eitaa logo
AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
451 دنبال‌کننده
97 عکس
407 ویدیو
6 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 بگشای گوش جان و بشنو این روایت از «ابن شهرآشوب»آن صاحب درایت فرموده نقل اینگونه از یعقوب سـرّاج کز حُبِّ اهل البیت بر سر داشتی تاج روزی رسیدم خدمت کان حقایق مولا امام صادق آن قرآن ناطق دیدم، ستاده در کنار گاهواره بر روی موسی، دارد از رحمت نظاره انگار با طفل عزیزش راز می گفت با کودکش اَسرار حق را باز می گفت آمد چو با فرزند گفتارش به پایان آن قُلزُم احسان، به مهمان داد فرمان فرمود شو نزدیک بر این گاهواره مهپاره را در گاهواره کن نظاره برگو به مولایت سلام و بین کرامت بشناس او را چونکه می باشد امامت از این عنایت خُرّم و مسرور گشتم بحر خروشانی ز شوق و شور گشتم نزدیکتر رفتم به پاس احترامش ز امر رئیس مذهبم، گفتم سلامش دل از کف من بُرد رخسار ملیحش دادی جوابم را بدان لحن فصیحش فرمود آن شیرین زبان انجم افروز از آنچه در کاشانه ام بگذشته دیروز از غیب بودش آگهی موسی بن جعفر کز لطف و رحمت حق مرا داده است دختر فرمود: ده تغییر نام دخترت را خشنود از خود کن خدای اکبرت را نامی که بنهادی بر آن فرزند دلبند بس ناخوشایند است در نزد خداوند پس صادقم فرمود: کز صدقِ دل و جان انجام ده هر آنچه بر تو داد فرمان برحُکم موسای زمان گر سر سپاری بنهاده ای پا در مسیر رستگاری یعقوب گوید: این سخنها چون شنیدم راه سعادت را برای خود گُزیدم من دل به مِهر دختر خود داده بودم نام «حُمیرا» را بر او بنهاده بودم گردن به حکم حجّت سرمد نهادم آن نام را با امر او تغییر دادم (1) ای «ایزدی» این داستان را رمز و راز است این رشته دارد ماجرایی بس دراز است باید که شیعه ز این روایت درس گیرد از صاحبِ امر ولایت، درس گیرد نامی گزیند بهر فرزند نکویش کاندر صفِ محشر نریزد آبرویش نامی که یاد آرد رسول و خاندانش نامی که افزاید به رِزق و قدر و شأنش نامی که نام دشمن قرآن نباشد نامی که سود مشرکان در آن نباشد نام حمیرا یاد می آرد از آن زن کز فتنه اش یکدم نماند اسلام ایمن آن زن که رفتارش نبی را سخت آشفت سِرِّ مگو را در برِ نامحرمان گفت آن کو مذمّت گشته در آیات تحریم بر امر پیغمبر نشد یک لحظه تسلیم آن زن که همچون همسران لوط و نوح است در دین چه بدعتها نهاد و عهد بشکست آن زن که بر زهرای اطهر طعنه می زد بـر اُمِّ سبطیـن پیمبـر طعنه می زد آن زن که در بغض علی ضرب المَثَل بود پایـه گُـذار جنـگ خونین جَمَـل بود آن زن که گِرد خیمه اش سگهای «حَوئَب» گشتند گرم پارس کردن در دل شب آن زن که از شرم و حیا، بویی نبرده وز قتل حیدر شاد گشته، سجده کرده او داد حکم تیر بارانِ حسن را با تیر زد پیوند، تابوت و کفن را این زن، مُلَقَّب بر حُمیرا بود آری او شادمان در سوگ زهرا بود آری ما از حمیرا کینۀ دیرینه داریم از خردسالی بغض او در سینه داریم ما جرعه نوش چشمه سار جود هستیم چشم انتظار مهدی موعود هستیم داریم اُمّیدی که در روز ظهورش گردد نصیب ما دمی فیض حضورش بلکه ببینیم آن عزیز حیّ باری بر این حمیرا حدّ شرعی کرده جاری تا صبح محشر بر حمیرا باد لعنت تعداد برگی کز درخت افتاد، لعنت همدان ـ جمعه 8/بهمن/1395 1)منابع: ـ ابن شهرآشوب، منماقب آل ابیطالب ـ شیخ کلینی، الکافی ج 1 ص 310 ـ طبری، دلائل الامامه ص 327 ـ شیخ مفید، الارشاد ج 2 ص 219 ـ ابن حمزه، الثاقب فی المناقب ص433 ـ علامۀ طبرسی ، اعلام الوری ج 2 ص 14 ـ علامۀ مجلسی، بحارالانوار ج 48 ص 19 ح 24 ـ ترجمه مناقب، ج 6 ص 3271 🔸 باتشکر از جناب آقای علی وطنی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 موسی جعفر ، آن امام هُمام قبلۀ حاجت خواص و عوام هفتمین اختر سپهر شرف ششمین یادگار ِ میر نجف پنج تن را عُصاره ، درجانش چار عنصر ، برند فرمانش شامگاهان به صحن ِ بارگهش می توان دید جلوه گر سه مهش دو مهش ، آن دو گنبد زرّین روشنی بخش آسمان و زمین و آن یکی ماه آسمان باشد که مر او را مدیح خوان باشد زادۀ صادق و ز صدّیقین که ستاید وِرا کتاب ِ مبین پنج خورشید را سپهرِ طلوع سجدتینش یمِ خضوع و خشوع هر نمازش ، نماز را معراج آفرینش همه بر او محتاج هست دریای بی کران ، کرمش قبله ، مایل بُوَد سوی حرمش روح بخشِ جهان ، مناجاتش خَلق ، خوانند باب حاجاتش عبد صالح ، خدای را مظهر کاظم خاندان پیغمبر معدن علم و حلم ، منشاء خیر آگهی باشدش ز منطق طیر وامدارِ جمالش ، اخترها پُر ز مِهرش ، دل کبوترها می کند گاوِ مُرده را زنده تا یتیم آوَرَد به لب خنده نقش پرده به حکم او شد شیر تا دَرَد ، دشمنانِ زشت ضمیر کنج زندان ، به واژگانِ عرب شیر، بر او نماید عرضِ ادب کند اقرار، بر امامتِ او کوشد از بهرِ حفظِ حُرمتِ او اوست نورِ خدا به ظلمتِ ارض که بُوَد طاعتش به عالم ، فرض دستِ سرمد ، در آستینش بود نورِ ا...، در جبینش بود داشت همواره ، روی پیشانی اثرِ سجده های طولانی سخنش را نفوذ، در دل بود گرچه آن دل ، اسیر باطل بود یک کلامش دلیل  کافی شد بُشرِ سرمست ، بُشرِ حافی شد کوفت بر خاکِ تیره ، ساغرِ می پا برهنه ، دوید در پیِ وی پشت پا بر تمامِ دنیا زد بوسه بر جای پای موسی زد موسی کاظم است و این برکات بر جمال و جلالِ او ، صلوات همۀ حاصلم به قربانش جان ناقابلم به قربانش کاظمینش مراست قبلۀ جان روضه اش ، رشک روضۀ رضوان گشته در صحنِ بارگاهش فرش شهپرِ طائرانِ سدره و عرش در رواقش ، فرشته ، جاروکش زائرانش حرام ، بر آتش حرمش عطر کربلا دارد در ، سوی مشهد الرضا دارد هر که در آن به صدق ، پای بهشت سرِ دستش بَرَند سمتِ بهشت کی توان است نظم و ناظم را که ستاید امام کاظم را؟! مدحِ او گفتن ، از خدا آید از رسولان و اولیا آید وای بر من ، که آن دُرِ مکنون گشت دلخون به محبسِ هارون خصمِ او در بر خدا ، مبغوض ساقِ پایش ز کُنده شد مرضوض رنجِ زندان کشید بی تقصیر شاهد غربتش ، غل و زنجیر بس که خصم زبون ، عذابش کرد مثل شمعی بسوخت ، آبش کرد ذکر یارب ! چو نیمه شب می کرد مرگ خود را ز حق ، طلب می کرد "ایزدی" در غمش بُوَد محزون لعن گوید به " سندی و هارون " 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸 🔸 🔸 ماهِ ذی الحجه ، اختر آورده ماهِ خورشید پرور آورده حیّ سرمد ز رحمتِ بی حد خسروی دادگستر آورده باز نازل ز مصحف لطفش سورۀ عفوِ دیگر آورده قلبِ یاسین و جانِ طاها را با جمالی منوّر آورده باز هم آیۀ مبارکه‌ای چشمه ساری ز کوثر آورده حجّت بالغه ، امام مبین بر همه خلق ، رهبر آورده بر سماواتِ هفتگانه ، ستون بهر منظومه ، محور آورده مژده مژده ! عروسِ دخت رسول پسری ، پاک گوهر آورده به حبیبِ خدا ، جگر گوشه بر خداوند ، مظهر آورده گلشنِ وحی را ، همیشه بهار نخل توحید را بر آورده وارث خُلقِ خواجۀ لولاک وارث حلمِ حیدر آورده فاطمی سیرتی ، نکو صورت مقتدایی، فلک فر آورده پسری زاده کز رهِ اخلاص سجده بر خاکش ، اختر آورده پسری چون پدر ، حقیقت جو راحتِ جانِ جعفر آورده روشنایی به دیدۀ صادق صدق را روحِ پیکر آورده این حمیده به تیرگیّ زمین جلوۀ نورِ داور آورده در رهِ بازگشت از مکّه کعبه را بر سر ، افسر آورده خاک "ابواء" از او گلستان شد نوبهاری معطّر آورده زاد موسایِ آل یاسین را شیعه را یار و یاور آورده جز محمّد که هست خیرِ بشر برتر از هر پیمبر آورده ذاتِ حقّش به کشتیِ اسلام در یمِ فتنه ، لنگر آورده جبرئیل امین بر این مولود صلواتِ مکرّر آورده موسی کاظم است و بر قدمش جبهه، خورشیر خاور آورده کظم غیظش نشان ز حق دارد خبر از حیّ اکبر آورده خشمگینش ندیده چشم کسی معجزی، فوقِ باور آورده حُکمِ او نقش شیر غرّان را زنده از پرده‌ای ، درآورده شیر با امر او به بزم عدو حمله بر یک فسونگر آورده خورده آن نابکار را در دم عمرِ نحسِ وِرا ، سرآورده باز گردیده نقش برپرده سر به فرمانِ سرور آورده کیست این خیر محض ؟! کآمدنش شعله بر خرمنِ شر آورده نقل گردیده مُهرمِهرش را بر دلِِ خود کبوتر آورده اوست باب الحوائجی که خدا حاجت سائلش برآورده حاجت خویش را به درگه او هر گرفتار  مضطر آورده فوق رغبت، گرفته مطلب خویش آنکه دل پیشِ دلبر آورده موسی جعفر آنکه رحمت او عالمی را مسخّر آورده بر تنِ مردگان ، روان ز اعجاز با دمِ روح پرور آورده حضرت حق به شیعیان، او را شافع روز محشر آورده در بر حکم وی ، سرِ تسلیم کهتر آورده ، مهتر آورده "ایزدی" این قصیده در وصفش بهر زیور ، به دفتر آورده 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه السلام 🔹 🔹 🏴🏴🏴 ... نقل کرده (( )) خوش صفات در بحارش ، از (( عیون المعجزات )) در زمان حضرت مولا علی کز ولایش ، قلب ها شد منجلی خشکسالی ، کوفه را در بر گرفت شهر را اندوه ، سرتاسر گرفت کامِ مردم ، از عطش خشکیده بود خاک کوفه ، تشنه و تفتیده بود این گمان می رفت ، کز کمبودِ آب کِشت و زرعِ کوفیان گردد خراب کوفیان درمانده و مضطر شدند پس به سوی ساقیِ کوثر شدند شکوه ها بردند ، نزد بوتراب از چنان وضعِ بد و قحطیّ آب عرض کردند : ای امیر المؤمنین نَفسِ احمد ، رحمهٌ للعالمین تشنگی ، ما را ز پا افکنده است ریشه ی اُمّیدواری ، کنده است باغهامان را نمانده بار و برگ می روند احشامِ ما ، در کامِ مرگ بیم داریم از چنین قحطیّ آب که نشانی نیست ، حتّی از سراب نیستی ، گردد تمامِ هستِ ما اهل و مال و جان ، روند از دستِ ما ای که بر ما حجّتی بی گفتگو نزد حق داری مقام آبرو مُستجاب الدّعوه ای ، بنما دعا بهر ما باران طلب کن از خدا حضرتش فرمود با مولا حسین کای مرا آرامِ جان و نورِ عین کن دعا ، اندوهشان زایل شود رحمت حق ، بر همه نازل شود دست بگشا سوی درگاهِ اله از خدایِ مهربان ، باران بخواه ز امرِ مولا ، کرد فرزندش قیام تا زداید غم ز قلبِ خاص و عام دست حاجت ، سوی معبودش گشود گفت : حق را حمد و احمد را درود عرض کرد : ای کردگار مهربان بهر ما رحمت فرست از آسمان ای خداوندی که هر نعمت ز تو است خیر و برکت ، عزّت و قوّت ز تو است ابرِ لطفت را به شهرِ ما بیار گو : ببارد ، کشت ها آرد به بار شاد گردان ، مردم افسرده را زندگی دِه ، این زمینِ مُرده را رحم کن بر بندگانِ ناتوان آبِ بسیاری در این جو ، کن روان گفت چون : آمینَ ربّ العالمین گشت نازل رحمتِ حق بر زمین ز ابرِ رحمت ریخت بارانِ زیاد خشکسالی رفت مردم را ز یاد کرد با بارن به فصلِ قحط آب حق دعایِ حجّتش را مستجاب چشمه ها و چاه ها ، پُر آب کرد آن زمینِ تشنه را سیراب کرد با دعایِ خود ، شفیعِ سیّئات کوفیان و کوفه را دادی نجات بعدِ چندی رفت در نزدِ امام مردی از اطرافِ کوفه ، با سلام گفت حضرت را که بعد از چند روز موج می زد آب در صحرا هنوز 1 الغرض بگرفت غمها خاتمه از عنایاتِ عزیز فاطمه کوفیان گشتند ممنونِ حسین خویش را دیدند مدیونِ حسین پس بگفتند : ائتلافی می کنیم این عنایت را تلافی می کنیم سال هایِ سال ، خیلِ کوفیان بودشان این داستان ، وِردِ زبان چند سالِ بعد ، شد آن مقتدا میهمانِ کوفیان ، در کربلا در جوابش ، زیرِ تیغِ آفتاب بر حسین و عترتش بستند آب روز عاشورا ، عزیز فاطمه شد به میدان در برِ چشمِ همه کودکِ شش ماهه اش را رویِ دست برگرفت و گفت با آن قومِ پست هان ! مگر زاریّ او نشنیده اید ؟! یا (( تلظّی )) کردنش ، نادیده اید ؟! گر که با من از جفا دارید جنگ بهرِ مهمان ، عرصه را کردید تنگ نیست اصغر را سرِ جنگ سپاه نزد هر ملّت بُوَد او بی گناه رحم بر حالِ پریشانش کنید یک نظر بر کامِ عطشانش کنید ... « » برگیر از آن بند قماط تا شود راحت عبورت از صراط 1 ـ شیخ حسن بن عبد الوهّاب ؛ عیون المعجزات ؛ ص 87 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج 44 ؛ ص 178 ؛ ح 16 به نقل از عیون المعجزات . 👈 برای مشاهده نسخه کامل این شعر لینک زیر را لمس کنید 👉 http://amirizadihamedani.blogfa.com/post/32 🏴🏴🏴 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 یا با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 برای و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه السلام 🔹 🔹 ای کبریا را نیک مظهر ، احیاگرِ الله اکبر ، یا ابالفضل نازد به فضلت هر پیمبر ، یا ابالفضل فخر مَلَک ، میر فلک فر ، یا ابالفضل بندِ دلِ فتّاح خیبر ، یا ابالفضل امشب که لب تر کرده ام از گفت و گویت نوشیده ام بهتر ز زمزم را ، ز جویت مرغ دلم پر می کشد با یاد کویت بگشوده ام دست گدایی را به سویت من را مکن نومید ، ز این در ، یا ابالفضل تو نور چشمِ چشمِ حق ، ماه تمامی از مرتبت ابن و اَخ و عَمِّ امامی در نزد اهل البیت ، صاحب احترامی بر خلقتْ ، آقایی ، به ثارالله ، غلامی هستی ز فهم و وهم برتر ، یا ابالفضل هر همدمِ خضری شود الیاس ؟ هرگز هر ریگِ جو ، گردد دُر و الماس ؟ هرگز هر هرزة خودرو شود چون یاس ؟ هرگز زاید زنی ، طفلی چنان عباس ؟ هرگز همتا نداری ، شبل حیدر ، یا ابالفضل در خاندانی که همه ماهند ایشان ماه تمامی در کمالِ عزّت و شأن که خورشید درخشان وام از جمالت خواست تا شد پرتو افشان ای سایه ات خورشید پرور ، یا ابالفضل آموختی در مکتب حیدر ، یقین را دیدیّ و کردی سجده ، رب العالمین را با بذل جانت حفظ کردی اصل دین را کردی سرافراز از ادب ، اُمّ البنین را ای وارثِ اخلاص مادر ، یا ابالفضل قنداقه ات را مادرِ فرخنده گوهر وقت ولادت داد بر ساقیّ کوثر بند قُماطت را گشود آن سرّ داور بوسید بازوی تو را با دیدة تر ای بر تو گریان چشم حیدر ، یا ابالفضل گفت : ای خدا را دیده و دست نقصی مگر در این دو دستِ نازنین هست؟ حیدر بگفت از کربلا و لب فروبست زین قصّه اش بر دل ، غبارِ غصّه ، بنشست ای بر حسین ، یار و برادر ، یا ابالفضل با نام نیکِ خود ، همه عالم گرفتی جا در دلم چون نقش ، بر خاتم گرفتی تو در صفِ طَف چون به کف ، پرچم گرفتی از وجهِ وجه اللَّه ، غبارِ غم گرفتی تو کاشف الکربی ، ز داور ، یا ابالفضل حیرانِ خود کردی تمام اِنس و جان را عقده گشا گشتی همه خلق جهان را نگرفتی از خصمِ زبون ، خطِّ امان را خطّ امان دادی یکایک ، دوستان را حبّ تو اَم تاج است بر سر ، یا ابالفضل ای مَحرمِ اسرار ، سقِای پرچمدار ، یا باب الحوائج بیمارم و بی یار ، یا باب الحوائج بگشا گره از کار ، یا باب الحوائج بنگر که هستم زار و مضطر ، یا ابالفضل ای آنکه در هر دم ، دو صد اعجاز داری با هر که دستش بسته ، روی باز داری دو بال ، از خلّاقِ بی انباز داری وقتی که در باغِ جنان ، پرواز داری دِه جایمان در ظلّ شهپر ، یا ابالفضل روز قیامت کز فراز چرخ گردون بر گوش آید بانگِ اَیْنَ الفاطمیّون ؟ بهر شفاعت ، آن به فرش و عرش ، خاتون دستِ تو را آرد به نزد حیّ بیچون محشر کند دستت به محشر ، یا ابالفضل ای نوبهار من ببین چون برگِ زردم ای جان من ، جانان من ، درمان دردم بنما نظر بر اشک گرم و آهِ سردم من دوست دارم اربعین دورت بگردم بوسم ضریحت را مکرّر ، یا ابالفضل یا حضرت عباس ، من دل بر تو بستم عُمری بُوَد بر خوان احسانت نشستم گرچه نمک خوردم ، نمکدان را شکستم اکنون که افتادم ز پا برگیر دستم بر « » از لطف بنگر ، یا ابالفضل 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسین علیه السلام 🔹 علیه السلام 🔹 🔹 🔹 آن شب، خرابه شور و حال دیگری داشت از گریة ویران نشینان، محشری داشت آن شب ، سه ساله دختری را دیده تر بود دلخسته از ایام هجرانِ پدر بود آن شب ، یتیمی ناله از سوز جگر کرد آهش به قلبِ آسمانها هم اثر کرد می خواست در آغوشِ بابا جا بگیرد گلبوسه از رخسارة بابا بگیرد می خواست با او درد دل گوید شبانه از خارِ ره ، از کعب نی ، از تازیانه می خواست گوید: گوشوارش را ربودند می خواست گوید: سنگبارانش نمودند با چشم گریان ، گوشة ویرانه خوابید روی نکوی یارِ خود، در خوابِ خوش دید آری رقیه ، باب را در خواب می دید در ظلمت شام بلا ، مهتاب می دید می‌دید در رویا که مهمان حسین است فارغ ز هر غم، زیب دامان حسین است نزد پدر ، رازِ دلِ پُر درد می گفت از آنچه دشمن با اسیران کرد می گفت می گفت از آن خیمه های پر شراره گاهی ز گوشِ پاره ، گه از گوشواره می گفت : شد مهپاره ها را چهره ، نیلی از بس ز دستِ دشمنان ، خوردند سیلی بابای خوبم ، خوب شد که آمدی تو سلطان خوبان ، بر خرابه سر زدی تو بابش گرفت اشک غم ، از چشم تر او دست نوازش می کشیدی بر سر او دلجویی بابا ز دختر عالمی داشت خوابِ خوش دختر، ولی عمرِ کمی داشت برخاست و دید از پدر ، نَبْوَدْ نشانه بگرفت بار دیگر از هجرش بهانه در هر نگاهش سوی عمّه ، مطلبی بود ذکر لبش اَیْنَ اَبی ؟ اَیْنَ اَبی بود از گریة او ، شام ویران زیر و رو شد آشفته خوابِ دشمنِ بی آبرو شد وقتی صدای ناله اش در قصر ، پیچید از همدلانِ خود یزیدِ پست ، پرسید این نالة پیوستة جانسوز از کیست ؟ آسایش من را گرفت این شیون از چیست ؟ گفتند در پاسخ که یک طفل سه ساله از هجر بابا ، کرده سر این آه و ناله بین اسیران ، او عزیز و نور عین است این نازنین ، فرزند دلبند حسین است ناگه یزیدِ کفر خویِ زشت کاره سوی سرِ فرزند زهرا کرد اشاره گفتا که این سر را به آن دختر رسانید دلداده ای را مژدة دلبر رسانید گیرد اگر رأس پدر را او در آغوش یکباره گردد از فغان و ناله ، خاموش پس در طبق ، آن رأس نورانی نهادند سوی خرابه ، نیمه شب راه اوفتادند تا در خرابه جلوه گر شد روی خورشید پرتو فشان گشت و به ویران ، نور بخشید ویرانه آن شب گشت رشک وادی طور نورٌ علی نورٌ علی نورٌ علی نور آمد رقیه در بغل بگرفت سر را با اشک چشمش شُست رخسار پدر را می گفت : ای بابا ! ببین که دل دو نیمم کی در سنینِ کودکی کرده یتیمم ؟ ای کاش پیش از این دو چشمم کور می شد ای کاش جایم در سرای گور می شد تا ننگرم رنگین ز خون گردیده مویت تا ننگرم بُبْریده رگهای گلویت بعد از تو ، ای آرام جان ! وای از غریبی بعد از تو ما را کو حبیبی ؟ کو طبیبی ؟ بعد از تو بابا سرپرست این زنان کیست ؟ حامیّ اطفالِ تو در دُوْرِ زمان کیست ؟ ای کاش می گشتم فدایت ، ای پدر جان ای کاش می مُردَم برایت ، ای پدر جان او مُحرِم و ویرانسرا ، میقات او بود کعبه ، سرِ بُبریده ، او لبیک گو بود بعد از طواف ، آن دل به ثار اللَّه سپرده گلبوسه‌ای چید از لبانِ چوب خورده بوسید آن لب را و نقدِ جان ، فدا کرد ویرانسرا را شعبه ای از کربلا کرد وقتی برای غُسل او ، غسّاله آمد با دیدنِ جسمش قرین با ناله آمد پرسید : بیماریّ این دختر چه بوده ؟ جسمِ کبودش ، طاقتم از دل ربوده هر چند اکنون خفته او آرام و راحت سر تا قدم در پیکرش باشد جراحت سوزانْد حرفش قلب آل طاهرین را گفتند: بیماری نبود این نازنین را بود این یتیم از خانة وحی و طهارت از کربلا تا شام در بندِ اسارت هر جا گرفت از بهرِ بابایش بهانه دشمن بر او زد کعب نی یا تازیانه هر جا میان راه ، نامی از پدر برد سیلی ز دست دشمن بیدادگر خورد باشد کبود این تن ز ضرب تازیانه از غربت آل نبی دارد نشانه ای «ایزدی» بر گو غمِ دل ، با رقیه درمان شود دردت به ذکر یا رقیه 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 هر آنکه بر دلِ خود مُهرِ مِهرِ عترت داشت قرین لطفِ خدا بود و بس سعادت داشت ولای آل محمّد، رهِ نجات بُوَد هر آنکه داشت ولایت، اجلّ نعمت داشت سفینه های نجاتند و رهنمای بشر که هرکدام به کف، مشعل هدایت داشت چگونه وصف کنم خاندان پاکی را که با گواهی داور ، مدال عصمت داشت خدا ستوده به قرآن و گفته مدحتشان بیان نموده که این دودمان، طهارت داشت بر آستانۀ ایشان ، نهاده سر، خورشید خوشا کسی که بر این در، سرِ ارادت داشت من و محبّت این خاندان ! خدا را شکر که مهرشان ز ازل در دلم اقامت داشت دلم دوباره هواییِّ کاظمین شده که آن دیار، مرا رنگ و بوی جنّت داشت با یاد بارگهی که ربوده دل از عرش به یاد آن حرمی که به بر، دو حجّت داشت دو نورِ دیده، دو دریای بی کرانِ کرم دو گل، که برگ و بر از گلشن رسالت داشت به کاظمینِ جوادین، شهره گردیدند طوافِ مرقدِ ایشان چقدر لذّت داشت! دلم به سینه تپد با ولای آن سرور که از صفای وجودش، جهان طراوت داشت امام موسیِ جعفر، ولیّ جنّ و بشر عزیز صادق و هر گفته اش صداقت داشت به یک پیام ، رُباید ز بشر حافی دل ز بسکه در سخنش نورِ معنویّت داشت فرو برندۀ خشم است و روحِ بخشایش به دشمنانِ قسم خورده هم عطوفت داشت امام مفترض الطاعتی که در هر حال به خاک بندگیِ حق، سر اطاعت داشت کسی که سجدۀ طولانی اش به خلوت شب به سجده های علیّ ولی ، شباهت داشت نماز، محوِ خضوع و خشوعِ او می‌گشت گهِ نماز، ز خود تا خدای، هجرت داشت به یک اشارۀ خود، نقش پرده را جان داد به شیر پرده نشین، حضرتش ولایت داشت بداد حکم که حمله به ساحری آرد که بر امامِ زمانش ، سرِ اهانت داشت درید شیر، تنِ ساحری، نمک به حرام که پشت کرده به خورشید و رو به ظلمت داشت خلیفه دید چو این صحنه ، رنگِ رخ را باخت چو بید، لرزه بر اندامِ خود ز وحشت داشت ز عجز گفت بدان مقتدای آزاده الا! که بخشش و عفوت به دهر شهرت داشت بگو به شیر، پس آرَد دوباره ساحر را اگر چه در بَرِتان قصد بر جسارت داشت امام گفت به هارون : اگر عصای کلیم که اژدها شد و اعجاز را دلالت داشت هر آنچه خورد از آثار سِحر، پس می‌داد بر این قضیّه ، همین شیر نیز، رخصت داشت شکسته سحرِ دو فرعون از دو موسی شد که هر کدام فزون از عدد، فضیلت داشت فدای موسی کاظم، تمامِ هستیِ من که با چنین جبروتی ، هزار محنت داشت به جور گشت جدا از حریمِ پیغمبر ز ظلمِ خصم، به جدّش بسی شکایت داشت ز خانواده و یارانِ خود جدا افتاد مکان به قعر سیه چال ، از عداوت داشت شکنجه های فراوان کشید در زندان به ساقِ پاش ز زنجیرِ کین، جراحت داشت ز فرطِ ظلمت زندان و ظلم زندانبان ز پیشگاه خدا، خواهشِ شهادت داشت هزار حیف که مسموم شد ز زهر ستم دلی شکسته ز بیدادها، به غربت داشت اگرچه وقت شهادت، غریب و بی‌کس بود به سمتِ شهر مدینه، نگاهِ حسرت داشت پس از شهادتِ او ریخت گل به روی تنش اگرچه بسته به زنجیر بود، حُرمت داشت هزار شکر، سلیمان بر او کفن آوَرد زمانِ دفن به همراه خود جماعت داشت هزار شکر ، تنش زیر سمّ اسب نرفت نه ساربانِ پلیدی، خیال غارت داشت فدای آنکه شکستند استخوانهایش "هزارونهصد و پنجاه و یک "جراحت داشت به صبح روز قیامت ، گواه من باشید که "ایزدی" ز فلان و فلان ، برائت داشت 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 سلام بر تو که گوید خدا مدیحت تو به هر کجا که رَوَم ، بشنوم حکایت تو به نصّ "یُذهَب عَنکُم"که قولِ حق باشد کتاب حق ، سند محکم طهارت تو امام صابر و کاظم که آمده ناظم به گردشِ همه منظومه ها ، اشارتِ تو تویی که حضرت باب الحوائجت خوانند رواج یافته این سکّه ، از کرامت تو تو آن امام کریمی که تا جهان برپاست بُوَد زمین و زمان ، زیر بار منّت تو شهید دار فنایی، شفیعِ مُلکِ بقا همیشه بوده و باشد کرم ، سجیّت تو فدای طبع بلندت که چون رسول خدا نبوده است جز احسان به خلق، عادت تو گدای کوی تو هستم بگیر دستم را که راز خویش نگفتم، مگر به حضرت تو من از همان دم میلاد بر تو دل بستم خمیر مایۀ من بوده از محبّت تو عزیز مصرِ وجودم ، تویی تویی ، مولا گرفته مُلکِ دلم را سپاهِ رحمتِ تو نداشتم به دلم مِهرِ دشمنان شما قسم به عصمت زهرا، قسم به عزت تو به دوشِ ابر، ز چین تا به طالقان بنشست کسی که داشت به دل، گوهر ولایت تو تو حکمرانِ جهانی به حکم حضرت دوست یقین اطاعت حقّ است در اطاعت تو بنا به امرِ تو شد نقش پرده ، شیر ژیان درید آنکه همی کرد هتکِ حُرمت تو کبوتران ِ سبکبال ، در هوایِ تواَند سپرده اند دل خویش بر امامت تو روایت است زبانِ پرنده می دانی فزون ز جاهِ سلیمان بُوَد جلالت تو الا! که می خری از لطف آبرویم را چگونه همچو منی ، دم زند ز مدحت تو بریز شهدِ حلاوت به کامِ شعر ترم که دلنشین شود ، آید پسند حضرت تو اراده کرده خدایت، به پهنۀ دنیا همیشه پهن بُوَد سفرۀعنایت تو نفس نفس ، لب تو گرم ذکرِ رحمان بود یکی بُوَد به خدا، خلوتِ تو ، جلوتِ تو روایت است که هارون، کنیز زیبایی روانه کرد به زندان ، پیِ اذیّت تو تو گرم راز و نیاز و نمازِ خود بودی به هم نخورد دمی، شور و حالِ خلوت تو کنیز دید، نظر سوی او نیندازی بگفت: آمدم اینجا به قصد خدمت تو جواب دادی : بر تو چه حاجتم باشد؟ دلم به لرزه نیفتد ز سیرِ صورت تو ز لطف و مرحمتت، رهنمای او گشتی الا! تمام عوالم، فدای عصمت تو به یک اشارۀ تو ، پرده ها کناری رفت شناخت آن زن گمراه، شأن و عزّت تو صفای روضۀ رضوان به کنج زندان دید و حوریان کمر بسته ، بهر خدمت تو بدید گوشۀ زندان ، بهشت داری تو بدید جلوه ای از جایگاه و شوکت تو نمود سجده و پیشانی اش به خاک گذاشت دلش به سمتِ خدا رفت با هدایت تو الا! ولیّ خدا ، ای امام خوبی ها مدام غوطه ورم در بِحارِ نعمت تو دلم سفر به سوی کاظمین می خواهد تمام عمر، تپیده است با محبّت تو کنم به حشر، مباهات بر همه حجّاج اگر نصیب شود فرصتِ زیارت تو وجود تو عَلَم دین و رکن ایمان است فکنده بر سرِ خورشید، سایه رأیت تو اگر اشاره کنی مردگان به پا خیزند که دست قدرت حق است دست قدرت تو تو ابرِ رحمتی و قلب من کویر، ببار فزون ز قطرۀ باران بُوَد فضیلت تو چکید اشک ز چشمم چو یاد آوردم ز جور سِندی ملعون و رنج و غربت تو به زهر کشت تو را دشمنِ قسم خورده شرر فکند به دل، قصّه شهادت تو به روی تختۀ در، پیکر تو را بردند شکست پشت فلک، چون شکست حُرمت تو ز"ایزدی" به صف حشر ، دستگیری کن که نیست راه نجاتش مگر شفاعت تو بیا و پاره مَکُن رشتۀ امیدش را که بوده است از آغاز، در حمایت تو 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 آورده "راوندی" فقیه با درایت در "الخرائج و الجرائح " این روایت موسی بن جعفر ، آن امام بی قرینه باغ وسیعی داشت بیرون مدینه یک روز با راویِّ این زیبا کرامت شد راهیِ باغش، گل باغ امامت راوی چنین گوید که ناگه شیری آمد ره بست بر رویِ ولیّ حیّ سرمد من از هجوم ترس، بر جا ایستادم دل بر رضای حضرت دادار دادم بی اعتنا بر شیر، مولا پیش می رفت بر پشت قاطر ، سوی باغ خویش می رفت شیری که از خوفش دلم زیر و زبر شد بر زادۀ شیر خدا ، نزدیک تر شد بگذاشت پنجه ، روی رانِ مرکب او گویی که بودی معتقد بر مذهب او شیر درَنده ، با زبان بی زبانی می کرد عجز و لابه ، بودش داستانی می گفت زار خویش با موسی بن جعفر انگار بودش خواهشی از آن فلک فر مولا ز رحمت ، گفته اش را گوش می کرد در دل ، شرارِ غصّه اش خاموش می کرد پس رو به سوی قبله ، آن عبدِ خدایی بگشود دست و کرد زیر لب ، دعایی آن گاه با دستِ ولایت، حجت الله بر شیر، اشاره کرد تا برگردد از راه غرّید، نوعی خاص، آن شیرِ تنومند آمین به لب آورد، محبوب خداوند با خاطری آسوده و با قلبِ مسرور شد شیر از راهِ ولیّ ذوالمنن، دور مولا به راه افتاد و من در خدمتِ او زاین ماجرا کردم سؤال از حضرت او گفتم که ترسیدم، به طور ناگهانی بر جسم و جان پاکتان آید زیانی امّا ز برخورد شما با شیر غرّان کردم تعجب، ای امام جنّ و انسان فرمود مولا: شیر با من راز می گفت حاجاتِ خود را با امامش باز می گفت از همسرش گفتا که کارِ زایمانش دشوار گردیده است و بگرفته امانش می خواست از من تا کنم قدری دعایش من نیز، نزد حق، دعا کردم برایش پس در دلم افتاد و از بهر سرورش گفتم: خدا بخشیده فرزندِ ذکورش او شادمان شد رویِ دل، سوی خدا کرد بر خاندان و شیعیان ما، دعا کرد کردی طلب از درگه خلّاقِ منّان نایَد مسلّط، هیچ درّنده ، بر ایشان من نیز آمین گفتم و او شادمانه گردید سوی همسرِ زارش ، روانه ای "ایزدی" آل محمد، چاره سازند مولای کلّ خلقت و بنده نوازند هر چیز خواهی، کن طلب زاین خانواده از یُمنِ ایشان، حق به هستی، هست داده ایشان پناهِ انس و جنّ و وحش و طیرند آغاز و پایان، معدنِ هر فیض و خیرند هم بال و پر بخشند بر مرغِ پرنده هم عقده بگشایند از شیر درنده خاصه امام هفتم آن روح مناجات خوانند خلقِ عالم او را باب حاجات آنکس که نور الله، در ظلمات ارض است طاعت از او بر عالمِ ایجاد ، فرض است حبّش رسانَد دوستانش را به رضوان بغضش کشانَد دشمنانش را به نیران "والکاظمین الغیظ" توصیفِ خصالش خورشیدِ گردون ، وام گیرد از جمالش در گوشۀ زندان به سیرِ چرخ، ناظم هم عبد صالح بود و هم صدّیق و کاظم زنجیرها بر دست پاکش بوسه دادند در کنج زندان‌ها به پایش اوفتادند سوزد دلم زاین غم که بر او رفت بیداد ماهِ مدینه گشت زندانی به بغداد از فتنۀ هارون دلش همواره خون بود خورشیدِ عالم تاب، در قعر سجون بود شد تلخ از بی رحمیِ دشمن، مذاقش گردید در بندِ جفا، آزرده ساقش چون مادرش زهرای اطهر، در زمانه بر جسم پاکش ماند جای تازیانه   آدرس: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح ، مجلسی ، بحار الانوار ، ج 48، ص 58 ، ح 67. 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 ماجرای به نام حمیرا (از ) با نام و یاد خالق روزی رسانم گویم کنون یک داستان بر دوستانم این قصّه را بی هیچ شکّ و اختلافی «شیخ کُلینی» نقل فرموده به «کافی» ای آنکه باشد از ولایت بر سرت تاج بشنو روایت را تو از یعقوب سرّاج گفتا رسیدم روزی از الطاف خالق نزد امام صادق آن قرآن ناطق دیدم ولیّ الله اعظم ایستاده بگشوده لب بر شُکر با روی گشاده با چشم حق بین در کنار گاهواره می کرد بر فرزند دلبندش نظاره من با ادب در گوشه ای بنشسته بودم بر هر چه جز آن دو، دو چشمم بسته بودم چون گفتگوی حضرتش پایان پذیرفت با من ز رحمت صادق آل نبی گفت: نزدیک مولایت برو کن احترامش بر وجه حق بنما نظر بر گو سلامش مُحرِم بشو،| لبّیک گو، برخیز برخیز بر دامن این کعبه، دست دل درآویز بر تو امام و باب حاجات است این طفل جان جهان، روح مناجات است این طفل این قبلۀ دل، مقتدای اهل راز است کان کَرَم، بیچارگان را چاره ساز است برخاستم، مُحرِم شدم آرام آرام لبّیک گویان، سوی آن کعبه زدم گام کـردم زیـارت، قبلـۀ اهـلِ ولا را بی پرده دیدم جلوه گر وجه خدا را مجذوب آن جذبه شدم مات رُخ او دادم سـلام و خود شنیدم پاسخ او بودم همی حیران رخسار ملیحش ناگه به من فرمود با لحن فصیحش ای که به رویت، حق درِ رحمت گشوده یک دختـر نیـک اختـرت اعطا نموده اینک برو، تغییر دِه، ای نیک اندیش نامی که بُگزیدی برای دختر خویش از نام آن دختر خدا بیزار باشد آن نام، نازیباست ناهنجار باشد دارد خدای مهربان زآن نام نفرت نامی نکو بُگزین بر آن پاکیزه فطرت یعقوب می گوید به فرمان امامم کز عهد مهد خویش آمد هم کلامم بر آنچه از گهواره ام فرمود کاظم تأکید کردی صادق آن فخر اعاظم گفتا: به امر حجّت پروردگارت بنما عمل تا حق نماید رستگارت کردم اجابت رهبر نیک اخترم را تغییـر دادم نام زشت دخترم را با نام نیکو، خواندم از آن روز، وی را آسوده شد از ننگ نامی چون حُمیرا ای «ایزدی» این است دستور خداوند نام نکـو بایـد گُزیـد از بهـر فرزند چون نام در شخصیّتش تأثیر دارد حتی اثر در رزق و در تقدیر دارد برما ز معصومین رسیده این روایت نام نکـو باشـد ز اسبـاب شفـاعت نام حسن نام حسین نام محمد نام علیِ و جعفر و حمزه ز سرمد باشد برای صاحبش اسبـاب رحمت بر روی او بر می گشاید باب رحمت نام خدیجه ، فاطمه، با نام زینب بر بانوان باشد پَسَند حضرت رَب این نامها دارای شَأن و وَقر هستند بر صاحبان خود امان از فَقر هستند اهلش ز فقر ایمن شوند از لطف سرمد در خانه ای که هست نامی از محمّد زیرا محمّد، نام مردی پاک باشد زیبنـده اسم خواجۀ لولاک باشد امّا «حُمیرا» یک لقب بر عایشه بود که ننگ کارش بدتر از هر فاحشه بود او طعنه بر ختم رُسُل ، بی واهمه زد زخم زبـان بر مرتضـی و فاطمه زد او روی خود را تیـره رنگ از ننگ کرده چون با امیـرالمؤمنین هـم جنگ کرده با حُبِّ «بِن مُلجَم» به بُغض شیر یزدان خوانده غلام خویشتن را عبد رحمان این پَست فِطرت کرده پیش چشم یاران از کینه تـابـوت حسن را تیـر بـاران تهران 12/بهمن/1402 هـ ش 20/رجب/1445 هـ ق 🔸باتشکر از جناب آقای علی وطنی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 موسی جعفر ، آن امام هُمام قبلۀ حاجت خواص و عوام هفتمین اختر سپهر شرف ششمین یادگار ِ میر نجف پنج تن را عُصاره ، درجانش چار عنصر ، برند فرمانش شامگاهان به صحن ِ بارگهش می توان دید جلوه گر سه مهش دو مهش ، آن دو گنبد زرّین روشنی بخش آسمان و زمین و آن یکی ماه آسمان باشد که مر او را مدیح خوان باشد زادۀ صادق و ز صدّیقین که ستاید وِرا کتاب ِ مبین پنج خورشید را سپهرِ طلوع سجدتینش یمِ خضوع و خشوع هر نمازش ، نماز را معراج آفرینش همه بر او محتاج هست دریای بی کران ، کرمش قبله ، مایل بُوَد سوی حرمش روح بخشِ جهان ، مناجاتش خَلق ، خوانند باب حاجاتش عبد صالح ، خدای را مظهر کاظم خاندان پیغمبر معدن علم و حلم ، منشاء خیر آگهی باشدش ز منطق طیر وامدارِ جمالش ، اخترها پُر ز مِهرش ، دل کبوترها می کند گاوِ مُرده را زنده تا یتیم آوَرَد به لب خنده نقش پرده به حکم او شد شیر تا دَرَد ، دشمنانِ زشت ضمیر کنج زندان ، به واژگانِ عرب شیر، بر او نماید عرضِ ادب کند اقرار، بر امامتِ او کوشد از بهرِ حفظِ حُرمتِ او اوست نورِ خدا به ظلمتِ ارض که بُوَد طاعتش به عالم ، فرض دستِ سرمد ، در آستینش بود نورِ ا...، در جبینش بود داشت همواره ، روی پیشانی اثرِ سجده های طولانی سخنش را نفوذ، در دل بود گرچه آن دل ، اسیر باطل بود یک کلامش دلیل  کافی شد بُشرِ سرمست ، بُشرِ حافی شد کوفت بر خاکِ تیره ، ساغرِ می پا برهنه ، دوید در پیِ وی پشت پا بر تمامِ دنیا زد بوسه بر جای پای موسی زد موسی کاظم است و این برکات بر جمال و جلالِ او ، صلوات همۀ حاصلم به قربانش جان ناقابلم به قربانش کاظمینش مراست قبلۀ جان روضه اش ، رشک روضۀ رضوان گشته در صحنِ بارگاهش فرش شهپرِ طائرانِ سدره و عرش در رواقش ، فرشته ، جاروکش زائرانش حرام ، بر آتش حرمش عطر کربلا دارد در ، سوی مشهد الرضا دارد هر که در آن به صدق ، پای بهشت سرِ دستش بَرَند سمتِ بهشت کی توان است نظم و ناظم را که ستاید امام کاظم را؟! مدحِ او گفتن ، از خدا آید از رسولان و اولیا آید وای بر من ، که آن دُرِ مکنون گشت دلخون به محبسِ هارون خصمِ او در بر خدا ، مبغوض ساقِ پایش ز کُنده شد مرضوض رنجِ زندان کشید بی تقصیر شاهد غربتش ، غل و زنجیر بس که خصم زبون ، عذابش کرد مثل شمعی بسوخت ، آبش کرد ذکر یارب ! چو نیمه شب می کرد مرگ خود را ز حق ، طلب می کرد "ایزدی" در غمش بُوَد محزون لعن گوید به " سندی و هارون " 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه السلام 🔹 🔹 ای کبریا را نیک مظهر ، احیاگرِ الله اکبر ، یا ابالفضل نازد به فضلت هر پیمبر ، یا ابالفضل فخر مَلَک ، میر فلک فر ، یا ابالفضل بندِ دلِ فتّاح خیبر ، یا ابالفضل امشب که لب تر کرده ام از گفت و گویت نوشیده ام بهتر ز زمزم را ، ز جویت مرغ دلم پر می کشد با یاد کویت بگشوده ام دست گدایی را به سویت من را مکن نومید ، ز این در ، یا ابالفضل تو نور چشمِ چشمِ حق ، ماه تمامی از مرتبت ابن و اَخ و عَمِّ امامی در نزد اهل البیت ، صاحب احترامی بر خلقتْ ، آقایی ، به ثارالله ، غلامی هستی ز فهم و وهم برتر ، یا ابالفضل هر همدمِ خضری شود الیاس ؟ هرگز هر ریگِ جو ، گردد دُر و الماس ؟ هرگز هر هرزة خودرو شود چون یاس ؟ هرگز زاید زنی ، طفلی چنان عباس ؟ هرگز همتا نداری ، شبل حیدر ، یا ابالفضل در خاندانی که همه ماهند ایشان ماه تمامی در کمالِ عزّت و شأن که خورشید درخشان وام از جمالت خواست تا شد پرتو افشان ای سایه ات خورشید پرور ، یا ابالفضل آموختی در مکتب حیدر ، یقین را دیدیّ و کردی سجده ، رب العالمین را با بذل جانت حفظ کردی اصل دین را کردی سرافراز از ادب ، اُمّ البنین را ای وارثِ اخلاص مادر ، یا ابالفضل قنداقه ات را مادرِ فرخنده گوهر وقت ولادت داد بر ساقیّ کوثر بند قُماطت را گشود آن سرّ داور بوسید بازوی تو را با دیدة تر ای بر تو گریان چشم حیدر ، یا ابالفضل گفت : ای خدا را دیده و دست نقصی مگر در این دو دستِ نازنین هست؟ حیدر بگفت از کربلا و لب فروبست زین قصّه اش بر دل ، غبارِ غصّه ، بنشست ای بر حسین ، یار و برادر ، یا ابالفضل با نام نیکِ خود ، همه عالم گرفتی جا در دلم چون نقش ، بر خاتم گرفتی تو در صفِ طَف چون به کف ، پرچم گرفتی از وجهِ وجه اللَّه ، غبارِ غم گرفتی تو کاشف الکربی ، ز داور ، یا ابالفضل حیرانِ خود کردی تمام اِنس و جان را عقده گشا گشتی همه خلق جهان را نگرفتی از خصمِ زبون ، خطِّ امان را خطّ امان دادی یکایک ، دوستان را حبّ تو اَم تاج است بر سر ، یا ابالفضل ای مَحرمِ اسرار ، سقِای پرچمدار ، یا باب الحوائج بیمارم و بی یار ، یا باب الحوائج بگشا گره از کار ، یا باب الحوائج بنگر که هستم زار و مضطر ، یا ابالفضل ای آنکه در هر دم ، دو صد اعجاز داری با هر که دستش بسته ، روی باز داری دو بال ، از خلّاقِ بی انباز داری وقتی که در باغِ جنان ، پرواز داری دِه جایمان در ظلّ شهپر ، یا ابالفضل روز قیامت کز فراز چرخ گردون بر گوش آید بانگِ اَیْنَ الفاطمیّون ؟ بهر شفاعت ، آن به فرش و عرش ، خاتون دستِ تو را آرد به نزد حیّ بیچون محشر کند دستت به محشر ، یا ابالفضل ای نوبهار من ببین چون برگِ زردم ای جان من ، جانان من ، درمان دردم بنما نظر بر اشک گرم و آهِ سردم من دوست دارم اربعین دورت بگردم بوسم ضریحت را مکرّر ، یا ابالفضل یا حضرت عباس ، من دل بر تو بستم عُمری بُوَد بر خوان احسانت نشستم گرچه نمک خوردم ، نمکدان را شکستم اکنون که افتادم ز پا برگیر دستم بر « » از لطف بنگر ، یا ابالفضل 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.