هر چه بیشتر زندگی میکنم، بیشتر انسانها را میشناسم و بیشتر میفهمم که آنها چیزی بیش از یک پوسته ی تو خالیِ پر از خطا نیستند!
عجیب است نه میتوان بهشان اعتماد کرد، نه میتوان تنهایی راه را ادامه داد.. بشدت همه چیز عجیب و غیرقابل درک است؛
" ولی هنوز هم چاره ای جز زندگی در این دنیای پیچیده ندارم. "
#Absurd_thoughts
- چرا انقدر بیحال و فرتوت شده ای؟
مگر تو نبودی که میگفتی روزی جهان تغییر خواهد کرد و زندگی دیگر مثل قبل فانی نخواهد بود؟
+ درست است، خودم گفتم. هنوز هم میگویم اما؛ انسانها نمیگذارند آنها نمی گذارند این جهان تغییر کند.
بازدمی کرد و گفت :
من دیگر نمیتوانم در کنار این احمق صفتان زندگی کنم، چون نه تنها زندگی کردن بلکه نفس کشیدن را هم برایم آزرده میکنند!..
#Absurd_thoughts
به دیوار خیره بود و کلامی حرف نمیزد. اطرافیانش تعجب کرده بودند او همان فرد پر سر و صدا و پر شوق و شورِ کلاس بود؛ اما حالا.. حالا چشمانش چیز دیگری میگفتند او دیگر مثل قبل نبود.. غم زیادی از چشمانش نمایان بود. هیچکس نمیدانست دلیلش چیست. شخصی جلو آمد و جویای علت شد او پاسخ داد :
من؟ من حالم خوب است نه، خوب نه، عالی ام، عالی تر از هر لحظه.. میدانی چرا؟ چون شناختم، شناختم کسانی را که باید زودتر میشناختم. دیگر کافی است تظاهر به شادی، تظاهر به خنده، تظاهر به خوب بودن؛
حال میخواهم خودم باشم،
همان خودِ خسته و تنها..
#Absurd_thoughts
هدایت شده از 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- درود و وقت بخیر ؛
چنلِ 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅 قصد داره از چنلهای فاخر و جذاب شما حمایت ویژه کنه ؛ تنها کاری که لازمه انجام بدین اینه که این تکست پست رو فور کنید و لینکتون رو "اینجا" بگذارید تا من به صورت فوق پروفشنال یکی از پست های چنلتون رو انتخاب و به مدت 18 ساعت تویِ چنلم قرار بدم !
مهلت : چهارشنبه شب ، ساعت 22:22
تایم قرارگیری حمایتی ها : جمعه شب ، ساعت 00:00
محل قرارگیری حمایتی ها : " 𝐒𝐅𝐁_𝐏 "
ظرفیت : تا جایی که در توانم بود ...
منتظرتونم !
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از 🇵🇸𝑫𝒖𝒔𝒌𝑽𝒆𝒍𝒍𝒊𝒄𝒉𝒐𝒓
مسیح.. انگشتانش صفحات کتاب را لمس میکردند، اما نگاهش خیره به جاسيگاری پر از سیگار بود. هیچکس نمیدانست از غم داستانِ کتابی که انگشتانش لمس میکردند، اینگونه مبهوت به جای دیگری غیر از صفحات خیره بود یا غم چشمانش داستانِ دیگری را رقم میزدند که احدی از آن باخبر نبود..
او همیشه اینها را تکرار میکرد؛
موهای ژولیده، چشمانی گود افتاده، جاسیگاری پر از سیگار، صفحه ای همیشه باز و کتابی که هرگز خوانده نمیشد..
#Absurd_thoughts
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Trusts that were destroyed forever!
#Video
تیمارستان، طبقه ی آخر، راهروی چهارم، اتاق ۴۸؛
به پنجره ای که میله هایش از ورود نور، کمی جلوگیری میکردند خیره بود و مدادش را میان انگشتانش تکان میداد. در افکارش غرق شده و جای دیگری بود، او همیشه جای دیگری بود. هر جا غیر از زندانِ جسمش..
با خود اندیشه میکرد؛
من دیوانه نیستم! چرا آنها اینچنین فکر میکنند؟ خودشان گفتند خودم باشم. خودشان گفتند هر چه میخواهم بنویسم.. حال مرا به دلیل دیوانه بودن به این مکان احمقانه فرستاده اند. اما من فقط حقیقت را نوشته ام و هرگز از نوشتن حقیقت دست بر نخواهم داشت.
آری انسانها احمقانه زندگی میکنند و احمقانه همه چیز را جلوه میدهند حتی جهان را..!
#Absurd_thoughts