بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #حُسنِ_خُلق
باز امشب ، غرق در نور است دل
در هوای جلوه ی طور است دل
مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند
پر به شوق شهر پیغمبر زند
دل شده پُر از هیاهوی حسن
مثنوی ، گل کرده از بوی حسن
اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم
شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم
بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود
حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود
کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم
سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم
در خبـر باشد یکی از اهلِ شام
در مدینه شد مُواجه ، با امام
او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان )
داشت بغضِ عترت و قرآنیان
بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت
سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت
الغرض چون با حسن شد رو به رو
لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو
گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت
زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت
آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش
تا وی از یاوه سرایی شد خموش
پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب
گفت او را : گوییا هستی غریب
کرده ای در موردِ ما اشتباه
هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه
چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم
راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم
گر نـداری یار ، یارت می شویم
بینِ غمها ، غمگسارت می شویم
گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم
گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم
گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر
ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر
گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم
بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم
گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز
بی نیازت می کنیم و سرفراز
گر تو را راندند ، راهت می دهیم
در حریمِ خود ، پناهت می دهیم
حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد
درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد
ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن
تا زمانی که کُنی عزمِ وطن
بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما
در کنار سفره ی احسان ما
چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع
خانه و مهمانسرای ما وسیع
مردِ شامی چون شنید این پاسخش
اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش
شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب
گشت با حق آشنا ، مرد غریب
پس گواهی داد : کز حیّ مبین
مجتبی باشد خلیفه در زمین
شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت
این حقیقت را کز او باید شنفت
حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان
هست لایق بر رسالت ، در جهان
اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما
می سزد ، ای اهل بیت مصطفی
گفت : در دل بود پیش از این مرا
دشمنی ، با مرتضی و مجتبی
آنچه را گفتم ، همه از جهل بود
گفته های عدّه ای ، نا اهل بود
حالیا گردید ، قلبم منجلی
از تولای حسن ، حبّ علی
نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست
کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست
آمد و گردید مهمان حسن
در کنار خوانِ احسان حسن
چون دلش شد آشنای اهل بیت
معتقد شد بر ولای اهل بیت1
( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است
بی تولّاشان عبادت ، باطل است
من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم
دوستدارِ دوستانِ حیدرم
آستان بوسِ حریم اهل بیت
سائلِ کوی کریم اهل بیت
پي نوشت :
1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص184 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص344 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص544 ـ شیخ عبّاس قمی ؛ الانوار البهیه ؛ ص89 ـ علامه مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص458 ـ آیت الله وحید خراسانی ؛ منهاج الصالحین ؛ ج1 ؛ ص317
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #مثنوی_دشمن_بیرحم
( شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد )
نقل کرده ماجرایی مُستند
شخصی آمد در حضورِ مجتبی
گفت : کای فرزند پاک مرتضی
می دهم سوگندت اکنون بر کسی
کاو جلال و شوکتت داده بسی
آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع
رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع
دستگیر از من ، ز پا افتاده ام
صبر و تاب و طاقت از کف داده ام
دشمنی دارم ، مرا آزرده است
آبرویم ، نزد مردم بُرده است
بر ضعیفان می کند ظلم و ستم
حیله ها بندد به کارش دم به دم
نَه به طفلان رحم دارد در مرام
نَه به پیران می گذارد احترام
چون شنید این گفته ، میرِحق پرست
لحظه ای برخاست از جای و نشست
گفت : نام دشمنِ خود را بگو
تا بگیرم انتقامت را از او
گفت : ای بیچارگان را چاره ساز
دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز
سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت
چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت
غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت
رو به سوی خادمش بنمود و گفت
هر چه کز نقدینه در کاشانه هست
آنچه دینار و درم ، در خانه هست
جمله را تقدیم بر این مرد کن
راحتش از داغ و رنج و درد کن
خادم از امرِ ولیّ کردگار
داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار
شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد
شُکر گویِ آن عطا و جود شد
پس عزیز فاطمه دادش قسم
بر خداوند رحیم و ذوالکرم
گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر
کرد بر تو حمله یک بارِ دگر
باز بر این آستان ، بنمای رو
در برِ من داد خواهی کن از او
در مصافِ او ، پناه تو منم
آنکه باشد داد خواه تو منم2
( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست
که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست
هر که گوید رازِ دل را با حسن
رفع سازد مشکلاتش را حسن
این حسن ، آرامِ جان فاطمه است
راحت و روح و روان فاطمه است
دردها را او مداوا می کند
جزء را کُل ، قطره دریا می کند
آن زمان که چشم ها گریان بُوَد
هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد
این که باشد حیّ سبحان را حبیب
بود در کاشانه ی خود هم غریب
همسرِ نامهربان شد قاتلش
سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش
لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش
تیر باران کرد دشمن ، پیکرش
پي نوشت ها :
1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد.
2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و...
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #حُسنِ_خُلق
باز امشب ، غرق در نور است دل
در هوای جلوه ی طور است دل
مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند
پر به شوق شهر پیغمبر زند
دل شده پُر از هیاهوی حسن
مثنوی ، گل کرده از بوی حسن
اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم
شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم
بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود
حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود
کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم
سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم
در خبـر باشد یکی از اهلِ شام
در مدینه شد مُواجه ، با امام
او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان )
داشت بغضِ عترت و قرآنیان
بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت
سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت
الغرض چون با حسن شد رو به رو
لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو
گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت
زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت
آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش
تا وی از یاوه سرایی شد خموش
پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب
گفت او را : گوییا هستی غریب
کرده ای در موردِ ما اشتباه
هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه
چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم
راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم
گر نـداری یار ، یارت می شویم
بینِ غمها ، غمگسارت می شویم
گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم
گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم
گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر
ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر
گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم
بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم
گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز
بی نیازت می کنیم و سرفراز
گر تو را راندند ، راهت می دهیم
در حریمِ خود ، پناهت می دهیم
حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد
درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد
ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن
تا زمانی که کُنی عزمِ وطن
بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما
در کنار سفره ی احسان ما
چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع
خانه و مهمانسرای ما وسیع
مردِ شامی چون شنید این پاسخش
اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش
شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب
گشت با حق آشنا ، مرد غریب
پس گواهی داد : کز حیّ مبین
مجتبی باشد خلیفه در زمین
شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت
این حقیقت را کز او باید شنفت
حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان
هست لایق بر رسالت ، در جهان
اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما
می سزد ، ای اهل بیت مصطفی
گفت : در دل بود پیش از این مرا
دشمنی ، با مرتضی و مجتبی
آنچه را گفتم ، همه از جهل بود
گفته های عدّه ای ، نا اهل بود
حالیا گردید ، قلبم منجلی
از تولای حسن ، حبّ علی
نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست
کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست
آمد و گردید مهمان حسن
در کنار خوانِ احسان حسن
چون دلش شد آشنای اهل بیت
معتقد شد بر ولای اهل بیت1
( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است
بی تولّاشان عبادت ، باطل است
من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم
دوستدارِ دوستانِ حیدرم
آستان بوسِ حریم اهل بیت
سائلِ کوی کریم اهل بیت
پي نوشت :
1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص184 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص344 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص544 ـ شیخ عبّاس قمی ؛ الانوار البهیه ؛ ص89 ـ علامه مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص458 ـ آیت الله وحید خراسانی ؛ منهاج الصالحین ؛ ج1 ؛ ص317
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #مثنوی_دشمن_بیرحم
( شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد )
نقل کرده ماجرایی مُستند
شخصی آمد در حضورِ مجتبی
گفت : کای فرزند پاک مرتضی
می دهم سوگندت اکنون بر کسی
کاو جلال و شوکتت داده بسی
آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع
رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع
دستگیر از من ، ز پا افتاده ام
صبر و تاب و طاقت از کف داده ام
دشمنی دارم ، مرا آزرده است
آبرویم ، نزد مردم بُرده است
بر ضعیفان می کند ظلم و ستم
حیله ها بندد به کارش دم به دم
نَه به طفلان رحم دارد در مرام
نَه به پیران می گذارد احترام
چون شنید این گفته ، میرِحق پرست
لحظه ای برخاست از جای و نشست
گفت : نام دشمنِ خود را بگو
تا بگیرم انتقامت را از او
گفت : ای بیچارگان را چاره ساز
دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز
سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت
چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت
غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت
رو به سوی خادمش بنمود و گفت
هر چه کز نقدینه در کاشانه هست
آنچه دینار و درم ، در خانه هست
جمله را تقدیم بر این مرد کن
راحتش از داغ و رنج و درد کن
خادم از امرِ ولیّ کردگار
داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار
شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد
شُکر گویِ آن عطا و جود شد
پس عزیز فاطمه دادش قسم
بر خداوند رحیم و ذوالکرم
گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر
کرد بر تو حمله یک بارِ دگر
باز بر این آستان ، بنمای رو
در برِ من داد خواهی کن از او
در مصافِ او ، پناه تو منم
آنکه باشد داد خواه تو منم2
( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست
که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست
هر که گوید رازِ دل را با حسن
رفع سازد مشکلاتش را حسن
این حسن ، آرامِ جان فاطمه است
راحت و روح و روان فاطمه است
دردها را او مداوا می کند
جزء را کُل ، قطره دریا می کند
آن زمان که چشم ها گریان بُوَد
هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد
این که باشد حیّ سبحان را حبیب
بود در کاشانه ی خود هم غریب
همسرِ نامهربان شد قاتلش
سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش
لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش
تیر باران کرد دشمن ، پیکرش
پي نوشت ها :
1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد.
2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و...
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔸 #کریم_اهل_البیت
🔹 #سبط_اکبر
🔸 #فاتح_جمل
🔹 #غریب_مدینه
ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود
آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود
دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول
در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود
نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن
در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود
او را كريم آل محمد شمرده اند
با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود
گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست
مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود
ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او
باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود
جاري زلال معرفتش در همه وجود
نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود
دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر
خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود
در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت
آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود
اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را
خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود
دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن
در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود
تنها نه در بهشت بُود سيد شباب
در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود
گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل
ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود
در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش
بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود
عهدي كه با شرايط خود بست با عدو
در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود
صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود
صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود
جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين
فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود
ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش
در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود
آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد
او را به نسل بت شكنان انتساب بود
در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان
در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود
مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه
فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود
امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت
گمراه همسري كه برايش عذاب بود
مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند
بر آب پشت كرده به سوي سراب بود
مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را
وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود
بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي
اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود
آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي
الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود
يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش
مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود
وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است
بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود
روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست
هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود
جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه ))
در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود
باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش
بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود
بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق
اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود
اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين
مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود
يادش نرفته بود چه كردند با حسين
آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود
در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي
كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود
آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن
روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود
در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد
خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود
جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش
از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود
اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است
گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود
اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست
هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔸 #کریم_اهل_البیت
🔹 #سبط_اکبر
🔸 #فاتح_جمل
🔹 #غریب_مدینه
ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود
آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود
دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول
در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود
نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن
در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود
او را كريم آل محمد شمرده اند
با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود
گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست
مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود
ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او
باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود
جاري زلال معرفتش در همه وجود
نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود
دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر
خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود
در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت
آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود
اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را
خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود
دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن
در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود
تنها نه در بهشت بُود سيد شباب
در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود
گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل
ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود
در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش
بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود
عهدي كه با شرايط خود بست با عدو
در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود
صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود
صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود
جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين
فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود
ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش
در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود
آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد
او را به نسل بت شكنان انتساب بود
در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان
در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود
مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه
فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود
امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت
گمراه همسري كه برايش عذاب بود
مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند
بر آب پشت كرده به سوي سراب بود
مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را
وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود
بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي
اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود
آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي
الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود
يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش
مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود
وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است
بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود
روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست
هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود
جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه ))
در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود
باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش
بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود
بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق
اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود
اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين
مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود
يادش نرفته بود چه كردند با حسين
آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود
در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي
كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود
آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن
روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود
در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد
خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود
جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش
از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود
اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است
گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود
اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست
هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #حُسنِ_خُلق
باز امشب ، غرق در نور است دل
در هوای جلوه ی طور است دل
مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند
پر به شوق شهر پیغمبر زند
دل شده پُر از هیاهوی حسن
مثنوی ، گل کرده از بوی حسن
اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم
شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم
بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود
حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود
کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم
سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم
در خبـر باشد یکی از اهلِ شام
در مدینه شد مُواجه ، با امام
او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان )
داشت بغضِ عترت و قرآنیان
بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت
سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت
الغرض چون با حسن شد رو به رو
لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو
گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت
زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت
آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش
تا وی از یاوه سرایی شد خموش
پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب
گفت او را : گوییا هستی غریب
کرده ای در موردِ ما اشتباه
هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه
چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم
راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم
گر نـداری یار ، یارت می شویم
بینِ غمها ، غمگسارت می شویم
گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم
گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم
گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر
ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر
گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم
بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم
گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز
بی نیازت می کنیم و سرفراز
گر تو را راندند ، راهت می دهیم
در حریمِ خود ، پناهت می دهیم
حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد
درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد
ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن
تا زمانی که کُنی عزمِ وطن
بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما
در کنار سفره ی احسان ما
چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع
خانه و مهمانسرای ما وسیع
مردِ شامی چون شنید این پاسخش
اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش
شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب
گشت با حق آشنا ، مرد غریب
پس گواهی داد : کز حیّ مبین
مجتبی باشد خلیفه در زمین
شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت
این حقیقت را کز او باید شنفت
حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان
هست لایق بر رسالت ، در جهان
اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما
می سزد ، ای اهل بیت مصطفی
گفت : در دل بود پیش از این مرا
دشمنی ، با مرتضی و مجتبی
آنچه را گفتم ، همه از جهل بود
گفته های عدّه ای ، نا اهل بود
حالیا گردید ، قلبم منجلی
از تولای حسن ، حبّ علی
نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست
کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست
آمد و گردید مهمان حسن
در کنار خوانِ احسان حسن
چون دلش شد آشنای اهل بیت
معتقد شد بر ولای اهل بیت1
( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است
بی تولّاشان عبادت ، باطل است
من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم
دوستدارِ دوستانِ حیدرم
آستان بوسِ حریم اهل بیت
سائلِ کوی کریم اهل بیت
پي نوشت :
1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص184 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص344 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص544 ـ شیخ عبّاس قمی ؛ الانوار البهیه ؛ ص89 ـ علامه مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص458 ـ آیت الله وحید خراسانی ؛ منهاج الصالحین ؛ ج1 ؛ ص317
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔸 #کریم_اهل_البیت
🔹 #سبط_اکبر
🔸 #فاتح_جمل
🔹 #غریب_مدینه
ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود
آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود
دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول
در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود
نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن
در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود
او را كريم آل محمد شمرده اند
با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود
گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست
مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود
ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او
باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود
جاري زلال معرفتش در همه وجود
نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود
دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر
خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود
در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت
آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود
اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را
خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود
دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن
در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود
تنها نه در بهشت بُود سيد شباب
در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود
گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل
ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود
در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش
بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود
عهدي كه با شرايط خود بست با عدو
در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود
صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود
صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود
جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين
فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود
ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش
در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود
آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد
او را به نسل بت شكنان انتساب بود
در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان
در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود
مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه
فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود
امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت
گمراه همسري كه برايش عذاب بود
مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند
بر آب پشت كرده به سوي سراب بود
مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را
وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود
بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي
اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود
آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي
الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود
يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش
مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود
وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است
بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود
روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست
هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود
جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه ))
در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود
باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش
بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود
بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق
اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود
اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين
مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود
يادش نرفته بود چه كردند با حسين
آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود
در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي
كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود
آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن
روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود
در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد
خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود
جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش
از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود
اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است
گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود
اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست
هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 لطفاً برای #نشر_معارف_شیعی و #مناقب و #فضائل_اهل_البیت علیهم السلام و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 التماس دعای فرج.