام عليكم؟ فرمود: چرا تو نشنيدى من جواب دادم. گفتم: بر شما باد، پس هر گاه مسلمانى به شما سلام كرد در جوابش بگوئيد: سلامٌ عليكم، و اگر كافرى سلام كرد در جوابش بگوئيد: عليكم.
📚 الكافي ط - الإسلامية، ج2، ص648/ ح1 به سند صحیح.
نیز همین داستان به صورت مختصرتر: الجامع معمر بن راشد، ج10، ص392 از عایشه؛ موطأ مالك رواية يحيى ت عبد الباقي، ج2، ص960 از ابن عمر؛ صحيح البخاري ط السلطانية، ج8، ص12، 85.
برای نمونه شواهد فراز آخر نیز نک: وسائل الشيعة، ج12، ص77-80.
#حسن_معاشرت #مدارا
@Al_Meerath
🌹هرچند والدینت بر مذهب حق نباشند...
🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً (البقرة: 83)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَدْعُو لِوَالِدَيَّ إِذَا كَانَا لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ قَالَ ادْعُ لَهُمَا وَ تَصَدَّقْ عَنْهُمَا وَ إِنْ كَانَا حَيَّيْنِ لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ فَدَارِهِمَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي بِالرَّحْمَةِ لَا بِالْعُقُوقِ. (الكافي، ج2، ص159)
معمّر بن خلّاد گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: اگر پدر و مادرم حقّ [یعنی مذهب شیعه و امامت اهل بیت] را نمىشناختهاند آنان را دعا كنم؟ حضرت فرمود: براى آنان دعا كن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زندهاند و حقّ را نمىشناسند، با آنان مدارا كن؛ زیرا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند مرا به رحمت بر انگيخته است، نه عقوق.
#حسن_معاشرت #والدین
@Al_Meerath
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّخَعِيُّ الْقَاضِي الْكُوفِيُّ، حَدَّثَنَا مِسْعَرُ بْنُ الْحَجَّاجِ النَّهْدِيُّ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: يَقُولُ اللهُ تَعَالَى: اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ نَاصِرًا غَيْرِي (المعجم الصغیر، ج1، ص61).
از حارث اعور از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود: پیامبر خدا (ص) فرمود: خدایْ -تعالی- میگوید: سخت شد خشم من بر کسی که ستم کند به آنکه یاوری جز من نمییابد.
@Al_Meerath
◼️ تا آنکه دود وارد خانهاش شد
وقد روى إبراهيم بن سعيد الثقفي قال: حدّثنا أحمد بن عمرو البجلي، قال: حدّثنا أحمد بن حبيب العامري، عن حمران بن أعين عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عليهما السلام قال: «والله ما بايع عليٌّ حتى رأى الدّخان قد دخل عليه بيتَه» (الشافي، ط 1441ق، ج4، ص170).
شریف مرتضی نقل میکند از کتابِ مرحوم ابراهیم بن سعید ثقفی که او نقل کرد به اسنادش از حمران بن اعین از امام صادق (ع) که فرمود: «به خدا سوگند علی بیعت نکرد تا آنکه دید دودِ [آتشی که برافروختند تا خانهاش را آتش زنند] بر او در خانهاش وارد میشود».
@Al_Meerath
صدیقۀ شهیده سلام الله علیها پس از پدرش
◼️ محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبي عبيدة: عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: «إن فاطمة عليها السلام مكثت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوما، و كان دخلها حزن شديد على أبيها، و كان يأتيها جبرئيل عليه السلام، فيحسن عزاءها على أبيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن أبيها و مكانه، و يخبرها بما يكون بعدها في ذريتها، و كان علي عليه السلام يكتب ذلك» (الکافي، ط دار الحدیث، ج2، ص489).
کلینی نقل میکند به سند صحیح که امام صادق (ع) فرمود: فاطمه علیها السلام پس پیامبر خدا (ص) 75 روز زنده ماند. در این روزها بر او حزن شدید به خاطر پدرش او را فرامیگرفت. جبرئیل (ع) نزد او میآمد و به او در عزای پدرش تسلیت میگفت و خوشدلش میساخت و به او از پدرش و جایگاه پدرش خبر میداد و خبر میداد که پس از او در ذریهاش چه میشود و علی (ع) آن خبرها را مینوشت.
◼️ علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم: عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: سمعته يقول: «عاشت فاطمة عليها السلام بعد أبيها خمسة و سبعين يوما لم تر كاشرة و لاضاحكة، تأتي قبور الشهداء في كل جمعة مرتين: الإثنين، و الخميس، فتقول: هاهنا كان رسول الله صلى الله عليه و آله، هاهنا كان المشركون» (الکافي، ج5، ص565).
کلینی نقل میکند به سند صحیح که امام صادق (ع) فرمود: فاطمه علیها السلام پس از پدرش 75 روز زندگی کرد که در آن روزها شاد و خندان دیده نشد. هر هفته در روز دوشنبه و پنجشنبه نزد قبور شهداء [اُحد] میآمد و [با یادآوری صحنههای جنگ احد] میگفت: در این موضع پیامبر خدا (ص) بود و در این موضع مشرکان بودند.
@Al_Meerath
اعتراف عروة بن زبیر به گردآوری هیزم توسط غاصبین خلافت جهت احراق بنی هاشم
◼️ و حدث النوفلي في كتابه في الأخبار عن ابن عائشة، عن أبيه، عن حماد بن سلمة، قال: كان عروة بن الزبير يعذر أخاه إذا جرى ذكر بني هاشم و حصره إياهم في الشعب و جمعه لهم الحطب لتحريقهم، و يقول: إنما أراد بذلك إرهابهم ليدخلوا في طاعته كما أرهب بنو هاشم و جمع لهم الحطب لإحراقهم إذ هم أبوا البيعة فيما سلف، و هذا خبر لا يحتمل ذكره هنا، و قد أتينا على ذكره في كتابنا في مناقب اهل البيت و اخبارهم المترجم بكتاب «حدائق الأذهان» (مروج الذهب، ج3، ص77).
ابوالحسن مسعودی (د. 346ق) میگوید که ابوالحسن نوفلی در کتاب الأخبار نقل کرده از ابن عائشه (د. 228ق) از پدرش از حماد بن سلمة (د. 167ق) که گفت: چون از بنی هاشم و محصورشدن آنها توسط عبد الله بن زبیر در شِعب و گردآوری هیزم توسط او برای آتشزدن آنها گفته میشد، عروة بن زبیر برادرش را معذور میداشت و میگفت: «مراد عبد الله از آن کار این بود که بنی هاشم را بترساند تا فرمانبردار او شوند؛ همانگونه که در گذشته هنگامی که بنی هاشم از بیعت سر باز زدند، ترسانده شدند و هیزم بهر آتشزدن آنها گردآوری شد».
ابن ابی الحدید همین نقل را از مسعودی آورده که در آن صراحت بیشتری دیده میشود:
◼️ قال المسعودي و كان عروة بن الزبير يعذر أخاه عبد الله في حصر بني هاشم في الشعب و جمعه الحطب ليحرقهم و يقول إنما أراد بذلك ألا تنتشر الكلمة و لا يختلف المسلمون و أن يدخلوا في الطاعة فتكون الكلمة واحدة كما فعل عمر بن الخطاب ببني هاشم لما تأخروا عن بيعة أبي بكر فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار (شرح نهج البلاغة، ج20، ص147).
مسعودی گفت: عروة بن زبیر برادرش عبد الله را در خصوص محصورکردن بنی هاشم در شعب و گردآوری هیزم برای آتشزدن آنها معذور میداشت و میگفت: «مراد عبد الله از آن کار این بود که سخن مسلمین پراکنده و مختلف نشود و مسلمانان دچار اختلاف نشوند و سخنشان یکی باشد؛ همانگونه که عمر بن خطاب با بنی هاشم برخورد کرد در آن هنگام که بنی هاشم از بیعت با ابوبکر تأخیر کردند. او برایشان هیزمی آورد تا خانه را بر سرشان آتش زند».
@Al_Meerath
🌷سرور بانوان جهان
بالْإِسْنَادِ إِلَي عُبَيْدِاللَّهِ بْنِ مُوسَي، عَنْ زَكَرِيَّا، عَنْ فِرَاَّسٍ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي لا وَاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ مَا مَشْيُهَا يَخْرِمُ مِنْ مِشْيَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فَلَمَّا رَآهَا قَالَ: مَرْحَباً بِابْنَتِي مَرَّتَيْنِ قَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله عليها فَقَالَ لِي: أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَأْتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ أَوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ.
از عايشه روايت است كه گفت: هر گاه فاطمه (سلام الله عليها) راه ميرفت، به حق آن خدايي كه شريك ندارد راه رفتن وي با راه رفتن پيغمبر خدا (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه) تفاوتي نداشت. وقتي پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه فاطمه سلام الله عليها را ميديد دو مرتبه به او ميفرمود: مرحبا به دختر من! فاطمه اطهر سلام الله عليها ميگويد: پدرم به من فرمود: آيا راضي نيستي كه فرداي قيامت بزرگ زنان مؤمنين يا زنان اين امّت باشي؟
📚 الأمالي للطوسي، ص333 و از منابع عامه: مسند أبي داود الطيالسي، ج3، ص6؛ صحيح البخاري السلطانية، ج4، ص203، ج8، ص64؛ صحيح مسلم، ج4، ص1904، 1905، سنن ابن ماجه، ج3، ص131، سنن النسائي، ج5، ص96
حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ: سَأَلَتْنِي أُمِّي: مُنْذُ مَتَى عَهْدُكَ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهَا: مُنْذُ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: فَنَالَتْ مِنِّي وَسَبَّتْنِي، قَالَ: فَقُلْتُ لَهَا: دَعِينِي، فَإِنِّي آتِي النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأُصَلِّي مَعَهُ الْمَغْرِبَ، ثُمَّ لَا أَدَعُهُ حَتَّى يَسْتَغْفِرَ لِي وَلَكِ، قَالَ: فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَصَلَّيْتُ مَعَهُ الْمَغْرِبَ، فَصَلَّى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [إِلَى] الْعِشَاءِ، ثُمَ انْفَتَلَ فَتَبِعْتُهُ، فَعَرَضَ لَهُ عَارِضٌ فَنَاجَاهُ، ثُمَّ ذَهَبَ فَاتَّبَعْتُهُ فَسَمِعَ صَوْتِي فَقَالَ:" مَنْ هَذَا؟"، فَقُلْتُ: حُذَيْفَةُ، قَالَ:" مَا لَكَ؟"، فَحَدَّثْتُهُ بِالْأَمْرِ، فَقَالَ:" غَفَرَ اللَّهُ لَكَ وَلِأُمِّكَ"، ثُمَّ قَالَ:" أَمَا رَأَيْتَ الْعَارِضَ الَّذِي عَرَضَ لِي قُبَيْلُ؟"، قَالَ: قُلْتُ: بَلَى، قَالَ:" فَهُوَ مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَمْ يَهْبِطِ الْأَرْضَ قَطُّ قَبْلَ هَذِهِ اللَّيْلَةِ، اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَيَّ، وَيُبَشِّرَنِي أَنَّ الْحَسَنَ، وَالْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَأَنَّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ".
از حذیفه از رسول اکرم ص ... یکی از فرشتگان از پروردگاه اجازه خواست که به من سلام دهد، و مرا بشارت دهد که حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتاند و فاطمه سرور بانوان بهشت است.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج38، ص353/ 23329؛ سنن الترمذي، ج5، ص477؛ سنن النسائي، ج5، ص81.
در برخی از همین روایات در پایان خبر «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرَان» به چشم می خورد (سنن الترمذي، ج5، ص513) که ظاهراً افزوده است.
@Al_Meerath
هرکس بمیرد و بغض علی (ع) را داشته باشد
حدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة، ثنا محمد بن يزيد هو أبو هشام الرفاعي، ثنا عبد الله بن محمد الطهوي، عن ليث، عن مجاهد، عن ابن عمر، قال: بينما أنا مع النبي صلى الله عليه وسلم في ظل بالمدينة وهو يطلب عليا رضي الله عنه إذ انتهينا إلى حائط، فنظرنا فيه فنظر إلى علي وهو نائم في الأرض، وقد أغبر فقال: لا ألوم الناس يكنونك أبا تراب، فلقد رأيت عليا تغير وجهه، واشتد ذلك، فقال: "ألا أرضيك يا علي؟" قال: بلى يا رسول الله، قال: "أنت أخي ووزيري تقضي ديني وتنجز موعدي وتبرئ ذمتي، فمن أحبك في حياة مني فقد قضى نحبه، ومن أحبك في حياة منك بعدي ختم الله له بالأمن والإيمان، ومن أحبك بعدي ولم يرك ختم الله له بالأمن والإيمان، وأمنه يوم الفزع الأكبر، ومن مات وهو يبغضك يا علي مات ميتة جاهلية، يحاسبه الله بما عمل في الإسلام (المعجم الکبیر، ج12، ص420؛ مشابه: مناقب علي للکوفي، ج1، ص320؛ علل الشرائع، ج1، ص157).
از ابن عمر نقل شده که گفت: روزی همراه پیامبر (ص) زیر سایهای در مدینه بودم و پیامبر (ص) به دنبال علی (ع) بود تا آنکه به دیواری رسیدیم. آنجا را نگاه کردیم. پیامبر (ص) به علی (ع) نگریست در حالی که او بر روی زمین خوابیده بود و غبارآلود شده بود. پس فرمود: «مردمان را سرزنش نمیکنم که تو را به کنیۀ ابوتراب صدا میزنند». [ابن عمر گفت:] دیدم که علی (ع) دلخور شد و بر او گران آمد. پس پیامبر (ص) فرمود: «خشنودت نکنم ای علی؟». علی (ع) فرمود: آری ای پیامبر خدا! پیامبر (ص) فرمود: «تو برادر من و وزیر من هستی. قرض مرا تو اداء میکنی و وعدۀ مرا تو محقَّق میکند و بدهی مرا تو پرداخت میکنی. هرکس تو را در دوران حیات من دوست بدارد، بر آنچه بر آن پیمان بسته وفا کرده است. و هرکس در دوران حیات تو پس از [درگذشتِ] من تو را دوست بدارد، خدایْ کار او را با امنیت و ایمان به پایان میرساند. و هرکس پس از تو، تو را دوست بدارد؛ در حالی که تو را ندیده است، خدایْ کار ارو را با امنیت و ایمان به پایان میرساند و او را در روزم هراس بسیار بزرگ [قیامت] ایمن میدارد. هرکس بمیرد در حالی که بغضِ تو را دارد -ای علی- به مرگ جاهلی میمیرد و خداوند او را به آنچه در دوران اسلام انجام داده، محاسبه و بازخواست میکند.
مشابه این روایت به تحریرهای مختلفی نقل شده است: از ابوالمغیرة از امیرالمؤمنین (ع) (مسند أبي یعلی الموصلي، ج1، ص402؛ فضائل الصحابة، ج2، ص815)، از مالک بن ضمره از امیرالمؤمنین (ع) (شرح الأخبار، ج1، ص164؛ أمالي المفید، ص10، 120)، از عمر بن علی از امیرالمؤمنین (ع) (مناقب علي للکوفي، ج2، ص485)، از علی بن زید بن جدعان از سعید بن مسیب از زید بن ثابت (علل الشرائع، ج1، ص144، ح10، 11)، از عمرو بن سلیمان از زید بن ثابت (أمالي الصدوق، ص583)، از مجاهد از ابن عباس (المعجم الکبیر، ج11، ص75)، از قداح از امام صادق (ع) (الکافي، ج8، ص306)، و به چند طریق دیگر (مناقب علي للکوفي، ج2، ص486؛ شرح الأخبار، ج1، ص113، 157).
@Al_Meerath
◼️ کینههایی در سینههای مردمانی
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَا: نَا حَرَمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ، قَالَ: نَا الْفَضْلُ بْنُ عَمِيرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْمُونٌ الْكُرْدِيُّ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ النَّهْدِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-، وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِي، فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! قَالَ: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ مَرَرْنَا بِأُخْرَى، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! قَالَ: "لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا" حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ، كُلُّ ذَلِكَ أَقُولُ مَا أَحْسَنَهَا، وَهُوَ يَقُولُ: "لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا" فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي، ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِيًا، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: "ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي"، قُلْتُ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ قَالَ: "فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ" (مسند البزار، ج2، ص293؛ مشابه: مسند أبي یعلی الموصلي، ج1، ص426؛ معجم الصحابة للبغوي، ج4، ص85؛ مناقب علي للکوفي، ج1، ص243؛ المصابیح، ص261؛ تاریخ بغداد، ط 1417ق، ج12، ص394).
نقل شده از ابوعثمان نهدی (د. 75ق یا پس از آن) از علی (ع) که فرمود: همراه پیامبر خدا (ص) راه میرفتم و دستم در دست او بود. از بوستانی رد شدیم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه بوستان نیکویی! فرمود: «در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». از بوستان دیگری رد شدیم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه بوستان نیکویی! فرمود: «در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». تا آنکه از هفت بوستان رد شدیم و نزد هرکدام میگفتم چه بوستانی نیکویی! و او میفرمود: در بهشت نیکوتر از آن، از آنِ توست». پس چون راه خلوت شد، مرا در آغوش گرفت. سپس شروع کرد به گریستن. گفتم: ای پیامبر خدا! چه شما را به گریه انداخت؟ فرمود: «کینههایی در سینههای مردمانی که آنها را آشکار نمیکنند مگر پس از من». گفتم: [هنگامی که این کینهها و دشمنیها نسبت به من آشکار میشود]، دینم در سلامت است [و آن دشمنیها به دین من آسیبی نمی زند]؟ فرمود: دینت در سلامت است.
مشابه این حدیث از مجاهد از ابن عباس (المعجم الکبیر، ج11، ص73)، از انس بن مالک (مناقب علي للکوفي، ج2، ص550؛ شرح الأخبار، ج2، ص464؛ المصابیح، ص261-262)، و از ابورافع (مناقب علي للکوفي، ج1، ص336) نقل شده است. همچنین نجاشی یکی از آثار عبد العزیز بن یحیی جلودی را «کتاب ضغائن في صدور قوم» دانسته (فهرست النجاشي، ص241) که احتمالاً باید دربارۀ این حدیث باشد. گفتنی است حدیث انس بن مالک به صورت تقطیعشده در مصنف ابن ابی شیبه (ط 1427ق، ج17، ص124، ح32774) و حدیث ابوعثمان نهدی به صورت تقطیعشده در مستدرک حاکم (ج3، ص139، ح4697) نیز آمده است. حاکم حدیث را «صحیح الإسناد» دانسته و ذهبی نیز آن را در تلخیص «صحیح» دانسته است.
@Al_Meerath
🔸 لزوم در نظرگرفتن پذیرش مخاطب در هنگام نقل احادیث
وَقَالَ عَلِيٌّ: حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللهُ وَرَسُولُهُ؟ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ عَلِيٍّ بِذَلِكَ (صحیح البخاري، ج1، ص37، باب من خصَّ بالعلم قوماً دون قوم کراهیة أن لا یفهموا).
محمد بن اسماعیل بخاری از عبید الله بن موسی از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل نقل میکند که علی (ع) فرمود: برای مردم آنچه را نقل کنید که میشناسند! آیا دوست دارید [با نقل آن احادیثی که مردم آنها را انکار میکنند]، خدا و پیامبرش [توسط مردم] تکذیب شوند؟!
این حدیث از احمد بن حازم از عبید الله بن موسی از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل از امیرالمؤمنین (ع) با این متن نقل شده است: «أَيُّهَا النَّاسُ! تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللّٰهُ ورَسُولُهُ؟ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، ودَعُوا مَا يُنْكِرُون» (الجامع لأخلاق الراوي والسامع، ج2، ص147؛ المدخل إلی السنن الکبری، ص362). مشابه این نقل از عبد الله بن داود نیز از معروف بن خربوذ نقل شده است (موضح أوهام الجمع والتفریق، ج2، ص481).
مشابه این حدیث را سلام بن ابی عمرة نیز از معروف بن خربوذ از ابوالطفیل از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است: «أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اَللهُ وَرَسُولُهُ؟ حَدِّثُوا اَلنَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَأَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون» (الأصول الستة عشر، ص331، کتاب سلام بن أبي عمرة؛ الغیبة للنعماني، ص34).
@Al_Meerath
بیخوابیهای طولانی پس از پیامبر (ص)
◾️وروى أبو جعفر الإسكافي أيضا أن النبي ص دخل على فاطمة ع فوجد علياً نائماً فذهبت تنبهه فقال دعيه فربّ سهر له بعدي طويل وربّ جفوة لأهل بيتي من أجله شديدة فبكت فقال لا تبكي فإنكما معي وفي موقف الكرامة عندي (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید، ج4، ص107).
◾️ابو جعفر اسكافى [د. 240ق] نيز روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه فاطمه عليها السلام وارد شد و ديد كه على عليه السلام خوابيده است. فاطمه عليها السلام رفت كه بيدارش كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «رهايش كن. او پس از من بىخوابىِ بسيارى خواهد كشيد، و به خاطر او، ستم بر اهل بيت من بسيار سخت خواهد بود». فاطمه عليها السلام گريست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «گريه نكن. شما دو نفر با منيد و پيش من در جايگاه كرامت هستيد» (ترجمه از دانشنامۀ امیرالمؤمنین).
@Al_Meerath
سران سقیفه و قصد قتل برادر پیامبر خدا
◼️قال وأخبرني إسحاق بن إبراهيم، قال: أخبرنا سلمة بن الفضل عن محمد بن إسحاق، عن عبد الملك بن أعين، عن أبي حرب بن أبي الأسود الدئلي، قال: بعثني أبي إلى جندب بن عبد الله البجلي، أسأله عما حضر من أبي بكر وعمر مع علي، حيث دعواه إلى البيعة، قال: أخذاها من علي! قال: فكتب إليه: لست أسألك عن رأيك، اكتب لي بما حضرت وشاهدت، فكتب: بعثا إلى علي فجيء به ملبيا، فلما حضر، قالا له: بايع، قال [علي:] فإن لم أفعل؟ قال: إذا تقتل!، قال: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسول الله، قالا: أما عبد الله فنعم، وأما أخو رسول الله فلا!... (المسترشد، ص379-380).
◼️نقل شده از ابوحرب پسر ابوالأسود دؤلی که گفت: پدرم مرا فرستاد نزد جندب بن عبدالله بَجَلی تا از او بپرسم از آنچه شاهد آن بوده از رفتارهای ابوبکر و عمر با علی (ع) آن زمانی که آن دو، علی (ع) را به بیعت فراخواندند. جندب گفت: آن دو از علی (ع) بیعت گرفتند. گفت: پس به او نوشت: از دیدگاهت نپرسیدم. برای از آنچه در آن حاضر بودی و مشاهدی کردی، بنویس. پس جندب نوشت: آن دو، [عدهای را] فرستادند به سوی علی (ع). پس علی (ع) را (با طناب) گرفتند و او را کشاندند و آوردند. چون علی (ع) آمد، آن دو به او گفتند: بیعت کن! علی (ع) فرمود: اگر نکنم [چه]؟ گفت: در این صورت، کشته میشوی. علی (ع) فرمود: در این صورت، بندۀ خدا و برادرِ پیامبرش را میکشی. آن دو گفتند: بندۀ خدا، آری. اما برادر پیامبر خدا، نه!...
ابوجعفر عقیلی (د. 322ق) نیز این نقل را در مدخل «عبد الملك بن أعین» آورده است: «ومن حديثه ما حدثناه إبراهيم بن الحسين القومسي، قال: حدثنا محمد ابن حميد، قال: حدثنا سلمة، عن محمد بن إسحاق، عن عبد الملك بن أعين، عن أبي حرب بن أبي الأسود الديلي، قال بعثنى أبي إلى جندب بن عبد اللّه البجلي، قال: سله ما حضرت من أمر أبي بكر وعلي، قال: جيء بعلي حتى أقعد بين يديه فقيل له: بايع، قال: فإن لم أفعل، فذكر کلاماً قال: إذا أكون عبد اللّه، وأخو رسوله، وذكر الحديث» (الضعفاء الکبیر للعقیلي، ج3، ص33).
البته عقیلی یا مصدر او در جهت تلطیف این روایت عبارت «قال إذا تقتل/ گفت در این صورت کشته میشوی» را به «فذکر کلاماً/ سخنی گفت» تغییر داده و حدیث را هم خلاصه کرده، عبارتِ «قالا أما عبد الله فنعم وأما أخو رسول الله فلا...» را حذف کرده و به جای آن «فذکر الحدیث» آورده است. گفتنی است مشابه این حکایت در مصادر دیگری نیز آمده است:
◾️فأخرجوا علياً، فمضوا به إلى أبي بكر، فقالوا له: بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا واللّٰه الّذي لا إله إلا هو نضرب عنقك، فقال: إذا تقتلون عبد اللّٰه وأخا رسوله، قال عمر: أما عبد اللّٰه فنعم، وأما أخو رسوله فلا، وأبو بكر ساكت لا يتكلم فقال له عمر: ألا تأمر فيه بأمرك؟ فقال: لا أكرهه على شيء ما كانت فاطمة إلى جنبه (الإمامة والسیاسة، ج1، ص30-31).
◾️وأخذوه بالبيعة فامتنع وقال: لا أفعل. فقالوا: نقتلك. فقال: ان تقتلوني فاني عبد الله وأخو رسوله. وبسطوا يده فقبضها، وعسر عليهم فتحها، فمسحوا عليها وهي مضمومة (إثبات الوصیة، ص146).
◾️ولما انتهي بعلي ع إلى أبي بكر انتهره عمر وقال له بايع [ودع عنك هذه الأباطيل] فقال له ع فإن لم أفعل فما أنتم صانعون قالوا نقتلك ذلا وصغارا فقال إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله فقال أبو بكر أما عبد الله فنعم وأما أخو رسول الله فما نقر بهذا... (کتاب سلیم، ج2، ص588؛ نیز نگر: ص866).
◾️أبو محمد عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن جده قال:... وأتي بعلي ع إلى السقيفة إلى مجلس أبي بكر فقال له عمر بايع قال فإن لم أفعل فمه قال إذا والله نضرب عنقك قال علي ع إذا والله أكون عبد الله وأخا رسول الله ص المقتول فقال عمر أما عبد الله المقتول فنعم وأما أخا رسول الله ص فلا حتى قالها ثلاثا (الاختصاص، ص185-187).
◾️وروى إبراهيم عن يحيى بن الحسن، عن عاصم بن عامر، عن نوح بن دراج، عن داود بن يزيد الاودي، عن أبيه عن عديّ بن حاتم قال: ما رحمت أحدا رحمتي عليّا حين أتى به ملبيا فقيل له: بايع قال: فان لم أفعل قالوا: إذا نقتلك، قال: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله ثم بايع كذا وضم يده اليمنى.
وروى إبراهيم بن عثمان بن أبي شيبة عن خالد بن مخلد البجلي عن داود بن يزيد الاودي عن أبيه عن عدي بن حاتم قال اني لجالس عند أبي بكر إذ جيء بعلي عليه السلام فقال له أبو بكر: بايع فقال له عليّ عليه السلام: فان لم أفعل فقال: أضرب الذي فيه عيناك، فرفع رأسه إلى السماء ثم قال: اللهم اشهد ثم مدّ يده (الشافي، ج3، ص244).
◾️قال أبو بكر وحدثنا أبو سعيد عبد الرحمن بن محمد قال حدثنا أحمد بن الحكم قال حدثنا عبد الله بن وهب عن ليث بن سعد قال تخلف علي عن بيعة أبي بكر فأخرج ملببا يمضى به ركضا وهو يقول معاشر المسلمين علام تضرب عنق رجل من المسلمين... (شرح نهج البلاغة، ج6، ص45).
@Al_Meerath
4_6044031450997592967.mp3
19.42M
دربارهٔ مصحف فاطمه علیها السلام
🎙 استاد سید محمدجواد شبیری زنجانی
@Al_Meerath
◾️ بر آن دو خشمگین بود...
- ما رواه علي بن أسباط رفعه إلى الرضا عليه السلام: أن رجلا من أولاد البرامكة عرض لعلي بن موسى الرضا عليه السلام فقال له ما تقول في أبي بكر قال له سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فألح السائل عليه في كشف الجواب فقال عليه السلام كانت لنا أم صالحة ماتت و هي عليهما ساخطة و لم يأتنا بعد موتها خبر أنها رضيت عنهما. (الطرائف، ج1، ص252)
از امام رضا علیه السلام مروی است که مردی از برمکیان به ایشان گفت نظر شما در مورد ابوبکر چیست؟ پس فرمود: سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر. چون آن مرد بر یافتن پاسخ اصرار ورزید، پس فرمود: ما مادر نیکوکاری داشتیم که در گذشت در حالی که بر آن دو خشمگین بود. و پس از مرگش نیز خبری از رضایتش از آن دو به ما نرسیده است.
▪️گویا اشاره به غضب حضرت صدیقه طاهره بر آن دو با چنین تعابیری، در میان خاندان فاطمه زهراء سلام الله علیها رایج بوده (نیز نک: امالی صدوق، ص756؛ اعتقادات الامامیه، ص105؛ دلائل الإمامة، ص135؛ برای روایات عایشه: بخاری، ط السلطانیة، ج5، ص139؛ ج8، ص146؛ الطبقات الكبرى، ج1، ص23)، و افزون بر ائمه علیهمالسلام، توسط دیگر علویان تکرار شده یا به ایشان نسبت داده شده است:
- ثم قام القاسم بن إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب" فدعا إلى طاعة الله، وكان خروجُهُ بغربي مصر فأجابه منهم كثيرٌ، وبايعوه وأقام معهم مُدّةً قليلةً ثم سألوه عن أبي بكر وعمر فقال: كانت لنا أمٌّ صدِّيقةٌ ابنة صدِّيقةٍ ماتت وهي غضبانة عليهما، ونحن غاضبون لغضبها
(حقائق المعرفة، احمد بن سلیمان زیدی، ج1، ص521؛ الانتصار في الرد على المعتزلة القدرية، ج1، ص110)
- قال أبو بكر [الجوهری] و حدثني المؤمل بن جعفر قال حدثني محمد بن ميمون قال حدثني داود بن المبارك قال أتينا عبد الله بن موسى بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب ع و نحن راجعون من الحج في جماعة فسألناه عن مسائل و كنت أحد من سأله فسألته عن أبي بكر و عمر فقال أجيبك بما أجاب به جدي عبد الله بن الحسن فإنه سئل عنهما فقال كانت أمنا صديقة ابنة نبي مرسل و ماتت و هي غضبى على قوم فنحن غضاب لغضبها.
قلت قد أخذ هذا المعنى بعض شعراء الطالبيين من أهل الحجاز أنشدنيه النقيب جلال الدين عبد الحميد بن محمد بن عبد الحميد العلوي قال أنشدني هذا الشاعر لنفسه و ذهب عني اسمه قال:
يا أبا حفص الهوينى و ما كنت مليا بذاك لو لا الحمام
أ تموت البتول غضبى و نرضى ما كذا يصنع البنون الكرام. (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج6، ص50)
@Al_Rijal
◼️ اگر چهل نفر داشتم...
نصر بن مزاحم (د. 212ق) مینویسد: «مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْجُرْجَانِيِّ قَالَ: فَبَقِيَ أَصْحَابُ عَلِيٍّ يَوْماً وَلَيْلَةً يَوْمَ اَلْفُرَاتِ بِلاَ مَاءٍ وَقَالَ رَجُلٌ مِنَ اَلسَّكُونِ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ يُعْرَفُ بِالسَّلِيْلِ بْنِ عَمْرٍو:
يَا مُعَاوِيَةُ اِسْمَعِ اَلْيَوْمَ مَا يَقُولُ اَلسَّلِيلُ * إِنَّ قَوْلِي قَوْلٌ لَهُ تَأْوِيلُ
اِمْنَعِ اَلْمَاءَ مِنْ صِحَابِ عَلِيٍّ * أَنْ يَذُوقُوهُ وَ اَلذَّلِيلُ ذَلِيلُ
وَ اُقْتُلِ اَلْقَوْمَ مِثْلَ مَا قُتِلَ * اَلشَّيْخُ ظَمَأً وَ اَلْقِصَاصُ أَمْرٌ جَمِيلُ
فَوَ حَقِّ اَلَّذِي يُسَاقُ لَهُ اَلْبُدْنُ * هَدَايَا لِنَحْرِهَا تَأْجِيلُ
لَوْ عَلِيٌّ وَ صَحْبُهُ وَرَدُوا * اَلْمَاءَ لَمَا ذُقْتُمُوهُ حَتَّى تَقُولُوا:
قَدْ رَضِينَا بِمَا حَكَمْتُمْ عَلَيْنَا * بَعْدَ ذَاكَ اَلرِّضَا جِلاَدٌ ثَقِيلُ
فَامْنَعِ اَلْقَوْمَ مَاءَكُمْ لَيْسَ لِلْقَوْمِ * بَقَاءٌ وَ إِنْ يَكُنْ فَقَلِيلُ.
فَقَالَ مُعَاوِيَةُ اَلرَّأْيُ مَا تَقُولُ وَلَكِنْ عَمْرٌو لاَ يَدَعُنِي قَالَ عَمْرٌو خَلِّ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ اَلْمَاءِ فَإِنَّ عَلِيّاً لَمْ يَكُنْ لِيَظْمَأَ وَأَنْتَ رَيَّانٌ وَفِي يَدِهِ أَعِنَّةُ اَلْخَيْلِ وَهُوَ يَنْظُرُ إِلَى اَلْفُرَاتِ حَتَّى يَشْرَبَ أَوْ يَمُوتَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ اَلشُّجَاعُ اَلْمُطْرِقُ وَمَعَهُ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ وَأَهْلُ اَلْحِجَازِ وَقَدْ سَمِعْتُهُ أَنَا وَ أَنْتَ وَهُوَ يَقُولُ: "لَوْ اِسْتَمْكَنْتُ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلاً" فَذَكَرَ أَمْراً يَعْنِي لَوْ أَنَّ مَعِي أَرْبَعِينَ رَجُلاً يَوْمَ فُتِّشَ اَلْبَيْتُ يَعْنِي بَيْتَ فَاطِمَة» (وقعة صفین، ص162-163؛ مشابه: شرح نهج البلاغة، ج3، ص319).
در این گزارش آمده که اصحاب معاویه بر آب مسلّط شده بودند؛ در این میان، مردی شامی به معاویه پیشنهاد داد که اجازه ندهد علی (ع) به هیچ صورتی بر آب وارد شود که به نظر او، در این صورت، اصحاب علی (ع) اجازه نمیدهند که اصحاب معاویه از آن آب بچشند. پس از این پیشنهاد، عمرو بن عاص به معاویه میگوید که علی (ع) مرد شجاعی است و میجنگد تا به آب دستیابد و هماکنون لشکریانی از عراق و حجاز همراه او هستند؛ در حالی که پیشتر گفته بود: «اگر چهل نفر داشتم، ...». این سخن در صدد این است که نشان دهد که علی (ع) پیشتر عزم داشت که اگر چهل نفر همراهش باشند، حقّش را بگیرد؛ حال که این همه لشکر از حجاز و عراق همراه دارد، بیتردید ساکت نخواهد نشد و قتال خواهد کرد. حال سؤال پیش میآید که این سخن علی (ع) ناظر به چه امری بوده است. در ادامه در پاسخ به این سؤال آمده که علی (ع) این سخن را در خصوص آن روزی که خانۀ فاطمه (سلام الله علیها) تفتیش شد و علی (ع) آرزو داشت که چهل نفر همراه او بود تا از آن فاجعه جلوگیری میکرد.
این نقل از علی (ع) در مصادری دیگری هم آمده که فضای آن را روشنتر میکند. در کتاب سلیم پس از گزارش هجوم به خانۀ حضرت فاطمه سلام الله علیها و بیرونکشاندن امیرالمؤمنین (ع) با طنابی که به گردن ایشان بسته بودند و صدماتی که به صدیقۀ طاهره وارد کردند، آمده است: «فَانْتَهَوْا بِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، وهُوَ يَقُولُ: أَمَا واللّٰهِ لَوْ وَقَعَ سَيْفِي فِي يَدِي لَعَلِمْتُمْ أَنَّكُمْ لَنْ تَصِلُوا إِلَى هَذَا أَبَداً، أَمَا واللّٰهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي فِي جِهَادِكُمْ، ولَوْ كُنْتُ اِسْتَمْكَنْتُ مِنَ الأَرْبَعِينَ رَجُلاً لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَكُمْ، ولَكِنْ لَعَنَ اَللهُ أَقْوَاماً بَايَعُونِي ثُمَّ خَذَلُونِي» (کتاب سلیم، 1407ق، ص39-40).
ابن ابی الحدید معتزلی نیز از نامهای مشهور از معاویه به علی (ع) یاد میکند که در آن به رفتن شبانۀ امیرالمؤمنین، صدیقۀ طاهره، و حسنین (ع) به خانۀ برخی از صحابه جهت مقابله با حکومت غاصبانۀ ابوبکر اشاره شده و در ضمن آن، از این سخن علی (ع) هم یاد شده است: «ومن كتاب معاوية المشهور إلى علي ع وأعهدك أمس تحمل قعيدة بيتك ليلا على حمار ويداك في يدي ابنيك الحسن والحسين يوم بويع أبو بكر الصديق فلم تدع أحدا من أهل بدر والسوابق إلا دعوتهم إلى نفسك ومشيت إليهم بامرأتك وأدليت إليهم بابنيك واستنصرتهم على صاحب رسول الله فلم يجبك منهم إلا أربعة أو خمسة ولعمري لو كنت محقا لأجابوك ولكنك ادعيت باطلا وقلت ما لا تعرف ورمت ما لا يدرك ومهما نسيت فلا أنسى قولك لأبي سفيان لما حركك وهيجك لو وجدت أربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم فما يوم المسلمين منك بواحد ولا بغيك على الخلفاء بطريف ولا مستبدع» (شرح نهج البلاغة، ج2، ص47).
@Al_Meerath
دستور ابوبکر به خالد بن ولید برای قتل امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین (در سه فرسته)
گزارش دستور ابوبکر به خالد بن ولید جهت زدن گردن امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین در بحثهای فقهی و کلامی مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا به نمونهای از آنها اشاره میشود:
عبد الله بن یزید فزاری از متکلمان اباضی قرن دوم هجری مینویسد: «وقام قوم من الشیعة وأفرطوا في علي کما روی لهم محدّثهم أیضاً أن... وأن أبا بکر أمر خالد بن الولید حین تخلف علي عن بیعته أن یضرب عنقه إذا سلّم أبو بکر من الصلاة، فلما قعد أبو بکر في التشهد فبدی له، فقال قبل أن یسلّم: یا خالد لا تفعل ما أمرتك» (کتاب الردود، ص10).
ابوبکر بن خَلَّال (د. 311ق) در السنة در بخشِ «التغليظ على من كتب الأحاديث التي فيها طعنٌ على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم» مینویسند:
809- أخبرني محمد بن علي، قال: ثنا الأثرم، قال: سمعت أبا عبد الله، وذكر له حديث عقيل، عن الزهري، عن عروة، عن عائشة، عن النبي صلى الله عليه وسلم في علي، والعباس، وعقيل، عن الزهري، أن أبا بكر أمر خالدا في علي، فقال أبو عبد الله: كيف؟ فلم يعرفها، فقال: «ما يعجبني أن تكتب هذه الأحاديث».
810- وأخبرنا عبد الله بن أحمد بن حنبل، قال: سمعت هارون بن سفيان، قال: سمعت أبا عبد الله، يقول: وذكر هذه الأحاديث التي فيها ذكر أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: «هذه أحاديث الموتى» (السنة، ج3، ص505-506؛ نیز نگر: تاریخ دمشق، ج41، ص47).
در گزارش 809 نقل میکند که ابوعبدالله احمد بن حنبل نسبت به حدیث عقیل از زهری در خصوص فرمان ابوبکر به خالد دربارۀ علی (ع) واکنش نشان داده و گفته که دوست ندارد که این احادیث نوشته شود. از موضوع این باب و از حدیثی بعدی که ابوبکر بن خلال آورده، روشن است که حدیث مزبور موجب طعن در صحابه بوده است. ظاهراً مراد از «أحادیث الموتی» این است که این دست احادیث اخبار ناخوشایندی را دربارۀ کسانی نقل میکند که از این دنیا رفتهاند و نیازی نیست ما در امر آنها ورود کنیم و آن اخبار ناپسند را بازگو و مکتوب کنیم.
این گزارش نشان میدهد که حدیث دستور ابوبکر به خالد جهت قتل علی (ع) در عامه شناختهشده بوده و از عقیل بن خالد (د. 141ق) -محدّث شناختهشدۀ عامه که چنین توثیق شده: « الحافظ الإمام... حدث عن ابن شهاب فأکثر وجوّد... وثّقه أحمد النسائي... وقال أبو زرعة: ثقة صدوق...» (سیر أعلام النبلاء، ج6، ص301)- از ابن شهاب زهری (د. 123ق) -از مهمترین محدّثان عامه- روایت میشده است.
ابوسعد سمعانی (د. 562ق) نیز در مدخل «عباد بن یعقوب» گفته است: «قلت روى عنه جماعة من مشاهير الأئمة مثل أبى عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري لأنه لم يكن داعية إلى هواه، وروى عنه حديث أبى بكر رضي الله عنه أنه قال: لا يفعل خالد ما أمر به، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني [ت. 539ه] بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك» (الأنساب، ج6، ص176).
در کتاب الإیضاح از سفیان بن عیینه (د. 197ق)، حسن بن صالح بن حی (د. 167ق)، ابوبکر بن عیاش (د. 192ق)، شریک بن عبد الله (د. 177ق)، و جماعتی از فقهای عامه نقل شده است:
«أن أبا بكر أمر خالد بن الوليد فقال: اذا أنا فرغت من صلاة الفجر وسلمت فاضرب عنق علي فلما صلى بالناس فى آخر صلاته ندم على ما كان منه فجلس فى صلاته مفكّرا حتى كادت الشمس أن تطلع ثم قال: يا خالد لا تفعل ما أمرتك [به]؛ ثلاثا؛ ثم سلم وكان علي يصلى إلى جنب خالد يومئذ؛ فالتفت علي إلى خالد فإذا هو مشتمل على السيف تحت ثيابه فقال له: يا خالد أو كنت فاعلا؟ قال: إي والله إذا لوضعته فى أكثرك شعرا فقال علي صلوات الله عليه: كذبت ولؤمت أنت أضيق حلقة من ذاك، أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة لو لا ما سبق به القضاء لعلمت أي الفريقين شر مكانا وأضعف جندا».
در کتاب الإیضاح پس از این نقل، آمده: «فقيل لسفيان وابن حيّ ولوكيع: ما تقولون فيما كان من أبى بكر فى ذلك؟ فقالوا جميعا: كانت سيّئة لم تتمّ؛ وأمّا من يجسر من أهل المدينة فيقولون: وما بأس بقتل رجل فى صلاح الأمّة؛ إنّه إنّما أراد قتله لأنّ عليّا أراد تفريق الأمّة وصدّهم عن بيعة أبى بكر. فهذه روايتكم على أبى بكر إلاّ أنّ منكم من يكتم ذلك ويستشنعه فلا يظهره وقد جعلتم هذا الحديث حجّة فى كتاب الصّلاة في باب من أحدث قبل أن يسلّم وقد قضى التّشهّد انّ صلاته تامّة وذلك أنّ أبا بكر أمر خالد بن الوليد بأمر فقال: إذا أنا سلّمت من صلاة الفجر فافعل كذا وكذا؛ ثمّ بدا له فى ذلك الأمر فخاف إن هو سلّم أن يفعل خالد ما أمره به فلمّا قضى التّشهّد قال: يا خالد لا تفعل ما أمرتك [به] ثمّ سلّم. وقد حدّث به أبو يوسف القاضى [ت. 182ه] ببغداد فقال له بعض أصحابه: يا با يوسف وما الّذي أمر أبو بكر خالد بن الوليد [به]؟ فانتهره وقال له: اسكت وما أنت وذاك؟!» (الإیضاح، ص155-159).
@Al_Meerath
عباد بن یعقوب (د. 250ق) از عمرو بن ابی المقدام (د. 172ق) از ابواسحاق سبیعی (د. 126ق) از سعید بن جبیر (د. 95ق) از ابن عباس نقل کرده است: «أمر أبو بكر خالد بن الوليد، فقال: إذا أنا سلمت فاضرب عنق علي، قال: وبدا لأبي بكر فسلم في نفسه، ثم نادى: يا خالد! لا تفعل ما أمرتك به من شيء، فالتفت علي عليه السلام إلى خالد- لعنه الله- فقال: يا خالد! أكنت فاعلا؟ قال: نعم والله. قال: أنت أضيق حلقة من ذاك» (الأصول الستة عشر، کتاب أبي سعید عباد العصفري، ص143).
ابن رستم طبری (د. 326ق) از سفیان بن عیینه، حسن بن صالح بن حی، وکیع (د. 196ق)، و از عباد بن یعقوب از عمرو بن ابی المقدام، از ابواسحاق سبیعی از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند: «الأول أمر خالد بن الوليد، فقال: إذا انصرفت من [صلاة] الفجر، فاضرب عنق علي، فصلى ثم ندم، فجلس في صلاته حتى كادت الشمس أن تطلع، ثم قال في صلاته: "يا خالد لا تفعل ما أمرتك به"، ثلاثا، فالتفت علي (ع) فإذا خالد مشتمل على السيف في جانبه، فقال: يا خالد أكنت به فاعلا؟، فقال: إي والله لو لا أنه نهاني!، فقال له علي: كذبت لا أم لك، أنت أضيق حلقة إست من ذلك. [ثم قال ع]: أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة، لو لا ما سبق به القضاء لعلمت أي الفريقين شر مكانا وأضعف جندا». ابن رستم در ادامه میافزاید: «فقيل لسفيان وابن حي: ما تقولان فيما كان من الأول في ذلك؟ فقالا: كانت سيئة لم تتم. ثم جعل سفيان الثوري [د. 159هـ]، هذا الفعل أصلا، وقال في الرجل إذا أحدث قبل أن يسلم إذا فرغ من التشهد إن صلاته تامة!» (المسترشد، ص451-454).
ابن رستم در ادامه دو نقل دیگر ارائه میکند:
وأخبرني الحسن بن الحسين العرني، قال: حدثنا عبيد الله بن المبارك، ويحيى بن خالد، عن يحيى بن سلمة بن كهيل [ت. 168هـ]، عن أبيه [ت. 121هـ] عن أبي جعفر محمد بن علي ع، قال: لما أبطأ علي عن البيعة على الأول، أمر الأول خالد بن الوليد، فقال: إذا سلم علي من صلاة الفجر فاقتله، فسلم الأول في نفسه، ثم [ندم] فنادى يا خالد لا تفعلن ما أمرتك به، وخالد إلى جنب علي فقال: له ع: أ و كنت فاعلا؟، قال: نعم، قال: أنت أضيق حلقة إست من ذلك، ثم أهوى علي بيده إلى حلق خالد، فجعل يرغو رغاء البكر. قال: فاجتمع عليه الناس، فلم يقدروا على أن يخلصوه، فقال الأول: لو اجتمع عليه أهل منى لم يخلصوه، ولكن سلوه بحرمة صاحب القبر والمنبر فناشدوه بذلك فتركه.
وروى العرني، عن إسماعيل بن إبراهيم، عن عمرو بن نصر، قال: سمعت خالد بن الوليد القسري، يغتاب عليا، ويقول: والله لو كان في أبي تراب خير ما أمر أبو بكر الصديق بقتله (المسترشد، ص455-456).
ابن ابی الحدید نقلی از نقیب ابوجعفر یحیی بن ابی زید میآورد که نشاندهندۀ استدلال فقهی به حدیث «یا خالد لا تفعل» در فضای عامه است: «قال وقد روي أن رجلا جاء إلى زفر بن الهذيل [ت. 158هـ] صاحب أبي حنيفة فسأله عما يقول أبو حنيفة في جواز الخروج من الصلاة بأمر غير التسليم نحو الكلام والفعل الكثير أو الحدث فقال إنه جائز قد قال أبو بكر في تشهده ما قال فقال الرجل وما الذي قاله أبو بكر قال لا عليك فأعاد عليه السؤال ثانية وثالثة فقال أخرجوه أخرجوه قد كنت أحدث أنه من أصحاب أبي الخطاب» (شرح نهج البلاغة، ج13، ص301-302). گزارش الإیضاح در خصوص استدلال فقهی قاضی ابویوسف به حدیث «أمر أبو بکر خالدَ بن الولید» گذشت. این گزارش ابن ابی الحدید در کنار گزارش الإیضاح نشان میدهد که استدلال فقهی به این حدیث در فضای اصحاب ابوحنیفه مورد توجه بوده است.
در نقلی که ابوعمرو کشی از کتاب جبرئیل بن احمد فاریابی نقل کرده آمده که گروهی از عامه نزد امام صادق (ع) آمدند تا از ایشان حدیث بشنوند. در میان این گفتگو، یکی از آنها مجموعهای از احادیث شناختهشدۀ عامه را برای حضرت نقل میکنند؛ از جمله، در آن میان، نقل میکنند: «حدثني سفيان الثوري [ت. 159 هـ]، عن الحسن [ت. 110هـ]، أن أبا بكر أمر خالد بن الوليد أن يضرب عنق علي (ع) إذا سلم من صلاة الصبح، وأن أبا بكر سلم بينه وبين نفسه، ثم قال يا خالد لا تفعل ما أمرتك!» (اختیار الرجال، ص395).
قابل توجه است که این حدیث مروی از حسن بصری در میان احادیثی قرار گرفته که در طعن بر مذهب شیعه است و این نکته نشان میدهد که این حدیث هم باید در عامه شناختهشده باشد. پیشتر گذشت که ابن رستم اشاره کرده بدان که سفیان ثوری به این روایت فتوا داده است. این نکته میتواند در اینجا مؤید درستی انتساب این حدیث به سفیان باشد. عبارت «أن أبا بکر سلم بینه وبین نفسه» نیز میتواند نشاندهندهٔ این باشد که حدیث واقعاً ریشهٔ عامی دارد؛ چه راوی آن، درصدد توجیه فعل ابوبکر است؛ توجیهی که ابوالقاسم کوفی در مقام بدعتخواندن تکلّم ابوبکر قبل از سلامِ نماز با آن مخالفت کرده است: «... وقول من زعم أنه سلّم في نفسه قبل أن یتکلم فاسد...» (الاستغاثة، ص47).
@Al_Meerath
قاضی نعمان مغربی (د. 363ق) نیز در شعری اشاره میکند به اینکه عامه، حکایت فرمان ابوبکر به خالد را روایت کردهاند و مشهور شده است:
وذكروا أنّ أبا بكر أمر * خالد فيما قد رووه واشتهر
بأن يصلّي الفرض إن تقدّما * خلف عليّ، فإذا ما سلّما
ضربه بالسيف من ورائه * ثمّ بدا بعد له من رأيه
من بعد ما قام بهم وأحرما * فقال، قالوا، قبل أن يسلّما
يسمعهم لا يفعلنّ خالد * ما كنت قد أمرته، وشاهدوا (الأرجوزة المختارة في الإمامة، ص122).
ابن بابویه (د. 381ق) با سند «أبي رحمه الله قال حدثنا علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله ع» روایتی را آورده که ضمن آن ماجرای خالد به صورت مبسوط آمده است و در آن گفته شده که اسماء بنت عمیس که در خانهٔ ابوبکر بوده از این توطئه با خبر میشود و خادمهاش را نزد علی (ع) میفرستد تا با خواندن آیهٔ «إن الملأ یأتمرون بك لیقتلوك» علی (ع) را از آن توطئه آگاه کند (علل الشرائع، ج1، ص190). مشابه همین حدیث در تفسیر قمی (ج2، ص155) از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عثمان بن عیسی و حماد بن عثمان از امام صادق (ع) روایت شده است.
در کتاب سلیم نیز گزارش فرمان ابوبکر به خالد برای قتل امیرالمؤمنین (ع) به صورت مبسوط آمده است (ج2، ص871).
در إثبات الوصیة (که کتاب الأوصیاء شلمغانی (د. 322ق) دانسته شده) نیز آمده است: «وهموا بقتل أمير المؤمنين عليه السلام وتواصوا وتواعدوا بذلك وان يتولى قتله خالد بن الوليد فبعثت (اسماء بنت عميس) الى أمير المؤمنين عليه السلام بجارية لها فأخذت بعضادتي الباب ونادت: ان الملأ يأتمرون بك ليقتلوك فاخرج اني لك من الناصحين. فخرج عليه السلام مشتملا سيفه وكان الوعد في قتله: ينتهي امامهم من صلاته بالتسليم فيقوم خالد إليه بسيفه. فأحسوا بأسه فقال الإمام قبل أن يسلم: لا يفعلن خالد ما أمرته به» (ص147).
ابوالقاسم کوفی (د. 352ق) در میان بدعتهای ابوبکر، تکلّم او پیش از سلامدادن در نماز را یاد کرده است: «ومما ابتدعه: كلامه بالصلاة بعد التشهد وقبل التسليم حين قال: "لا يفعلن خالد ما أمرته به" حتى احتج بذلك قوم من فقهاء العامة بشهرته منه فقالوا: لا يجوز الكلام بعد التشهد وقبل التسليم، فان أبا بكر فعل ذلك للضرورة، وقال آخرون: لا يجوز ذلك فان أبا بكر قال ذلك بعد ان سلّم في نفسه، وتنازعوا في اختلافهم في هذا المعنى. فقلنا لهم: أما تجويزكم في الصلاة فانا غير محتاجين الى منازعتكم فيه، لأنا غير آخذين بفعل ابي بكر ولا متبعين له فيه، ولكن عرفونا ما الذي دعا أبا بكر الى ان قال: "لا يفعلن خالد ما أمرته به" قبل تسليمه وما هو، ولم هو، فكانوا في ذلك صما بكما عميا. فقالت شيعة آل محمد (عليهم السلام) قد علمنا وعلم كل ذي فهم انه نهاه عن امر منكر بعد ان أمره به، وجهلكم بذلك منه دليل على صحة ما رواه مشايخنا عن ائمتنا (عليهم السلام) فانهم قالوا: ان أبا بكر كان قد أمر خالدا بقتل أمير المؤمنين (عليه السلام) إذا هو سلم من صلاة الفجر، فلما قام الى الصلاة ندم على ذلك وخشى ان تهيج عليه فتنة لا يقوم بها، فقال قبل ان يسلم: لا يفعلن خالد ما امرته به...» (الاستغاثة، ص46-47).
طرفه اینکه ابوالقاسم کوفی تلاشی در جهت اثبات صحّت استناد عبارت «لا یفعلن خالد ما أمرته به» نکرده و آن را نزد عامه مسلَّم انگاشته و تنها به اشکال فقهی کار ابوبکر پرداخته و تلاش کرده تا علّت صدور این سخن از ابوبکر را توضیح دهد. البته این توضیح او -بیگمان- توضیح درستی است؛ چه افزون بر روایات شیعه، در نقل عقیل از زهری هم گذشت که امر ابوبکر به خالد در خصوص علی (ع) بوده است. همچنین گذشت که سمعانی از شیخش دربارۀ این «لا یفعل خالد ما أمر به» پرسید و شیخش بدو گفت که این سخن دربارۀ فرمان ابوبکر به خالد جهت قتل علی (ع) بوده است.
ابوالعباس حسنی (د. 353ق) محدّث زیدیه نیز نقل کرده است: «أخبرنا عبد الله بن الحسن الإيوازي بإسناده عن أبي جعفر ، عن أبيه عن جده الحسين بن علي عليهمالسلام قال: قال أبو بكر لخالد بن الوليد: إذا صليت الصبح وسلمت فاقتل عليا، فلما فرغ من صلاته سلم في نفسه ، وصاح: لا تفعل ما أمرتك. فقال علي: هو والله أضيق حلقة من أن يفعل ما أمرته، والله لو فعل ما خرجت أنت وأصحابك إلّا مقتلين.
وحدثنا جعفر بإسناده عن ابن عباس قال: أمر أبو بكر خالد بن الوليد أن يشتمل على سيف ويصلي إلى جنب علي بن أبي طالب، فإذا سلم فإن هو بايع وإلا علاه بالسيف، ثم إنه بدا لأبي بكر في ذلك فقال قبل أن يسلم: لا يفعل خالد ما أمرته» (المصابیح، ص262؛ برای دیگر اسناد خبر «یا خالد لا تفعل» در زیدیه، نگر: الشافي و أنوار الیقین).
@Al_Meerath