آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #بیست_دوم مرتضی اینا که رفتن... دیدم گوشیم داره ویبره میره اس مس بود باز کر
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_سوم
مادرجون: پسرم انگشتر حلقه دست عروست کن
مرتضی دستمو گرفت تو دستش و حلقه تو دستم کرد
+ مبارکت باشه خانم گل
- ممنونم آقا مبارک شماهم باشه
و تک تک بهمون تبریک گفتن و بهمون هدیه دادن
هدایا تمام شد
مرتضی آروم زیر گوشم گفت :
_ساداتم برو چادرتو با چادرمشکی عوض کن بریم امامزاده حسین و مزارشهدا
- چشم
چادرم تعویض کردم
سوارماشین شدیم.. دست تو دست هم وارد مزارشهدایم
باهم سرمزار چندتا شهید رفتم
- مرتضی ( برای اولین بار اسمش گفتم )
+ جانم ساداتم
- بریم سرمزار شهید ململی
+ بریم خانم گل
حدود ۱ ساعتی مزار شهدا بودیم
بعد رفتیم خونه...
تو خونه پدرم اعلام کرد
بچه ها تصمیم گرفتن عقدشون تو دانشگاه به صورت ازدواج دانشجویی بگیرن
ساعت ۱ نصف شب بود مهمونا رفتن
همه رفته بودن
فقط خودمون بودیم مادرجون اینا بلندشدن برن
- خیلی خسته شدی آقا
+ نه عزیزم...فردا میام دنبالت بریم دانشگاه... دوست دااااااارررررممممم
سرم انداختم پایین
+حرف من جواب نداشت خانم گل
- منم دوست دارم
مرتضی قراربود ۹ صبح بیاد
داشتم تو کمدم دنبال لباسی میگشتم
که هم شیک باشه هم جلف نباشه
چونمرتضی به سبک و رنگ لباس خیلی حساس بود
رو گوشیم میس انداخت
با هیجان از خونه خارج شدم
از ماشین پیداشد
اومد سمتم
یه شاخه گل رز قرمز گرفت سمتم
+ برای سادات قشنگم
- ممنون چرا زحمت کشیدی
به سمت دانشگاه حرکت کردیم
سرراهمون دوتا جعبه شیرینی خریدیم
- آقا اول این بریم این شیرینی بین بچه ها پخش کنیم بعدش بریم واحد فرهنگی برای ازدواج دانشجویی ثبت نام کنم
+ باشه چشم
وارد آمفی تائتر شدیم باهم که وارد شدیم...
صدای جیغ و کف و سوت بچه ها بلند شد
همه شون میزدن روسن آمفی تائتر
شیرینی
شیرینی
شیرینی
منو مرتضی
همهمه بچه ها
_آقای کرمی هم قاطی مرغا شد
_اخوی از همین روز اول بابا شروع نمیکردی زی زی بودن
شیرینی پخش کردیم
داشتم با یکی از خواهران حرف میزدیم
+ سادات جان یه لحظه
- جانم آقا
+ بریم واحد فرهنگی مشخصاتمون تو سیستم جامع ازدواج دانشجویی ثبت کنیم
-باشه
باهم رفتیم واحد فرهنگی...
مسئول واحدفرهنگی یه آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله بود به اسم آقای مددی
+سلام آقای مددی
آقای مددی : سلام پسرم مبارکتون باشه
دوتا از بهترین بچه های دانشگاهمون باهم ازدواج کردن
+ ممنونم شمالطف دارید
تایم ناهار بود
داشتیم وارد آمفی تائتر میشدیم
مرتضی گفت
_نرگس جان ناهار بریم بیرون
این حرف مرتضی برابرشد با لحظه ی ورود من به سالن...
جانشین فرمانده برادران : کجا ان شاالله فرمانده امروز باید برای همه ما ناهار بخری
من- ای بابا آقای اصغری.. ورشکسته میشیما
آقای اصغری: نترسید خواهرموسوی
۳ روز مونده به جشن حجاب یا عقدمون مونده بود
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
من نمی توانم جلوی فرا رسیدن شب را بگیرم
اما می توانم از تاریکی برای کشف زیبایی ها استفاده کنم.
تنها، در تاریکی می توان ستارهها را دید.
🙏👌👌💐
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۶۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید_سید_فرید_معصومی🌹
نماز جماعتش در نیوزلند، ترک نمیشد!
💠 دوستانش به شوخی میگفتند در راه نماز جماعت آخر شهید میشوی!
و این نخبه صنعت برق در نماز جماعت حادثه تروریستی #شاهچراغ به شهادت رسید.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌🎥 تصاویر لحظه دستگیری چند نفر از متهمان شهادت «آرمان علیوردی»
#بیداری
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🌕💢
🔴 نبایـد از ولۍ خـدا طلبڪار باشــیم، بلڪــه یقــــه خودت رو بگیــــر
بعد میگیــم خدایا امام زمـان (عج) رو هــم بیــار!
امام زمان(عج) رو هــم بفرست همیــن بلایی ڪه سر این آقــا میاریم، سر اونم بیاریــم
ما امام زمان (عج) رو میخواهیــم براۍچی؟ اگــر برای حوائج میخواهیــم، نمیــاد و این اشتباهــه❗️
🎙 دکتر علی تقوی
#امام_زمان
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده👇👇
@aamerin_ir
🎋〰🍂
@Alachiigh
این حرف درگوشیه.mp3
10.11M
━━━━━━◉───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
🎙 #استاد_امینی_خواه
سلام عزیزان لطفاً این صوت را گوش کنید و حتماً برای دیگران ارسال بفرمایید 👌👌
💢🔴💢🔴💢
🎋〰🍂
@Alachiigh
هدایت شده از ثامن خواهران شاهینشهر و میمه
🇮🇷
✅ یک لشکر سایبری آتش به اختیار هستیم
🍃🌹🍃
👌 با بروزترین محتواها و یادداشت ها در موضوعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ...
🍃 کانال تحلیلی_تبیینی معیار 🍃
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 https://rubika.ir/meyar_pb
🆔 splus.ir/meyar.pb
آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #بیست_سوم مادرجون: پسرم انگشتر حلقه دست عروست کن مرتضی دستمو گرفت تو دستش و ح
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_چهارم
از مرتضی خواستم چفیه ای که چندسال پیش از آقا یادگاری گرفته بود
بندازه گردنش
خودمم اون چفیه که آقا با نامه فرستاده بودن بعنوان روسری سرم کردم
فاطمه و زهرا خواهرای آقامرتضی توحسینه منتظر بودن
سخنرانیم تموم شد
برم چادر عقدمو سر کنم
برنامه با تلاوت چند آیه از سوره نور شروع شد
بعدپخش سرودملی
مجری شروع کرد به صحبت
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز دورهم جمع شدیم تا از بانوی محجبه و نخبه دانشگاهمون تقدیرکنیم
با گفتن این حرف مرتضی دستم فشار داد گفت
_بهت افتخارمیکنم ساداتم
تئاتر و سرود برگزار شد
مجری: دعوت میکنم از مهمان ویژه برنامه مون خواهربسیجی سرکارخانم
نرگس سادات موسوی
با یه صلوات ایشان دعوت کنید تشریف بیارن بالا
من-بسم الله الرحمن الرحیم
ای زن از فاطمه اینگونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب
سلام خدمت همه بزرگواران
امروز که تو این جایگاه قرارگرفتم تااز عشقم به #والاترین پوشش جهان چادر بگم
خواهرای عزیزم
یه روزی حتی فکرشم نمیکردم عاشق چادربشم
اما باعنایت شهدا همه چیز بدست آوردم
بعدازشهدا باید خواهری تشکر کنم که منو تو این راه قرارداد
خانم زهرا کرمی
من امروز از عنایت شهدا علاوه بر نخبه بودن محجبه هم هستم
امیدوارم یک روزی تمام بانوان سرزمینم #حجاب_فاطمی برسر بذارند
ممنونم که به حرفام گوش دادید
مجری : خواهر موسوی خیلی ممنونم ازتون
بایه صلوات محمدی بدرقه شون کنید
اما حالا یه برنامه خیـــــــــــلی ویژه داریم
مجری : خب یه نیم ساعتی ما این پرده ها بندازیم
تا سن برای برنامه ویژهمون حاضر بشه
پشت سن یه اتاق فرمان بود که به سن باز میشه
بچه ها سفره عقد پهن کردن وسط سن
عاقدهم اومدن بالا
مرتضی تو اتاق بود منو که با چفیه دید
گفت :
_چه خوشگل شدی ساداتم
- میدونستی مرتضی ۳ دقیقه دیگه
عقدموقتمون تموم میشه بهت نامحرم میشیم
+ ساداتم چه شیطون شده... بجاش ۵ دقیقه دیگه تا ابد محرمم میشی
مجری اومدگفت
_بچه ها بیاید بشین بعد پرده ها جمع کنیم
رفتیم بالا
به سفره عقدم نگاه کردم از چفیه بود
پرده ها که جمع شد
همه حاضرین تو سالن جیغ ،دست،سوت زدن
مجری : اینم برنامه ویژه مون
به افتخارشون یه دست خوشگل بزنید
ساعت نشون مرتضی دادم
- ۳ دقیقه تموم شد
+۲ دقیقه یعنی مونده
عاقد بعداز خوندن متن عربی خطبه عقد دائم گفت :
_سرکارخانم نرگس سادات موسوی
آیا وکیلم شما را با مهریه ۵ سکه بهار آزادی یک دست آینه و شمعدان و یک سفر کربلای معلی عقد دائم آقای مرتضی کرمی دربیاورم ؟
- با استناد از آقا صاحب الزمان و با اجازه پدر و مادرم و بزرگترها بله
عاقد : به میمنت و مبارکی آقای مرتضی کرمی وکیلم ؟
+ بله
تا بله گفتم دخترا هلهله کردن
پسرا سوت میزدن
_مبارکتون باشه
+ هول بار اول بله گفتی
- خودتی
گل خشکیده و نقل بود که از هر طرف سرم کشیده میشود
مجری: لطفا این میکروفون بدید دست آقای داماد
خب آقای داماد مبارک باشه الان با عروس خانم کجا میرید
+ مزارشهدای گمنام دانشگاه
باهم رفتم سرمزارشهدای گمنام
ترم چهارم دانشگاه با محرمیت ما شروع شد
دوهفته از شروع ترم میگذره
تو ماشین مرتضی بودیم داشتیم میرفتیم خونشون
گوشیم زنگ خورد
فاطمه صالحی بود بچه تهران بود اما دانشجوی دانشگاه ما از بچه های بسیج
گوشی جواب دادم
- الو سلام فاطمه جان خوبی؟
- مبارکت باشه ان شاالله به پای هم پیر بشید واقعا چه جای قشنگی.. من تا حالا نرفتم
خوش به سعادتون رفتی دعا کن منم یه بار برم حسرت به دل نمونم
- بزرگیت میرسونم
- یاعلی
_خداحافظ
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
✳️اگر با زنگ موبایل بیدار میشوید، بخوانید
🔹️بیدار شدن با موبایل باعث "افزایش نبض" و "ضربان قلبی" می شود و باعث می شود تا کارایی لازم را در طول روز نداشته باشید.
🔸نتایج مطالعات همچنین نشان می دهند افرادی که بازنگ موبایل از خواب بیدار می شوند در طول روز "احساس کسالت" و خستگی بیشتری دارند و دچار سردرد و گاهی "میگرن های عصبی" خواهند شد.
🔹️پزشکان به افرادی که صبح ها سخت از خواب بیدار می شوند توصیه می کنند حتما از ساعت برای تنظیم ساعت خواب خود استفاده کنند.
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۶۳ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹 شهید محمد کیهانی🌹
✍ دوست داشتم برای عید قربان گوسفندی قربانی کنم، فراهم نشد.
به محمد پیامک دادم که، «ولی اسماعیلم را به قربانگاه فرستادم»
همسرم از نوشتن این مطلب خیلی خوشش آمد و مرتب پیام میداد و با هیجان و پشت سر هم پیام میداد و به شدت ابراز خوشحالی میکرد.
و در جوابم نوشت:
«با این پیامت، پاهایم را استوارتر کردی. احسنت بر تو همسر مجاهدم انشاءالله قربانیت مورد قبول خدا واقع شود.»
سالگرد شهادت ۸/۸
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh
📲 #نرمافزار_موبایلی نو+جوان
😍 نو+جوان یک شبکه اختصاصی و ساخت دست خودمان است. مکانی برای نوجوانهای باانرژی و امیدوار به آینده که برای رسیدن به آرمانهایشان مبتکرانه دست به خلق بهترین ایدهها میزنند.
🤗 نوجوانهایی که سرشان برای تجارب هیجانانگیز و هدفمند درد میکند.
😎 نوجوانهایی که متفاوت فکر میکنند و متفاوت عمل میکنند.
😉 ما در نو+جوان به نیازها و دغدغههای نوجوانی شما پاسخ میدهیم و برایتان کلی ماموریت، فراخوان، مسابقه، بازی و شوخی و ... داریم.
🍓 شما در نو+جوان میتوانید برداشتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حتی روزمرگیهایتان را در دستچین با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
✂️ هنرهای دستتان را به دیگران نشان دهید و یاد بدهید.
💌 میتوانید سفیر انتشار محصولات ما بین نوجوانان باشید.
👑 شما با انجام کوچکترین فعالیت در برنامه نو+جوان میتوانید امتیاز بگیرید و رتبه هفتگی و ماهانه خود را تغییر دهید.
🌺 شما در نوجوان همکار، همراه و همیار ما در اتفاقهای بزرگ اجتماعی، فرهنگی و تربیتی هستید.
💥 اگر دنبال مکانی امن و بستری پویا برای کسب تجربههای متفاوت نوجوانی در فضای مجازی هستید، به ما بپیوندید!
⬅️ نصب یا بروزرسانی نو+جوان به آخرین نسخه⬇️
🍃 http://cafebazaar.ir/app/?id=com.rayanehsabz.nojavan&ref=share
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیت_الله_آقا_مجتبی_تهرانی :
❗️ اگر امــر به معــروف ترڪـ بشـود، در اون جامعه دعــا مستجاب نمۍشــود...
#بی_تفاوت_نباشیم ♨️
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده👇👇
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥۹۰ درصد سوریه سقوط کرد و۵۸ درصد عراق سقوط کرد و داعش به۱۸ کیلومتری مرز کردستان رسیداما...
#ایران
#شاهچراغ
#امنیت
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴❌بازم کارخودشونه❗️
❌همه اش کار خودشونه ❗️
📌 کاری شناختی، برای بیاعتمادی مردم به نظام
#شاهچراغ
#شیراز #جنایت
#علیزاده
🎋〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜علمــدارعشــق قسمت #بیست_چهارم از مرتضی خواستم چفیه ای که چندسال پیش از آقا یادگاری گرفته بود بن
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_پنجم
مکالمه ام که تموم شد رفتم تو فکر..
ای بابا نکردیم ماهم میرفتیم خطبه عقدمون اونجا
+ نرگس سادات چی شد رفتی تو فکر
- دوستم بود
+ متوجه شدم.. اما کجا خیلی دوست داری بری؟
- کهف الشهدای تهران میترسم حسرت به دل بمونم
+ نرگــــــس.... توکهف الشهدا دوست داری بری به من نگفته بودی؟
- روم نشد
+ خانم گلم ... عزیزم .... من و شما
الان... ازهمه بهم نزدیکتریم ... هروقت چیزی خاستی بگو... یا میتونم همون موقعه انجام میدم برات... یانه میمونه برای بعد... اما نذار حرف تودلت بمونه
- باشه چشم.. من خیلی دوست دارم برم کهف الشهدا
+ امشب میام خونتون با حاج باباحرف میزنم... فردا پس فردا بریم
- آخجون
+ اوج هیجانت با آخجون خالی میکنی یعنی ؟
- پس چیکارکنم
+ تشکرات همسری
- یعنی چی؟
دیدم لپشو آورد جلو گفت
_تشکر کن
منم هنگ موندم
از خجالت داشتم آب میشدم
+نرگس تا تشکر نکنی... نمیریما
هیچی نگفتم
نیم ساعت گذشته بود.. اما مرتضی نمیرفت
- آقا دیرشدا مادرجون نگران میشن
+ تشکر کن بریم
لب به دندون گرفتم
خیلی سریع و کوتاه تشکر کردم
صدای خنده اش فضای ماشین برداشت
کی فکرش میکنه...
پسر محجوب و سر به زیر دانشگاه انقدر شیطون باشه
تو اتاقم مشغول بررسی یه تحقیق درسی بودم
که گوشیم لرزیدقفلش باز کردم
دیدم مرتضی است
+سلام خانم گل... زنگ زدم خونه مادرجون گفت حاج بابا نیستن.. برای شب هماهنگ کردم بیام با حاج بابا حرف بزنم
جوابش دادم : ممنون دستت درد نکنه
شام منتظریم
+ باشه چشم.. فقط تو حرفی نزن
بذار خودم میگم..
- چشم
+ دوست دارم ساداتم
- منم دوست دارم آقایی شب میبینمت.. یاعلی
_یاعلی
عزیزجون صدام کرد...
_نرگس مادر بیا کارت دارم
- جانم عزیزجون
عزیزجون : آقامرتضی زنگ زده بود گفت شب میاد با آقاجون کار داره
- خب بیاد... مگه مرتضی لوله خروست مامان
عزیزجون: نرگس باهم دعواتون شده
- مامان ۱ ماه عقد کردیما کدوم دعوا
حتما یه کاری داره دیگه
عزیزجون: گفتم شام بیاد
_پس من برم حاضر شم
ساعت ۷ بود آقاجون از بیرون اومد
مادر: حاج آقا بشین برات چای بیارم
مرتضی داره میاد اینجا گفت با شما کار داره
ساعت ۸ شب بود که صدای آیفون بلند شد
بدوبدو رفتم سمت آیفون
_من باز میکنم
عزیزجون : مادر آروم
از پله ها با دو رفتم پایین درکوچه باز کردم
- سلام آقایی خوش اومدی
+ ممنون خانم گل این گل مال شماست
- مرسی بریم بالا
+ سلام مادرجان
عزیز: ممنون پسرم بیا داخل
+ حاج بابا هستن؟
عزیز: آره پسرم بیا داخل
شام خوردیم...
مرتضی_ حاج بابا میخاستم اجازه نرگس سادات بگیرم دو روز باهم بریم تهران
حاج بابا : پسرم اجازه نمیخاد.. زنته باباجان هرجا میخاد برید صاحب اختیارید
+ ممنون شما بزرگوارید پس ما فردا صبح راه میفتیم اگه اجازه میدید..
امشب نرگس ببرم خونمون صبح از همونجا راه بیفتیم
حاج بابا: نرگس بابا برو حاضرشو
با شوهرت برو
صبح ساعت ۸ صبح رفتیم سمت تهران
ساعت ۱۰ بود که رسیدیم مرقد امام خمینی.ره. هم زیارت کردیم هم صبحونه خوردیم..
مرتضی تو راه گفت ناهار بریم دربند
- کجاست من تاحالا نرفتم
+یه جایی گردشی.. بعدش میرم موزه عبرت
- اونجا کجاست ؟
+ یه زندان که برای دوران شاهه.. کمیته ضد خرابکاری.. خیلی ازشهدا و سران کشور تو اون زندان شنکجه شدن
- واقعا؟
+ آره .. حالا میریم خودت میبنی
تا برسیم موزه عبرت ۱ ساعتی طول کیشد
وای پس گذشت سالها هنوز... هنوز زندان بوی خون میداد
شب رفتیم هتل
صبح ب سمت کهف الشهدا رفتیم
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
✨✨✨✨✨
⚜وقتی تلاش می کنی همه چیز را کنترل کنی، هیچ لذتی نمی بری...
⚜آرام باش، نفس بکش، رها کن
⚜فقط در لحظه زندگی کن
#مثبت_اندیشی
🎋〰🍂
@Alachiigh