☘ خاطره ای عجیب از استاد قرائتی ☘
🔹️ چند وقت پيش يك #نامه اى دست من رسيد كه آقاى قرائتى حق حيات به گردن من دارى. به اين دليل.. زنى هستم ازدواج كردم. شوهر من معتاد شد، بچه دار شدم.
🔹️ وضع داخلى مان چنين و چنان، به قدرى به من فشار آورد كه تصميم گرفتم #خودكشى كنم. مادرشوهرم و بچه ها را از خانه بيرون كردم! يك طنابى هم آويزان كردم، ديدم ديگر خسته شدم.
🔹️ بعد تا رفتم خودم را به طناب آويزان كنم گفتم: بروم #تلويزيون را روشن كنم صدايش را هم بلند كنم، كه يك صدايى در اتاق باشد كه اگر خِرخِر كردم، صداى خِرخِر مرا مثلًا كسى نفهمد.
🔹️ مى گفت: تا تلويزيون را باز كردم، ديدم تو مى گويى: و اما #گناه خودكشى!! حالا من اين بحث ها را چند ماه قبل پر مى كنم. تا وقتى پخش شود.
مى گفت: گوش دادم، و استغفر الله ربى و اتوب اليه! گفتم.
گفتم: خدايا چشم #صبر مى كنم.
🔹️ رفتم طناب را باز كردم. بعد هم شوهرم از #اعتياد آزاد شد و وضع من چنين و چنان شد و اصلًا زندگى ام زير و رو شد و خوب شدم!
ببين اين دست من كه نيست، اين هيچ ربطى به سواد و نمى دانم بيان و هيچ، هيچ، هيچ، خود خدا! خود خدا اين كار را مى كند.
📚برنامه درس هایی از قرآن 87/12/22
🔰 @hadithedoost
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان"