eitaa logo
الف|نون
148 دنبال‌کننده
85 عکس
40 ویدیو
0 فایل
|پس اگر مقصد پرواز است، قفسِ ویران بهتر...| @N_rabbanii🧶
مشاهده در ایتا
دانلود
الف|نون
📌 هنوز دیر نیست؛ هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...
🌱 درست هفت ساعت بعد از کشته شدنت، یک نفر در من شبیهِ تو شدن را آرزو کرد. شبیه تو شدن ولی سخت بود. معلم فیزیک دبیرستان همیشه می‌گفت: "نگویید رسیدن به فلان هدف غیرممکن نیست ولی سخت است. جاش بگویید رسیدن به این هدف سخت است ولی غیر ممکن نیست". شبیه تو شدن سخت بود ولی نه غیرممکن؟ عکس کوچکی از تو در پایینی‌ترین طبقه‌ی کتابخانه‌ام نشسته. تو کتاب زیاد می‌خواندی حتم. عکس را مرد جوانی در اروند به من هدیه داد. کف دستش را گرفت جلو صورتم و گفت: "بردار خانم". برداشتم و تکیه دادمش به تابلوی گِردی که رویش نوشته: "هنوز دیر نیست؛ هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست." تابلو را یکی از دوست‌هام هدیه داده. شعر رویش از ابتهاج است. نه قیافه‌ی آن مرد الان توی خاطرم هست نه دوستم دیگر با من دوست است و نه ابتهاج دیگر زنده. عکس تو کنار این نوشته ولی هست هنوز. آرزوی تو چه بود؟ باز شدن راه کربلا؟ شد. بعد چه؟ شهادت؟ این هم‌. بعدتر؟ آرزوی من شبیه تو شدن بود. عکس دیگری از تو در بالاترین نقطه از کتابخانه‌ام نشسته. لباسِ خادمی به تن، صاف به دوربین زل زده‌ای. توی مردمک‌هات خنده و اشک و خشم یک جا نمایان است. می‌شود جمع این‌ها همه باهم؟ تو مردمک‌هات جمع اضداد است حتم! خنده‌‌‌ برای مردمت بود و اشکت برای مظلوم و خشمت برای ظالم. آرزوی من چنین جمع اضدادی بود توی مردمک‌هام. می‌گویم بود. نیست حالا؟ من مگر چقدر بناست عمر کنم که تهش بشوم یکی شکل تو؟ معلم فیزیک اگر این نوشته را بخواند لابد توبیخم می‌کند! اگر هدف تو باشی چه؟ شبیه تو شدن سخت است. سختیش آنقدر بالاست که تنه به تنه‌ی غیرممکن می‌زند. معلم فیزیک اگر تو را بشناسد، که می‌شناسد، مهر تائید میزند پای این حرفم. نزدیک چهار سال از کشته شدنت می‌گذرد و آن یک نفر در من، مدت‌هاست عقب‌نشینی کرده برای نوشتن از تو. سختیِ این یکی هم کم از قبلی ندارد! کلمه تو را در خود جا نمی‌دهد چون. درست ترش؟ من بلد نیستم عظمت تو را در کلمه جا بدهم. چندبار لعنت کرده باشم خودم را از این نابلدی خوب است؟ توی ایتا جمعی داریم اهل قلم. بنا کرده‌ایم داستان حماسی بنویسیم و چندی‌ست شانه به شانه‌ی هم، در الفبای حماسه غور می‌کنیم. مقاله‌ها می‌گویند کلمه‌ی «حماسه» به معنی شدت و صلابت است و گاه به معنی شجاعت و حمیت. می‌گویند ویژگی شخصیت‌های حماسی، شور است‌. عظمت است. صلابت است. شدت است و حق‌پرستی. می‌گویند شعر حماسی شعری‌ست که از آن بویی از غیرت و شجاعت و مردانگی بیاید. که سخن حماسی آن است که در آن ردی از ایستادگی و مقاومت‌ باشد. مقاله‌ها می‌گویند و دوستانم در چند و چونِ جمله‌هاش عمیق می‌شوند و من، هرچه بیشتر از چیستیِ حماسه می‌خوانم، تصویر مردمک‌های تو در مردمک‌هام واضح‌تر می‌شوند... نامت را میدانم. حماسه نیست. تو نام دومی داری حتم. از این‌هایی که توی شناسنامه یک اسم دارند و بیرونش چیز دیگری؟ نام اولت را میدانم‌. قاسم است. نام دومت را بعد از شهادتت فهم کردم. شعر حماسی؟ نه. سخن حماسی؟ نه. داستان حماسی؟ این هم. تو خودِ کلمه‌ی حماسه‌ای؛ نه فقط برای یک ملت و نه فقط برای یک امت و نه فقط برای یک منطقه، که همان وقت که دوربین به دست روی خاکریزها قدم میزدی و مواضع کفتارها را رصد میکردی، که بعدتر وقتی سلاح به دست تروریست‌های تا دندان مسلح را به رگبار می‌بستی و بعدترش، وقتی غده‌های سرطانیِ دست‌ساز استکبار را یک به یک به اسفل السافلین گسیل میکردی، یک "جهان" حماسه را در نام "تو" معنا کرد... عکس کوچکی از تو در طبقه پایینیِ کتابخانه‌ام نشسته. تکیه بر تابلوی گِردی که رویش نوشته "هنوز دیر نیست؛ هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست". بعد از کربلا و بعدتر از شهادت، آرزوی تو چه بود؟‌ آزادی قدس حتم. آرزوی من نوشتن از توست. تو نام دومی داری. به دوستانم باید بگویم تو را بخوانند. تو را که بخوانند، حماسه را هم می‌نویسند. 🤍 ... @AlefNoon59
استکبار از حماسه وحشت دارد. هم از نام و تصویر او در مجازستان و هم از شمایلش حتی در یک مستطیل سبز! استکبار از حماسه وحشت دارد و بدا به حالش که ! @AlefNoon59
🌱 |که جهان فدای این نام.| @AlefNoon59
📌 بی‌شک تحقق آرزویت نزدیک است...
الف|نون
📌 بی‌شک تحقق آرزویت نزدیک است...
🇵🇸✌️ آن حادثه‌ی قرداد ننگین کمپ دیوید را همه دیدند. عرفات اسلحه را زمین گذاشت. با خُدعه‌ی مذاکره‌ای که او را فریب دادند، اسحله‌ی مبارزه را زمین گذاشت. چه شد نتیجه؟ امکان چنین چیزی هست که با دیپلماسی بتوان فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟ رای آنها این است که اسرائیل از همه‌ی نژادها بالاتر است. از فرات تا نیل هم مال اوست و همه‌ی اینجاها باید برسد به اسرائیل! اینجا راهی جز مبارزه وجود ندارد. راهی جز فداکاری وجود ندارد. راهی جز ایثار وجود ندارد. اینجا باید ایستاد. امروز، نقطه‌ی غزه در جنوب فلسطین و نقطه‌ی لبنان در شمال فلسطین نقاط تولید اضطراب دائمی و نگرانی وَ اساس فروپاشیِ رژیم صهیونیستی‌ست! |راهی جز مبارزه وجود ندارد.| ... @AlefNoon59
الف|نون
📌 سست‌تر از لانه‌ی عنکبوت...
🇵🇸 آنچه در سرزمین‌های اشغالی می‌گذرد، در تاریخ این رژیم جعلی بی‌سابقه است!!! حمله‌ی همه‌جانبه‌ی رزمندگان فلسطینی از زمین و زیرزمین و دریا و هوا! تصرف پایگاه هوایی، تسخیر ادوات و انهدام تانک‌های اسرائیلی! حمله‌ی چتربازهای مسلح! شلیک هزاران موشک! تسخیر پایگاه‌های نظامی! اسارت فرماندگان ارشد! تصرف چندین شهرک! محاصر‌ه‌ی نظامیان صهیونیستی! حملات سایبری گسترده! غافلگیری و تحقیر همه‌جانبه‌ی دستگاه‌های اطلاعاتی صهیونیست‌ها! بیش از ۳۰۰ نظامی به هلاکت رسیده! (که حقیقتا بی‌سابقه‌ست!) وَ وَ وَ! |آژیرهای پی در پی در سرزمین‌های اشغالی، صدای خرد شدن استخوان‌های پوک استکبار است، زیر لگدهای رزمندگان جبهه‌ی ! صدایی که حالا بلندتر از همیشه، سستیِ این رژیم جعلی را از کرانه‌ی باختری تا سراسر جهان، فریاد می‌زند!| @AlefNoon59
📌 این مرد دست فلسطینی‌ها را پُر کرد...
الف|نون
📌 این مرد دست فلسطینی‌ها را پُر کرد...
🇵🇸 رهبر انقلاب:《حاج قاسم سلیمانی کاری کرد که یک منطقۀ کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزه در مقابل رژیم صهیونیستی با آن همه ادعا می‌ایستد! کاری کرد که بتوانند بِایستند، بتوانند مقاومت کنند!》 امروز در سرزمین‌های اشغالی، اثر انگشت این و همرزمانش بیش از همیشه نمایان است! @AlefNoon59
📌 برای کودکان شهید فلسطینی...
الف|نون
📌 برای کودکان شهید فلسطینی...
🌱 میشد من مادری باشم که تو فرزندش. میشد دختری باشم اسیر پنجه‌های آهنین. یا زنی نشسته به عزای شوهر. یا طفلی پیچیده شده لای قنداقی خونین. حالا اما نشسته‌ام پشت میز تحریرم. ظرف نارنگی کنار دستم است.‌ مادرم پوست گرفته گذاشته رو میز. میشد یکهو سمت چپ سینه‌‌اش یک حفره‌ی عمیق قرمز بنشیند و ظرف نارنگی ور دستم نباشد دیگر. پدرم سه بار از بیرون اتاق صدا بلند کرده وقت خواب دو تا پتو بکشم رویم. میشد جسم لت و پارش یک جا بیرون خانه افتاده باشد زیر هجوم چکمه‌های سیاه، و کسی نگران تعداد پتوهای رویم نباشد دیگر. می‌شد نه خواهری داشته باشم نه قوم و خویشی. میشد جنازه‌ی همه‌شان را به نوبت بیندازند جلوم و امان دفن کردن‌شان را هم ندهند حتی. حالا اما نارنگی توی دهانم است. دوتا پتو کنار پام. خواهرم هم توی خانه‌اش خوابیده حتم. در پرتو نور کم‌جانی که از پنجره‌ میریزد تو، دست چپم را زدم زیر چانه و اخبار حمله به سرزمین تو را می‌خوانم. ته کارم حرکت دادن بند انگشتهام رو صفحه‌ گوشی است و کنار هم چیدن یک مشت کلمه. من چه خبر از امشبِ تو، خانواده‌ات، هزاران کودک فلسطینی و خانواده‌هاشان دارم؟ چه خبر دارم قرار است چند هزار موشک از پنجه‌های شیطان به قلب پاکتان اصابت کند؟ از کجا اضطراب توی چشم مادرانتان را فهم کنم وقتی نفس‌های منظم شما را در خواب می‌شمارند و هر آن منتظر قطع شدن‌شان‌اند... من این نوشته که تمام شود، آخرین خبر را که بخوانم، بند انگشتم را میکشم روی دوتا فلش بالای صفحه‌‌ گوشیم و قفل بغل را هم میزنم و می‌خزم زیر آن دوتا پتو. پنج یا ده دقیقه بعدش هم لابد مژه‌هام می‌افتند روی هم. و هیچ خبر ندارم چند دقیقه بعد از خواب رفتنم، مژه‌های تو و دوستانت بعد از اصابت هزاران موشک بر پیکر نحیف‌تان، برای همیشه باز می‌مانند... من چه میفهمم ۷۰ سال آواره بودن را. من را هیچکس با اسلحه از خانه‌ام بیرون نکرده.‌ هیچوقت زیر بمب و موشک نفس نکشیده‌ام. من در خانه‌‌ی خودم به زور مستاجر نبوده‌ام. من لذت اسیر کردن یک اشغالگر متجاوز با دست‌های خودم را نچشیده‌ام. همانطور که وحشت اسیر شدن در پنجه‌هاشان را. تو ولی جفت‌شان را چشیده‌ای حتم! هموطنانت امروز کاری کردند کارستان‌! تنه‌ی یک سرطان ریشه‌دار را به چشم برهم‌زدنی درهم کوبیدند! طوفانند مگر؟! چه فردا، چه یکجا در فرداهای پیش رو، این سرطان به یقین ریشه‌کن خواهد شد. و تو آن روز کنار تمام همسالان شهیدت، جشن آزادی را از بهشت نظاره خواهی کرد. و من؟ من میشد مادری باشم که فرزندش یکی عین تو، و امشب نشسته باشم به عزای شهادتش...حالا اما نقطه میگذارم پای این نوشته، و میخزم زیر پتو. @AlefNoon59
📌 رژیم کودک‌کُش...
الف|نون
📌 رژیم کودک‌کُش...
💔🇵🇸 حقارت یعنی درست زمانی که فرماندهان نظامی و افسران رده بالای اطلاعاتی‌ت، به نوبت به هلاکت می‌رسند و اسیر میشن، تو در اوج بهت و شوک و استیصال، مناطق "مسکونی" غزه رو بمباران میکنی و به "کودک‌کشی" رو میاری. |تصاویری از کودکانی که در حمله‌ی اشغالگران صهیونیستی به شهادت رسیدند....| +ولی اینا دیگه کودک نیستند، رسما نوزاد و شیرخواره‌اند... @AlefNoon59
الف|نون
📌 کدام انسانیت؟!
خلاصه‌‌ی اظهارات نتانیاهو این است: "ما باافتخار کودکان و مردم غیرنظامی فلسطین را می‌کُشیم. و از این کار حسابی عشق می‌کنیم! به هیچ کس هم مربوط نیست! خوب می‌کنیم." اشغالگران امروز آب را هم بر مردم و کودکان غزه بستند. لشکر یزیدند مگر؟! حالا شما در اوج بی‌شرمی بنشین اشک تمساح بریز بر لشکریان یزید! که وای آخر این‌ صهیونیست‌های بیچاره مگر چه گناهی کرده‌اند که باید کشته شوند؟ پس انسانیت چه؟ مفهوم "انسانیت" را هفتاد و پنج سال است که اسرائیل غاصب زیر یورش نظامیان اشغالگرش به سرزمین فلسطین لگدمال کرده. مفهوم انسانیت را با بمباران جنون‌آمیز و بی‌وقفه‌ی خانه‌‌های مردم غزه و شهادت صدها کودک در طی دو روز فقط، لگدمال کرده. آنچه امروز رزمندگان فلسطینی رقم زده‌اند، تنها پاسخ بسیار کوچکی‌ست در برابر ده‌ها سال جنایت و حقارت و مرگ. کاش شما دلواپسان نمایشی کرامت انسانی، فقط یک بار در این چند ده سال جنایت، زبان در دهان می‌چرخاندید برای مرگ انسانیت! نه حالا که ملتی مظلوم اراده کرده سرزمین‌ تکه‌پاره‌اش را از پوزه‌ی اشغالگران یزید صفت بیرون بکشد و به هشتاد سال آوارگی پایان بدهد. نه حالا که مظلوم قد علم کرده‌ مقابل ظالم. لعنت به تمام معیارهایی که شما انسانیت را با آنها می‌سنجید. انسانیتِ مد نظر شما بوی تعفن می‌دهد. @AlefNoon59
هدایت شده از خط روایت
پسر جوانی با موهای بسته و تیشرتی سفید بر تن، در قاب تلویزیون ایستاده و رو به دوربینِ خبرنگار می‌گوید: "چه مسلمونا چه غیر مسلمونا از این اتفاق خوشحالن. این یعنی مردم ما فطرت‌شون استکبارستیزه." تو فطرتت از چه جنسی‌ست؟ که ۷۵ سال جنایت اشغالگران صهیونیستی در حق زنان فلسطینی کک‌ت را هم نگزانده و امروز، سیلیِ چند فلسطینی بر صورت نظامیانِ زنِ اشغالگر احساساتت را جریحه‌دار کرده؟ پسر جوان می‌گوید امروز غیرمسلمانها هم خوشحال‌اند. تو پیرو چه دینی هستی که پیکر بی‌جان و غرق در خون ده‌ها هزار کودک نحیف فلسطینی قلبت را آتش نزد و امروز، هلاکت نظامیان صهیونیست دریچه‌های قلبت را مدام می‌فشارد؟ پسر می‌گوید مردم ما فطرتشان استکبارستیز است. تو فطرتت با چه در ستیز است که ۷۵ سال آوارگی و خانه‌خرابی مردم فلسطین خشمگین‌ات نکرد و امروز، فرار اشغالگران متجاوز از خانه‌های فلسطینیان گره بر ابروانت انداخته؟ تو هزاران گلوله بر تن و بدن فلسطینیان را ندیدی و امروز، موشک‌هایی که بر سر صهیونیست‌ها می‌ریزد ترحمت را برانگیخته؟ تو نماز سوی کدام قبله میخوانی که تجاوز گروهی اشغالگران بر هزاران دختر فلسطینی حالت را خراب نکرد و امروز، تصویر یک نظامی زن نیمه عریان رگ غیرتت را جنبانده؟ تو فطرتت چرا ۷۵ سال ظلم و جنایت در حق زنان و کودکان فلسطینی را ندید و امروز بینا شده تازه؟! پسر سفیدپوش می‌گوید مردم ما حتی غیرمذهبی‌ها هم فطر‌تشان استکبار ستیز است. و بعد، من تصاویر هزاران هزار آدم را در داخل و خارج ایران می‌بینم که به خیابان‌ها آمده‌اند، شیرینی پخش می‌کنند و صورت‌هاشان از اشک برق می‌زند! تو، نسبتت با استکبار چیست که ناراحتی از غلبه‌ی مظلوم بر ظالم، که نگرانی برای خو‌ن‌های به حق ریخته شده از غاصبین؟ تو کدام خدا را می‌پرستی که ده‌ها هزار زن برهنه‌ی فلسطینی را لای دست و پای صهیونیست‌ها ندیدی و امروز، آن یک زن نظامی را هزاران بار می‌بینی؟ همان که اگر زنده شود، خون تک تک کودکان فلسطینی را با ولع می‌نوشد و اِبایی ندارد از قطعه قطعه کردن پیکرهاشان. (بی‌شک برای این جنایت‌های وحشیانه از مافوقش ترفیع‌ هم می‌گیرد!) دینِ من کَندن لباس‌های همان نظامی زن خونخوار را هم محکوم می‌کند. حال من از دیدن آن صحنه خراب می‌شود. تو ولی پیرو کدام دینی که چنگال‌های خون‌آلود آن زن نظامی اشغالگر را نديدی و تن نیمه عریانش را دیدی فقط؟! پسر جوان در قاب تلویزیون می‌گوید مردم ما همه خوشحال‌اند امروز. تو متعلق به کجایی که غمگینی؟ می‌گوید فطرت‌ مردم ما استکبار ستیز است. فطرت تو با چه در ستیز است؟ هفتاد و پنج سال آوارگی چیز کمی نیست! تو بی‌شک از مردم مایی ولی فطرتت؟ ✍ نرگس ربانی 📝 متن ۳۳_۰۳ @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 اگر بناست در سکوت هر روز بمیرم، ترجیح می‌دهم یک روز با فریاد بمیرم.
الف|نون
📌 اگر بناست در سکوت هر روز بمیرم، ترجیح می‌دهم یک روز با فریاد بمیرم.
🇵🇸 چرا فلسطین طغیان کرد؟ ما یک روز تاریخی را درک کردیم. مثل کسانی که در ۱۹۶۷ خبر جنگ اعراب با اسراییل را شنیدند و ۶ روز بعد هم خبر شکست همه شان را! بعد از آن روز دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. اسراییل زمینش را دو برابر کرد، قدرتش را به همه ثابت کرد و درواقع شخصیت پیدا کرد. همان مصر رسمیتش را پذیرفت. ۵۰ سال بعد یک روز پاییزی وقتی ما بیدار شدیم خبر حمله زمینی فلسطینی ها را خواندیم و فیلمهای فرار صهیونیست ها در بیابان را پخش کردیم. اسراییل بعد از امروز هم دیگر اسراییل قبل نخواهد بود. نه، قصد رجز خوانی ندارم. این یک تحلیل است. ۵۰ سال چیزی نیست. خیلی ها یادشان مانده که روزهای اول حمله ۶۷ دقیقا همین طور فرار میکردند. اخبار پیروزی پخش میشد و دروغ هم نبود. اما چند روز بعد چنان شکست خفت باری خوردند که ماندگار شد. تازه آنها کشورهای خارجی بودند نه یک تکه زمین در محاصره. فکر میکنید بزرگان حماس و جهاد و … یادشان نیست؟! فکر میکنید تبعات اقدام شان را نمی فهمند؟! می دانند و بگذارید برایتان بگویم: شاید پیروز شوند ولی تمام غزه بمباران خواهد شد. متر به متر برخی مناطق شخم زده میشود. ترور تک تک فرماندهان کلید میخورد. اکثر مجاهدان اسیر یا قتل عام، انبوهی از زنان و کودکان آواره و بسیاری سلاخی خواهند شد. احتمال دارد واقعا چیزی به نام غزه باقی نماند. این یک واقعیت است. چون آنجا برابری وجود ندارد. برابری توهمی است که صلح پوشان به شما میفروشند. کسانی که دو طرف را به خویشتنداری دعوت میکنند.«جنگ بد است»«گفتگو همیشه بهتر است» «ما با هر خشونتی مخالفیم»… مخصوصا وقتی فلسطین حمله میکند. پیش فرض اینها برابری است. انگار دو طرف مثل همند. انگار بازی فوتبال است. کدام برابری؟ یک طرف اخرین فناوری کشتار را دارد و طرف دیگر با لوله آب موشک قراضه میسازد. یک طرف تمام حمایت و رسانه جهان را دارد و طرف دیگر محکوم ابد. یک طرف از هوا و زمین و دریا مسلط است و طرف دیگر سالها در محاصره. یک طرف زندانبان است و طرف دیگر بزرگترین زندان تاریخ. کدام برابری؟ این مذاکره گرگ و گوسفند است. اتفاق دیروز جنگ نبود، شورش زندانیان بود. و سوال این است: آیا شورشیان عواقبش را میدانند؟ پس چرا؟ شجاعانه بپرسم: چرا قمار مرگ کردند؟! برای پاسخ حتما بیانیه محمد ضیف این مغز نابغه را بخوانید. اما قبلش شما را میبرم پشت چشم یک فلسطینی. ۷۵ سال زجر، تحقیر، آوارگی، شکست، بی هویتی، سرکوب، … از این مردم چه چیزی ساخته: سنگ. به همان سردی، به همان کم امیدی، به همان مقاومت. اما سنگ هم دلخوش است به بودنش؛ گرچه له میشوم ولی حداقل هستم. پدران و پسرانم را کشتید، خانه و زیتونم را گرفتید، اسم و تاریخم را دزدیدید ولی هنوز هستم. این را که نمی توانید بگیرید. اما صبر کن، مثل اینکه این را هم دارند میگیرند! بیانیه را بخوانید. میگوید این همه سال کشتند و دریدند و زدند و بردند و «هیچ». صدا از سنگ هم درامد ولی از جهان نه! همیشه اسراییل برد و همیشه فلسطین باخت. همه راه ها برای تل آویو بزرگراه است و هر راهی برای قدس بن بست. صهیونیست از هر در بسته ای رد میشود اما فلسطینی از دروازه هم نه. هیچ هیچ هیچ چیزی جلودار اسراییل نیست، قدس را هم بلعید. انگار نه انگار. زنانش را بی حیثیت کرد، کودکانش را کشت، به هیچ کس برنخورد. نه فقط برنخورد امثال ترکیه و سعودی و امارات افتادند دنبال «عادیسازی». و اگر دقت کنی طرفداران عادیسازی، همان صلح فروشان اند. منظورشان از ثبات دست و پا نزدن مظلوم زیر چاقوی قاتل است. اینها خراش صورت قاتل را متر میکنند ولی سر بریدن مقتول را نمی بینند. حالا فلسطینی می بیند انگار وجودش هم انکار میشود. تو گویی سنگ هم نیست. هیچ نیست. همه چیز عادی میشود و تمام. در بیانیه فقط اسم ۵ کشور امده: ایران، لبنان، یمن، عراق، سوریه. تنها یاران باقی مانده. این بیانیه یعنی غزه به اخر خط رسیده است. یعنی اگر قرار است من در نمایش شما نقش قربانی داشته باشم پس نمایش را به هم میزنم، طوری که نتوانی انکارم کنی. من هستم. و اگر بناست در سکوت هر روز بمیرم، ترجیح میدهم یک روز با فریاد بمیرم. و دکمه غیر قابل بازگشت را زد. حالا دیگر دنیا عوض شده. وسطی وجود ندارد. یا اسراییل یا فلسطین. یا حیات نباتی یا قوی تر شدن. عادیسازی دود شد. و روسیاهیش به ترک و عرب ماند. ‏⁧دو سال پیش در عملیات مهم سیف القدس نوشتیم چطور ۲ فلسطین وجود دارد. بیانیه رسما پایان فلسطین دوم (دولت خودگردان) را اعلام میکند. ایده دو دولتی تمام شد. فقط یک فلسطین مانده و یک سرنوشت. این ادامه آن عملیات است. این همان «قیام یکپارچه» است که آیت الله خامنه ای دو سال پیش گفت. و شنیده شده حماس حدود دو سال آماده سازی کرده. ما یک روز تاریخی را درک کردیم. دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود. نه اسراییل و نه فلسطین و نه ما. حماسه یعنی همین، یعنی قدم در راه بی برگشت بگذاریم … متن از: {@salmaneshoon}
هدایت شده از خط روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هنوز هستم. لابه‌لای خرابه‌های خانه‌ام، لابه‌لای جنازه‌‌ی آش و لاش خانواده‌ام. لابه‌لای پیکر نحیف و غرق در خون کودکان سرزمینم. من نشسته‌‌ام میان عروسک‌های تکه‌پاره‌، خیره‌ام به جسد حیوانات قتل عام‌شده‌‌. من هنوز هستم. حضور دارم. این را که نمی‌توانید از من بگیرید. همین "بودن" را! همین بودن و نفس کشیدنِ منِ انسان فلسطینی از هزاران بمب و موشک شما اشغالگرانِ صهیونیستی قدرتمندتر است. این چیزی است که نه ارتش پنج دنیا و نه رسانه‌های غول‌پیکرِ در اختیارتان نمی‌تواند از منِ فلسطینی بگیرد. من همیشه هستم. و تا هستم، برای بیرون کردن دزدان خانه‌ام نفس می‌کشم. ✍ نرگس ربانی 📝 متن ۴۷_۰۳ @khatterevayat
هدایت شده از خط روایت
ما سر سفره نشسته‌ایم و قاشق قاشق برنج می‌ریزیم تو چاله‌‌های دهان‌مان. تصویر جلو چشم‌مان پیکر سوخته‌ی نوزادی را نشان می‌دهد که در آغوش زنی مچاله‌شده و خون از سفیدی قنداق دورش چکه می‌کند روی تن و بدن زن، و جمعیتِ دورشان یک بند هوار می‌زنند و کِل می‌کشند. لقمه در دهان‌مان سفت می‌شود. نباید سر سفره اخبار ببینیم. مامان قاشق را ول می‌دهد توی بشقاب. من قاشق را به زور از لای شکاف لب‌هام می‌برم تو. از دلم می‌گذرد: "کاش بین مُرده‌های اونا بودم". و بعد دانه‌های برنج را نجویده قورت می‌دهم و سر معده‌ام سنگ میشوند. مرگ برای آدم این سرزمین عادی شده دیگر. صبح دربرابر جسم بی‌جان عزیزش چشم باز می‌کند، ظهر جنازه‌‌ی کفن پیچ شده‌اش را خاک می‌کند و شب ماتم‌زده به عزایش می‌نشیند. فردا دوباره همین است و پس فردا و فرداهای بعد هم. عین ما که هر روز صبح و ظهر و شب غذا می‌خوریم مثلا! اخبارچی می‌گوید: "حمله‌ی موشکی دیگری به غزه". و من فقط حجم عظیمی دود می‌بینم درست وسط آسمان. زیر دود ولی، آدم‌های زیر دود، برای آنها تکه تکه شدن عادی شده‌؟ بعد هشتاد سال حتما شده دیگر. مرد بلندقدی کف دستش را یک بند می‌کشد پشت کمر طفلش. گردن نوزاد پرت شده عقب. با آن هیبت به پهنای صورت اشک می‌ریزد. پوست صورت نوزاد کنده شده. دهان کوچکش باز مانده و چشم‌هاش بسته. مرد نوزاد را سر دست می‌گیرد و هوار می‌کشد: "كلنا ضحايا المقاومة". اخبارچی میگوید: "حمله‌ی دیگری به مناطق مسکونی". آسمان پر دود می‌شود. زیر دود زنی دختربچه‌ای را افقی بغل گرفته. موهای دم‌اسبی و خونی دختر آویزان مانده بین زمین و هوا. تنش ثابت است. بی‌حرکت. زن نعره می‌زند و با انگشت‌هاش دو نشان می‌دهد. - "تصویر حمله‌ی هوایی صهیونیست‌ها رو مشاهده می‌کنید." لامصب مشاهده کردن دارد مگر؟ آسمان غزه دیگر آسمان نیست. دود است فقط. زیر دود راننده‌ آمبولانس سرش را خم کرده رو فرمان ماشین. هق هق گریه امانش نمی‌دهد. چقدر جنازه پشت ماشین رو هم تلنبار شده‌اند؟ صدای اخبارچی را دیگر نمی‌شنوم.‌ زیر دود را ولی به وضوح می‌بینم. جنازه‌‌های سوخته کیپ تا کیپِ هم‌اند. دست بهشان بزنی پودر میشوند. صورت‌های لهیده و پرخون. دست و پای قطع شده. مغزهای بیرون پاشیده. آسمان یکدست سیاه است و زیر سیاهی قرمز. لقمه ته معده‌‌ام از سنگ بدتر می‌شود. عادی نشده. گیریم هر روز و هر شب یکی‌شان کشته شود. مرگ عزیز عادی می‌شود مگر؟ سر سفره اخبار نمی‌بینیم دیگر. کانال را عوض میکنم. من تحمل "دیدن" ندارم و فلسطینی هشتاد سال اینها را "زندگی" کرده! من لقمه ته معده‌‌ام سنگ شده و فلسطینی خودش از جنس سنگ! همانقدر سخت. سفت. محکم. ای لعنت به تو اسرائیل. ✍ نرگس ربانی 📝 متن ۶۴_۰۳ @khatterevayat
📌 گفتم، بیا یک چیزی بگوییم. هر چه باشد. فقط بگوییم.
الف|نون
📌 گفتم، بیا یک چیزی بگوییم. هر چه باشد. فقط بگوییم.
گفتم، بیا یک چیزی بگوییم. هر چه که باشد. فقط بگوییم. حتی می‌شود جفت‌مان باهم حرف بزنیم. از چی؟ نمیدانم. اما هیچ‌کدام نباید داد بزنیم. البته اجباری نیست. اگر تو خواستی می‌توانی داد بزنی. ولی نه آنقدر بلند که صدات به گوش آنها برسد. صداهای بلند را خفه می‌کنند. از من می‌پرسی چیزی شده؟ معلوم است که شده. اما می‌گویم نه. چرا من حرف زدن بلد نیستم؟ لالم مگر؟ نمیدانم. تو می‌گویی بیا برویم یک جایی که بشود تو هوایش نفس کشید. من ولی ولو شده‌ام یک گوشه و می‌گویم بیخیال. ممکن نیست. تو میگویی از تنبلی‌ت است. من می‌گویم از واقع‌بینی‌م. و تو جوابی نمیدهی. حالم خراب است. می‌گویی اگر دعا بخوانی خوب می‌شوی. من می‌گویم بیا آهنگ شاد بگذاریم و دست‌هامان را تکان بدهیم. یعنی انگشت‌هامان را بچرخانیم، اینطور... و بعد قاه قاه بخندیم. به چی؟ نمیدانم. تو میگویی خنده‌هات مصنوعی است‌. من می‌گویم آدم اگر یک بار بمیرد، بهتر از این است که هر روز خبر مرگ آدم‌های دیگر را بشنود‌. داد میزنی که آدم انقدر زپرتی نمی‌شود! من ولی توی گلوم انگار عنکبوتی چیزی تار پهن کرده و انگار یک بند چنگ میزند به دیواره‌هایش. می‌گویم بیا دراز بکشیم روی فرش. یعنی پاهامان را دراز کنیم، اینطور... بعد یک صفحه از کتاب را باز کنیم. دراز که می‌کشم غم پهن می‌شود تو کل تنم. می‌ایستم یا می‌نشینم جمع می‌شود یک جا درست سمت چپ سینه‌ام. می‌ترسم یکهو بترکد از حجم زیادش. و تو دراز میکشی. درست روی من. مژه‌هام پشت هم خیس می‌شوند. چرا؟ نمیدانم. گوشواره‌های سبز زری را به زور ازش گرفته‌اند. جرئت نمی‌کند بگوید پسش بدهید. چون قدرت ندارد. آدم اگر قوی نباشد یا باید از چیزهایی که دوستش دارد دست بکشد یا بمیرد. زری از مرگ می‌ترسد لابد. می‌پرسی توام؟ و بعد هندزفری را می‌چپانی توی گوشم. می‌گویی نقد داستان خودت را گوش نکرده‌ای هنوز! استاد می‌گوید: "داستان با یک جسارت‌ و دل به دریا زدنی از فرمی استفاده کرده که فرم خطرناکیه. یعنی ظاهرا داری بدگویی میکنی ولی در واقع داری یک ارزشی رو تحسین میکنی. کار سخت و خطرناکیه چون ممکنه مخاطب درنیابه و نویسنده رو متهم کنه. اما به نظر من کار دراومده. و داستان خوبیه." من چرا توی زندگی واقعی دل به دریا نزده‌ام هیچوقت؟ چرا کار توی داستان‌هام در می‌آید اما یک پای زندگی‌م همیشه می‌لنگد؟ تو می‌گویی باید در داستان‌ها متولد می‌شدی نه در دنیا! و بعد، چه می‌شود که من انگار جان می‌گیرم و بلند می‌شوم و پودر کاکائو را می‌ریزم توی لیوان سرامیکی و شیر و شکر را رویش؟ چرا وقتی پشت میز می‌نشینم سمت چپ سینه‌ام درد نمی‌کند دیگر؟ کتاب دیگری باز میکنم. یک مرد چشم آبی پسربچه‌ی ۶ساله‌ی اشرف السادات را دزدیده. شاید هم تجاوز کرده. اشرف السادات دیوانه شده. به مرد پانزده سال حبس داده‌اند. مرد خودش اعتراف کرده به این کار. مردِ توی گوشی هم اعتراف می‌کند به تجاوز به یک دختر ۱۶ ساله‌ی فلسطینی. با خنده اعتراف می‌کند و انگار هنوز از خاطره‌ی خوشش سرمست است. چرا انقدر چیزهای بی‌ربط را بهم ربط می‌دهم؟ نمیدانم. من می‌گویم بیا یک چیزی بگوییم. هر چه که باشد. فقط بگوییم. حتی می‌شود جفت‌مان باهم حرف بزنیم. چرت و پرت حتی. فقط سکوت نکنیم. جهان به اندازه‌ی کافی سکوت کرده همیشه. بیا ما حرف بزنیم. اصلا داد بزنیم. آنقدر بلند که صداش برسد به گوش آن دو زن. اشرف‌السادات‌‌‌ و مادر آن دختر. بگذار بفهمند جهان اگر‌ ساکت است، دو نفر هنوز درد این مادرها را با کلمه فریاد می‌زنند... تو می‌گویی فریاد در کلمه شنیده می‌شود؟ من می‌گویم میدانم که می‌شود! @AlefNoon59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_________ کودک می‌گوید بمباران خانه‌های ما "عادی" است. آنها ‌می‌گویند تقصیر خودشان است می‌خواستند جنگ را شروع نکنند. کودک می‌گويد فلسطین چند ده سال است دارد در "جنگ" زندگی می‌کند. آنها می‌گویند قبل از حمله‌ی حماس فلسطین داشت مثل "آدم" زندگی‌ش را می‌کرد. کودک می‌گوید جوانان و کودکان ما شهید شدند؛ همه فدای فلسطین، فدای سرزمین‌مان. آنها می‌گویند همه‌ی فلسطین از حماس جداست. هیچکس آنجا دنبال مرگ و میر نیست. کودک می‌گوید بگویید ارتش اسرائیل بیاید. "بیاید" را دو بار تکرار می‌کند. می‌گوید اگر بیاید شهید می‌شویم؟ خب. بعد از شهدا نسل دیگری به دنیا می‌آیند! آنها می‌گویند همه‌ی فلسطین با اسرائیل در صلح است. می‌گویند فلسطین از همه چیز راضیِ راضی است. ایران یک مشت اراذل از بین‌شان بیرون کشیده و مسلح‌شان کرده و انداخته به جان دو ملت. اینجا که من در خاکش نفس می‌کشم پاییز است حالا و زمستان نیامده هنوز‌. هیچ دانه‌ی برفی روی زمین ننشسته تا حال. کَله‌های "آنها" زیر برف‌های کجاست؟ نکند در اسقاطیل زمستان شده حالا؟ ✍ نرگس ربانی 📝 متن ۲۱۱_۰۳ @khatterevayat