eitaa logo
آلاچیق 🏡
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید مهدی باکری🌹 ✍همسر شهید می‌گوید: «شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند، ما نان نداشتیم، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود. دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند: این نان‌ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما از این نان نخورید.» ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️توجه📣 ♦️ توجه📣 ♦️ توجه📣 💐اعلام برندگان ضمن عرض تبریک به منتخبین عزیز و تشکر بسسسیار زیاد از همراهان عزیزی که در مسابقه شرکت کردندو با توجه به تعداد بالای شرکت کنندگان ⭐️ 5 شارژ 10000 تومانی نیز به تعداد جوایز اضافه شد👆 ✅اسامی که به قید قرعه انتخاب شدند اعلام می گردد ⚜⚜👇👇👇⚜⚜ خانمها و آقایان : 🌺 مبینا نوری طاهری_دماوند 70000ت 🌺 امیرمهدی اکبری_خرم‌بید(فارس) 70000ت 🌺 دانیال صالوری محمودآبادی_مشهدمقدس 70000ت 🌺 سهیلا تشرفی_سمنان 70000ت 🌺نگین عامل_اصفهان(شهرک شهیدمنتظری)70000 ت 🌺 مرضیه فیضی ربانی_گناباد 70000ت 🌺فاطمه آشنار شارژ 10000 ت 🌺فرخ ملوک قاسمی_اصفهان شارژ 10000ت 🌺داوود رهبر_ سمنان شارژ 10000ت 🌺صغری رشیدی نیا _هامون شارژ 10000ت 🌺فرزاد رحیم زاده_ جهرم شارژ 10000ت 👏👏💐 🔴🔴لطفا برندگان مسابقه👇 🔹نام پدر 🔹کد ملی 🔹شماره کارت 🔹شماره همراه به آیدی زیر ارسال نمایند 🔴🔴👇👇 @nilofarane56 ⚜ان شاءالله در اسرع وقت واریز خواهدشد ⭐️همراه ما باشید در مسابقه بعدی⭐️ 👇👇👇 ✨✨✨بزودی 🎖هر گونه پیشنهاد، انتقاد در مورد پیام‌های کانال و مسابقه 👇👇 @nilofarane56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگاه پسران کره‌ای در مورد حجاب ⭕️ ببینید چقدر عاشق خودشون هستند‼️ 👌چقدر اعتماد به نفس دارند‼️ ✅پیشنهاد میکنم حتما ببینید 🎋〰❄️ @Alachiigh
🇮🇷 💢✅ جنبه‌های مثبت رزمایش مشترک نظامی ایران، روسیه و چین 🔻رزمایش مشترک نظامی ایران، روسیه و چین نگرانی شدید امریکا را برانگیخته است. این رزمایش با نام «کمربند امنیت دریایی ۲۰۲۳» در شمال اقیانوس هند، از چند جنبه اهمیت دارد: 1⃣ این رزمایش نشان می دهد اتحاد سیاسی و اقتصادی ایران با کشورهای شرقی، در حال تبدیل شدن به یک اتحاد نظامی است. 2⃣ این رزمایش یک پاسخ شرقی به رزمایش اخیر امریکا، رژیم صهیونیستی، و کشورهای اروپایی و عربی در خلیج فارس محسوب می شود. 3⃣ این رزمایش در پیوند با مذاکرات اخیر سیاسی ایران در منطقه نشان دهنده تقویت نظم ضد امریکایی در منطقه است. 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کومله کیست؟ 🔸چند روزی است که هشتگ من هم کومله هستم از سوی تجزیه طلبان در شبکه‌های اجتماعی داغ شده؛ هشتگی که کاربرانِ دیگر، از آن برای یادآوری جنایات این گروه در کردستان و مناطق غربی استفاده کرده‌اند. 🎋〰❄️ @Alachiigh
14.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🔴🎥❌ آقای رئیسی! الان زمانی است که چشم ۴۵ میلیون ایرانی به شماست و میخواهند ببینند که رئیسی با روحانی تفاوت دارد یا خیر. 🔺آقای رئیسی کفه ترازو را از ثروتمندان به سمت دیگران سنگین کنید. 🎋〰❄️ @Alachiigh
🇮🇷 🔴🔴 تروریستی که ضدانقلاب او را کوله‌بر معرفی کرد 🔻محی‌الدین ملاابراهیمی که بود؟ 🔹روز گذشته حکم اعدام یکی از اعضای گروهک تروریستی تجزیه‌طلب به نام محی الدین ملاابراهیمی در ارومیه اجرا شد. 🔸از چند روز مانده به اجرای حکم این عضو گروهک تروریستی، رسانه‌های معاند با مطرح کردن نام فرد مورد اشاره وی را یک کوله‌بر معرفی کردند. 🔹مطرح کردن نام ملاابراهیمی در کنار کوله‌بری با این هدف صورت گرفته بود که عنوان شود وی در حالی که مشغول کوله‌بری بوده بازداشت و به اعدام محکوم شده است. 🔸بررسی سوابق پرونده محی‌الدین ملاابراهیمی نشان می‌دهد وی عضو یک گروهک تروریستی تجزیه طلب بوده و در حین ماموریت وارد کردن سلاح و مهمات به کشور بازداشت شده است. 🔹ملاابراهیمی در حالی که در حال انتقال عمده آرپی‌جی و کلاشینکف به کشور بوده است، پس از شناسایی با ماموران مرزبانی درگیری مسلحانه داشته و سرانجام دستگیر می‌شود. 🔺وی به بغی و محاربه متهم شده و پرونده به دادگاه استان ارجاع می‌شود، سرانجام محی‌الدین ملاابراهیمی به اعدام محکوم شده و حکم اعدام وی در دیوانعالی کشور تائید می‌شود. 🎋〰❄️ @Alachiigh
(حسن) شانه‌هایش می‌لرزد. صدایش را سخت می‌شنوم. حتما حضورم را متوجه نشده که بازهم درد و دل می‌کند: -اولین بارم که نیس رفیقم جلوی چشمم شهید بشه... اولین بارم نیست با دست خودم جنازه رفیقم رو بردارم بذارم توی ماشین... اولین بارم نیست! می‌دونی دلم از کجا خونه؟ از اینکه توی سوریه کسی حریفت نشد، توی ترکیه و افغانستان یه تار مو ازت کم نشد. تا خود قلب تکفیریا می‌رفتی و هیچیت نمی‌شد؛ ولی تو همین تهران، وسط تهران، اونطوری اربا اربات کردن. دلم از این می‌سوزه... از این می‌سوزه که خونت باید توی جوب کنار خیابون بریزه... باید جنازه‌ت رو از توی جوب دربیارم و به جای این که روی دست مردم تشییع بشی و همه جا برات پوستر و بنر بزنن و عکست بره توی همه سایتا و کانالا، یه جایی که منم نمی‌دونم کجاست دفنت کنن و آب توی دل مردمی که جلوی درِ خونه‌شون شهید شدی تکون نخوره. اصلا احدی نفهمید شهید شدی... می‌دونم که الان اون دنیا داری چه عشق و حالی می‌کنی؛ ولی یه فکری به حال دل مام بکن! صدایش هربار در گلو می‌شکند. دوست ندارم گریه سیدحسین را ببینم. نشسته کنار مزار شهید گمنام و با عباس حرف می‌زند. مصطفی هم کمی آن سوتر نشسته و به روبه‌رویش خیره است. انگار اشک‌هایش خشک شده. کاش درد و دل‌های سیدحسین را می‌نشیند. در این سرما، از حرف‌هایش آتش گرفته‌ام. شفای علی را بین حرفهایش می‌خواهد. گفتم علی، سوختم...! تنها چیزی که توانست درد سینه‌مان را آرام کند، بیست و دوم بهمن بود و دیدن آقا در منزل شهید ارمنی. وقتی دیدیم مردم مثل همیشه آمدند، برای انقلاب خیال‌مان تخت شد و برای آینده قشنگش نقشه کشیدیم. وقتی دیدیم آقا آرامند، آرام شدیم. چقدر خوب بود اگر آقا به ما هم میوه می‌دادند، آن وقت ما هم مثل مادر آن شهید ارمنی هیچوقت مریض نمی‌شدیم. چقدر دلم می‌خواست دست آقا را بگیرم توی دستم و بی خیال همه دنیا بشوم. اما دست آقا توی دست آن پدر شهید، من را هم آرام کرد. همه را آرام کرد. سیدحسین دستی به صورتش می‌کشد و بلند می‌شود. خاک‌های لباسش را نمی‌تکاند و بالای سر مصطفی می‌رود. به اشاره و لبخندی، مصطفی را بلند می‌کند از روی زمین تا به مسجد برویم، شب اول دهه فاطمیه. خانواده علی نذر کرده‌اند بانی مراسم امسال باشند برای شفای پسرشان. همه می‌دانند تمام دنیا را که بگردی، آخر دوباره به سرچشمه خیرات می‌رسی. به مادر خوبی‌ها می‌رسی. دست به دامان آخرین بازمانده خدا در زمین هم که بشوی، مادرش را نشان می‌دهد. مسجد دوباره حال محرم گرفته است. پرچم‌های سیاه، بوی اسپند، صدای مداحی. مجلس مادر است اما دلم روضه علی اکبر می‌خواهد، با صدای علی. به خودم که می‌آیم، به سینه‌زنی ایستاده‌ایم. مجلس دارد تمام می‌شود و سیدحسین و مصطفی ایستاده‌اند به بدرقه بچه‌ها. صاحب عزا آن‌هایند و من هم به عنوان طفیلی کنارشان می‌ایستم. همراه سیدحسین زنگ می‌خورد: -هنوز تموم نشده؟ تیراندازی؟ باشه باشه الان میاییم، اومدیم. ✨داستان واقعی ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
✳️چای را مداوم نخورید زیرا موجب:👇 🔸استسقاء 🔸کمبود آهن 🔸خشکی پوست 🔸گرفتگی عضلات 🔸بیماری‌های کبدی 🔸خشکی روده و معده (فقط چاااای و لاغیر....😉) 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹یادش بخیر شهید حجت می گفت:جنگ نرم مثل خمپاره۶۰ میمونه چون نه صدا داره نه سوت فقط وقتی متوجه میشی که:دیگر رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🔵🔴🎥مزاح امام خامنه‌ای با جوانانی در یک شرکت دانش‌بنیان؛ "همینجا بمانید، خانه خودتان است" 🎋〰❄️ @Alachiigh
❌❌موضوع ، اتفاقی نیست که در چند ماه اخیر شروع شده باشد.از مدت ها قبل، این زخم بر پیکر جامعه نشسته بود و با انواع اهمال کاری، توجیه تراشی و بی تفاوتی همراه بود. این زخم، بعد از در حال تبدیل شدن به یک دمل چرکین است. 🔴❌حکمرانی یکپارچه و قاطع در عرصه فرهنگ نداریم! 🎋〰❄️ @Alachiigh
🔴🔴پایینیا مشکل اقتصادی دارن برای همین از دین زده شدن! 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مراقب مازوخیست‌های سیاسی اطرافتان باشید. ⚠️همان‌ها که هیچ خبر خوبی را نمی‌شنوند و نمی‌گویند. 🎋〰❄️ @Alachiigh
🍃🌹🍃 فروردین خودش همین‌طوری کش میاد، حالا فکر کنید ترکیب ماه رمضون و فروردین چی قراره بشه. از الان خودتونو آماده کنید، شاید یه شش ماهی تو فروردین گیر بکنیم.😅 🎋〰❄️ @Alachiigh
⚜رمان (حسن) به مصطفی که متعجب نگاهش می‌کند، می‌گوید: - بدو! پاسداران هنوز شلوغه نیرو می‌خوان... -مگه هنوز جمع‌شون نکردن؟ -نه... داره بدترم میشه. اون‌جا هم مثل انقلاب نیست؛ دقیقا منطقه مسکونیه. دارن می‌ریزن توی خونه‌های مردم. مصطفی می‌رود که ذولجناحش را آماده کند. این ذولجناح هم شده مثل ذولجناح تابلوی عصر عاشورا! یا رنگش ریخته، یا تو رفته. چراغش هم شکسته. مثل بچه‌ها به سیدحسین می‌گویم: - میشه منم بیام؟ طوری نگاه می‌کند که دلم می‌ریزد و جوابم را می‌گیرم: -نه! تو برو پیش علی، یه سر بهش بزن. -چرا من نیام؟ جواب نمی‌دهد و می‌رود. با حسرت خیره‌ام به سیدحسین و مصطفی که دور می‌شوند. تا بیمارستان، با بغضی نفس‌گیر دست به گریبانم. دلواپس علی‌ها و عباس‌هایی هستم که در پاسداران، با دراویش درگیرند. صدای کف و سوت و شعار آنقدر در ذهنم می‌پیچد که گوش‌هایم سوت بکشد. پدر و مادر علی هم بیمارستانند. مادرش مفاتیح به دست نشسته و پدرش تسبیح می‌گرداند. مثل همیشه، آرام روی تخت خوابیده. اگر می‌دانست در گلستان هفتم چه خبر است، بلند می‌شد و تا خود پاسداران می‌دوید. همان بهتر که نمی‌داند! حداقل خیال‌مان راحت است که دیگر کسی با چاقو پهلویش را نمی‌درد و به بازویش تیر نمی‌زند. گفتم پهلو و بازو، سوختم! کاش بلند شود و کمی باهم حرف بزنیم. آرام در گوشش زمزمه می‌کنم: -علی، چرا خوابیدی پسر؟ توی خیابون پاسداران یه مشت درویش داعش مسلک افتادن به جون نیروی انتظامی... نمی‌خوای پاشی؟ برات مهم نیست که بریزن خونه زندگی مردم رو بهم بریزن؟ برات مهم نیس دارن با چاقو و قمه و تفنگ برای پلیس خط و نشون می‌کشن؟ نمی‌دانم چرا این‌ها را گفتم. نباید بفهمد، نگران می‌شود. از اتاقش می‌زنم بیرون، دل ماندن در بیمارستان را ندارم. بی قرارم، کاش من را هم با خودشان می‌بردند. سیدحسین و مصطفی را می‌گویم. راستی الان کجا هستند؟ دستم می‌رود که سیدحسین را بگیرم، نه! نمی‌تواند که جواب بدهد...! زیارت‌نامه حضرت زهرا(س) می‌خوانم؛ به نیابت از عباس، به نیت شفای علی. نفهمیدم کی این اشک‌های شور و گرم روی صورتم غلطیدند؛ بی اجازه و هماهنگی! دلم تاب نمی‌آورد؛ اخبار را چک می‌کنم. نیم ساعتی تا اذان صبح مانده. باورم نمی‌شود! کی سحر شد؟ چشمانم تازه یادشان می‌آید نخوابیده‌اند، با نور گوشی شروع به سوختن میکنند. خطوط را به سختی می‌خوانم: -شهادت یک بسیجی و سه نفر از نیروهای پلیس به دست دراویش.... چشمانم بیشتر می‌سوزند. به پلک‌هایم التماس می‌کنم روی هم نیفتند. مادر و پدر علی پرستارها را صدا می‌زنند، صدایشان را گنگ می‌شنوم. چشمانم کلمات را یکی درمیان می‌خواند: - آتش... سلاح گرم... قمه... خانه های مردم... اتوبوس... نیروی انتظامی... پرستارها به سمت تخت علی می‌دوند. دوباره به کلماتی که تار و واضح می‌شوند نگاه می‌کنم: - بسیجی... اتوبوس... زیر گرفتن... پدر علی همان‌جا سجده می‌کند، اشک ریزان. صدایی با شوق می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). بسیجی، تیراندازی، سلاح گرم و سرد، اتوبوس...! به گمانم صدای مادر علی است که می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). پایان والعاقبه للمتقین این ناچیز، تقدیم به شهید محمدحسین حدادیان و شهید سجاد شاهسنایی، شهدای مظلوم امنیت... یا زهرا ؛ تابستان 97 _________ ✨داستان واقعی ✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ. ادامه  دارد... 🎋〰❄️ @Alachiigh
✳️‌کاشت ناخن باعث سرطان میشود !👇 🔸 با توجه به فراگیر شدن کاشت ناخن و رابطه نزدیک آن با قارچ‌های پوستی و نیز وجود ترکیبات سرطانزا در مواد آن کاشت ناخن باعث سرطان می شود. 🎋〰❄️ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹هادی_شجاع🌹 ✍وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر می رفت و سرش غر می زدم ... می گفت : دل ؟ چیه ؟ چند هفته بیشتر از نگذشته بود یه شب که خیلی دلم گرفته بود فقط اشک می ریختم و ناله می زدم . دلم داشت می ترکید از و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به از عذاب و عشقم نوشتم براش . نوشتم ، فقط یه بار ، فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم . بعد بهترین خوابی بود که می تونستم ازش ببینم . دیدمش با و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام می کرد . صداش زدم و بهترین جوابی بود که می شد بشنوم . دلِ . چیه ، چرا اینقد میکنی؟ تو جات پیش خودمه شده ای. راوی : ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰❄️ @Alachiigh